چهارشنبه 7 آذر 1403

علی عامل هاشمی: یحیی در قصه «سرباز» تختی زمانه است

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
علی عامل هاشمی: یحیی در قصه «سرباز» تختی زمانه است

علی عامل هاشمی، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون درباره مسائل و مشکلات فرهنگی تغییر ذائقه مردم در انتخاب آثار فرهنگی و سانسورهای بی دلیل و ناعادلانه سریال «کامیون» صحبت می‌کند.

مهسا بهادری: اگر ببیننده تلویزیون باشید و علاقه‌ای به سریال‌های مناسبتی داشته باشید، قطعا در سه ماه گذشته، چهره علی عامل‌هاشمی را در شبکه دو و سه سیما، دیده‌اید؛ بازیگر جوانی که در دو سریال مناسبتی «کامیون» و «سرباز» که در نوروز و رمضان پخش شد، حضور داشت.

علی عامل‌هاشمی، اولین بار با با بازی در تئاتر «داستان جنگل» قدم به عرصه بازیگری گذاشت و با بازی در سریال تلویزیونی «شب عید» و سینمایی «هزارپا» دیده شد، او که به‌تازگی در تلویزیون و سینما پرکار شده است، یکی از بزرگ‌ترین مشکلات حال حاضر جامعه را تغییر ذائقه مردم در انتخاب آثار فرهنگی می‌داند و باور دارد با اینکه سریال «سرباز» زندگی روزمره همه انسان‌ها رانشان می‌دهد، اما به سبب این تغییر ذائقه کمتر مورد پذیرش قرار گرفته است.

به همین دلیل گفت‌وگویی با این بازیگر انجام دادیم، که در ادامه می‌خوانید.

سبک سریال «سرباز» که می‌خواهد به درونیات و روحیات آدم‌ها توجه کند و روایت‌گر یک زندگی کاملا یومیه و معمولی باشد، به مذاق خیلی از مخاطبان خوش نیامد. در این‌باره چه نظری دارید؟

شرایط ساخت یک سریال بیشتر به دیدگاه سازنده آن باز می‌گردد. این جا ما با یک سریالی روبه‌رو هستیم که به زندگی آدم‌های معمولی می‌پردازد. خیلی وقت‌ها، ما برای سوژه‌های سریال، معمولا سراغ آدم‌هایی می‌رویم که خاص هستند؛ مثلا برای چند نفر در واقعیت اتفاق افتاده است که شیطان در قالب یک زن ظاهر شود و بخواهد یک نفر را گول بزند؟ خیلی از این سریال‌ها درباره آدم‌های خاصی است یا بعضا تخیلی هستند. اما نکته‌ای که وجود دارد این است که همه ما یک‌سری آدم معمولی هستیم که انگار هیچ وقت قصه‌های‌مان جذاب نیست، در صورتی که می‌تواند جذاب باشد، چون ما خودمان هر روز با این ناهنجاری‌ها و مشکلات سر و کله می‌زنیم، مثل ترس از سربازی رفتن، مثل مشکل داشتن با همسرمان، مثل عدم توانایی خرید خانه و هزاران مشکل دیگر؛ این‌ها تمام مواردی است که هر روزه رخ می‌دهند و شاید یکی از دلایل این‌که این سریال به مذاق خیلی‌ها خوش نیامده، همین موضوع است که سریال یک واقعیتی را نشان می‌دهد و واقعیت نیز تلخ است.

گره سریال «سرباز» کجاست؟ همه ما در زندگیمان یک گره داریم که در تلاشیم آن را باز کنیم اما گره این سریال معلوم نیست چندین گره کوچک بی اهمیت کنار هم قرار دارند و معلوم هم نیست چرا می‌خواهند باز شوند. این باعث نمی‌شود که مخاطب بعد از سی قسمت بگوید، خب تا اینجا هیچ اتفاقی نیفتاده و بعد از این هم اتفاقی نخواهد افتاد؟

اینکه سریال «سرباز» دارای ریزش مخاطب باشد را می‌پذیرم، اینکه جذابیت‌های قصه‌اش را از دست بدهد هم می‌پذیرم. همه ما این را می‌دانستیم و حتی تهیه‌کننده و کارگردان نیز در جریان این امور بودند و چنین آینده‌ای را پیش بینی می‌کردند، اما موضوع اصلی که وجود دارد این است که قصه این سریال همین است، ما اساسا داستانک‌های کوچکی داریم که زندگی ما را احاطه کرده‌اند و شبانه روز با آن درگیریم، تعدادی از دوستانم با من تماس می‌گیرند و می‌گویند، سی قسمت است سریال را می‌بینیم اما انگار هنوز شروع نشده است، نکته‌ای که وجود دارد این است که این سریال روایت زندگی عادی در روزهای عادی است. موضوع دیگر اینکه ما قصد داریم تا درباره تفاوت‌ها صحبت کنیم، مثلا همین یحیی قصه، یک پهلوان است، یک چیزی شبیه به تختی زمانه است، یک آدم معمولی از یک خانواده معمولی و در کشوری که تمام اتفاقاتش معمولی است و شاید نقطه اوج داستان تختی خودکشی اوست که یک مقدار هیجان به این قصه می‌دهد و گرنه یحیی و جهان پهلوان تختی زندگیشان کاملا مشابه یکدیگر است. هر دو آدم‌هایی هستند که سعی دارند به دیگران کمک کنند اما زندگی شخصی خودشان پر از مشکل است و به نظر من یحیی قصه یک پهلوان فقیر است که در همچین شرایطی زیر بار فشارها و اتفاقات از بین می‌رود. در این قصه یحیی، اتفاق عجیبی را برای اطرافیانش ایجاد نمی‌کند، اما به آنها کمک می‌کند.

البته یحیی یک تغییر بسیار بزرگی را در زندگی شهاب ایجاد کرد و به او اعتماد به نفس داد.

دقیقا، شهاب چرخ زندگی‌اش با کمک یحیی راه می‌افتد. حتی آن مدل صحبت کردن و تند صحبت کردن با او نیز باعث می‌شود شهاب به غیرتش برخورد و یک تکانی به زندگیش بدهد. هرچند که قهرمان نمی‌شود اما از یک آدم ضعیف به یک آدم معمولی تبدیل می‌شود. بسیاری از افراد هستند که با معضل سربازی درگیرند و آن را یک امر ترسناک می‌دانند اما وقتی این موارد را که در سریال دیدند متوجه شدند که می‌توانند بروند سربازی و یک مهارتی را یاد بگیرد.

این سریال می‌خواهد بگوید هیچ کس بی عیب و نقص نیست و تنها کسانی که بی عیب و نقص هستند، پیامبران و معصومین هستند و آن هم به خواست خداوند بوده، حتی این بی عیبی در همه پیامبران نبوده است، مثلا در آیات و روایات فرآن داریم که حضرت یوسف (ع) چون خودش به دیدار پدرش نرفت، عیب پیامبر به شمار آمده است.

یک جاهایی با اینکه به غرور و شخصیت شهاب توهین می‌شود اما شهاب خیلی محترمانه با آن فرد برخورد می‌کند و هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد.

در جامعه ما تقریبا عدم اعتماد به نفس موج می‌زند، چون افرادی که صاحب برتری هستند ترجیح می‌دهند با آدم‌ها آنطور که دوست دارند صحبت کنند، نه آنطور که شانشان هست و وقتی شهاب با یک‌سری مشکلات مواجه می‌شود و ناچار است که از یلدا کمک بگیرد احساس می‌کند از او پایین‌تر است و زمانی که شما احساس کنید از کسی حقیرتر هستید، هیچگاه تو روی آن آدم نمی‌ایستید. حتی خود شهاب در درون خودش این آتشفشان وجود دارد اما آنقدر قدرت ندارد تا فوران کند، آدم‌ها می‌توانند شخصیتی داشته باشند که کسی نتواند به آنها توهین کند، به قول آقای بهرام بیضایی که همیشه به ما می‌گفت میتوان جوری زندگی کرد که هیچ وقت مجبور به عذرخواهی نشد.

به نظر شما رفتارهای یلدا، که خانم الیکا عبدالرزاقی آن را بازی می‌کنند خیلی غیر قابل درک و خودخواهانه نیست؟ 

چیزی که یلدا می‌گوید و یا چیزی که دغدغه این روزها است، آن دغدغه مالی است که می‌خواهند ان را در کنار همسرشان تامین کنند، هیچ یک از این نگرانی‌ها برای یلدا غیرمنطقی نیست اما چون کمی خودخواهانه برخورد می‌کند باعث می‌شود شخصیت یلدا تلخ به نظر بیاید، اما یلدا واقعا تلاش می‌کند تا زندگی را بچرخاند. البته بخشی از این رو مخ بودن هم به خاطر توانایی و مهارت الیکا در بازیگری است. البته من هم کم فحش نخوردم هی به من می‌گویند آدم انقدر ترسو؟ خب برو سربازی یا موارد دیگر اما من معتقدم این موضوعات همه، روایت روزمره زندگی‌های خودمان است.

علی هاشمی در سرباز

شما خودتان سربازی رفته‌اید؟

خیر، من با استفاده از قانون سه برادر از سربازی معاف شدم، اما سر این کار همان بیست و یک ماه سربازی را گذراندم.

نکته‌ای که وجود دارد، این است که در کدام پادگان و در کجای دنیا ما می‌بینیم که یک سرباز افسر ارشد خود را به آغوش بکشد؟ همچین چیزی محال ممکن است. نکته دیگر اینکه چرا سربازها در اوایل ورود به پادگان با لباس راحتی می‌گشتند؟

چیزی که وجود دارد این است که بچه‌ها در آن زمان یک هفته‌ای هستند و هنوز سرباز نشده‌اند، نکته دوم اینکه یک نماینده‌ای از ارتش کنار ما بود که می‌گفت این چنین است، مثلا اگر کسی که دچار مشکل شده است را می‌برند مشاوره خیلی‌ها این موضوع را نمی‌دانستند اما از نظر بسیاری از افراد سربازی یک چیز خشن است و ما می‌رویم سربازی تا مرد شویم. آن زمانی که ما لباس راحتی می‌پوشیدیم و در پادگان می‌گشتیم تایم باقی مانده بود، تایم باقی مانده زمانی است که به سربازان می‌دهند تا به مرخصی بروند و موهای خودشان را کوتاه کنند و این کارها را انجام دهند، ما به این مرخصی نرفتیم و در قبال آن پادگان یک جایی را در اختیار ما قرار دهد.

ما در یک پادگان واقعی فیلمبرداری را انجام دادیم و سربازها را آنجا می‌دیدیم که بسیار بهشان خوش می‌گذشت، درست است کسی آنها را بغل نمی‌کرد اما بسیار راحت بودند و زمانی که با فرمانده آنجا صحبت می‌کردیم می‌گفتند این سربازها آنقدر می‌توانند در جاهای مختلف شکایت کنند که از گل نازک‌تر نمی‌توانیم به آنها بگوییم. یک فیلمی مدتی پیش منتشر شد که سربازان در حال خواندن بودند و به آنها تشویقی و مرخصی دادند چون معتقدند که سرباز باید شاد باشد، شما در فضای مجازی سرچ کنید #سرباز تمام فیلم‌ها و عکس‌هایی می‌آید که سربازها در آن مشغول خواندن هستند. در آن بازه‌ای که ما آنجا بودیم بسیار به آنها خوش میگذشت، نه فضای بدی داشتند نه چیز دیگری، همه چیز خیلی خوب بود.

علی هاشمی در سرباز

این فیلمبرداری در منطقه نظامی انجام شده است، چه طور این اتفاق افتاده؟ چون معمولا اجازه فیلمبرداری از مناطق نظامی صادر نمی‌شود؟

یک‌سری مجموعه‌ها هست که ادوات نظامی را در آنها فراهم کرده‌اند برای چنین شرایطی، بخشی از فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز؛ رد خون» محمدحسین مهدویان هم در این پادگان فیلمبرداری شده است.

شاید یکی از دلایل کم شدن مخاطب این است که زمان مناسبی برای پخش آن انتخاب نشد.

من هم همین فکر را می‌کنم، بهتر بود این سریال در یک فصل خنک‌تر که مردم جنب و جوش کمتری دارند و هیجانشان هم کمتر است پخش شود. اما خب یک کار جدیدی بود و مخاطب خودش را هم داشته است.

مخاطب خودش را داشته، ولی اگر سرعت آن تندتر بود شاید بیشتر جذب مخاطب داشت.

سرعت آن یک مقدار کند است ولی سلیقه کارگردان اینگونه بوده. حتی در زمان تصویر برداری این سریال آقای مقدم‌دوست جاهایی که قرار بود نریشن گفته شود را در نظر گرفته بود و می‌دانست از سریال چه می‌خواهد.

فیلمبرداری 21 ماه طول کشید؟

بله.

تقریبا دو سال فیلمبرداری برای یک سریال خسته کننده نیست؟

سبک این کار و ریتمش اینگونه بود. به هرحال شرایط خاص خودش را داشت. شاید اگر شما این سریال را با آقای سیروس مقدم کار می‌کردید 8 ماه طول می‌کشید، اگر هم آقای ناصر تقوایی این سریال را می‌ساخت شاید هیچ وقت به پایان نمی‌رسید (با لحن خنده).

اگر با آقای اطیابی هم این فیلم را می‌ساختند، فیلم دوماهه تمام می‌شد. ایشان دستشان در فیلمسازی تند است.

آقای اطیابی دستشان در گرفتن فیلم تند نیست، تند تند کار می‌کنند.

شما در سریال «کامیون» هم بودید.

سریال «کامیون» مسعود اطیابی که در ایام عید از شبکه دو سیما پخش شد، یک سریال دغدغه مندی بود که به نوبه خودش مشکلات و مسائل جوانان را مطرح می‌کرد، اما برای کمدی شدن، یک مقداری اغراق لازم داشت که ممکن بود کمی برخورنده باشد که ممکن نیست یک دانشجو آنقدر احمق باشد، اما این اتفاق صرفا به خاطر کمدی آن رخ داد. سریال «کامیون» که در اوایل خیلی دیده نشد، به این دلیل بود که در کنار سریال «پایتخت» قرار گرفته بود و به نظر من سریال «پایتخت» حالا دیگر جزئی از اعضای خانواده‌های مردم شده است، اگر اعضای آن هیچ کاری هم نکنند و دور هم روی یک فرش بنشینند و صحبت کنند شاید از سریال «فرار از زندان» هم جذاب‌تر باشد.

من بسیار «کامیون» را دوست داشتم، هم طنز و هم دغدغه‌اش را اما من بزرگ‌ترین معضلی که با آن داشتم این بود که «کامیون» به شکل عجیب و غریبی سانسور شد. در حال حاضر این سریال 4 قسمت آماده پخش دارد که سانسور شده است و هیچ مشکلی هم ندارد، همین باعث شد تا سریال نیمه کاره بماند و خیلی از مخاطبان به خاطر همین نیمه کاره ماندن از ما دلخور شدند.

به ترتیب از راست، علی هاشمی، هادی مرتضی‌زاده، نادر سلیمانی، بهنام شرفی

مگر چه صحنه‌هایی بود؟

به طور مثال در یک سکانس پدر من وارد جریان قصه می‌شد تا برای من برود خواستگاری، در سریال، پدر من آلزایمر داشت و دائم نام من را فراموش می‌کرد، چه اتفاقی می‌افتد اگر همچین قصه‌ای روایت شود؟ ما هم آنقدر دانش موضوع را داشتیم که نخواهد به کسی توهین شود. نمی‌دانم چه معضلی بود؟ شاید هم بعد از سریال «پایتخت» یک مقدار حساس شده بودند و تیغش گردن «کامیون» را زد. در آن زمان که هیچ کس از خانه بیرون نمی‌آمد ما تا 28فروردین مشغول فیلمبرداری بودیم، بعد از آن فشار کاری زمانی که این اتفاق افتاد بسیار ما را آزرد.

قسمت آخر این سریال مربوط به فوتسال بانوان بود که متاسفانه آن هم سانسور شد. آیا موازین اسلامی در آن رعایت نشده بود؟

کامل حجاب و پوشش اسلامی و موازین در آن رعایت شده بود، خود مسعود اطیابی کارگردان کار و شهرام دانشپور که تهیه‌کننده با سابقه سازمان است، کاملا به این مقررات مشرف هستند و واقعا حواسشون به این مسائل بود.

شما قبلا با بهرام بیضایی کار کرده‌اید، از همکاریتان با آقای بیضایی بگویید.

آقای بیضایی تئاتر «افرا» در سال 1387 را کار کردند که دستیار اول آن آقای محمدرضایی‌راد بود و من هم با آنها هم گروه بودم. یک ویژگی که آقای بیضایی داشت این بود که وقتی حرف میزد انگار داشت چیزی به شما یاد می‌داد و من در برابر ایشان بیشتر شنونده بودم. آقای بیضایی با صبر و حوصله زیاد هر چیزی را که می‌خواستید برایتان بارها و بارها توضیح میداد.

من با استفاده از قانون سه برادر، از سربازی معاف شدم، اما سر این کار تلویزیونی، همان بیست و یک ماه سربازی را گذراندم

شما در عرصه تصویر در سینما، با «هزارپا» بیشتر دیده شدید.

بله، «هزارپا» فیلمی بود که رکورددار گیشه شد و من فکر می‌کنم تا قبل از «مطرب» هم رکورددار بود و من نقش پررنگ‌تری را در آن فیلم داشتم البته در آن فیلمی که به شبکه نمایش خانگی ارائه شد بیشتر دیده شدم چون بخش‌هایی از نقش من در فیلم سینمایی نبود. اساسا سینما خیلی جذاب تراست و صبر و حوصله‌ای که خودت برای نقشت صرف می‌کنی خیلی بیشتر است و کارگردان هم برای بازیگر وقت بیشتری می‌گذارد و تک تک سکانس‌های آن جذاب است. مثلا من امسال در جشنواره فیلم فجر یک فیلم با بهنام بهزادی داشتم و فقط یک سکانس در آن فیلم بازی کردم اما به شدت آن فیلم را دوست دارم و برای من آن سکانس جذاب‌تر از «هزارپا» است. یکی از خوبی‌های «هزارپا» این بود که من برای اولین بار با رضا عطاران هم بازی شدم و این برای من جذاب بود.

فارغ از منتقدان، خیلی‌ها این فیلم سینمایی را به گونه‌ای مبتذل می‌دانستند و می‌گفتند واقعیت دهه 60 و اتفاقاتی که بعد از جنگ افتاده چه از لحاظ پوشش و چه از لحاظ رفتار چنین چیزی نبوده و این فیلم سینمایی صرفا یک فیلم سینمایی پولساز و مبتذل است. شما چقدر با این حرف موافق هستید؟

به غیر از کلمه آخر یعنی مبتذل بود، من با همه این حرف‌ها موافق هستم چون فیلمسازی باید یک عرصه پولساز باشد و شما باید بتوانید در آن جذب مخاطب کنید و از طریق آن پول در بیاورید. اما چیزی که من متوجه نمی‌شوم مبتذل بودن است. به نظر من هیچ کار هنری نمی‌تواند مبتذل باشد چون ما در شرایطی فیلم می‌سازیم که در نهایت آن فیلم از فیلترهای ارشاد و ممیزی ها و.. رد می شود و قطعا اگر مبتذل باشد و برای جامه مضر باشد سانسور می شود و اجازه ساخت و پروانه اکران به آن فیلم نمی دهند بنابراین مبتذل کلمه درستی نیست. این فیلم در ژانری قرار دارد که شاید به مذاق منتقدین خوش نیاید همانطور که خیلی از فیلم‌های بزرگ هالیوودی را هم به جشنواره کن راه نمی‌دهند اما ذائقه مردم را نمی‌شود تغییر داد. «هزارپا» فیلمی بود که مردم به اندازه ای که هزینه کردند، خندیدند. شاید اگر کسی با این فیلم مخالف است با خندیدن مردم مخالف است چون در این روزها گویا دوست ندارند که مردم شاد باشند اما به نظر من خنداندن مردم در این روزها کار خیلی مهمی است.

من فکر می‌کنم منظورشان از کلمه مبتذل آن ابتذالی که برای آدم تداعی می‌شود، نیست؛ فکر می‌کنم منظورشان این است که آن جنبه هنری کار رعایت نشده است و صرفا یک چیزی ساخته شده است تا عده‌ای را بخنداند و انگار درست است که سینما بیشتر برای مخاطب خاص است چون تعداد افراد محدودی ترجیح می‌دهند که به سینما بروند ولی این کار یک جورایی خاص نیست و عامه پسند است. فکر می‌کنم نظرشان بیشتر این است.

من با این حرف کاملا موافق هستم چون این فیلم، یک فیلم عامه پسند است و برای ذائقه مردم ساخته شده است و نه نیت به جشنواره رفتن داشته است و نه می‌خواسته که ساختارهای هنری را جا به جا کند و فقط قرار بر این بوده است که مردم را سرگرم کند و بخنداند. زمانی که VOD این فیلم بیرون آمد نزدیک به 3 ساعت مردم را خنداند و برای مردم جذاب بود. اگر بخواهیم از آن منظری که شما درباره ابتذال گفتید نگاه کنیم، به نظر من این فیلم اینچنین نیست، چون کمدی یعنی اتفاقات درست در جای غلط و اتفاقات غلط در جای درست؛ شما برای اینکه بخواهید موقعیتی کمدی خلق کنید مجبور هستید یک‌سری از چیزها را تغییر دهید (از لباس و پوشش گرفته تا تک تک اتفاقات دیگر؛ حتی بر روی فیلمبرداری این فیلم هم حساسیت زیادی وجود داشت و ما 90 روز فیلمبرداری کردیم). گاهی وقت‌ها برای خنداندن از خط قرمزها عبور می‌شود که برای همه جذاب است یعنی شما در هرجایی که بخواهید کمدی را تعریف کنید باید مقداری بر روی لبه تیغ خط قرمزها بازی کنید تا فیلم جذاب و خنده دار شود.

اگر یک کمدی، کمدی خوبی باشد آیا الزام است که حتما کلام داشته باشد؟ مثلا چارلی چاپلین، لورل و هاردی و مستربین بدون کلام مخاطب را می‌خنداندند، یعنی حتما برای خنداندن مخاطب نباید از یک خطوطی عبور کرد و روی آن لبه تیغ راه رفت. الان در تمام فیلم‌های کمدی که ما داریم مثل «تگزاس»، «رحمان 1400» و... از این خطوط عبور شده است.

یک ماجرایی است به نام اپوزوسیون یا قشر روشن فکر، زمانی که ما راجع به به اینها صحبت می‌کنیم، می‌توانیم به فیلم‌های خوبمان اشاره کنیم، اما یک واژه‌ای به نام عامه مردم یا ذائقه وجود دارد که ما باید ببینیم ذائقه مردممان به چه شکلی است. من بازیگر تئاتر هستم و همچنان خودم را همانطور معرفی می‌کنم چون به نظر من بازیگر تئاتر بودن مهم‌تر از هر چیز دیگری است، من در تئاترهای زیادی بازی کرده‌ام، ما در تئاتر که به اجرا می‌رفتیم در نهایت فروشمان به یک مبلغ جزئی می‌رسید که در بهترین حالت آن تئاتر حمید آذرنگ بوده که ما نزدیک به 500 میلیون تومان در 40 شب اجرا فروختیم.

بزرگ ترین مشکل من با پخش «کامیون» این بود که به شکل عجیب و غریبی سانسور شد. در حال حاضر این سریال 4 قسمت آماده پخش دارد که سانسور شده است. همین باعث شد تا سریال نیمه کاره بماند و خیلی از مخاطبان به همین خاطر از ما دلخور شدند

اما یک ماجرای دیگری به نام تئاتر آزاد هم داریم که ذائقه مردممان است و اصلا هم تئاتر بدی نیست (مثل تئاتری که در کوروش اجرا می‌شود، من زمانی که تئاتر احسان کریمی را می‌بینم واقعا می‌خندم)، بنابراین ذائقه مردم ما بیشتر اینگونه است. زمانی که ما داریم درمورد درآمدزایی و صنعتی شدن سینما، تئاتر، تلوزیون و.. صحبت می‌کنیم نمی‌توانیم ماجرای مالی آن را در نظر نگیریم و برای صنعتی شدن ما باید به ذائقه مردم اهمیت دهیم که این یک وجه آن است و وجه دیگر آن این است که یک هنرمند باید ذائقه مردم را تغییر دهد یعنی باید ذائقه مردم را تمییز دهد و بتواند آن را از این چیزی که هست بهتر کند و یا بهبود ببخشد. این کار مستلزم این است که تئاتر ملی یا تئاتر روشن فکری که در مورد آن حرف می‌زنیم یک بودجه عجیبی داشته باشد تا به آن کمک شود، همانطور که به سینما هم باید کمک شود. اما اوضاع تئاتر و سینمای مستقل بسیار خراب است. حالا تعداد محدودی هستند که کار می‌کنند یا سینمای مستقل دارند که با پول خیلی کم آن را می‌چرخانند، اگر حامد بهداد در یک فیلمی 400 میلیون بگیرد برای این فیلم می‌آید و 50 میلیون یا کمتر می‌گیرد و با بازی در یک فیلم مستقل از آن حمایت می‌کند. همه شرایط برای همین سختی آن است و خانوم رخشان بنی‌اعتماد یا خانوم پوران درخشنده به تنهایی چه قدر می‌توانند از جریان سینمای مستقل حمایت کنند؟.

علی عاملی هاشمی در کنار مهدی هاشمی

علت تغییر این ذائقه چیست جدای از آن که فیلم سازان مستقل را کنار بگذاریم؛ چه کمکی می‌توان از مسئولان فرهنگی برای این تغییر سلیقه گرفت؟ چرا که ذائقه جامعه ایرانی نباید چنین موضوعی را بپذیرد زیرا در شأن او نیست.

من با شما دقیقا هم نظر هستم اما به عنوان یک کارشناس فرهنگی می‌توانم این آرشیو را شناسایی کنم ولی درمان آن توسط سیاست فرهنگی امکان پذیر است. من در این موضوع ورود نمی کنم چرا که سوادش را ندارم. من به عنوان کسی که لیسانس فرهنگی دارم می توانم بگویم باید موسیقی‌های خوبی ساخته شود که موسیقی‌هایی که گوش نواز نیستند را گوش نکنیم. ولی در شرایطی هستیم که تعداد لایک همایون شجریان یک چهارم لایک‌های اینستاگرام آقای امیر تتلو است. ما از لحاظ فرهنگی ضعیف هستیم و راه درمان نیز همان سیاست فرهنگی است که در دانش من نمی‌گنجد درباره‌اش صحبت کنم.

شما بین تئاتر، سینما و تلویزیون کدام را ترجیح می دهید که با آن شناخته شوید؟ بازیگر تئاتر.

اما درآمد سینما بیشتر است. مسلم است.

هیچ وقت سعی نکردید که به یک بازیگر درجه یک سینما تبدیل شوید؟

این یک اتفاق است. محسن تنابنده و امیر جعفری یا احمد مهران فر بازیگر سینما هستند اما در تئاتر پرورش یافتند.

بله، بهترین بازیگران از تئاتر شروع کردند.

مگر می‌شود گفت که رضا کیانیان یا پرویز پرستویی بازیگر تئاتر نیستند؟. همین طور مهدی هاشمی که یکی از بهترین آدم‌هایی است که من با او همبازی شده‌ام و چه قبل و چه بعد از انقلاب در تئاتر بوده است. من هم بازیگر تئاتر هستم و سعی می‌کنم در آن بمانم اما یکی از مشکلات تئاتر هزینه مالی آن است. وقت زیادی را باید صرف نمایش کرد و هزینه مالی کمی به گروه برمی‌گردد. همچنین یکی دیگر از معایب تئاتر انجام تعداد کار کمتر است.

متاسفانه از نظر فرهنگی در شرایطی هستیم که تعداد لایک‌های همایون شجریان، یک چهارم لایک‌های اینستاگرام امیر تتلو است

 تئاتر بسیار مظلوم است. 

تئاتر هنر ترسناک، به روز و صریح است که زنده با مردم صحبت می‌کند. در همه جای دنیا تئاتر ترسناک و پر اهمیت بوده، سواد یک کشور را بالا می‌برد و به همین دلیل با آن محافظه کارانه برخورد می‌شود.

شاید یه همین دلیل است که خیلی به آن بها داده نمی‌شود. با آقای هاشمی در سریال کامیون اولین بازی مشترک را تجربه کردید.

بله و بسیار لذت بخش بود. آقای هاشمی و آقای فرهاد اصلانی را بسیار دوست دارم و هر مدل نقشی را عالی بازی می کنند. از بچگی بسیار این دو عزیز را دوست داشتم و باعث افتخار من بود که با این دو هنرمند همبازی شده‌ام.

در یک سکانسی از سریال «کامیون» شما بر اثر اصابت ضربه‌ای به سرتان یک سری اطلاعات را به مخاطب می‌دادید که زیاد به درد نمی‌خورد. مثلا مخترع زود پز کیست. بداهه بود و ادای برادرتان، آقای هدایت هاشمی را درآوردید؟ خیر. نوشته نویسنده بود که اتفاقی اینگونه شده بود اما هدایت مانند گوگول است و اگر سوالی داشته باشیم از او می پرسیم. بسیار اطلاعات اضافی در ذهنش نگه داشته که بعضی از آنها واقعا به درد نمی‌خورد.

258245

کد خبر 1393044
علی عامل هاشمی: یحیی در قصه «سرباز» تختی زمانه است 2
علی عامل هاشمی: یحیی در قصه «سرباز» تختی زمانه است 3
علی عامل هاشمی: یحیی در قصه «سرباز» تختی زمانه است 4
علی عامل هاشمی: یحیی در قصه «سرباز» تختی زمانه است 5