فیلمهای متوسطی که در خاطر نمی مانند!
رسیدهایم به روزهای پایانی جشنواره و اگرچه هنوز چندتایی از فیلمهای اسم و رسم دار جشنواره به نمایش درنیامدهاند اما با توجه به شنیدهها درباره این فیلمها، میتوان نتیجه گرفت که بعید است اتفاق عجیب و غریبی در این دو سه روز باقی مانده بیفتد! به نظر بزرگترین مشکل جشنواره امسال هم همین است که اتفاق تکان دهندهی خاصی در آن نیفتاده و ظاهرا قرار هم نیست بیفتد. البته اتفاقهای از جنس خود سینما. اتفاقهایی مثل «متری شیش و نیم» ساخته سعید روستایی، «سرخ پوست» ساخته نیما جاویدی و یا حتی «وقتی ماه کامل شد» ساخته نرگس آبیار که در جشنواره پیش شاهد نمایش آنها بودیم و تازه این غیر از فیلمهای قابل اعتنای دیگری مثل «مسخره باز» ساخته همایون غنی زاده و... بود.
جشنواره سی و هشتم، تا اینجای کار، جشنواره متوسط ها بوده است. هنوز جای فیلمی که بعد از تماشای آن ترجیح بدهی چیز دیگری تماشا نکنی و ساعتی یک گوشه بنشینی و به آنچه دیده ای فکر کنی، خالی بوده است.. این بدترین اتفاقی است که میتواند دامنگیر دوره ای از جشنواره باشد. جشنواره ها معمولا بیش از آنکه با نحوه اجرا یا خوب و بد پذیرایی از حاضران، کیفیت سالن نمایش فیلم و از این دست در خاطر بماند، با فیلمهای به نمایش در آمده است که در خاطر میماند. خلاصه آن جشنواره ای به یادمانی تر می شود که به جای خیل فیلمهای متوسط چند فیلم تاثیر گذار و فراموش ناشدنی داشته باشد که جای آن تقریبا خالی بوده است.
از نکات قابل اشاره روز هشتم در سالن رسانه های گروهی این بود که سید عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معصومه ابتکار معاونت ریاست جمهوری در امور زنان و خانواده، به پردیس ملت آمدند و به بازدید از روند برگزاری جشنواره امسال پرداختند.
***
روز هشتم جشنواره روز آرامی بود، روزی با فیلمهایی متوسط که با نمایش «تعارض» به کارگردانی محمدرضا لطفی شروع شد. کارگردان جوانی که تجربه کارهای رسانهای در حوزه نقد و بررسی فیلم را نیز دارد. «تعارض» (یا ریست) یکی از متفاوت ترین فیلمهای جشنواره امسال در حوزه روایت محسوب می شود. تجربه لطفی برای استفاده از نظرگاه دوربین های فیلمبرداری در مکانهای عمومی به عنوان زاویه دید اصلی فیلم خود، لااقل در محدوده سینمای ایران، تجریهای تازه و در نوع خود بسیار دشوار محسوب می شود.
نتیجه این تجربهگرایی هم اگر واقعبینانه نگاه کنیم، کم و بیش پذیرفتنی جلوه می کند. هر چند که به ساخت فیلمی تکان دهنده و فراموش ناشدنی نینجامیده است. این درحالی است که ایده محوری فیلم یعنی انسانهایی محاصره شده توسط دوربینهایی که مدام آنها را تحت نظر دارند، فی نفسه بسیار جذاب و در خور اعتناست. حضور دوربینهایی که یک لحظه مارا تنها نمی گذارند، جلوهای از نفی آزادی های فردی و بی اعتمادی آدمها نسبت به یکدیگر در جهان معاصر است، معضلی که حتی دموکراتیکترین جوامع هم امروز دچار آن شده اند.
در چنین فضایی درگیری های روانی و بدبینی آدمها، احساس عدم امنیت، ترس از کاری در حال انجام آن است و.. می تواند آنها را تا مرز فروپاشی ذهنی ببرد. بنمایه «تعارض» براساس این ایده و موقعیتهای حاصل از آن شکل گرفته که از ظرفیت بسیار برای ساخت اثری بلند پروازانه و تاثیر گذار برخوردار است؛ اما متاسفانه لطفی فیلمی متوسط از آن ساخته است که یکی از بزرگترین مشکلاتش، ضرب آهنگ کند فیلم است.
****
«پدران» به کارگردانی سالم صلواتی که شاید بهتر بود اسم آن را پدران و پسران می گذاشتند. نقطه عزیمت داستان تصادفی است که برای دو پسر جوان اتفاق می افتد. دو دوست نزدیک که یکی از آنها می میرد و دیگری زنده می ماند. همه تصور می کنند، راننده ماشین پسری است که زنده مانده و گواهینامه رانندگی هم ندارد. اما پدر او به دنبال کشف حقیقت و نجات فرزندش این روایت را نمیپذیرد و با پی گرفتن ماجرا رفته رفته نکات تازه ای کشف می کند، اینکه آن روز داخل ماشین دختری هم حضور داشته و...
«پدران» فیلمی است که سی سالی دیر ساخته شده است! نه تنها مضمون فیلم و نحوه پرورش داستان و حال و هوای آن کهنه است، پرداخت سینمایی آن هم نکته قابل ذکری هم ندارد. این سطح از معمولی بودن اگر ما را نسبت به سلیقه هیئت انتخاب بدبین نکند، نسبت به سطح دیگر تولیدات راه نیافته به جشنواره حتما بدبین می کند.
در خوش بینانهترین حالت «پدران» را یک فیلم تلویزیونی متوسط می توان در نظر گرفت که سازندگانش تصمیم گرفته اند آن را روی پرده سینما نمایش دهند. شاید برای مخاطب تلویزیون تماشای فیلمی در این سطح خسته کننده نباشد اما برای کسی که پول داده و بلیط میخرد و در سالن سینما به تماشای آن می نشیند، بی شک آزار دهنده است.
***
سالها پیش وقتی بهنام بهزادی با نخستین فیلم بلندش «تنها دوبار زندگی میکنید» به جشنواره فیلم فجر آمد، پدیده جشنواره شناخته شد، صرف نظر از نقد های بسیار خوبی که برای آن فیلم نوشته شد، همه از حضور یک فیلمساز خوش آتیه برای سینمای ایران سخن گفتند.
کارنامه بهنام بهزادی در سالهای بعد، شاید کارنامهی ضعیفی نباشد، اما آن چیزی نیست که آن سالها تماشاگران نخستین فیلمش پیش بینی میکردند. «من میترسم» تازه ترین ساخته بهزادی مثل دیگر فیلمهایی که در این سالها ساخته، فیلمهایی هستند که میتوان یکبار آنها را تماشا کرد و با رضایتی نسبی هم از سینما بیرون رفت. اما بیرون رفتن همانا و فراموش شدن این فیلمها نیز همان. این درحالی است که هنوز «تنها دوبار زندگی میکنید» در ذهنمان رسوب کرده و باقی مانده، حتی بیشتر از «من میترسم» که شب پیش آن را تماشاکرده ایم.
این شاید مشکل بسیاری از فیلمسازانی باشد که کارشان را با فیلمی شاخص و به یادماندنی شروع می کنند و انتظارات از آنها سخت بالا می رود.
به هر حال «من میترسم» یکی دیگر از فیلمهای اجتماعی امسال است، اثری داستانگو که از فیلمنامه خوبی، به لحاظ چفت و بست های قصه، برخوردارست و از پرداخت سینمایی شسته رفتهای هم برخوردار است. دستمایه اصلی فیلم از دو جنبه برخوردار است، یکی موضوع چالش های استفاده از رسانههای ارتباط جمعی که اینجا اشاره وار از طریق لورفتن فیلمهای شخصی و انتشار آن در فضای مجازی ارجاعی در حد نیاز قصه برای شکل گرفتن درام بدان شده است. اما بعد دیگر که اصلی ترین جنبه فیلم محسو ب میشود. حکایت تغییر آدمها در موقعیت های مختلف و تحت تاثیر فشارهای است که بر آنها وارد میشود.
شخصیت اصلی فیلم شاعر است با شخصیتی مقبول که رفته رفته به آدمی نا آشنا برای اطرافیانش بدل می شود. او که در ابتدا فردی دارای چهارچوب اخلاقی در زندگی جلوه میکند، رفته رفته در واکنش هایش نسبت به دیگران تا آنجا پیش می رود که مرزهای اخلاق را به گونهای زیرپا میگذارد که دیگران نمی توانند آن را برتابند.