قتلهای هولناک و تصفیههای خونین
گروهک تروریستی مجاهدین خلق بارها دست یه تصفیههای خونین زده بود که شاید تا سالها بعد و بعضا هیچگاه سرنوشت قربانیانش معلوم نگردید.
به گزارش مشرق، اواسط اردیبهشت 1355؛ ماموران کمیته مشترک ضدخرابکاری، خانه پلاک 8 خیابان خیام واقع در تهراننو را محاصره کردند. پس از یک ساعت و نیم درگیری و کشته شدن تعدادی از اعضای گروه موسوم به چریکهای فدایی خلق، تنها فردی که از مهلکه گریخت، سرکرده این گروه به نام حمید اشرف بود. فردی که هوادارانش تا همین امروز، او را رفیق کبیر خطاب کردهاند!
اما همین رفیق کبیر! قبل از فرار از آن خانه، رفتار هولناکی را مرتکب گردید و در آخرین لحظات، دو کودک 7 و 10 ساله به اسامی ناصر و ارژنگ شایگان شام اسبی را (که همراه مادرشان به خانههای تیمی کشیده شده و در آن گروه به «دانه» و «جوانه» معروف بودند) از پشت سر هدف گلوله قرار داده و به قتل رساند!
بنا به اعتراف افرادی مانند اعظم روحی آهنگران، در خانههای تیمی آنچنان به این دو بچه سخت گرفته میشد که وقتی یکی از آنها (ارژنگ) شب از خواب پریده و بدون اجازه به حیاط خانه تیمی رفته بود، توسط مسئول خانه تنبیه و تا یک روز حق نوشیدن آب را نداشت!
اسناد ساواک و تصاویر موجود از آن حادثه و همچنین اعترافات برخی اعضا و مهمتر از همه گزارش ساواک مبنی بر هدف قرار گرفتن هر دو کودک از پشت سر و از ناحیه مخ و عدم تطابق گلولهها با اسلحههای سازمانی ساواک و اینکه تنها فرد گریخته از آن ماجرا شخص حمید اشرف بوده، تردیدی در جنایت او باقی نگذارد.
این جنایت حتی در پلنوم آذرماه سال 1358 گروهک چریکهای فدایی خلق نیز مطرح شد که از جمله نکات سیاه مبارزه مسلحانه عنوان گردید و در نهایت، آن پلنوم به رد تئوری جنگ مسلحانه و اعلام موجودیت سازمان فداییان خلق انجامید.
قتل و ترور به اتهام مخالفت سیاسی
این تنها جنایتی نبود که رفیق کبیر! حمید اشرف و دوستانش مرتکب شدند، در نامهای دیگر از او که در 27 آبان 1354 افشاء گردید، حمید اشرف علنا به تصفیههای خونین درونگروهی اشاره داشت. در بخشی از نامه فوق آمده بود:
«... هرکس در وجودش ضعف و فتور و تمایل به تسلیم ظاهر شود و بخواهد کنارهگیری و از دستورات مسئول خود سرپیچی کند، محکوم به اعدام است. اسد یکی از همین افراد و یک خرده بورژوا و فردگرا بود... بلافاصله پس از اینکه او را پیدا کردیم، طبق موازین سازمان اعدام کردیم... در مورد دو نفر دیگر، با آنها هم با قاطعیت رفتار شده است... ما یکی را در اختیار رفیق نوروزی و دیگری را در اختیار رفیق خسرو (علیاکبر جعفری) گذاردیم... پس از یک جلسه بررسی وضعیت، او را اعدام کردند... آن دیگری هم وضعی مشابه داشت و به همین لحاظ از جانب خسرو محکوم به اعدام شد...»2
حمید اشرف و همدستانش، همان افرادی بوده و هستند که بازماندههایشان با همان اعتقادات و باورها و افتخار به اینگونه اسطورههای شقاوت و قساوت، اینک در آنسوی مرزها، اتحادیه به اصطلاح جمهوریخواهان تشکیل داده و علیه انقلاب و نظام اسلامی، برای مردم ایران نسخه میپییچند.
شلیک به مغز رفیق سابق
ساعت 4 بعدازظهر 16 اردیبهشت 1354 طبق قراری که از طریق لیلا زمردیان، همسر مجید شریف واقفی به او ابلاغ شد، وی با وحید افراخته در سهراه بوذرجمهری ملاقات کرد. قبل از آن محسن سید خاموشی و حسین سیاهکلا (دو تن دیگر از اعضای عملیاتی مجاهدین خلق) در یکی از کوچههای خیابان ادیبالملک مستقر شده بوده و در انتظار ورود شریف واقفی به سر میبردند. قرار بود علامت ورود را منیژه اشرفزاده کرمانی بدهد. طبق برنامه لیلا زمردیان همسرش شریف واقفی را تا محل ملاقات همراهی کرد.
مجید شریف واقفی به محل ملاقات رسید و وحید افراخته او را به داخل خیابان ادیب برد. زمانی که به کوچه محل استقرار دو عضو دیگر رسیدند و خواستند از آن عبور کنند، حسین سیاهکلاه یک گلوله از روبهرو بهصورت شریف واقفی شلیک کرد و وحید افراخته هم از پشت، گلولهای به سرش زد. شریف واقفی بر زمین افتاد و جسدش را بهسرعت در صندوق اتومبیلی که از قبل آماده کرده بودند، قرار داده و به سوی بیابانهای مسگرآباد بردند. در آنجا شکم شریف واقفی را پاره کرده و در آن محلول بنزین و کلرات و شکر ریخته و آتش زدند. پس از سوزاندن جسد، آن را قطعهقطعه کرده و در چند نقطه دفن نمودند.
مرتضی صمدیه لباف نیز در ساعت 6 بعدازظهر همان روز در خیابان گرگان با وحید افراخته ملاقات کرد و هدف گلوله قرار گرفت، گلوله به فک و صورتش اصابت کرد و او با تهدید اسلحه، افراخته را به عقب راند و فراری داد ولی به دست ساواک اسیر شد.
مفقودان تاریخ
قبل و بعد از این، گروهک تروریستی مجاهدین خلق بارها دست یه تصفیههای خونین زده بود که شاید تا سالها بعد و بعضا هیچگاه سرنوشت قربانیانش معلوم نگردید.
قتل علیمیرزا جعفر علاف به همراه فردی دیگر به نام جواد سعیدی برای اولینبار در بیانیه تغییر ایدئولوژی (اعلام مارکسیت شدن) این گروه در مهرماه 1354 ذکر شد و علتش خیانت آنها ذکر گردید. در بخشی از آن بیانیه آمده بود:
«... لازم به ذکر است که دو تن دیگر به نامهای علیمیرزا جعفر علاف و جواد سعیدی در سازمان اعدام شدهاند. اعدام آنها در این رابطه بوده است که آنها درصدد آن بودند که خود را به رژیم معرفی کنند...»3
قابل ذکر اینکه جواد سعیدی در سال 1351 مفقود شد و در هیچ کجا نشانی از وی به دست نیامد تا اینکه پس از درج نامش در بیانیه یادشده، معلوم شد حکم اعدامش بهدلیل مخالفت با
خط مشی گروه و کنارهگیری از آن، در همان سال 1351 توسط رضا رضایی (از بهاصطلاح اسطورههای این گروهک) صادر شد و توسط محسن فاضل و علیرضا سپاسی آشتیانی (از سران بعدی گروهک پیکار) به اجرا درآمد.
قتل و شکنجههای تکنیکی!
محمد یقینی از اعضای قدیمیتر گروه نیز بهدلیل آنچه انفعال در مبارزه و ایجاد سؤال در برابر تصمیمات مرکزیت سازمان ذکر شد، توسط اعضای این مرکزیت محکوم به اعدام گردید. قتل یقینی در بخشی تازهتاسیس در گروه تحت عنوان بخش «تکنیکی» (مانند عملیات مهندسی در سالهای پس از انقلاب) توسط حسین سیاهکلاه انجام شد. به این ترتیب که روزی در پاییز 1355، محمد یقینی را به «خانه تکنیکی» واقع در خارج از محدوده شهر برد و در یک غافلگیری با شلیک یک گلوله در مغزش، او را به قتل رساند و سپس جسدش را به بیرون شهر انتقال داده و در جایی در بیابان، با ناپالم به آتش کشید.4
همچنین مرتضی هودشتیان از عوامل فنی گروه که در ساخت دستگاههای الکترونیکی و شنود بیسیمها متخصص بود، بنا به اعتراف حسین روحانی و تراب حقشناس (از سران منافقین و پیکار) بهدلیل مسئلهدار شدن نسبت به سازمان و در نتیجه کمکاری، به بغداد کشیده شد و در آنجا توسط محسن فاضل (از عوامل خارج کشور گروه) به اتهام اینکه نفوذی ساواک بوده، در زیر شکنجههای شدید به قتل رسید.
سرگرد علی محبی که مقادیر معتنابهی سلاح و مهمات از ارتش برای منافقین برده بود را بهدلیل مذهبی بودن و مسئلهدار شدن نسبت به مارکسیست شدن گروه، در حمامی به قتل رساندند و خواهران افراز (رفعت و محبوبه) را بهعلت مخالفت با تغییر ایدئولوژی، به بهانه کمک به انقلابیون ظفار به یمن فرستاده و رفعت را در همانجا به قتل رساندند.
قتل بهدلیل هراس از افشای رازهای مخوف
محبوبه افراز که پزشک بود به فرانسه و پاریس گریخت و در دوران حضور حضرت امام در نوفل لوشاتو، قصد پیوستن و پناه آوردن به پیروان ایشان را داشت که توسط محمد یزدانیان (همسرش)، تراب حقشناس (از سران خارج کشور منافقین) و مجتبی طالقانی (فرزند مرحوم آیتالله طالقانی) به قتل رسید. بهجت افراز (خواهر بزرگتر محبوبه که پس از انقلاب به «امالاسرا» معروف شد) با استناد به شواهد و مدارک مستند، در خاطراتش نوشته که محبوبه را از ترس لو دادن اسرار منافقین به انقلابیون پیرو امام، به قتل رساندند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مجتبی طالقانی که به کشور آمده بود، به اتهام قتل محبوبه افراز، دستگیر شد. ولی با برپایی غوغا و تبلیغات فراوان منافقین و تحریک مرحوم آیتالله طالقانی (که او را وادار به خروج از تهران کردند)، اذهان عمومی را از اتهام و جرم اصلی مجتبی طالقانی منحرف نموده و سرانجام شرایط آزادی او و خروجش از کشور را فراهم آوردند.
فاطمه فرتوکزاده (همسر مبارز معروف احمد احمد)، اکرم احمدی پریداری (دختر جوانی که در سال 1355 به گروهک منافقین پیوست) و تعداد بسیاری که هرگز از سرنوشتشان خبری به دست نیامد، توسط این گروهک تروریستی درون مخفیگاهها و خانههای تیمی به قتل رسیده یا ناپدید شدند و هرگز از آنها اثری به دست نیامد.
همه جنایات و قساوت و ددمنشیهای گروهکهای تروریستی مدعی خلق بهخصوص منافقین در سالهای پیش از انقلاب، در سالهای بعد از آن نیز با قوت بیشتری، ادامه یافت؛ از سیاهچالهای تیمی که افراد مخالف را در آن زیر شکنجه برده و به قتل رساندند تا سوزاندن و مثله کردن تحت عنوان عملیات مهندسی و کارنامهای سیاه مشتمل بر ترور بیش از 17 هزار نفر تا اسارت اعضای خودی در اردوگاههای مخوف اشرف و آلبانی و دفن تاریخی آنان، تنها بخشی از کارنامه سیاه این گروهکهاست که همچنان دعوی مردم و دموکراسی و کشور را دارند.