پنج‌شنبه 16 اسفند 1403

قواعد حقوق در چرخه سیاستگذاری عمومی

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
قواعد حقوق در چرخه سیاستگذاری عمومی

قانون چیست؟ این پرسش یکی از بنیادی‌ترین دغدغه‌های اندیشمندان حقوق، سیاست و فلسفه بوده است. قانون را می‌توان جوهر سیاستگذاری عمومی دانست؛ ابزاری که برای تنظیم روابط انسانی، حفظ حقوق و ارتقای عدالت در جامعه به‌کار می‌رود.

برای اینکه قانون به‌عنوان یک ابزار سیاستگذاری عمومی موفق عمل کند، باید از اصول و قواعدی پیروی کند که حقوق الهی، طبیعی، انسانی، اجتماعی و فرهنگی را رعایت کند و رضایت عمومی را به همراه داشته باشد و با دستور آیین‌نامه و بخشنامه متفاوت باشد.

قانون؛ ابزار طراحی سیاست عمومی

از منظر سیاست عمومی، قانون تنها یک قاعده حقوقی نیست، بلکه ابزاری برای طراحی و اجرای سیاست‌هایی است که اهداف کلان جامعه را تحقق می‌بخشد. قوانین زمانی می‌توانند به‌عنوان خروجی موفق چرخه سیاستگذاری عمومی شناخته شوند که در طراحی، اجرا و ارزیابی آنها اصول زیر لحاظ شده باشد:

1- احترام به حقوق الهی، طبیعی و فطری

قانون باید بر مبنای حقوقی شکل گیرد که در ذات انسان ریشه دارد و نمی‌توان آنها را سلب کرد. حقوقی چون حق زندگی، مالکیت، ازدواج، تشکیل خانواده و تابعیت، بنیادین هستند و قانون‌گذار نمی‌تواند در آنها مداخله کند. هرگونه نقض این حقوق، قانون را از مشروعیت ساقط می‌کند. این حقوق همچون سنگ‌بنای سیاستگذاری عمومی‌اند که چارچوبی اخلاقی و پایدار برای نظام حقوقی جامعه ایجاد می‌کنند.

2- حفظ حقوق انسانی و شهروندی

یک قانون مطلوب، ضامن آزادی‌های بنیادین انسانی است. آزادی بیان، حق اعتراض، مشارکت سیاسی و برخورداری از حقوق شهروندی و دموکراسی از اصول غیرقابل انکار سیاستگذاری عمومی‌اند. در غیاب این حقوق، قانون به ابزار سرکوب بدل می‌شود و زمینه را برای بروز استبداد و نقض گسترده حقوق بشر فراهم می‌کند.

3- مشروعیت و مقبولیت عمومی

قانون زمانی می‌تواند در جامعه کارآمد باشد که رضایت اکثریت مردم را جلب کند. مشروعیت قانون به معنای پذیرش آن از سوی جامعه است و این امر زمانی محقق می‌شود که قانون‌گذار، مشارکت عمومی را در فرآیند تدوین قوانین لحاظ کند. قوانین بدون پشتوانه مردمی، تنها بر کاغذ باقی می‌مانند و در اجرا ناکام خواهند بود.

4- شناسایی حقوق اقلیت‌ها و طردشدگان

قانون نباید تنها صدای اکثریت باشد، بلکه باید حقوق اقلیت‌ها، حاشیه‌نشینان، زنان، کودکان، بازنشستگان و طبقات محروم را نیز به رسمیت بشناسد. جامعه‌ای عادلانه است که قانون در آن به‌عنوان سپری برای حمایت از ضعفا و اقشار آسیب‌پذیر عمل کند. بی‌توجهی به این اصل، شکاف‌های اجتماعی را عمیق‌تر می‌کند و امنیت و ثبات جامعه را به خطر می‌اندازد.

5- مصلحت عامه و منافع ملی

قانون‌گذاری باید با هدف تحقق مصلحت عامه و منافع ملت انجام شود. هر قانونی که منافع خاص گروهی محدود را تامین کند یا بر اساس اراده‌های فردی و موقتی شکل گیرد، از مسیر عدالت منحرف می‌شود و به‌عنوان سیاستی ناکارآمد شناخته خواهد شد. اراده عمومی باید در قلب قانون‌گذاری تجلی یابد و حقوق عامه شهروندان در اولویت قرار گیرد.

6- رعایت اصول حقوقی و عدالت کیفری

قانون باید از اصول عدالت پیروی کند. این اصول شامل عطف بماسبق نشدن قوانین، تناسب جرم و مجازات، فردی بودن مجازات و پیشگیری از وقوع جرم از طریق اصلاح ساختارها و شرایط اجتماعی است. قانونی که به این اصول توجه نکند، نه‌تنها حقوق افراد را نقض می‌کند، بلکه به ناعدالتی اجتماعی دامن می‌زند.

7- شناسایی عرف و تحول اجتماعی

جامعه انسانی، پویایی و تحول دائمی دارد. قانون‌گذاری زمانی موفق است که به عرف، فرهنگ و نیازهای متغیر جوامع توجه کند. قوانینی که از این تحولات غافل باشند، به سرعت از اعتبار می‌افتند و جامعه را با بحران مواجه می‌کنند. رشد تکنولوژی، تحولات فرهنگی و تکامل اجتماعی باید در فرآیند قانون‌گذاری لحاظ شوند.

8- مشارکت عقلا و متخصصان

قانون‌گذاری نباید تنها به تصمیمات سیاستمداران محدود شود. اجماع نظر عقلا، متخصصان، اندیشمندان و نمایندگان اصناف و اقشار مختلف جامعه، قانونی عادلانه‌تر و کارآمدتر ایجاد می‌کند. قانونی که بدون مشارکت نخبگان تدوین شود، نمی‌تواند پاسخ‌گوی نیازهای پیچیده جوامع مدرن باشد.

9- تمرکز بر امر عمومی و اجتناب از سیاست‌های شخصی‌گرا

قانون باید امر عمومی را شامل شود و از شخصی‌گرایی و سیاست‌های معطوف به قدرت فاصله بگیرد. قوانین مبتنی بر منافع فردی یا گروهی خاص، ثبات سیاسی و اجتماعی را به خطر می‌اندازند. قانون‌گذاری باید بر اساس معیارهای کیفی و کلی باشد و از اراده‌های گزاف و موقتی پرهیز کند.

10- ضرورت کاهش حجم قوانین

تورم قوانین، یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های سیاستگذاری عمومی است. هرچه قوانین کمتر، تجمیع‌شده‌تر و کلی‌تر باشند، اجرای آنها آسان‌تر خواهد بود.

قانون‌گذاری بیش‌ازحد، موجب اتلاف وقت، سرمایه و توان دستگاه‌های اجرایی می‌شود. در بسیاری از موارد، عرف اجتماعی و نظم خودجوش انسانی می‌تواند کارآمدتر از قوانین دولتی عمل کند. حکومت زمانی موفق است که به‌جای مداخله‌گرایی افراطی، به تقویت حقوق بنیادین، نظارت بر عرف و احترام به آزادی‌های فردی و جمعی بپردازد.

در نتیجه قانون، قلب سیاستگذاری عمومی است؛ اما تنها قوانینی که بر اساس اصول حقوقی، انسانی و منطبق بر شرایط اجتماعی و فرهنگی تدوین شوند، می‌توانند موفقیت چرخه سیاستگذاری را تضمین کنند. سیاستمداران و قانون‌گذاران باید به جای نگاه ابزاری به قانون، آن را به‌عنوان تجلی اراده عمومی، حافظ حقوق شهروندان و ضامن عدالت اجتماعی در نظر بگیرند. تنها در این صورت است که قانون می‌تواند ماموریت اصلی خود، یعنی توسعه کشور، حفظ حقوق و ضمانت آزادی شهروندان، ارتقای رفاه و عدالت را به‌درستی انجام دهد.

*استاد علوم سیاسی