یک‌شنبه 4 آذر 1403

لزوم توجه به مکتب فرهنگی شهید سلیمانی

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
لزوم توجه به مکتب فرهنگی شهید سلیمانی

اراک - نگاه فرهنگی سردار شهید سلیمانی فارغ از هر دوگانه‌ای وجه غالب شخصیت و مکتب اوست.

اراک - نگاه فرهنگی سردار شهید سلیمانی فارغ از هر دوگانه‌ای وجه غالب شخصیت و مکتب اوست.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها - هادی داودآبادی فراهانی*: اسفند ماه سال 99 فایلی صوتی منتشر شد که در ادبیات رسانه‌های مجازی دوگانه‌ای بر مبنای میدان و دیپلماسی ساخت. دوگانه‌ای که در یک طرفی آن سردار شهید قاسم سلیمانی به عنوان مرد میدان و طرف دیگر محمدجواد ظریف به عنوان مرد دیپلماسی در مقابل هم نشانده شدند. به یک تفسیر تمام تلاش‌های دستگاه دیپلماسی ایران صرف و هزینه کارها و برنامه‌های شهید سلیمانی شده بود و به تفسیر دیگر این دستگاه دیپلماسی بود که نگذاشته بود میدان به آنچه می‌توانست برسد. دوگانه‌ای مبنی بر اینکه میدان اصل است یا دیپلماسی؟ مردان امنیتی و نظامی باید در خدمت مردان سیاست باشند و یا بالعکس؟

اما این دوگانه چقدر واقعی است؟ آیا پررنگ کردن این دوگانه باعث نشده دوگانه‌های اصلی تر دیگر را نبینیم؟ به فرض اینکه مانع هر کدام از دو طرف این دعوا برطرف شود آیا می‌تواند به آنچه ادعا می‌کند کشور را برساند؟ مزیت و قدرت واقعی ما کدام است؟ میدان یا دیپلماسی؟ یا چیز دیگری؟ در جمهوری اسلامی چقدر اقتصاد و فرهنگ مهم و راه گشاست؟ آمریکایی‌ها چه؟ دیپلماسی را می‌پسندند یا میدان را؟

شاید بد نباشد کمی به عقب برگردیم انقلاب اسلامی از کجا آغاز شد و با چه نیرویی پیش رفت؟ کدام یک از این دو طرف دوگانه بود که پای کار امام خمینی بود؟ در مقابل امام حکومت پهلوی و چه حامیانش هم سیستم‌های گسترده امنیتی نظامی داشتند هم نیروها و کارشناسان سیاسی ارتش، ساواک، سیا، و تعداد قابل توجهی دیپلمات تحصیل کرده و کارکشته و خوش‌تیپ تقریبا همه نیروهای سیاسی در طرف مقابل قرار داشتند.

اما تمام نیروهای امام بر پایه محور طلبه کسبه شکل گرفته بود طلبه‌ها یعنی بعد فرهنگی و شامل دانشجویان فرهنگیان روشنفکران شاعران نویسندگان و گروه کاسبان یعنی بعدی اقتصادی که شامل تاجران و بازاری‌ها کارگران و حتی برخی صاحبان صنایع بزرگ می‌شد.

شاید به توان گفت سیاسی‌ترین گروهی که تا حدودی همکار و همراه امام (ره) بودند نهضت آزادی و جبهه ملی است که آنها هم عنصر فرهنگی شأن اگر به سیاسی‌شان نچربد برابری می‌کند.

امنیتی نظامی ترین عناصری که در جریان نهضت امام می‌توان سراغ گرفت یکی نفوذی‌های ساواک در بین انقلابیون بود که نفوذی بودند و دیگری جریان مجاهدین خلق که هیچ گاه توسط امام پذیرفته نشدند.

مبارزه امام معطوف به مبارزه فرهنگی اقتصادی بود و روش‌هایی مثل مبارزه مسلحانه را نفی می‌کرد. با اینکه جریان مقابل برجستگی‌ها و توانمندی‌های جدی نظامی امنیتی سیاسی داشت ولی در عمل آنچه مؤثر واقع شد که سخنرانی‌های طلاب یا تعطیلی بازار و امثال اینها بود.

در تقویم انقلاب روز نیروی هوایی 19 بهمن و بیعت با امام راحل بسیار برجسته است اما یادآور این نکته است که نظامیان آخرین گروه‌هایی بوده‌اند که به انقلاب پیوسته‌اند در عین حال چه چیزی ارتش شاه و مخصوصا نیروی هوایی که مورد اعتماد شاه و ذخیره روز مبادا بودند در هم شکست؟ تانک‌های امام یا سرویس اطلاعاتی‌اش یا دیپلمات‌های کارکشته‌اش؟

از طرف دیگر بررسی نقش غلبه نگاه‌ها و تصمیمات سیاسی امنیتی بر نگاه فرهنگی اقتصادی در سقوط نظام پهلوی کاری جدی و جالبی خواهد بود و بسیاری از چیزها را روشن می‌سازد.

در دوران بعد از انقلاب هم آنچه که دست امام (ره) را برای مدیریت صحنه باز گذاشت، داشتن برگ برنده فرهنگ بود هرچند بال اقتصادی انقلاب تا حدی ضعیف شده بود ولی بال فرهنگی توانست بحران‌هایی مثل دفاع مقدس را مدیریت کند و گرنه برتری نظامی امنیتی سیاسی صدام واضح است.

به تاریخ هم که نگاه کنیم مخصوصا از حمله اعراب تا قبل از دوره ایلخانان که ایران وحدت سیاسی خود را از دست داده بود این دست برتر فرهنگی بوده است که موجب شده از بحران‌های تاریخی مثل حمله مغول عبور کنیم.

در کشور متکثر ما با ادیان و مذاهب و اقوام مختلف در درجه اول مسائل فرهنگی و بعد اقتصادی بوده که حتی وحدت سیاسی و امنیتی نظامی را رقم زده است، وحدت سیاسی و امنیت در دوره ایلخانان یا صفوی و زنده شدن نام ایران مگر جز با نخ تسبیح فرهنگ و زبان و مذهب مشترک ممکن شده است؟ ایران از دل فرهنگ و اقتصاد زاده شده است با فرهنگ و اقتصاد باقی می‌ماند نه جنگ و مذاکره.

حالا بد نیست ببینیم آمریکا از کجا آمده است؟ آمریکا کی توانست به عنوان یک ابرقدرت ظاهر شود؟ بحران جنگ جهانی دوم بود که به آمریکا فرصت ظهور و بروز داد. آمریکا با مدیریت امنیتی سیاسی این دوره خودش را به عنوان ابرقدرت جدید تثبیت کرد.

حتی اگر به قبل تر بازگردیم می‌بینیم بانیان آمریکایی جدید کسانی نیستند جز زندانیان و محکومان و مستضعفانی که آزادیشان یک بحران امنیتی برای پادشاهی بریتانیا و طبقه اشراف به حساب می‌آمد و حکومت پادشاهی بریتانیا به جای اعدام و معدوم کردن آنها یک فرصت دیگر برای زنده ماندن به آنها داد. زنده ماندن به عوض مهاجرت به جهان جدید و صاف کردن مسیر آمریکا برای پادشاهی بریتانیا. در مرتبه بعد بناکنندگان آمریکای جدید عناصر سیاسی ضد حکومتی بودند که از ترس حاکمان لندن به این مستعمره بزرگ فرار می‌کردند تا بلکه در وسعت آن از تیغ تیز حکومت برهند. واضح است یعنی بانیان آمریکای نو هم از دل بحران‌های امنیتی سیاسی بیرون جهیده‌اند. بحرانی که به آنها میدان داده است.

آمریکایی‌های تازه کار برای تسلط به این قاره جدید و بیرون کردن رقیب یعنی سرخپوستان هم بحران‌های سیاسی امنیتی نیاز داشتند که اگر با آنها به صلح می‌رسیدند احتمالا امروز رئیس جمهور آمریکا سرخپوست بود یا شاید بایدن رئیس بزرگ قبایل آمریکا بود. سرخپوست‌ها مقهور سیاسیون و ژنرال‌های امریکایی شدند ولی هنوز که هنوز است فرهنگ سرخپوستی و طرز سلوک اقتصادی آنها قدرت رقابت با طرز امریکایی را دارد.

آمریکایی‌ها بحران را دوست دارند چون می‌توانند مداخله نظامی کنند و بعد با ابزارهای سیاسی سر همه کلاه بگذارند، مرور بحران‌هایی مثل ویتنام و جنگ عراق و افغانستان برای اثبات این نکته کافی است.

فکر نمی‌کنم که لازم باشد برای تبیین دوگانه مفقودی که کم کم از زیر برف در حال نمایان شدن است یعنی دوگانه سیاست امنیت در یک طرف و دوگانه فرهنگ و اقتصاد در طرف دیگر، ماجرای کربلا به صورت کامل تشریح کنم. اما دست برتری نظامی سیاسی در کربلا با که بود؟ و چه کسی از خونریزی فریب گریزان بود؟ چه کسی دست برتر فکری و معنوی را داشت؟ عدالت اقتصادی از دغدغه‌های اصلی کدام جریان بود؟ و عاقبت چه کسی پیروز شد؟

دشمنان بدشان نمی‌آید سریع فضا امنیتی شوند تا با حمله نظامی یا قطعنامه‌ای سیاسی کار را یکسره و سخت کنند. دشمنان علاقه‌ای به حل ماجراهای امنیت سیاسی ندارند چرا که مذبذب نگاه داشتن یک ملت نابودگرتر است تا حتی نابود کردن آنی آن ملت. مضافا که در هوا نگاه داشتن، بین صلح یا حذف یکی از دو طرف، کم هزینه‌تر و پرسودتر است.

از سویی دیگر نیروهای امنیتی نظامی و سیاسی داخلی هم وقتی به کار می‌آیند که بحران امنیتی سیاسی در میان باشد وقتی برجسته می‌شوند و جدی گرفته می‌شوند و حتی بودجه و حقوق بالاتری جذب می‌کنند که یک بحران در منطقه جنگی در کار نباشد نظامیان در حاشیه خواهد بود وقتی خطر جنگ تحمیلی نباید مذاکره‌کنندگان و مردان دیپلماسی به چه کار می‌آید از این رو همیشه مردان نظامی امنیتی و دیپلمات‌ها از آنجایی که باهوش‌تر هم هستند همیشه در تلاش برای برجسته کردن نقش خود و بعدا بزرگنمایی بحران‌های سیاسی امنیتی و حتی بعضا خیانت یعنی رقم زدن چنین بحران‌هایی هستند تاریخ پر از شواهدی از این دست است. در این معرکه دشمن از تنش بیش از صلح یا حذف استقبال می‌کند و بعضی دوستان نیز سر در هوای دیگری دارند چاره‌ای نیست جز عوض کردن زمین بازی. زمینی که مزیت و قدرت ما در آن باشد.

از این رهگذر شهید قاسم سلیمانی مرد میدان‌های امنیتی نظامی نبود و نمی‌توانست و نمی‌خواست که سرباز میدان دیپلماسی باشد او مرد میدان فرهنگ و اقتصاد بود.

نقش بی‌بدیلی که او در دور زدن تحریم‌ها و یافتن راههای گشایش اقتصادی غیرقابل کتمان است. در کنار این برای مثال چه چیزی قاسم سلیمانی را به میان سیل زدگان خوزستان می‌کشید؟ چه چیزی دغدغه نسبت به زندگی و معیشت مردم. اما یک نظامی و امنیتی در این مواقع چه خواهد کرد؟ احتمالا دستور خواهد داد موارد حفاظتی و امنیتی افزایش یابد مبادا که حرف و حدیث و اعتراضی از جماعت سیل‌زده برخیزد. مردان سیاست هم در این مواقع بیشتر در پی توئیتر یا برگزاری کنفرانس خبری هستند.

کتاب از چیزی نمی‌ترسیدم را که به قلم خود شهید است زیر ذره‌بین مطالعه بیاورید این قلم یک فرماندهی نظامی است یا یک نویسنده جدی؟ قلم سلیمانی از عموم وزرای فرهنگ قبل و بعد به جز یکی دو مورد بهتر است.

از حافظ و سعدی و پروین اعتصامی شعر در خاطر داشتن چیز بعیدی نیست اما از عطار در حافظه داشتن بحث دیگری است و شهید سلیمانی از عطار از بر داشته است. اهلش می‌دانند که این چه معنایی دارد؟ اقلا نشان می‌دهد شهید سلیمانی یک گام از مخاطب عادی ادبیات و عرفان فراتر نهاده بود.

سخنرانی شهید درباره حجاب و بی حجاب را به یاد بیاورید «آن دختر بی حجاب هم دختر من است» یک آدم سیاسی این‌طور حرف می‌زند؟ جملاتش درباره شقه شقه نکردن جامعه اصلاح‌طلب و اصولگرا نکردن جامعه را مرور کنید. یک انسان امنیتی این‌طور سخن می‌گوید یا همانند گلبول سفید در جستجوی خطرات است و به این راحتی کسی را نمی‌پذیرد؟ یک انسان امنیتی کوچک‌ترین حرکتی را از ترس اینکه مبادا خطری در کمین باشد از بین می‌برد وظیفه او همین است که هر خطر احتمالی و مشکوک را برطرف کند. اما آدم فرهنگی سعی می‌کند با همه تعامل کند و هر جوانه نورسته را بپروراند به امید اینکه شاید درخت طوبایی شود. این حرف‌های شهید سلیمانی حرف‌های شاعری در صلح کل با همه بود حرفهای یک عارف صبور که همه را بخشیده، بخشش چیست عارفی که همه را پذیرفته.

آدم فرهنگی مثل گلبول قرمز به همه اکسیژن می‌رساند حتی عضو عفونی ولی گلبول‌های سفید بعضی وقت‌ها که حواسشان نیست حتی عضو پیوندی را پس می‌زنند. سلیمانی هنوز هم چون اکسیژن در رگهای ایران جاری است بر خلاف بعضی که به هوا می‌مانند در رگ.

کجا را سراغ دارید که شهید سلیمانی کار کرده باشد و قبل از آن فرهنگ ما بدانجا نرفته باشد؟ کجاست آنجا که فرهنگ مشترکی در کار نبوده باشد. حرفهای ابومهدی مهندس را فرایاد بیاورید «زبان فارسی زبان انقلاب است «این حرف‌های یک سیاست‌مدار یا یک نظامی است؟ اینها حرف‌های فردوسی است.

راه نجات ما راه سلیمانی است اول فرهنگ و بعد اقتصاد و بعدتر تفنگ پدری و میزمذاکره. جنگیدن سلیمانی هم فرهنگی است کدام فرمانده‌ای در میدان جنگ نگران کلیساها است و کدام نظامی برای صاحب خانه مخروبه و جنگ زده‌ای که شبی اجبارا در آن بیتوته کرده یادداشت حلالیت طلبی می‌گذارد؟ هر جا این‌طور وارد شدیم پیروز شده‌ایم! که اگر نه فکر کنید اگر مواجه اصلی ما نه دم دستی و تفریحی ما با دشمن فرهنگی بود همان گونه که بود و همان گونه که سلیمانی خواست چه کسی پیروز خواهد شد؟ اگر نه پس چرا وقتی شهید شد همه ایران آمدن حتی ایران بیرون مرزها؟!

شهید سلیمانی در ظاهر شاید نظامی و امنیتی بود شاید فرد بسیار سیاس و سیاستمداری بود ولی نگاه فرهنگی او و دغدغه معیشت مردم بر این وجه غلبه داشت و تصمیمات سیاسی نظامی امنیتی را با نگاه اقتصادی فرهنگی می‌گرفت.

کسی قائل به کتمان اهمیت نیروهای نظامی یا دیپلمات‌های دستگاه سیاسی نیست و همه می‌فهمند ایشان در جایگاهشان چقدر حیاتی هستند اما مشکل وقتی آغاز می‌شود که گلبول قرمز بخواهد مانند گلبول‌های سفید بیاندیشد و عمل کند قلب انقلاب ما اقتصاد است و مغز انقلاب ما فرهنگ این دوست که مسیر انقلاب را مشخص کرده و می‌کند و باید بکند نگاه‌های امنیتی سیاسی در تعیین مسیر انقلاب و راهبری مجموعه‌های فرهنگی و اقتصادی نظام آسیب‌هایش را نشان داده است و هر آنکه نمی‌بیند از ترس حرف خیاط است.

* پژوهشگر حوزه ادبیات پایداری