محمود دولتآبادی؛ شمایل نویسنده ایرانی با آرزوی «خانه بیهقی»
اگر قرار باشد مجسمه یک نویسنده ایرانی را بسازند بهترین نمونه است. از حیث چهره با آن صورت ایرانی. از نظر زبان با گویش درست و هم سابقه زندان و هم فعالیت در کانون در رژیم گذشته
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - «سال 64 که نوشتن کلنل پایان یافت، از همسرم خواستم آن را بخواند؛ وقتی کتاب را خواند از من پرسید این کتاب را کی نوشتی؟! پاسخ دادم وقتی همه خواب هستند من مینویسم و در نتیجه زمانی که شما خواب بودی من این کتاب را نوشتم که البته هنوز در محبس است. شما با من آرزو کنید این کتاب از محبس آزاد شود، زیرا 36 سال برای در محبس ماندن یک کتاب خیلی زیاد است.» با این که چهار پنج روز از مناسبت این سخنان محمود دولتآبادی نویسنده پرآوازه ایرانی میگذرد اما بهانه این نوشته نه روز قلم است که سپری شده باشد و نه حتی زادروز او که 20 روز دیگر است و نمیخواهم به خاطر 80 سالگی باشد. بلکه نویسنده پرآوازه را بدین سبب در چارچوب «یک چهره - روایت» قرار میدهم که با تلاش و سختکوشی بسیار خود را به یک «شمایل» تبدیل کرده است.
در سینما میان شخصیت و تیپ تفاوت و تمایز قایل میشوند و میگویند «تیپ» نشان دهنده کاراکتری است که «خصوصیات گروه یا طبقهای از مردم» را بازمیتاباند و هنوز فردیت ندارد و اگر از هم شخصیت او گفته میشود منظور شخصیت تیپیک است. مثلا معلمین آموزش و پرورش خصوصیات مشترکی دارند که آن ها را از کسبه و فروشندگان جدا می کند.
رضا براهنی میگوید: «ممکن است قصه نویس شخصیت خود را از روی یک تیپ انتخاب کند و آن تیپ وقتی وارد قصه می شوداحساسات و اندیشههای طبقه خود را وارد قصه میکند.»
دکتر سیروس شمیسا هم میگوید:«فرد، خصوصیات مخصوص به خود را دارد و خلقیات او همگانی نیست مثل قهرمان " بوف کور" که شاید در دنیای واقعی هم مصداق نداشته باشد. اما " تیپ"، نماینده قشر و صنفی از مردم و جامعه است. یعنی طبقه و گروهی از مردم همان خلقیات و رفتار را دارند. وقتی او را بشناسیم انگارهزاران نفر را می شناسیم. مثل قهرمان داستان "حاجی آقا"ی " صادق هدایت". در حالی که در «مدیر مدرسه» جلال آل احمد، مدیر مدرسه نماینده یک تیپ است، اما معلم، یک فرد است و به زبان سینما: شخصیت.» محمود دولتآبادی یک چند در جوانی بازیگر تئاتر بوده و می توانست به شخصیت یا تیپ تبدیل شود اما نویسنده شد و حالا یک شمایل است. شمایل نویسندگی ایران.
منظور از شمایل قذسی کردن شخص نیست. این است که ویژگیها را بازبتاباند. منحصر به آدمهای بزرگ و استثنایی هم نیست تا بگوییم غلامرضا تختی شمایل ورزشکاری است یا عزتالله انتظامی شمایل بازیگری. محمد رضا حیاتی هم با تسامح بسیار مدتها شمایل گویندگی خبر بود و به خاطر همین فعالیتهای تازه او را بسیاری نمیپسندند. یا وقتی می گویند کارگردان سینما هر قدر هم اصغر فرهادی و عباس کیارستمی جهانی شده باشند و مسعود کیمیایی در فستیوال بزرگی جایزه ای نبرده باشد او برای شمایل سینما شدن مناسب تر است یا دست کم نزد این نویسنده چنین است و به همین خاطر محبوبیت شهاب حسینی پس از طعنه به کیمیایی به شدت افت کرد چون مشخص شد آن قدر درباره تیپ و شخصیت خوانده و یادگرفته که از شمایل غافل شده حال آن که خود در صورت تصحیح این گفتارها و رفتارها قابلیت تبدیل به شمایل بازیگری ایرانی را دارد. کیمیایی که سهل است. به عمد مثال حیاتی را هم آوردم تا گمان نشود غرض بزرگنمایی است هر چند دولت آبادی بزرگ است ولی بیشتر شمایل است
چرا؟ چون اگر قرار باشد مجسمه یک نویسنده ایرانی را بسازند بهترین نمونه است. از حیث چهره با آن صورت ایرانی از نوع خراسانی. از نظر زبان با گویش درست و دقیق. به لحاظ سیاسی هم سابقه زندان در رژیم گذشته و هم فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که ریاست عالیه آن به هر حال با فرح بود ولو صوری و تشریفاتی. از جنبه کسب درآمد و مهمتر از همه تشخصی که به نویسندگی داده و برای نان، ناله نکرده است. اگر نالیده به خاطر سانسور بوده و این که جلوی انتشار برخی آثار او را گرفته اند. نمیدانم این شایعه تا چه حد درست است که به عنوان نامزد جایزه ادبی نوبل هم معرفی شده و همه اینها یعنی محمود دولتآبادی شمایل نویسندگان ایران است حتی کسانی که به لحاظ فکری منتقد اویند یا نثر متأخر او را نپسندند و تکرار بدانند. او از ویژگی غالب ایرانیان که مداراست برخوردار است و هم در کنفرانس برلین شرکت میکند و هم پرخاشگران را به سکوت فرامیخواند. هم در ایران مینویسد و هم تن به سانسور نمیدهد. برخی از سخنان او در آیین روز قلم را که فیبیدو در فضای کلاب هاوس ترتیب داد نقل می کنیم. چه خوب که فیبیدو و کلاب هاوس هست و گرنه از نظر صدا وسیما نویسنده باید در خدمت اهداف سیاسی و ایدئولوژیک قلم بزند. جملاتی از آنچه چند شب قبل گفت: «- ذهن من همیشه در حال کار کردن است. وقتی پشت میز مینشینم، بهطور اجرایی این کار را میکنم، در غیر این صورت هم ذهنم همیشه دنبال کاری است که انجام میدهم. معمولا تا کاری را انجام ندهم، حرف آن را نمیزنم؛ ولی به هرحال هرگز بیکار نیستم.
- ناچارم بگویم در طول زندگیام چهار بار ضمن کار تا لب مرگ رفته و برگشتهام؛ که سه بار آن را در «روزگار سپریشده» و یک بار آن را در «طریق بسمل شدن» تجربه کردم؛ بنابراین عجیب است اگر خواننده من این حس صادقانه را نگیرد یا نتواند بگیرد، که این هم به مخاطب مربوط است. یعنی من آنچه شرط بلاغ است گفتهام، اینکه دیگری آن حس را بگیرد یا نه، خیلی به من مربوط نیست. - سال 65 یا 66 بود که در دانشگاه کارهایی به من محول میشد که از عهده من خارج بود، بنابراین عذر خواستم، از کار بیرون آمدم، به عبارتی خودم را اخراج کردم و در خانه نشستم. دست بر قضا در همان ایام جلو چاپ همه آثار من برای بار دوم یا سوم گرفته شد.
مسئولین آنقدر شریف بودند که فکر نکردند آدمی که به هر ترتیب کارش را از دست داده و از طریق آثارش زندگی و معیشت خود را تامین میکند، چه باید بکند؟ خاطرم هست یک ماشین لنسر داشتم و یک روز برادرزادهام به سراغم آمد و از من خواست که آن را به او بسپارم تا روزها کار کند و غروب برای من پولی بیاورد؛ اما خوشبختانه کار به آنجا نکشید.
همین ایام یکی از دوستان من که اولین نامه را بعد از انتشار «کلیدر» برای من نوشته بود و بعد آشنا شدیم، به خانه ما آمد و گفت الان حدود چهار سال است که از کار بیرون آمدهای و جلو آثارت را گرفتهاند، پس چطور زندگی میکنی؟ پیشنهاد داد با یکی از دوستانش ماهی 300 هزار تومان بهعنوان قرضالحسنه بدهند که قبول کردم و یک سالی هم این مبلغ قرضالحسنه بود تا دولت عوض شد و به آثار من اجازه انتشار دادند.
- در جاهای دیگر دنیا شهرداریها برای خود نسبت به هنرمندان مسئولیتی تعریف کردهاند، اما در کشور ما چنین نیست. همین چند وقت پیش به شهرداری پیشنهاد دادم جایی در اختیارم بگذارند تا وقتی که زندهام، خانه بیهقی را در تهران پدید بیاورم، که جوابی نگرفتم و فقط به این طرف و آن طرف حواله کردند. آخر سر هم یکی گفت میتوانیم 20 میلیون به شما بدهیم که گفتم اگر میخواستم خم بشوم و چنین پول بردارم، در این عالم پول زیاد بود. من یک نگاه دور دارم، من میخواهم خانه بیهقی در تهران پدید بیاید و احیا شود. بنابراین در کشور ما شهرداریها ظاهرا کار دیگری دارند که الحمدلله پروندههایشان هم هست.
- نویسنده در این کشور یعنی دشواری و عبور از دشواریها. اگر توان این کار را دارید، ادامه دهید، اگر توان آن را ندارید به امید اینکه کسی دست شما را بگیرد نباشید. یعنی یا خودتان باید دست به کمر همت بزنید یا اینکه به کسی امید نداشته باشید. یعنی این آقایانی که من در طول این 50 سال تجربه کردم، اصلا مسئلهشان ادبیات و کتاب نبوده و نیست. بنابراین اگر کسی میخواهد در کشور ما نویسنده شود باید پیه این چیزها را به تن خود بمالد.»
لینک کوتاه: asriran.com/003KIo