جمعه 9 آذر 1403

مدینه فاضله موهوم؟!

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
مدینه فاضله موهوم؟!

در روز شنبه اول خرداد ماه 1401، سایت روزنامه اعتماد (اعتماد آنلاین) یادداشتی را از آذر منصوری، دبیر کل حزب اتحاد ملت منتشر کردکه در آن منصوری به فاع از جریان دوم خرداد پرداخته و بااستفاده از کلیشه‌های همیشگی اصلاحات نظیر: آزادی، جامعه مدنی، مردم‌سالاری و... برای مخاطب مدینه فاضله‌ای را ترسیم می‌کند که در 8 سال دولتداری آن‌ها به وقوع پیوسته بود.

او در ابتدا می‌نویسد: «روزی تاریخی که یادآور امید به معنویت و عدالت و آزادی و مردم‌سالاری است. امیدی که در دل خود، روزگاران گذشته و صفی از مبارزان را به یادت می آورد.»

بازی کردن در میان مفاهیم سیال و هرچیزی را به چیزی دیگر بدون مبنای نظری مناسب مرتبط کردن، یا کار بی‌سوادان است یا ترفند سیاست‌بازان. این کاری است که آذر منصوری در یادداشت خود درباره دوم خرداد به کار بسته است. کلی گویی و ابهام، انتساب‌های بی‌قاعده و محل مناقشه، مصادره به مطلوب شخصیت‌ها و...

وی دوم خرداد را نماد معنویت و آزادی شمرده است! اینکه چگونه و چرا باید امید به «معنویت»، «عدالت»، «آزادی» و «مردم سالاری»، جملگی را به یک روز مشخص مثل دوم خرداد نسبت داد از همین بازی‌های زبانی و کلی‌گویی‌های رسانه‌ای است که آذر منصوری در یادداشت خود درباره دوم خرداد دقیقاً از همین ترفند بهره برده است.»

دبیر کل حزب اتحاد ملی دقیقاً از کدام معنویت صحبت می‌کند؟ آیا رهاورد معنوی و امید به آن؛ همان مفاهیم روشنفکری دینی است که حاصلش نظریه قبض و بسط شریعت، تفاسیر هرمنوتیکی، علمای ابرار، مسیر پیامبری و... است؟ خوب بود ایشان دقیقاً مقصود و منظور خویش را از این معنویتی که در دوم خرداد جست‌وجویش می‌کنند بیان می‌کردند تا بدانیم این آموزه‌های دینی دقیقاً چه سنخیت و تناسبی با متن و بطن دین دارد. معنویت مطلوب عاشقان دوم خرداد چه رابطه‌ای با چهل حدیث و مصباح‌الهدایه امام خمینی و انسان در اسلام شهید مطهری دارد؟

آذر منصوری در ادامه از عدالت، آزادی و مردم‌سالاری سخن رانده است. گویی مدینه فاضله نبوی به یُمن اندیشه‌های روشنفکرمآبانه و سیاست لیبرالیزه شده‌ای که حسین بشیریه و دوستانش برای دولتمردان در دانشگاه طراحی می‌کردند، در دوره 8 ساله آنان به منصه ظهور رسیده و تجلی یافته است. فارغ از بحث‌های تکراری در باب چیستی مردم‌سالاری در اندیشه طیف اصلاحات و مقایسه آن با تعالیم انقلاب اسلامی و امامین آن، تنها یک پرسش مطرح می‌شود و آن این است که با وجود چنین تفسیر مثبت و زیبایی که دبیرکل حزب اتحاد ملت برای دوم خرداد طرح کرده است، چرا اصلاحات 8 سال بعد از دوم خرداد و در سال 1384 از انتخابات شکست خورد و ردای ریاست‌جمهوری را به رقیب سرسخت خود واگذار کرد؟ مگر نه آنکه این فعال اصلاح‌طلب می‌نویسد: «دوم خرداد، نه روزنه که افقی بود به سوی آنچه در پس همه این مبارزات و مجاهدت‌ها، همه ایرانیان و آزادیخواهان طرفداران گذار در جست‌وجوی آن بودند. خاتمی بدون پیشوند و پسوندهای مرسوم آمد، از صلح، گفت‌وگو، توسعه، مردم‌سالاری و آزادی حق مخالف و رواداری و ایران برای همه ایرانیان گفت.»

یا حقیقتاً عمل و کلام آنها چندان تفاهم و سازگاری باهم نداشته است که مردم، رقیب آنها را برگزیدند که خود در سطور پایانی به این حرف اقرار می‌کند و می‌نویسد: «دوم خرداد فرصتی نیز برای مصلحان دموکراسی‌خواه بود تا با هدف قرار دادن قدرتمندسازی جامعه، مسیر تواناسازی حکمرانی را فراهم‌تر کنند. اما آنها نیز قدر این فرصت را ندانستند.»

یا از دیگر سو جامعه ایرانی، آن هم در گستره عظیمی نمک‌نشناسی به حق اصلاح‌طلبان کرده‌اند. قول اخیر را اگر بپذیرند به شعار و کلیشه همیشگی‌شان در باب «توجه به خواسته مردم» پشت کرد‌ه‌اند: «او [سیدمحمد خاتمی] شاید حرف جدیدی نزد، اما به یاد همه ما آورد که رمز و راز دور کردن همه تهدیدهای درونی و بیرونی توجه به خواست مردم، شنیدن صدای مردم و آشتی و گفت‌وگوی صادقانه با مردم است.» البته که مردم ایران بلوای 13 سال پیش را فراموش نکرده‌اند و بحمدالله معنای احترام به انتخاب مردم را هم از به آشوب کشیدن کشور و امنیتی کردن فضای جامعه به وسیله طیف اصلاحات فهمیدند!

سیاست‌مدار اصلاح‌طلب کشور در بخش‌هایی از این یادداشت خود آورده است: «[دوم خرداد] امیدی که در دل خود، روزگاران گذشته و صفی از مبارزان را به یادت می آورد. از او که به بهای پیشرفت و اصلاح و استقلال ایران با خون خود حمام فین کاشان را تاریخی کرد تا آن که محصور احمدآباد شد و نشانش را پس از سال‌ها در همانجا می‌جوییم، تا آزادی‌خواه نستوه انقلاب که فریاد مداومش مبارزه با استبداد بود و خمینی کبیر که مردم را ولی نعمت خود نامید و همه زنان و مردانی که تاریخ زندگی آنها سراسر مبارزه در برابر استبداد است و تلاش و تاب آوری برای آزادی و حصول آنچه صلاح سرزمین ایران و مردم آن است.» کژتابی دیگر نویسنده در این یادداشت، ردیف کردن تصریحی و تلویحی تعداد زیادی از رهبران و مبارزان انقلاب اسلامی به عنوان رهبران دوم خردادی است که از همان جنس حرکت در سایه و ابهام برای مصادره به مطلوب کردن نام‌های بزرگ و به خدمت در آوردن آنها در مسیر اهداف خود است.

وی بی‌آنکه خطوط گسل گفتمان دوم خرداد را در مقایسه با مشی و مرام رهبران واقعی جمهوری اسلامی نشان دهد، طیفی غیرمنسجم از شخصیت‌های متفاوت را رهبران دوم خرداد می‌شمارد و در این مسیر حتی از خرج کردن امام خمینی برای تلقین دوم خرداد به عنوان تراز انقلاب اسلامی نیز دریغ نمی‌ورزد. و کیست که نداند گفتمان دوم خرداد و تداوم نظری آن تا کنون که به جریان تجدیدنظرطلبان منتهی شد، چیزی جز انفصال از خط انقلاب و گفتمان امام خمینی و انفکاک نظری و عملی از تراز انقلاب اسلامی نبود. آیا جریانی که تئوریسین آن نظیر اکبر گنجی با وقاحت تمام می‌گوید: «اصلاح طلبان امام را به موزه می‌برند» با مشی و نگرش امام امت سازگاری دارد؟

شهدا؛ که ناموس حضرت امام تلقی می‌شدند در رسانه‌های اصلاحاتی چه جایگاهی دارند؟ از همین منظر است که می‌توان اضطراب فکری اصلاحات را کشف کرد؛ از سویی تئوریسین‌های روشنفکرشان در غرب مثل صاحب نظریه علمای ابرار، نظریات علمیشان در تقابل جدی با نظام اسلامی است، از سویی در ایران عده‌ای از آنها به حفظ و نشر آثار بنیانگذار جمهوری اسلامی مبادرت می‌کنند. تکلیف باید روشن باشد!