ناقوس کاراته کردستان به صدا درآمد!
هوشیار شریعتی کارشناس کاراته به نقد وضعیت موجود کاراته استان کردستان و لابی های پشت پرده آن پرداخته است.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از کُردتودی، در یادداشت هوشیار شریعتی آمده است:
یک) هنوز جوهر یادداشت قبلیام درباره کاراته کردستان در هفتهنامه "بههیز" خشک نشده بود که خبر استعفای سهیلا چراغی (رئیس اخیر هیأت استان) و اعلام سرپرستی فردی ناشناس، نوع و هدف نگارش این روایت را که از قبل در سر داشتم، تغییر داد!
از تابستان هجده سال قبل که هنوز سال آخر دبیرستان را پیش رو داشتم و بهواسطه علاقه به روزنامهنگاری، کار [آموزی] در هفتهنامه "کرفتو" را شروع کردم، چون از کودکی کاراته تمرین میکردم، رویکردی جدیتر و طبیعتا دقیق و با دیدگاهی واقعبینانه به مسائل این رشته داشتم. اما بعدها و پس از پایان دورهای حدود 5ساله که مسئولیت روابط عمومی هیأت کاراته استان را برعهده داشتم، بهدلیل دلزدگی از جو متناقض و [ازنظر من] اشتباه و فردگرایانه در خانوادهی کاراته کردستان، فعالیت اجرایی در این رشته را تا بهحال رها کردم. هرچند بهخاطر اشتغال به تحصیل در دانشگاه، از فعالیت در نشریات محلی هم دور شدم، اما طبعاً از دور تحولات ورزش استان و بهخصوص روند رشته کاراته را مشاهده و باوجود ادامهی سیر سینوسی و البته مایل به کاستی دائم فضای ورزش و رسانه، خود را از هیاهوی هردو دور نگه داشتم.
داستان ورود جدی من به فضای عمومی و اجرایی کاراته به سال 1387 و نگارش یادداشتی انتقادی درباره کاراته در هفتهنامه "سیروان" برمیگردد؛ وقتی که به بهانه آسیبدیدگی و درواقع سرخوردگی از ناکامی در لیگ بزرگسالان کاراته، یکی 2سال از تمرین فاصله گرفته و فرصت داشتم تا بیشتر و با دیدگاهی باز درمورد وضعیت ورزش و رشتهی تخصصی خودم فکر کنم. کاراتهای که از سال 1348 در سنندج متولد شده و اواخر دهه پنجاه اولین سازماندهی [نسبی] خود را همراه با رشتههای تکواندو و جودو [بهصورت تجمیعی] زیرنظر فدراسیون ورزشهای رزمی بهدست آورد، از سال 1363 بهصورت مستقل در قالب هیأت کاراته استان کردستان فعالیت میکرد. فارغ از نقد و واکاوی روند رشد این رشته و تحولات آن چه در بُعد قهرمانی و چه همگانی، تداوم بیست و چندسالهی ریاست استاد محمد قصرساز در این هیأت [علیرغم احترام به همهی زحمات ایشان] هیچ توجیه علمی، منطقی و اجرایی نداشت؛ این بود که با دیدگاهی انتقادی و البته پس از مصاحبه با اهالی این رشته در سطوح مختلف و از همهی شهرستانها، مقالهای مفصل تحت عنوان "کاراته کردستان در سراشیبی سقوط" در صفحه ورزشی گستردهترین هفتهنامهی مناطق کُردنشین ایران به چاپ رساندم. آن زمان هرگز فکر نمیکردم روزی فرا برسد که نوشتهای منتشر کنم که بیمدار هلاک کاراتهی 50 سالهاست؛ رشتهای که اکنون باید در اوج بلوغ و پویایی و در مسیر توسعهی کل ورزش و حتی پیشرفت فضای عمومی جامعهی جوان استان باشد؛ اما افسوس!
دو) پس از جنجالهای بزرگی که بهخاطر انتشار آن مطلب در اداره کل ورزش و جوانان و حتی جامعه کاراته کشور و بهخصوص کردستان اتفاق افتاد، احساس نیاز به تغییر و گامی بزرگ در میان اهالی این رشته، آشکار شد و اینبار با حمایت مدیرکل وقت، از تعویق چندباره انتخابات و تشکیل مجمع ازقبل هماهنگ شده، جلوگیری و افراد جدیدی برای در دست گرفتن سکان هدایت هیأت کاراته پیشقدم شدند. با انتخاب بهرام سوداگری در فرودین 1388 به ریاست هیأت کاراته استان، طلسم مدیریت سنتی که مبتنی بر نوعی ریاست موروثی در اغلب کمیتههای این هیأت بود، شکسته و فضا برای نسل جدید عوامل اجرایی کاراته باز شد. درحالیکه همچنان معتقد هستم که هیچ تیم کاری و هیأتی خالی از خطا نیست و همواره عدهای [حتی در بهترین حالت] منتقد وجود دارند، اما به اعتبار سابقهی چندسالهام در حوزه روزنامهنگاری ورزشی، عملکرد هیأت کاراته در سال 88 تا پایان دوره 4و نیم سالهی را درخشان و گامی بزرگ به جلو میدانم. این ادعا نه فقط بهدلیل تصدی خودم در سمت روابط عمومی این هیأت، که بر مبنای 4سال متوالی کسب عنوان هیأت اول درمیان 57 هیأت ورزشی استان [طبق ارزیابی سالانهی اداره کل ورزش و جوانان] و ارتقای ردهی فدراسیونی از ردهی 27 به رده سوم کشور [طبق ارزیابی فدراسیون کاراته از عملکرد 31هیأت کاراته استانی] است. شاید کسی نداند که برای دستیابی به این تغییر بزرگ و پوستاندازی کاراته، مشکل اصلی که مانند وزنهای بر پای هیأت سوداگری بود، عدم همکاری مناسب و حتی کارشکنی مدیران میانی و بدنهی اجرایی ورزش و جوانان بود که دلایل آن هرچند بر اهالی ورزش پوشیده نیست، اما خارج از این روایت است. بهنظرم ریز آمار موفقیتها و عملکرد چهارسالهی هیأت سوداگری بهتفکیک هر سال و طبق ارقام مشخص و نمودارهای قابل راستیآزمایی برمبنای مدارک مستند که در شماره 33 همین نشریه "بههیز" مورخ اسفند 1391 منتشر شد، شاهد کافی برای تغییری جریانساز در تاریخ کاراته استان است و نیازی به اطالهی کلام ندارد.
موج این تحول تاریخی در نقد هیأت سنتی و بهنوعی موروثگونهی کاراته، بهقدری بود که دو رشتهی رزمی دیگر یعنی تکواندو و جودو را هم که بهنوعی برادران کاراته بودند را متأثر کرد و رزمیکاران این دو رشته نیز تصمیم گرفتند تا گامی به جلو بردارند. هیأت تکواندو هم که بیش از 20سال تحت سلطهی نعیم صفری بود، در همان سال 88 سنتشکنی کرد و مجمع، رئیس هیأت جدیدی را انتخاب کرد و حضور فرزین لطفپوری برگ جدیدی از حیات حرفهای و تغییر نسل در ورزشهای رزمی را ورق زد. ورزشکاران جودو هم نیاز به تغییر و خروج از ورطهی سنتگرایی و سکون را حس کردند و پس از 15سال ریاست پرهیزگار بر هیأت جودوی استان، یکی از اهالی جوان و فعال این رشته یعنی جلال کرمی را انتخاب و چرخهی موردعلاقهی سیستم ورزش استان در حفظ شرایط موجود و مدیریت حداقلی بر هیأتهای ورزشی را قطع و با نیروی درونزای خود تکیه کردند. این روند روبهرشد در هیأتهای جودو و تکواندو علیرغم همهی سختیهای ناشی از اعمالنظر و سلیقهی سیستم بسته و ناکارآمد ورزش استان، ادامه پیدا کرده و باوجود همهی مشکلات سعی در ادامه پویایی خود دارند؛ اما در کاراته که از خیلی جهات شاید برادر بزرگ همهی رشتههای رزمی در کردستان باشد، این روند پس از توقفی سهساله [دورهی عبدی]، برعکس شده و هیأت کاراته حتی گام [هایی] بهعقب برداشته است.
سه) سال 1392 که دورهی نوین هیأت جدید کاراته روبه اتمام بود، تصور میکردم حالا که اهالی کاراته درعمل دریافتند که پیشکسوتترین فرد لزوماً نباید رئیس هیأت باشد، این کار گروهی و استفاده از عوامل اجرایی جوان با تکیه بر تجارب بزرگان، در بدنهی هیأت ادامه خواهد یافت. اما در 5 ماهی که از پایان دوره ریاست سوداگری گذشت و بهعنوان سرپرست، مقدمات برگزاری مجمع انتخاباتی را فراهم میکرد، ورق بهطرز ناباورانهای برگشت. زمزمههای لابیگری طیف سنتی کاراته با حمایت اداره کل ورزش و حتی نهادهای دیگر، نشان داد که نه تنها سیستم دولتی ورزش کار شفاف و مبتنی بر اصول مدیریت دموکراتیک را برنمیتابد، بلکه متأسفانه جامعهی کاراته هم از درون تمایلی به تداوم فضای باز حرفهای ندارد و یا در حالت خوشبینانه، تغییر به مذاقش خوش آمده و قصد دارد تا دوباره گامی دیگر و شاید اینبار بزرگتر بردارد. متأسفانه افرادی بودند که ظاهراً از هیأت قبلی خود را با دوران جدید هیأت کاراته وفق داده بودند، اما چون روند پیشرفت کاراته را با حفظ جایگاه ثابتی که دیگر آن را حق مسلم خود میدانستند، در تضاد دیدند، فوری جبههای جدید باز کردند. عدم قطعیت نظر مجمع کاراته [در ادامه فعالیت هیأت جدید] پیش از انتخابات، در کنار تغییر جناح خیانتگونهی عدهای که اتفاقا خود را سهیم در تحول روبهجلوی کارته میدانستند، باعث شد تا اتفاقی دور از انتظار رقم بخورد. حضور علیرضا سمندر رئیس وقت فدراسیون کاراته که اتفاقا قبلاً هم یکبار بهدلایلی از ریاست فدراسیون عزل شده بود، باعث شد تا اعضای مجمع با این تصور که اشتراک سبکی وی با یکی از کاندیداها بهنفع کاراته استان خواهد بود، نیمنگاهی به تغییر دوباره داشته باشند. در مجمع انتخاباتی آبان 1395، عبدی با 10 رأی در مقابل 9 رأی سوداگری، به ریاست هیأت کاراته رسید؛ اما نکتهی جالب این بود که آن رأی سرنوشتساز از سوی رئیس پیشین و سرپرست هیأت یعنی بهرام سوداگری به جلال عبدی داده شد. شاید اگر معاون وقت ورزش بانوان [که کنار سوداگری نشسته بود] آن را در همان زمان رأیگیری با حیرت و صدای بلند اعلام نمیکرد، هیچ وقت باور نمیکردم که این تصمیم ازسوی رئیسی که 4سال و نیم با او کار کرده بودم، گرفته شده است.
طبق آییننامهی هیأتهای ورزشی من نباید در آن مجمع حضور میداشتم؛ اما بهعنوان خبرنگار میتوانستم شاهد انتخابات باشم. با اعلام ریاست عبدی در آن جلسه، علیرغم اینکه همانجا ازسوی دبیر آیندهی هیأت دعوت بهکار شدم و حتی به اصرار صندلیام را عوض و در جایی بالاتر [کنار مسئولین جدید] نشستم، همانجا تصمیم گرفتم که دیگر هیچ فعالیت اجرایی در هیأت نداشته باشم. این تصمیم نه فقط بهدلیل ناهماهنگی با رویکرد و دیدگاه مدیریتی و اجرایی عبدی و یارانش، بلکه بیشتر بهخاطر ناامیدی از اهالی کاراته بود که حس میکردم یا بسیار بیانصاف بودهاند که پیشرفتها و روند مثبت و روبهجلوی هیأت جدید را ناکافی دیدند و یا آنقدر سادهنگر بودند که منافع احتمالی شخصی در هیأت بعدی را بر منافع اثباتشدهی گروهی جامعهی کاراته ترجیح دادند. در هرصورت با سرخوردگی از انتخاب عبدی که در دورهی سنتی و طولانی هیأت، همواره پستهای مختلفی از جمله دبیری هیأت را داشت، از فضای کاراته فاصله گرفته و خود را مشغول تحصیل و کار در دانشگاه کردم. بهطور کلی دوره ریاست عبدی در هیأت کاراته هرگز به سکون و قشرینگری هیأت سنتی نبود و او نیز درکنار استفاده از همکاران و دوستان قدیمی خود، از افراد جوان هم استفاده کرد و درکل کارنامهی قابلدفاعی از خود بهجا گذاشت؛ انگار که رشد و تغییر ناگهانی کاراته در هیأت سوداگری، جامعهی کاراته را به شیوهی جدید عادت داده بود و بازگشت دوباره به روال سابق دیگر امکان نداشت.
چهار) هیأت عبدی در میانهی راه دریافت که بخش عمدهای از مشکلات کاراته را باید در خارج هیأت جستجو کرد؛ عدم حمایت کافی ادارت ورزش و جوانان در حوزه نظارتی، بیعدالتی و نبود روال منطقی در تخصیص بودجه به هیأتهای ورزشی، سعی در دخالت بیجا در امور هیأت و حتی بهنوعی ایجاد رقابت کاذب و غیرورزشی میان هیأتهای مختلف ورزشی توسط اداره کل و همهاینها علاوه بر شرایط نامطلوب اقتصادی و سیاسی کشور بود. همین شد که زاویهی اداره کل ورزش و جوانان با هیأت کاراته در کنار عدم رضایت برخی اهالی کاراته باعث شد تا دورهی ریاست عبدی کامل نشده و او را بدون دلیلی مشخص، عزل کردند و فدراسیون کاراته [صدالبته با پیشنهاد اداره کل استان] عباد فیضی را در آبان 95 بهعنوان سرپرست منصوب کند.
شاید اگر جامعهی کاراته هم مثل اهالی تکواندوی کردستان که پس از 20سال ریاست سنتی هیأت خود، نیرویی جدید با روندی مثبت را در پیش گرفته بودند، باز هم نه به شخص رئیس جدید، که به عملکرد وی در نتایج آن در عرصهی دستاوردهای سازمانی، قهرمانی، زیرساختی و همگانی اعتماد میکردند، کاراتهی کردستان امروز در وضع بهتری بود. لطفپوری پس از دورهی ریاست سال 88 تا پایان سال 92 باز هم رأی اعتماد مجمع انتخاباتی تکواندو را برای 4سال دیگر کسب کرد و نه تنها روند پیشرفت این رشته را ادامه داد، بلکه به قدری در سیستم اداری و مدیریتی هیأت استان خوب عمل کرد که جامعهی تکواندو بهخوبی آن را درک کردند. طی دورهی دوم ریاست لطفپوری، کسی نتوانست در زیاد در عملکرد مثبت تکواندو خللی وارد کند اما باز هم نقش غیرسازندهی مدیرکل ورزش و جوانان در سال 98 که قصد اعمال نفوذ در مجمع هیأت تکواندو رو داشت، بروز پیدا کرد. باوجود کارشکنی اداره کل در برگزاری مجمع تکواندو و تمام تلاشی که برای تغییر در روند این هیأت صورت گرفت، اما برخلاف رؤسای هیأت کاراته که با پایان دوره ریاست عرصه را کاملاً خالی و فرصت را برای بدخواهیها فراهم کردند، لطفپوری پای کار ماند. درواقع جامعهی تکواندو قدر عملکرد یکی از اهالی خود را شناخت و با وجود اینکه در دی ماه1398 صادق جمالی به ریاست هیأت تکواندو رسید، لطفپوری به پشتوانهی عملکرد خود به عضویت هیأت رئیسه درآمد و هنوز هم روند روبهپیشرفت این رشته ادامه دارد.
اما کاراته که حالا بهنوعی متوقف شده بود و عدم تصمیمات منطقی اهالی آن که متأسفانه منافع شخصی و میل به قدرت و خودمحوری را در پیش گرفتند، جای خوبی برای اعمال نفوذ خارج از کاراته، یعنی سیستم دولتی ورزش را باز کرد. البته شاید جولایی هم بهنوعی حق داشت که نگران آیندهی یکی از هیأتهای ورزشی باشد که میتواند نقش مهمی در بقا یا قطع صدارت او بر ورزش استان داشته باشد. وقتی خود اهالی یک رشته در درون خود به یک همگرایی منطقی نرسیده و بلوغ حرفهای خود را در دستبهدست کردن سکان هیأت خود میان اهل آن، نشان ندهند، بدیهی است که افراد دیگری برای آن تصمیم خواهند گرفت. دورهی ریاست 25 سالهی قصرساز، بزرگ کاراته کردستان به پایان رسید؛ فعالیت خوب سوداگری با تجربهی مدیریت دولتی و البته با داشتن سابقه در کاراته [و حتی سرپرستی این رشته در دههی 60] بهعنوان رئیس هیأت و رشد چشمگیر کاراته، ناگهان و به دست مجمع قطع شد؛ جلال عبدی که با رویکردی تلفیقی از دورهی سنتی کاراته و دورهی تحولی این رشته، دوران بدی را پشت سر نگذاشت، ناگهان حذف شد؛ و انگار دیگر کسی توان یا جرأت هدایت این هیأت باسابقه را نداشت.
پنج) فرودین سال 1396 بود که با شنیدن انتخاب سهیلا چراغی به ریاست هیأت کاراته کردستان غافلگیر شدم؛ کسی که از اولینهای بانوان این رشته بود و در هیأت قبلی هم نایب رئیس این هیأت بود، انگار وقتی عرصهی مردسالارانهی کاراته کردستان [به تبع جامعه] را خالی دید، بر کرسی ریاستی که جولایی خالی کرده بود، نشست.
باز هم لابی و تصمیم ورزش و جوانان بر هیأتی ورزشی تحمیل شد و ریاست چراغی بر هیأت کاراته که سالها کارمند ادارهکل ورزش و جوانان کردستان بود، آبستن دورهای متشنج شد. در صحبتهای دوستانه با مربیان و ورزشکاران کردستان، طبیعی میدانستم که در دورهی ریاست یک زن بر هیأت کاراته، فعالیتها معطوف به بخش بانوان شده و آقایان به حاشیه رانده شوند. اما نه تنها این اتفاق افتاد، که در میان بانوان هم تنها عدهای خاص زمام امور به دست گرفتند؛ هیأت کاراته اکنون که عملاً از حرکت و پویایی موردانتظار خود بازمانده بود، درواقع قدمی به عقب برداشت.
حمایت جولایی از همکار خود که بعدها معاون ورزش بانوان او هم شد، باعث شد که چراغی هرکاری که میخواست، فارغ از اینکه منطقی و صحیح است یا موردقبول اهالی کاراته، انجام دهد؛ چرا که حتی درصورت انتقاد سفیدپوشان کاراته هم، خود را در حاشیهی امن میدید؛ مدیرکلی که او را رئیس هیأت کاراته کرده بود، قطعاً اجازه نمیداد حداقل اسم و رسم خود و ادارهاش را در خطر ببیند.
جولایی پس از تحمیل چراغی به ریاست هیأت کاراته استان، در بهمن ماه 96 میزبانی مسابقات قهرمانی کاراته کشور در همهی ردههای سنی کشور را در سنندج برگزار کرد تا میخ بزرگی برای بقای این هیأت دستنشانده کوبیده باشد. او در مصاحبههای مختلف برگزاری این مسابقات را دستاوردی بینظیر برای کاراته کردستان عنوان کرد و مدال نقرهی کیوان بابان در مسابقات آسیایی اردن را نتیجه این میزبانی هوشمندانه میخواند؛ اما هیچ کس از جامعهی کاراته این سؤالها را مطرح نکرد:
1- کیوان بابان سالهای قبل هم در مسابقات قهرمانی کشور با کسب مدال در اردوهای تیم ملی بود و در مسابقات سالهای بعد در تیم ملی حضور پیدا کرد و علاوه بر تکرار مدال آسایی، طلای لیگ جهانی (کاراته وان) را هم کسب کرد! چگونه جرأت کردید آن را به میزبانی خفتبار خود منتصب کنید؟
2- پس از پایان مسابقات، جولایی اعلام کرد که استان کردستان در بخش آقایان در ردهی پنجم کشور ایستاد؛ درحالیکه با طلای بابان و برنز کاتای تیمی، فقط در ردهی سنی بزرگسالان پنجم شد! در ردههای سنی نوجوانان (با 5 وزن کومیته و کاتایتیمی و انفرادی)، جوانان (با 5 وزن کومیته و کاتایتیمی و انفرادی) و ردهی امید (با 7وزن کومیته و کاتایتیمی و انفرادی) چند مدال برای کردستان میزبان کسب شد؟ در مجموع ردههای سنی آیا کردستان اصلا در لیست ردهبندی استانها در میان 15تیم اول کشور هم قرار گرفت؟
3- طبق ادعای مدیرکل ورزش و جوانان، استان کردستان در بخش بانوان هم ردهی هفتم را کسب کرد؛ درحالیکه طلای شنه کاظمی (در وزن 68+) و نقرهی هانا امیری (در وزن 55-) در ردهی سنی امید کسب شد! در ردههای سنی نوجوانان (با 3 وزن کومیته و کاتایتیمی و انفرادی)، جوانان (با 4 وزن کومیته و کاتایتیمی و انفرادی) و ردهی مهم بزرگسالان (با 5 وزن کومیته و کاتایتیمی و انفرادی) استان کردستان چند مدال کسب کرد؟
4- چرا در حالیکه ورزش کردستان بهطورعام دچار کمبود منابع مالی است و هیأت کاراته بهطور خاص نیازمند توسعهی زیرساختهای ورزشی است، مسابقات قهرمانی کشور [طبق ادعای مدیرکل در رسانههای گروهی] در شهر سنندج برای اولین بار کاملا رایگان برگزار شد؟ آیا بهتر نبود بهجای این خاصهخرجی که حتی یک کاپ تیمی در یک ردهی سنی [و نه حتی مجموع ردهها] را هم در خانه نگه نداشت، آن را صرف توسعه ورزش قهرمانی میکردید؟
اما جولایی همچنان با اعتمادبهنفسی مثالزدنی، برگزاری این مسابقات را نشانهی توان همکار خود در رأس هیأت کاراته و دستاویزی برای ساکت نگه داشتن منتقدان قلمداد کرد و تا پایان دورهی 4سالهی همگی در باد آن تکیه دادند. دریغا که نه تنها رسانههای حتی تخصصی ورزشی، که خود اهالی کاراته استان هم یک حساب سرانگشتی ساده انجام ندادند که با جمع کردن اوزان مختلف در 4ردهی سنی بانوان و آقایان، جمعاً 216 مدال طلا، نقره و برنز [مشترک] توزیع شد که سهم کردستان میزبان تنها 4مدال (2طلا، 1نقره و 1برنز) بود. یعنی استان کردستان با آن همه پیشینه و ادعا و با صرف هزینههای گزاف برای میزبانی 4روزه از بیش از دو هزار ورزشکار [و مهمان]، کمتر از 2درصد مدالهای این مسابقات را بهدست آورد؛ در حالیکه اگر با فرض یکسان بودن سهم هر 31استان شرکتکننده در این رقابتها، سهم کردستان می بایست حداقل 7درصد یعنی 12مدال در همهی ردههای سنی 2بخش بانوان و آقایان میبود.
این اعمال نظر آشکار جولایی در مجمع انتخاباتی کاراته و اصرار به دخالت در امور اجرایی، جز ایجاد حباب خودبزرگبینی کاذب در کادر چراغی و عملا حذف استخوانخردکردهگان کاراته در امور هیأت خودشان هیچ نتیجهای نداشت؛ ولو اینکه باب بزرگتری برای گم شدن رد بودجههای واریزی به هیأتهای ورزشی کردستان توسط اداره کل بدون کمترین شفافسازی مالی درخصوص نحوه هزینهکرد و نتایج آن باز شد.
در ادامهی این داستان شهرآشوب ورزش کردستان قصد دارم تا با دیدگاهی واقعهمحور، حرکت اخیر مدیرکل ورزش و جوانان که فردی غیرورزشی و کاملاً مجهولالسابقه را به سرپرستی یک هیأت ورزشی که قبلاً هم از آن بهعنوان ابزاری برای بقای مدیریت طولانی اما کمعمقش استفاده کرده، مورد بررسی قرار دهم.
ادامه دارد....
انتهای پیام /