شنبه 3 آذر 1403

نباید به طبیعت نگاه تسخیری داشت

خبرگزاری ایرنا مشاهده در مرجع
نباید به طبیعت نگاه تسخیری داشت

تهران - ایرنا - به موجب پیشرفت بشر در عرصه علم، میزان دسترسی او به اکوسیستم طبیعی و حتی بدن خود نیز افزایش یافته و سبب تغییرات جدی در روند آن شده است. این در حالی است که امروزه جوامعی با سرمایه فرهنگی و اقتصادی بالا این تغییرات را چندان مفید ندانسته و وجود بسیاری از میکروارگانیسم‌ها را برای حیات ضروری می‌داند.

گفتگوهای آزاد دانشگاه علامه طباطبایی از جمله اقدامات قابل توجه معاونت فرهنگی و اجتماعی این دانشگاه است که در ایام برگزاری کلاس‌های مجازی انجام می‌شود. در گفتگوی آزاد این هفته، «نهال نفیسی» استاد انسان‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی به بررسی نقش «ریزاندامگان (میکروارگانیسم) بیماری‌زا» با رویکرد انسان‌شناسی زیستی و مطالعات فرهنگی پرداخته است. نهال نفیسی تحصیلکرده انسان‌شناسی از دانشگاه رایس آمریکا و استاد انسان‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی است. گزارش ذیل تلخیصی از اظهار نظر وی در این نشست مجازی است.

ریزاندامگان چیست؟

لازم است تا قبل از شروع به این نکته اشاره داشت که شاید پرداختن به این موضوع قدری عجیب باشد اما پرداختن به این مطالعات علمی و فرهنگی حوزه انتقادی علم و فناوری هم یکی از حوزه‌های مورد توجه دانشگاه «رایس» در دپارتمان انسان‌شناسی است. به دلیل قرابت پیش‌زمینه‌های ذهنی خانوادگی خود که به نوعی از یک خانواده کاملا زیست‌شناس هستم و به دلیل نزدیکی این مفهوم با بیماری‌های اپیدمی این عنوان را مد نظر قرار دادم.

«ریزاندامگان» درواقع معادل فارسی برای «میکروارگانیسم»‌ها است که عده زیادی از اصحاب علوم زیستی این معادل‌سازی را توجیه ناپذیر و غیر قابل فهم می‌دانند. اما به دلیل علاقمندی به این واژه‌های جدید ترجیح داده شد تا عنوان بدین صورت انتخاب شود. هدف اصلی هم در این گفتگو این است تا متوجه شویم، هنگامی‌که به این ریزاندامگان زیر لنز مطالعات فرهنگی و اجتماعی نگاه می‌کنیم، چه اتفاقی رخ می‌دهد. درواقع ما با «ریزاندامگان همسفره» روبروییم. ریزاندامگانی که در بدن و روی بدن ما زندگی می‌کنند و ما میزبان آن‌ها هستیم. هرچند اگر چیزی هم در سفره ما هست خود این ریزاندامگان در ایجاد آن نقش داشتند.

بدین ترتیب لازم به توضیح است تا ابتدا در مورد میکروارگانیسم‌ها یا میکروب‌ها توضیح دهم. که موجوداتی زنده هستند و بدون چشم مسلح دیده نمی‌شوند. این موضوع شامل ویروس‌ها، میکروب‌ها و قارچ‌ها است. اما سر زنده بودن ویروس‌ها اختلاف است چرا که ویروس ساختار سلولی ندارد و در سلول سایر موجودات نفوذ می‌کند. از این دریچه این موجود، زنده نیست اما از این حیث که می‌تواند تکثیر شده و به حیات خود ادامه دهد به عنوان یک موجود زنده هم در نظر گرفته می‌شود.

بنابراین مسئله این است که این موجودات «مرزنشین (مابین موجود زنده و غیر زنده)» و خانه به دوش مانند ویروس‌ها به محض ورود به یک میزبان برنامه ژنینتیکی خود را اجرا کرده و از آن محیط استفاده می‌کنند. بدین ترتیب میزبان دیگر از برنامه ژنتیکی خود استفاده نکرده و مطابق با برنامه ویروس ادامه حیات می‌دهد. زمانی‌که این برنامه ویروسی به هر بدنی وارد شود همان برنامه خود را اجرا می‌کند. چه در بدن یک انسان و چه در بدن یک حیوان به یک روش عمل می‌کند. با این تفاسیر می‌توان گفت که یک «زبان مشترکی» در این بین پدید آمده است. به همین دلیل مهندسی ژنتیک توانست از این روش برای درمان بسیاری از بیمارها استفاده کند. یعنی مقداری از ژن انسان را به یک باکتری داده و از باکتری خواسته می‌شود تا این برنامه را در بدن انسان عملیاتی کند. با این ترتیب بسیاری از دارو ها هم به همین شکل عمل می‌شوند. این زبان مشترک حرکت بین گونه‌ها را توضیح می‌دهد. این یک توضیح کوچک به عنوان مقدمه بود و از این پس باید آن را در زیر لنز مطالعات فرهنگی قرار دهیم.

ریزاندامگان، زبان مشترک موجودات

این ویروس به نوعی یک برنامه دارد که به محض ورود، برنامه کلی ما را به هم می‌ریزد. اما در اینجا باید به این نکته اشاره داشت که این زبان مشترک بین انسان و سایر موجودات در ارگانیسم زیستی، از نظر بسیاری از علما 10 برابر میکروارگانیسم‌های زنده در درون بدن انسان و خاص او است. بنابراین بدن ما بر خلاف آن تصوری که از قرن 17 به بعد با روشنگری وارد شد و همچنین تلقی‌ها از انسان که به عنوان یک اشرف مخلوقات محسوب شده و از همه برتر و یک جزیره یگانه که با یک خطوط تمایز واضح بین انسان و غیر انسان است، تنها بخش کوچکی از خاص گونه ما است و ما را از سایرین هم متمایز می‌کند. از این مقدار هم یک بخش بسیار کوچکتر خاص هر فرد است و 99 درصد با سایرین مشترک است. بنابراین در بدن ما به میزان بسیار زیادی از ژن‌های باکتری و انواع قارچ‌ها حضور دارند که بین تعداد زیادی از انسان‌ها مشترک هستند. از این‌رو می‌توان گفت که یک زبان مشترک در اینجا وجود دارد.

در انسان‌شناسی هم تعریف ما را از انسان عوض کرده و نشان می‌دهد مرز بین «ما» و «دیگری» یک مرز سیال و متغییر است که متخلل بوده و رفت و آمد بین بدن ما و آن‌ها زیاد است. بنابراین در میکروبیولوژی بدن انسان را مستعمره این میکروارگانیسم‌ها می‌دانند. این اتفاق در حالی رخ می‌دهد که وقتی ما طی چند دهه در حال تلاش برای مشخص کردن رفتار ژنتیکی و میکروارگانیسم‌ها هستیم، این میکروارگانیسم‌ها بیلیون‌ها سال قبل از ما وجود داشته و با بدن انسان و سایر موجودات و زندگی حیاتی آن‌ها در ارتباط و تعامل بوده‌اند.

پس بر خلاف تصور ما که این انسان است که جهان را تسخیر کرده، درواقع این انسان است که تسخیر شده جهان بوده و بدن ما را به عنوان مستعمره خود می‌داند. این مستعمره بودن هم می‌تواند به عنوان میزبان در نظر گرفته شود. یکی از فرایندهای مهم در انسان‌شناسی هم منبعث از مباحث انسان شناسی است که در جهان اجتماعی راجع به «خود» و «دیگری» صحبت می‌کنیم. «خود» به نوعی تعبیر از یک دولت با مرزهای مشخص با افرادی‌که مال ما و از جنس ما و ژن‌های مشترک با ما هستند تعریف می‌شوند و هرچیزی غیر از ما به عنوان «دیگری» تعریف می‌شوند.

این موارد از تعریف هم به نوعی به تعریف ما از جهان طبیعی نشت کرده و اشکال این کار هم در این است که این تعبیر درست نیست. ما سال‌ها میکروب‌ها و سایر میکروارگانیسم‌ها را به عنوان «دیگری» و خارج از مرزهای خود می‌شناسیم که به بدن ما هجوم می‌آورند در حالی‌که بعدها متوجه شدیم که این تعبیر با واقعیت جهان طبیعی سازگار نیست. ما الان در زمانی زندگی می‌کنیم که جهان خود را آنقدر پیراسته و عاری از هرگونه میکروارگانیسم تصور کردیم که دیگر حتی با میکروارگانیسم‌های ضروری خودمان هم بیگانه شده و با شیوع بیماری مانند کرونا در جهان خودمان روبرو شدیم. به عبارتی ما اینقدر جهان خود را از میکروارگانیسم‌های ضروری تهی کردیم که فرایند زیست بدن ما هم با مشکل روبرو شده و بدن انسان هم اکنون در حال مبارزه با خودش می‌باشد.

متناسب با این رویکرد هم، دو نوع نگاه وجود دارد. بخشی که بر روی پروژه‌های ضدعفونی تلاش می‌کند و بخشی دیگر که در حال تلاش برای بازگرداندن این میکروارگانیسم‌ها به بدن هستند. مسلما انسان‌ها باید تلاش کنند تا در مقابل این ویروس و میکروارگانیسم‌ها مقاومت کنند اما هستند افرادی‌که معتقدند باید با این ویروس زندگی کرد و نباید چندان با آن مقابله کرد. آن چه که در چرخه هستی‌شناختی مورد تاکید قرار می‌گیرد این است که ما باید از نگاه میکروارگانیسم‌ها به قضیه نگاه کنیم. از زاویه دید این میکروارگانیسم‌ها که تعدادشان بسیار بیشتر از ژن‌های ما هستند، ماجرا به نحوی دیگر دیده می‌شود. این نگاه از این نظر مهم است که ممکن است چرا که یکی از این «دیگری»‌ها می‌توانند سموم باشند و اگر نگاه خود را از این طریق به مفهوم دیگری داشته باشیم، پس ما باید نسبت به بسیاری از این دست «دیگری»‌ها هم تساهل داشته باشیم و نباید بگوییم از بیرون هستند بلکه از خودمان هستند.

این موضوع از این نگاه و زاویه دید مهم است چرا که ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که انسان‌ها در حال تغییر «اکوسیستم» جهان بیرونی و درونی خود هستند. مثلا مسئله «زایمان سزارین» که به جای «زایمان طبیعی» نمونه‌ای از این تغییر در نوع اکوسیستم بود. هم‌اکنون در مطالعات فرهنگی این دیدگاه وجود دارد که زنان در هنگام زایمان طبیعی بخش زیادی از میکروارگانیسم‌ها را به نوزاد منتقل می‌کنند که می‌تواند برای سلامت فرد در آینده و برای جلوگیری از بسیاری آلرژی‌ها و یا مقاومت در برابر بیماری‌های اپیدمی مهم باشد.

این درحالی است که بسیاری از پزشکان به دلیل دریافت پول بیشتر و وقت کمتر مادران را تشویق به زایمان سزارین می‌کنند. وقتی چنین دیدگاهی وجود دارد، قطعا این کار به نوعی مداخله انسان در اکوسیستم بدن خود است. باید در نظر داشت که میکروارگانیسم‌ها برای ما بسیار مفیدند و اگر وجود نداشتند چیزهایی مانند مخمر در تولید نان وجود نداشته و نان، لبنیات، الکل‌ها و... هم برای بشر تولید نمی‌شد. این که چرا رابطه ما با میکروارگانیسم‌ها از قرن 19 به بعد تغییر کرده مهم است و مطالعات فرهنگی و انسان‌شناسی این مسائل را به چالش می‌کشد.

شکل رابطه خود با طبیعت را تغییر دهیم

بنابراین نوع نگاه به مسئله مهم است. ما باید شکل رابطه خود با طبیعت را تغییر دهیم. انسان نباید به عنوان یک موجود برتر تغییرات اساسی در اکوسیستم ایجاد کند چرا که این تغییرات بعدها مجدد به خود او بازگشته و زندگی انسان را دچار بحران می‌کند. انسان نباید به طبیعت نگاه تسخیری داشته باشد بلکه این یک همزیستی انسان با طبیعت است که می‌تواند برای هر دو طرف مفید جلوه کند. ما همیشه موجودات تک سلولی را به عنوان موجودات پست محسوب می‌کنیم در حالی‌که همه این‌ها به عنوان موجود زنده در زندگی بشر موثر و مفید هستند.

این رویکردی است که هم‌اکنون در جهان مورد پذیرش تعداد زیادی از افراد جامعه قرار گرفته و هم‌اکنون وضعیت به‌گونه‌ای است که افراد با سرمایه بالای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی امکان برخورداری از یک زندگی سالم و ارگانیک را با توجه به این رویکرد دارند. اما افراد در وضعیت اقتصادی ضعیف‌تر مجبور به استفاده از کالاهای بی کیفیت و تراریخته مانند محصولات مکدونالد می‌شوند. در حالی‌که این وضعیت تا چند دهه قبل کاملا متفاوت بود.

*س_برچسب‌ها_س*