«نفاق رسانهای و فریبکاری سیاسی» در بحران اوکراین!
مدعیان اصلاحطلبی فیلسوفانه مدعی شدند این جمله آقای رئیسی در گفتوگوی تلفنی با پوتین که گفته «نگرانیهای روسیه را در بحث اوکراین درک میکنیم»، «مجوزی خواهد شد برای حمله دیگر کشورها به ایران»!
به گزارش مشرق، دکتر محمدحسین محترم طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: صرف نظر از این که جمهوری اسلامی بحران اوکراین را نتیجه «سیاستهای مداخلهجویانه و انقلابهای مخملی» رژیم «مافیایی» و «بحرانساز» و «بحرانزیست» آمریکا و «علاج بحران اوکراین و قضاوت درباره آن را منوط به شناخت ریشههای واقعی آن» میداند و صرفنظر از این که ایران اسلامی، «برخلاف مواضع دوگانه غربیها همواره مخالف با جنگ و تخریب در همه مناطق دنیا است» و صرف نظر از این که آیا عملیات نظامی روسیه در اوکراین مذموم است یا ممدوح و چه نسبتی با امنیت و منافع ایران دارد و همچنین صرفنظر از این که حملات آمریکا به افغانستان و عراق و دیگر کشورها چه پیامدهایی برای امنیت و منافع ایران داشته و جمهوری اسلامی چگونه توانست تهدیدات را به فرصت تبدیل کند، اما قطعاً ممدوح دانستن یک حمله و مذموم دانستن دیگری، خود بزرگترین مذموم و نشانه یک نفاق است.
اینگونه مواضع متناقض و مذبذب نشان میدهد در یکی منافع شخصی و جناحی کاسبان جنگ تأمین میشود و در دیگری نمیشود! مدعیان اصلاحطلبی فیلسوفانه مدعی شدند این جمله آقای رئیسی در گفتوگوی تلفنی با پوتین که گفته «نگرانیهای روسیه را در بحث اوکراین درک میکنیم»، «مجوزی خواهد شد برای حمله دیگر کشورها به ایران»! روزنامههای آنها همچنین ژست مردمی و روشنفکری به خود گرفته و ادعا کردند «از نظر ملت ایران توسل به زور مذموم و بدترین شیوه است که نتیجهاش قربانی شدن انسانهای بیگناه است»! در این خصوص بازخوانی سیاست خارجی در دولت اصلاحات نشان میدهد بیان چنین ادعاهایی از سوی کسانی که از حمله آمریکا به افغانستان و عراق حمایت و به آمریکاییها در این حملات کمک کردند و خود اصلیترین منادیان حمله به افغانستان در زمان حکومت طالبان بودند، بوی نفاق و فریبکاری میدهد! در این خصوص چند نکته مهم برای تنویر افکار عمومی و جلوگیری از تحریف واقعیتها:
1- بعد از حملات 11 سپتامبر اصلاحطلبان و تیم طراح سیاست خارجی دولت اصلاحات حمایت از لشکرکشی آمریکا به افغانستان را به آرزوی روابط با اروپا و آمریکا گره زدند و یک کانال پشتیبان مخفی برای انتقال اطلاعات با دولت جرج بوش پسر ایجاد کردند تا به روند هماهنگی برای حمله به افغانستان کمک کند. بعد از احوالپرسی وزیر امور خارجه وقت با همتای آمریکایی خود در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل نیز دولت اصلاحات متعهد به کمک 560 میلیون دلاری به دولت دستنشانده آمریکا شد.
نکته تعجببرانگیز این بود که این کمک بیش از دو برابر کمک آمریکا بهعنوان ذینفع اصلی در اشغال این کشور بود! رئیس دولت اصلاحات در پیامی کمک به اشغال افغانستان را بهعنوان فرصتی برای آشتی با آمریکا عنوان نمود تا جایی که وزارت خارجه با عبور هواپیماهای آمریکایی از فضای کشور موافقت کرد!
مجله «نیویورکر» آمریکا در بخشی از گزارش اول مهر 92 خود ادعا میکند در دیدار رایان کراکر دیپلمات ارشد وزارت خارجه آمریکا با نمایندگان دولت اصلاحات در ژنو چند روز پس از 11 سپتامبرِ، مذاکرهکننده اصلی ایران نقشهای را به کراکر داد که وضعیت افغانستان را بهصورت کامل و دقیق شرح میداد و سپس خطاب به طرف آمریکایی گفت «توصیه ما این است ابتدا آنها را در اینجا بزنید و سپس اینجا و منطق ما نیز برای انجام عملیات این است!»
به نوشته این روزنامه آمریکایی کراکر گفته که «شوکه شدم و خطاب به دیپلمات ایرانی گفتم: میتوانم یادداشت برداری کنم؟ او پاسخ داد: میتوانید نقشه را نگه دارید»! رایان کراکر همچنین مدعی میشود «آنچه برایم جالب بود اینکه هیئت ایران خواستار اشغال افغانستان از سوی آمریکا بود و برای اعزام نیروهای آمریکایی به افغانستان اشتیاق داشتند»! گری سیک مقام وقت شورای امنیت ملی آمریکا نیز بعدها دراندیشکده انجمن آسیا درباره همکاری بیسابقه دولت ایران در موضوع حمله به افغانستان اذعان کرد «ایرانیها با ما همکاری و نقش بسیار مؤثری ایفا کردند و جواد ظریف مرد منتخب ایران در این مذاکرات بود. آنها هر آنچه را که ما در مورد افغانستان میخواستیم، به ما دادند»!
البته خود رایان کراکر نیز در یادداشتی در 12 آبان 1392 در «نیویورکتایمز» به جزئیات کمک دولت اصلاحات در کمک به اشغال افغانستان پرداخته است. کارشناسان بینالمللی بعدها این کمک دولت اصلاحات در حمله به افغانستان را برطرف شدن مهمترین عامل مقاومت در برابر جنگطلبی آمریکا در منطقه ارزیابی کردند.
2- بوش بعد از استفاده از دولت اصلاحات در اشغال افغانستان، به ریش آنها خندید و پاداش این خوشخدمتی را با محور شرارت خواندن ایران داد! اما نکته حقارتآمیز و البته نه چندان تعجببرانگیز از مواضع اصلاحطلبان، اینکه روزنامه شرق 22 اسفند 96 با مصاحبه با یکی از لیدرها و به اصطلاح چریک پیر اصلاحات، محور شرارت خواندن ایران را نه تقبیح که دستاورد دولت خاتمی عنوان کرد و نوشت «بین محور شرارت بودن با اشغال نظامی تفاوت زیادی است و این دستاورد دولت خاتمی بود، چون آمریکا ایران را اشغال نکرد»! البته از جماعت ترسویی که جریان اصلاحطلبی را مفتخر به «شعور ترسیدن» و «نداشتن شعورِ ترسیدن» را علت «شجاعت» عنوان میکنند، انتظاری بیش از این نیست!
3- اوج تناقض اصلاحطلبان زمانی آشکار میشود که جوانان ما بدانند این حضرات در دولت خود قبل از حمله آمریکا به افغانستان، در نشست فوقالعاده شورای عالی امنیت ملی کشور حمله به افغانستان را علیرغم اینکه در تناقضی حاکمیت طالبان را به رسمیت شناخته بودند به تصویب رساندند که البته رهبری چنین مصوبهای را هیچگاه تأیید و امضا نکردند و ایران را یکبار دیگر از ورود به جنگی پر خسارت که دولت اصلاحات میخواست بر مردم تحمیل کند، حفظ کردند. مواضع زیگزاگی مدعیان اصلاحطلبی درخصوص حمله آمریکا به عراق نیز پر از دهها تناقض از همین نمونه است.
4- اکنون مردم و بخصوص جوانان با دهها سؤال بیپاسخ روبهرو هستند که: اولاً مگر دولت رئیسی کمکی به روسیه برای عملیات نظامی در اوکراین کرده و یا مصوبهای برای حمله به اوکراین و یا یک کشور دیگر صادر کرده است؟! ثانیاً آیا تصمیم دولت اصلاحات برای حمله به افغانستان مجوزی نمیشد برای حمله دیگر کشورها به ایران و زمان حمله آمریکا به افغانستان و عراق جماعت مدعی اصلاحطلبی کجا بودند و چرا در مذمت این جنگها چیزی نگفتند و ننوشتند و صداقت رسانهای خود را به نمایش نگذاشتند؟!
ثالثاً چرا آمریکا را به خاطر قربانی شدن میلیونها انسان بیگناه در تحمیل جنگ بر افغانستان و عراق و یمن و لیبی و سوریه و... مورد بازخواست و انتقاد قرار نمیدهند و حتی چرا تلاش دارند نقش آمریکا در تحریک صدام در حمله به ایران را به فراموشی بسپارند و چهره آمریکا را بزک کنند؟ رابعاً چرا به این سؤال رهبری پاسخ نمیدهند که «آمریکا در یمن و سوریه چه کار میکند؟» و...!؟
5- با توجه به اینکه جیمز دابینز نماینده ارشد دولت بوش در امور افغانستان در شماره چهارم سال 88 فصلنامه واشنگتن کوارترلی که توسط مرکز مطالعات استراتژیک آمریکا (CSIS) منتشر میشود، اذعان کرده «دولت بوش در سال 2001 تصمیمی به برقراری دموکراسی بهعنوان یک استراتژی برای مبارزه با افراطیگری در خاورمیانه نداشت و سهیلا صدیق در دولت حامد کرزای از مأمورین حاذق و پیچیده سازمان سیا بود»، پاسخ دهند هدف از کمک دولت اصلاحات به دولت بوش برای اشغال افغانستان چه بود؟!
6- فضاحت منتقدان دولت سیزدهم تا آنجاست که بدون عبرت گرفتن از سرنوشت دولتهای وابسته به آمریکا در کشورهای مختلف از جمله در همین اوکراینِ بحرانزده، هنوز برای بزک کردن آمریکا و توجیه جنایات این کشور دستوپا میزنند و به آن افتخار میکنند!
حسین موسویان دیپلمات دولت اصلاحات که به اتهام جاسوسی محاکمه شده، خرداد 93 در یادداشتی در المانیتور نوشت: «بعد از محور شرارت خواندن ایران از سوی بوش خاتمی به من گفت مطمئنم که بوش میخ آخر را به تابوت رابطه ایران و آمریکا زد و فکر میکنم بهبود روابط را باید از سر بیرون کنیم» که به گفتهگری سیک «تصور اشتباهی هم نیست»! سؤال این است که چرا تاکنون هنوز نتوانستهاند این رؤیای متوهمانه و برخلاف منافع ملی را از سر بیرون کنند؟
در پاسخ به این چرا، جیمز دابینز نماینده دولت بوش در امور افغانستان میگوید «دولت خاتمی دو اقدام مهم برای آمریکا انجام داد یکی در افغانستان و دیگری در اشغال عراق بود، اما اگر اصلاحطلبان و دولت خاتمی از همکاری با آمریکا خوشحال بودند چون خود را در حالتی آسیبپذیر میدیدند و پیشنهادهای دولت خاتمی (از جمله تلاش برای مقابله با حزبالله)، هر دفعه که پاسخی نمیگرفت، برای آمریکا دلچسبتر میشد و آمریکا به دنبال پیشنهادهای جذابتر بود»؟!
7- روزنامه شرق 22 اسفند 96 ادعا کرد: «اصلاحطلبی و اصلاحطلبان در ذات خود سازشکارند و با اصحاب قدرت گفتوگو میکند»، حتی در تأیید جنگ! لذا در پاسخ این جماعت که ادعا دارند «محورت شرارت خواندن با اشغال شدن فرق دارد»! باید گفت «برقراری امنیت کشور با دفاع در آنسوی مرزها» و «با چشم باز واندیشه و عمل درست موضع گرفتن»، با «محور شرارت نامیده شدن» و «اشغال شدن» خیلی فرق دارد و در شرایط کنونی جوانان نباید از نفاق رسانهای و فریبکاری سیاسی مدعیان اصلاحطلبی در بحران اوکراین غافل باشند.