سه‌شنبه 6 آذر 1403

نقد فیلم های جشنواره فیلم فجر | ضد قهرمان بی‌مانع "ضد" و خرابکاری فیلمنامه "خائن‌کشی"

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
نقد فیلم های جشنواره فیلم فجر | ضد قهرمان بی‌مانع "ضد" و خرابکاری فیلمنامه "خائن‌کشی"

گویی کیمیایی ارتباط معنایی خود را با مخاطبانش از دست داده و نمی‌تواند برای آنها آنچه که می‌بیند را تصویر کند و دچار لکنت شده است.

- اخبار فرهنگی -

خبرگزاری تسنیم سید سعید هاشم‌زاده درباره دو فیلم "ضد" و خائن‌کشی که در چهلمین جشنواره فیلم فجر اکران شدند نوشت:

ضد:

ضد خطرناک است. خطرناک‌تر از آنچه بتوان تصور کرد. در یک صورت کلی، ضد، ضد آن چیزی در آمده که می‌خواسته باشد. ضد که در ادامه روند فیلمسازی درباره سازمان مجاهدین خلق (منافقین) است، همچون سیانور و ماجرای نیمروز، در اینجا موضوعی را به نمایش می‌گذارد که از موضع استراتژیک و سیاسی / امنیتی بسیار با اهمیت است. در ضد ما با ضد قهرمانی طرف هستیم که در حزب جمهوری اسلامی یک نفوذی کارکشته سازمان است و دست به ترور می‌زند. در این داستان‌ها که ضد قهرمان می‌کوشد تا عملی تروریستی را دنبال کند، و به هدف خود و سازمان مورد اراده‌اش برسد، در تک تک مسیرها ضد قهرمان وارد چالشی سخت و گاه صعب العبور می‌شود. این رویکرد تازه با نگرشی ساختاری تحلیل می‌شود؛ این جمله چه معنایی دارد؟! ساده است. ما تازه از منظر ساختاری این یادآوری را داریم که یک ضد قهرمان برای رسیدن به هدفش مانع‌هایی بزرگ و عظیم دارد. حال به فیلم و داستانش بنگریم. موانع ضد قهرمان را مرور کنیم. او به راحتی نفس می‌کشد، به راحتی ارتباط برقرار می‌کند، به راحتی می‌کشد، به راحتی نفوذ می‌کند و....، مانع چیست؟ مانعی وجود ندارد. موانع خود سازمان‌اند که می‌خواهند او را اخراج و ترور کنند و او برای اثبات خود به سازمان دست به قهرمان‌بازی می‌زند و تمامی اینها قدرت سازمان را می‌رساند. قدرتی که تمام اتمسفر را احاطه کرده است، گویی اتمسفر مانع یا در قطب مخالف سازمان در داستان یا تاریخ وجود ندارد.

حال اگر داستان را استراتژیک بررسی کنیم، اوضاع از این هم بدتر می‌شود. اگر سیانور را به عنوان فیلم معیار کنار بگذاریم چون در پیش از انقلاب می‌گذرد و اتفاقا قدرت ساواک را نشان می‌دهد، که آن هم جای بحث دارد، در ماجرای نیمروز به علاوه اینکه شخصیت ساخته می‌شود، قطب‌ها و دگردیسی‌ها تعریف می‌شود و در نهایت آن چیزی که در تاریخ به وقوع پیوسته رخ می‌دهد، پیروزی سازمان اطلاعات بر منافقین. حال به ضد بنگریم. ضد قهرمان نفوذی ما به راحتی دکتر بهشتی را ترور می‌کند. روند عملیات به شکلی است که سختی هم نمی‌بینیم. هیچ هیجان یا تعلیقی هم موجود نیست چون زمینه براحتی برای ترور فراهم است. آیا برای دراماتیزه کردن یک عمل ترور نباید این موانع را در روند داستانگویی چید؟! آن را سر راه ضد قهرمان گذاشت تا او به زحمت بیفتد؟! آیا در تاریخ روند ترور به همین راحتی اتفاق افتاده است؟! اگر هم اینگونه باشد که یقینا نیست، باید داستان‌سرایی کرد و درام‌پردازی و کشمکش به‌وجود آورد. زیرا این روند دراماتیک، پاتکسی خطرناک هم در بر دارد. اینکه هیچ مانعی برای منافقین وجود نداشته است.

به عناصر اجرایی اثر که برسیم اوضاع از این خراب‌تر می‌شود. مسئله انتخاب بازیگر یک نفوذی و ستون پنجمی مسئله مهمی است، بازیگری که باید بر مرز دوگانگی‌ها حرکت کند، خیر و شر را به لحظه و در آنی تعویض کند و نشانمان دهد، شر واقعی باشد اما خیر را نمایشی کند و ما هر دو را باور کنیم... که متاسفانه این دوگانگی‌ها در بازیگری و بازیگردانی وجود ندارد. و به همین دلیل است که فیلم نمی‌تواند به مخاطب رو دست بزند و قدم به قدمش غیر قابل باور و قابل پیش بینی است.

خائن‌کشی:

*کیمیایی ما را غافلگیر کرده است. تقریبا بهترین‌های سینمای ایران، حداقل از منظر اسم و رسم و فهم تکنیک، دور هم جمع شده‌اند تا او فیلم خودش را بسازد؛ و تنها کیمیایی بود که می‌توانست مفهوم نه شاه، نه مصدق را در اثر بگنجاند و با انتخاب داستان این زیر متن را در جای جای اثرش به خورد مخاطب بدهد. فارغ از مباحث درست و غلط تاریخی، فیلم کیمیایی موقعیت بی نظیر و ایده عالی دارد. هنگام کسوف طرفداران گنگستر شکل مصدق برای کمک به دولت او دست به سرقت از بانک ملی می‌زنند و پول‌ها را می‌دزدند، اما مقدار زیادی از پول‌ها ناپدید می‌شوند. این موقعیت اولیه می‌تواند آغازگر داستانی شاهکار و بی‌نظیر باشد. استعاره کسوف در دوران مصدق و کودتا، و سرقت بردن پول مردم از بانک، همه و همه زمینه‌ای سیاسی و تاریخی فراهم می‌آورد که می‌تواند موتور محرکه‌ای جذاب باشد. نفسگیر شود و مخاطب را به حض بردن از داستان و شخصیت‌ها دعوت کند.

اما استادی کیمیایی در ساخت یک ظرفیت، با فیلمنامه و پرداخت موقعیت‌های بعدی خراب می‌شود. شخصیت‌ها نه گسترش می‌یابند و نه درست پرداخت می‌شوند. ما هیچ‌کدام از آنها را تا انتهای اثر نمی‌شناسیم و شناسنامه درستی از آنها نداریم. هر کدام جملاتی کلی / روزنامه‌ای می‌گویند و از جلوی دروبین عبور می‌کنند و در نهایت کشته می‌شوند. یک مرگ دسته‌جمعی. همان‌طور که شخصیت‌ها یک کل بودند و جزئیاتی نداشتند همان‌طور هم در یک قاب کلی کشته می‌شوند و در واقع تیر باران. کیمیایی هر قدر از منظر تکنیک و موقعیت بی‌نظیر کار کرده است؛ البته به لطف بهترین‌های سینمای ایران که به آن اشاره شد، همان مقدار نیز فیلمنامه و درست جمله‌بندی کردن و داستانگویی را به فراموشی سپرده است. پرش‌های متعدد و بی‌دلیل، کشت و کشتارهای بدون ضرورت و صحنه‌هایی که می‌توانستند حذف شوند به کرات در فیلم دیده می‌شود.

کیمیایی همچون چند اثر متأخرش نتوانسته فیلمی کامل بسازد. فیلمی که انسجام تکنیکال و فرمال داشته باشد و بتواند داستانی سرراست را عرضه کند. او پیش از جشنواره نیز با تصمیم‌اش موجب شد تا بیش از پیش فیلمش دیده شود، اما به‌نظر نمی‌رسد که فیلم بتواند موفقیت‌های تاریخی او را تکرار کند یا حتی بتواند مردم را به دیدن و تماشای دلنشینی از برهه‌ای مهم از تاریخ به سینماها بکشاند. از این منظر گویی کیمیایی ارتباط معنایی خود را با مخاطبانش از دست داده و نمی‌تواند برای آنها آنچه که می‌بیند را تصویر کند و دچار لکنت شده است.

نقد فیلم های جشنواره فجر | هِناس و شب طلایی: شب ملودراماتیک نقد فیلم های جشنواره فجر | ملاقات خصوصی و ماهان: دو فیلم با یک بلیط نقد فیلم های جشنواره فجر | "برف آخر" بیش از حرف به تصویر اتکا دارد / "لایه‌های دروغ" جایی در ایدئولوژی فجر ندارد نقد فیلم های جشنواره فجر | نگاهی به فیلم "علفزار"؛ بازپرس وارد می‌شود