دوشنبه 5 آذر 1403

نویسنده بوسنیایی چگونه سر از ماتریکس درآورد؟

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
نویسنده بوسنیایی چگونه سر از ماتریکس درآورد؟

الکساندر هِمُن نویسنده متولد سارایوو به‌تازگی درباره رمان تاریخی جدیدش و این‌که چگونه برای نویسندگی فیلمنامه دنباله «ماتریکس» انتخاب شد سخن گفته است.

الکساندر هِمُن نویسنده متولد سارایوو به‌تازگی درباره رمان تاریخی جدیدش و این‌که چگونه برای نویسندگی فیلمنامه دنباله «ماتریکس» انتخاب شد سخن گفته است.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از گاردین، الکساندر همن که 58 ساله است و در سارایوو متولد شده و در نیوجرسی زندگی می‌کند آثار متنوعی منتشر کرده است. «پروژه لازاروس» وی سال 2008 منتشر شد که رمانی درباره تیراندازی به یک مهاجر یهودی از سوی پلیس شیکاگو در سال 1908 است.

مجموعه مقاله‌های زندگی‌نامه‌ای وی که سال 2013 منتشر شد هم درباره مرگ دومین فرزندش است. وی نویسنده فیلمنامه «رستاخیزهای ماتریکس» هم هست که با همکاری لانا واچوفسکی و دیوید میچل نوشته شده است. او یک رمان جدید هم به تازگی با عنوان «جهان و همه چیزهایی که در آن است» منتشر کرده است.

وی از سال 2018 در دانشگاه پرینستون در رشته نویسندگی خلاق تدریس می‌کند.

متنی که در ادامه می‌آید گفتگوی جدیدی با این‌نویسنده را شامل می‌شود که گاردین انجام داده است.

* نوشتن رمان جدید از کی شروع شد؟

سال 2010 قرارداد نوشتنش را امضا کردم و برنامه‌ام را برای پاییز آن سال خالی کردم تا بتوانم بر نوشتن این کتاب تمرکز کنم، اما دخترم بیمار شد و همان سال از دنیا رفت. از آن زمان 4 کتاب و چیزهای دیگری هم نوشته‌ام چون می‌توانم به طور هم‌زمان روی چیزهای مختلفی کار کنم. در واقع با انجام کار به استرس پاسخ می‌دهم. اصولاً کتاب‌های تاریخی جنگی یا جاسوسی را دوست دارم و خاطرات یک جاسوس بریتانیایی به نام فریدریک بیلی را که سال 1918 در تاشکند (که آن زمان تحت حاکمیت روسیه بود) را خوانده‌ام. بلشویک‌ها به دنبال او هستند و او با مردی از پلیس مخفی ساریوو برخورد می‌کند که وی را استخدام می‌کند. من این داستان را دوست داشتم. این داستان مرا به فکر خلق رمانی درباره جنگ و سربازها انداخت که در رمان جدیدم متبلور شده است.

* از گنجاندن این همه واژه‌های خارجی در کتابتان احساس نگرانی نکردید؟

کتاب 102 هزار کلمه است و من کمتر از هزار کلمه دیالوگ خارجی در آن به کار برده‌ام. از خطرات این کار آگاه بودم اما می‌خواستم آگاهانه یک کار چند زبانه انجام دهم. دو سرباز این کتاب زبان‌های بومی خودشان را دارند. زبان آلمانی هم به این دلیل بود که سارایوو در آن زمان تحت اشغال اتریش بود و یکی از این شخصیت‌ها قبل از جنگ در وین تحصیل می‌کرد و ترکی عثمانی هم برای این است که پدر دیگری تابع امپراتوری عثمانی است. زندگی همین است و می‌خواستم زندگی خیلی از افرادی را که با چند زبانی زندگی می‌کنند نشان دهم.

* لحن این کتاب که چیزی بین وحشت و امید است را چطور به دست آوردید؟

سوال من این بود که در چه شرایطی در جهان فقط برای رنج کشیدن زندگی نمی‌کنیم؟ برای اینکه آدم‌ها بتوانند دیگران را دوست داشته باشند چه شرایطی باید وجود داشته باشد؟ و یک آستانه وجود دارد: فکر نمی‌کنم در آشویتس عشق زیادی وجود داشته باشد. اگر در مکانی گیر کرده‌ای، تمام امیدی که ممکن است داشته باشی هم در همان مکان است، بنابراین وقتی امیدی نیست، یعنی هیچ امیدی وجود ندارد. اما من درباره آوارگی و مهاجرت می‌نویسم و خود نوشتن درباره حرکت از «اینجا» به «آنجا» به ذات خود امیدوارکننده است. آدم‌ها می‌خواهند بروند به جایی که بتوانند برای زندگی خود تصمیم بگیرند. اگر جنگ است و بحث کشتن مطرح است تنها کاری که می‌توانی انجام بدهی زنده ماندن است، اما با رفتن به «آنجا» ممکن است مدرسه یا شغل به دست بیاوری یا فقط عزت نفس خودت را کسب کنی.

* از کارتان به عنوان فیلمنامه‌نویس بگویید.

اینکه در ذهن خودت به عنوان یک رمان‌نویس شناخته شوی لذت‌بخش اما سنگین است. لانا و دیوید دوستان خوبی هستند با ذهن‌هایی درخشان که با تفکر من تفاوت حسابی دارند. در این یک آرامش وجود دارد: هر زمان که «رستاخیزهای ماتریکس» را تماشا می‌کنم، اصلاً فکر نمی‌کنم که این متعلق به من است، کار من است. چون این کار را تنهایی انجام نداده‌ام. بنابراین چیزی که از فیلمنامه نویسی کسب می‌کنم - جدای از یک پول خوب - شریک شدن در کاری با دیگران است. از نظر بورژوازی سنتی مفهوم ادبیات یعنی راهی برای تنها ماندن، حتی کتابی از جاناتان فرانزن هست به نام «چگونه تنها باشیم»؛ اما من نمی‌خواهم در خلق آثارم تنها باشم. می‌خواهم با دیگران باشم.

* شما طرفدار لیورپول هستید. چطور؟

وقتی اوایل دهه 1990 و در جنگ بوسنی به آمریکا رفتم، فوتبال چندانی در آمریکا وجود نداشت و من با انواع نوستالژی‌ها برای کارهایی که دیگر نمی‌توانستم انجام دهم روبه‌روشدم. فوتبال یکی از آنها بود و در این میان لیورپول بسیار مهم بود. زمانی که ما بچه بودیم - در دهه 1970 - در پارکینگ‌ها بازی می‌کردیم و خودمان را به جای کوین کیگان می‌دیدیم. آن زمان آنها در اروپا سلطنت می‌کردند. وقتی برای اولین کتابم مصاحبه کردم، عکاس عکس من را با پیراهن استیو مک منمن گرفت. بعد از آن فردی که برای مجله لیورپول کار می‌کرد با من تماس گرفت و من چند ستون برای آن مجله نوشتم و برای اولین بار به آنفیلد رفتم و برای همیشه عاشق لیورپول شدم. هرچند تیم در حال حاضر با بحران روبه روست اما درست می‌شود. خوب خواهد بود. مرحله روی هاجسون را پشت سر گذاشتیم، پس این چیزی نیست.

* در سنین بزرگ شدن و بلوغ از کدام نویسندگان الهام گرفتند؟

در مدرسه ابتدایی با شاعر سورئالیست یوگسلاوی واسکو پوپا آشنا شدم. او را درک نمی‌کردم، اما او زبان محض بود... شاید به همین دلیل است که من با پیچیدگی زبانی راحت هستم. فکر می‌کنم مجبور نیستم همه چیز یک کتاب را بفهمم. نویسندگی مثل یک ماشین نیست - همه چیز نباید کار کند. من هنوز همه چیز کافکا را نمی‌فهمم. تجربه او در دگردیسی هرگز عین تجربه ما نیست، اما او دارد برخی از موارد اساسی را مطرح می‌کند. این چیزی است که من دوست دارم.

شماری از داستان‌های کوتاه و کتاب‌های همن به فارسی ترجمه و منتشر شده که داستان «زنبورها؛ بخش اول» و رمان «مردی از ناکجا» و نیز «سودازدگی زیدان و چند داستان دیگر» از جمله آنهاست.