دوشنبه 5 آذر 1403

هجرت پیامبر از مکه به مدینه در وقتی بود که اکثریت مردم مکه ایشان را نمیخواستند / لشکر کشی پیامبر به مکه بدون سلاح

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
هجرت پیامبر از مکه به مدینه در وقتی بود که اکثریت مردم مکه ایشان را نمیخواستند / لشکر کشی پیامبر به مکه بدون سلاح

مبلغ نوشت: استاد مسعود امامی پیامبر (ص) در طول سالهایی که در مکه بودند به هیچ وجه اقدام کودتایی نکردند یعنی سعی نکردند که اقلیت یاران خود را بر مکه حاکم کنند. تا اینکه تصمیم به هجرت گرفتند یعنی از شهری که اکثریت مردم آن شهر ایشان را نمیخواستند، هجرت کردند و به شهر مدرینه که اکثریت مردم آن شهر، ایشان را میخواستند رفتند.

به گزارش مبلغ یکم ربیع الاول سالگرد هجرت پیامبر از مکه به مدینه است. بسیاری از کسانی که در مورد علل هجرت پیامبر از مکه به مدینه سخن رانده اند فشارهایی که در مکه بر یاران پیامبر وارد می آمد را دلیل اصلی هجرت پیامبر به مدینه میدانند. استاد مسعود امامی نویسنده کتاب «اعتبار عقلی و شرعی رأی اکثریت» با نگاهی نو بر سیره پیامبر (ص)، نقش مردم در تصمیمات ایشان در حکومت را در کتاب خود به دقت کاویده است و هجرت پیامبر از مکه را از این جهت بازخوانی کرده است. در ادامه بخش دوم مصاحبه ما با ایشان را که به سیره پیامبر، امام علی و امام حسین (ع) از جهت میزان اعتبار و اهمیتی که به رأی اکثریت قائل بودند، اختصاص دارد می توانید بخوانید. بخش اول این مصاحبه را که به سیره امام حسن (ع) پرداخته بود میتوانید در لینک داده شده ببنید.

اهمیت و اعتبار رأی اکثریت را در سیره امام حسین (ع) چطور می بینید؟

امام حسین هم همان کار امام حسن را کردند. تصمیمی که ایشان در مدینه می گیرد این است که نمیخواهد با یزیدبن معاویه بیعت کند که یک تصمیم شخصی بوده است و تا اینجا ایشان تصمیمی برای حکومت یا حرکت به سمت کوفه ندارد. وقتی هم که حاکم مدینه برای کشتن امام نقشه میکشد ایشان از مدینه به سمت مکه فرار میکند. در طول راه به اهل کوفه خیر میرسد که حسین بن علی با یزید بیعت نکرده است. ابن طاووس نقل میکند که نزدیک به 12 هزار نامه برای ایشان نوشته شده است که در تمام آنها نوشته شده بود که به کوفه بیا و پیشوای ما باش! این استقبال باعث شد که امام به سمت کوفه حرکت کند و در طول راه هم برای اهل بصره نامه نوشت و برای حمایت از خود جهت تشکیل حکومت، از ایشان دعوت کرد. در طول راه هم افراد متعددی مانند زهیربن قین را میدیدند و از آنها دعوت میکردند که برای تشکیل حکومت ایشان را همراهی کنند. برای اطمینان از اینکه نامه ها واقعیست و خواست مردم کوفه واقعی هست مسلم بن عقیل را به کوفه میفرستد تا حضوراً از آنها بیعت بگیرد. وقتی مسلم به کوفه میرود و با بی وفایی کوفیان، مسلم به شهادت میرسد تصمیم امام فوراً تغییر میکند و ایشان دیگر قصد رفتن به کوفه را ندارد و دیگر قصد تشکیل حکومت را ندارد. یعنی بر اساس خواست مردم تصمیم به تشکیل حکومت میگیرد و وقتی که بیعت شکسته میشود میگوید که تصمیم قبلی را کنار گذاشته است و به یاران میفرماید که همه بروید! برنامه قبلی دیگر کنار گذاشته شد و بیعت خود را از گردن همه شما برمیدارم و همه آزاد هستید که بروید.

از اینجا به بعد اتفاقی که می افتد این هست که حکومت یزید و عبیدالله بن زیاد مانع بازگشت امام می شوند و میخواهند که امام شخصاً با یزید بیعت کند و امام به دلیل عدم بیعت شخصی، در نهایت به شهادت میرسند. این همان معنای دموکراسی برای تشکیل حکومت است که ایشان با خواست مردم قصد تشکیل حکومت داشت و با انصراف مردم، از تشکیل حکومت منصرف شدند.

میتوان گفت هجرت پیامبر از مکه به مدینه هم ناشی از اقلیت یاران ایشان بود؟

بله. در سیره پیامبر (ص) هم همین گونه است. ایشان در طول سالهایی که در مکه بودند کاری که میکردند صرفاً دعوت به اسلام بود تا وقتی که بر پیغمبر سخت گرفتند. ایشان در طول سالهایی که در مکه بودند به هیچ وجه اقدام کودتایی نکردند یعنی سعی نکردند که اقلیت یاران خود را بر مکه حاکم کنند. تا اینکه تصمیم به هجرت گرفتند یعنی از شهری که اکثریت مردم آن شهر ایشان را نمیخواستند، هجرت کردند و به شهر مدرینه که اکثریت مردم آن شهر، ایشان را میخواستند رفتند. یعنی تابع اراده مردم بودند. مردم مدینه که دو قبیله اوس و خزرج در آن زندگی میکردند با تبلیغاتی که یاران پیامبر کرده بودند به ایشان علاقمند شده بودند و ایشان را میخواستند. حضور پیامبر در مدینه به شکلی بود که هنگام ورود با استقبال شدید مردم مواجه شدند به طوری که حاکمان قبلی مدینه در انزوا قرار گرفتند و مانند عبدالله بن ابی به چهره های منافق تبدیل شدند و گفتند ما هم مسلمانیم. این نشان میدهد که پیامبر بنای حکومت را در شهری گذاشت که مردم ایشان را خواستند و از شهری بیرون رفت که مردم ایشان را نمیخواستند. بنده در کتاب «اعتبار عقلی و شرعی رأی اکثریت» در تصویر مفهوم هجرت از همین موضوع استفاده کردم.

جهاد و هجرت دو وظیفه ایست که مومنان دارند و کراراً در قرآن در کنار هم ذکر شده اند. «والذین جاهدوا و هاجروا» سوال این هست که چرا این دو در کنار هم ذکر میشوند؟ هجرت به این معناست که به جای اینکه با طرف مقابل بجنگید، صحنه را خالی کنید و به جای دیگر بروید! در حالی که در جهاد باید با مخالفین خود بجنگید. به نظر بنده جهاد برای زمانی است که دشمن میخواهد وارد حریم شما شود مانند جنگهایی مثل خیبر، احد، بدر، حنین و... که پیامبر هنگام حمله دشمن انجام دادند. اما در زمانی که مردم یک منطقه شما را نمیخواهند وظیفه دارید که هجرت کنید و در جای دیگر زندگی کنید. پیامبر هم در مکه همین کار را کردند و وقتی مردم مکه ایشان را نخواستند به جای دیگری برای زندگی رفتند. ایشان زمانی به مکه برگشتند که در طی ده سال پس از هجرت ایشان از مکه، اکثریت مکه به مرور به مدینه مهاجرت کرده و به اسلام ایمان آورده بودند یا در داخل مکه مومن شده بودند ولی ایمان خود را مخفی کرده بودند و یا اینکه حتی اگر ایمان نیاورده بودند مخالف پیامبر نبودند! به همین دلیل است که وقتی پیامبر با لشکر بدون سلاح به سمت مکه حرکت میکند، مکه هیچ مقاومتی از خود نشان نمی دهد. حتی اشراف قریش مانند ابوسفیان می دانستند که دیگر نمی توانند جلوی ایشان بایستند چون دلهای مردم مکه با پیامبر بود. بنابراین پیامبر از شهری که مردم ایشان را نمیخواستند هجرت کردند به شهری که مردم میخواستند و دوباره به همان شهری بازگشتند که مردمش، ایشان را میخواستند. این یعنی حاکمیت رأی مردم. جنگهای پیامبر هم از سه حالت خارج نیست: یا جنگ دفاعی بوده است مانند جنگ بدر و احد. یا ناشی از پیمان شکنی بوده است که دشمن با پیمان شکنی، یاران ایشان را قتل عام کرده بود. یا دفاع پیشگیرانه بوده است یعنی ایشان مطلع میشد که دشمن تدارک یک حمله را دیده است! حمله میکردند و با دشمن در سرزمین خودش می جنگیدند که این نوع جنگ هم در واقع شکلی از همان جنگ دفاعی است. ما جنگی را از پیامبر نداریم که ایشان به جمعیتی که قصد نیرد با پیامبر را ندارند حمله کرده باشند و شهر آنها را تسخیر کرده باشند و خود را بر یک جامعه تحمیل کنند. البته آنچه که در سیره خلفا رخ داده است ارتباطی با پیامبر ندارد. پیامبر فقط دین خودش را تبلیغ کرد.

سکوت امام علی (ع) را بعد از ماجرای سقیقه در همین راستا تحلیل میکنید؟

در مورد امام علی هم باید بگوییم که ایشان خودش را مستحق حکومت میدانست که در قضایای غدیر و سایر اسناد تاریخی مشخص هست که پیامبر، ایشان را به عنوان جانشین خود معرفی کرد و همه مردم هم با ایشان بیعت کرده بودند. همه اسناد تاریخی ما را به اینجا میرساند که امام قبل از اینکه بیعت عمومی با خلیفه اول شکل یگیرد تمام تلاش خود را کرد که به حق خود برسد. بیعت عمومی با خلیفه اول به تدریج انجام شد. چون اینها جمع محدودی بودند که در سقیفه جمع شدند و خلیفه تعیین کردند و کم کم از مردم به طرق مختلف مانند زور، تهدید و... بیعت گرفتند. امام در این فاصله به در خانه انصار و مهاجرین رفت و حق خود را برای حکومت یادآور شد و گفت مگر شما نبودید که در غدیر با من بیعت کردید؟!! اما وقتی که کم کم بیعت عمومی شکل گرفت ایشان دیگر سکوت کردند و در مقابل خواست مردم قیام نکردند هر چند خودشان را مستحق حکومت میدانست. ایشان هیچ اقدام عملی هم انجام ندادند با اینکه یاران از خود گذشته هم داشتند. تا اینکه بعد از کشته شدن خلیفه سوم، مردم به در خانه ایشان هجوم می آورند و بیعتی با ایشان شکل میگیرد که در تاریخ قبل و بعد از ایشان در بین حاکمان اسلامی نمونه ای نداشت به طوری که امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند که از فشار جمعیت، خوف این را داشتند که فرزندانشان جان خود را از دست بدهند. این جمعیت هم فقط اهل میدنه نبودند بلکه بعد از اینک خبر کشته شدن عثمان رسید روسای قبایل از شهرهای دیگر برای تعیین خلیفه به مدینه آمدند. لذا اجماعی که برای حاکم شدن امام علی ع ایجاد شد فقط اجماع اهل مدینه نبود بلکه اجماع غالب سرزمین های اسلامی بود. امیرالمونین هم در سخنان خودشان دارند که حضور شما مردم باعث شد تا خلافت را بر عهده بگیرند وگرنه افسار حکومت را که از عطسه یک بز هم برای ایشان بی ارزش تر است بر گردن خودش می انداختند. بنابراین با خواست مردم برسر حکومت آمدند و تا لحظه شهادت هم بر همین اساس حکومت کردند.

بعد از امام حسین هم اصلاً مردم به صورت عمومی سراغ اهل بیت نیامدند به همین دلیل هم اهل بیت هیچ اقدامی برای تشکیل حکومت نکردند. یک شاهد تاریخی نداریم که اهل بیت اقدامی برای کودتا جهت تشکیل حکومت کرده باشند.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1815258