وردیانی: درک درستی از موضوع مدافعان حرم در جامعه وجود ندارد / پورواجد: هنوز خیلیها میپرسند چرا باید رزمندگان ما خارج از مرز میجنگیدند؟
پژوهشگر ادبیات پایداری میگوید: موضوع مدافعان حرم هنوز که هنوز است جدی گرفته نشده و ما دچار معضل پنهان کردن، پوشاندن یا غفلت در این حوزه هستیم.
خبرگزاری تسنیم - گروه فرهنگی - زهرا بختیاری: پس از شروع جنگ در سوریه و قائلهای که تکفیریها علیه این سرزمین و مقدسات مسلمانان در سالهای ابتدایی دهه 90، به راه انداختند واژهای جدید در حوزه ادبیات پایداری به وجود آمد و مردم برای اولین بار با کلمه «مدافع حرم» آشنا شدند. رزمندگانی که از ممالک مختلف اسلامی خود را به کشور سوریه می رساندند تا در کنار مردم مظلوم آنجا، به مقابله با تروریست های تکفیری برخیزند و اجازه ندهند دست ناپاک گروه هایی مثل داعش، جیش الحر و... به ساحت مقدس حرم حضرت زینب (س)، حضرت رقیه و سپس عتبات عراق برسد، «مدافعان حرم» نام گرفتند.
در واقع دفاع از حرم با همه جوانب و زوایای خود چه در حوزه عملیات ها و چه شهدا و... موضوعی است که سال های طلایی در تاریخ مسلمانان رقم زد. حوزه ای که پرداختن به آن از طرف هنرمندان اعم از نویسندگان، فیلمسازان، شعر و... امری مهم است که البته آنطور که باید مورد توجه قرار نگرفته است. خبرگزاری تسنیم بنا دارد در سلسله نشست هایی به واکاوی و آسیب شناسی این مسئله بپردازد که در ادامه بخش ابتدایی اولین نشست را با حضور ابوالقاسم وردیانی نویسنده، شاعر و پژوهش گر و هاجر پورواجدی نویسنده حوزه ادبیات پایداری، خواهید خواند:
*دچار معضل پنهان کردن، پوشاندن یا غفلت در حوزه مدافعان حرم هستیم
تسنیم: در حوزه مربوط به دفاع از حرم کم و بیش کتابهایی در خصوص خاطرات و تاریخ شفاهی مدافعان حرم و عملیات هایی که انجام شده، منتشر شده است. اما از ظرفیت شعر با توجه به جایگاه بالایی هم که در کشور ما دارد خیلی ضعیف بهره برده شده و اشعار و یا کتاب شعری که مورد اعتنا باشد بسیار اندک است. جنابعالی علاوه بر نویسندگی با شاعری هم آشنا هستید، به نظر شما جایگاه شعر از نثر در این موضوع پایینتر است؟
وردیانی: ببینید در این خصوص با چند معضل روبرو هستیم، اینکه هنوز که هنوز است حوزه مدافعان حرم جدی گرفته نشده و ما دچار معضل پنهان کردن، پوشاندن یا غفلت در حوزه مدافعان حرم هستیم. البته من خودم را هم نخواهم بخشید زیرا بنا به دلیلی 3، 4 سال پیش یک پیشنهادی به من شد که در رابطه با مدافعان حرم کار کنم اما نپذیرفتم، هرچند دلیلش هم برایم منطقی بود، چون من واقعاً نمیتوانم این فضا را درک کنم! در واقع درک تمام و کمالی در این زمینه ندارم. توضیح بیشتر بخواهم بدهم؛ چون من دهه چهلی هستم با دفاع مقدس میتوانم خوب همذاتپنداری کنم، بالاخره در آن فضا بودم و نفس کشیدم اما مدافعان حرم یک ژانر و گروه جدیدی است، نه به معنای اینکه ارزشهایش جدید است به معنای اینکه یکسری انسانهایی در نسل جدید دارند کارهایی را انجام میدهند که خوب با ارزشهای ما پیوند خورده است، یعنی اینها در یک کِسوت تازه و نو دارند کارهایی را انجام میدهند که ما 35 سال پیش در دفاع مقدس انجام دادیم.
نه اینکه متوجه نشوم حال و هوایشان را، بلکه نمیتوانم درست منتقل کنم. در واقع وقتی می خواهم در این حوزه شروع به نوشتن کنم و قرار است روی دیالوگی کار کنم که یک جوان مدافع حرم مانند محسن حججی پیش از رفتن مقابل دوربین به همسرش می گوید، متوجه حالش نمی شوم و نمی توانم همذات پنداری کنم. من الان بخواهم هم در حوزه دفاع مقدس کار کنم، هم در حوزه مدافعان حرم، باعث میشود از عمق هر دو کم شود و نمیشود تخصصی روی دو حوزه تمرکز کرد.
*جامعه و اذهان عمومی آن طور که باید مدافعان حرم را نمیشناسند
جامعه و اذهان عمومی آن طور که باید مدافعان حرم را نمیشناسند. ما میدانیم دشمن برای چه شروع به ساختن داعش کرد، چرا میخواست دست ما را از خط مقدم، سوریه، عراق و لبنان قطع کند، اینها چیزهایی است که نیاز به توضیح ندارد اما نکته مهم این است که دشمن زمانی شروع به محاصره ما به عنوان یک درخت تناور کرد که دیگر زورش به ما نمیرسید و تبرش کارساز نبود، برای همین باید ایران را در یک محاصرهای قرار بدهد که شاخه و برگ و ریشه ما به جاهای دیگر نرسد؛ بنابراین داعش و القاعده و گروه های دیگر را عَلم کرد تا اطراف کشور ما را شلوغ کند که نتوانیم کاری انجام بدهیم. همزمان با این اتفاق دو اتفاق خیلی بد هم افتاد، اتفاق بد اول این بود که در دولت قبلی واقعاً به این قضیه پرداخته نشد حالا یا تقصیر بود یا قصور بود، نمیخواهم قضاوت بکنم ولی خیلی از مسائلی که ما امروز در اجتماع با آن روبرو هستیم به همان مدیریت دوره قبلی باز میگردد.
نکته بعدی اینکه دشمن از همان زمان شروع به جنگ نرم و جنگ روانی کرد و در نهایت جنگ ترکیبی شروع شد. موضوعی به نام زامبیاسیون وجود دارد که یک تئوری است، به این معنا که شما با یک زامبی نمیتوانید گفتگو کنید، نمیتوانید او را هدایت کنید و یا شما را هدایت کند، فقط میدود و گاز میگیرد! بعد وقتی شما را گاز گرفت شما هم تبدیل به زامبی میشوید. این تئوری و طرح زامبیاسیون به اغتشاشات پارسال تبدیل شد. امروز با برخی از جوانها نمی شود حرف بزنید! یعنی دارید صحبت میکنید یکدفعه فحش میدهند!
برای خود من پیش آمده است که خیلی مودبانه امر به معروف میکنم، مثلاً حجاب را تذکر میدهم، اما آن فرد می گوید خفه شو، به تو چه! خیلی اوقات رد میشوم چون وظیفه خودم را انجام دادم و قرار نیست به زور مثلا حجاب را سر خانمی کنم. این همان زامبیاسیون است، این همان است که ما نتوانستیم با نسلی که در سال 92، 10 سالش بوده و الان 20 سالش است و 8 سال تحت تاثیر یک رهاشدگی فرهنگی و رهاشدگی فضای مجازی بوده، صحبت و تعامل کنیم. در 8 دوره رییس جمهور قبل واقعاً نتوانستیم فضا را کنترل بکنیم. مسئولین باید این کوتاهی را جواب بدهند. این جواب دادن به این دنیا هم ختم نمیشود و انشاءالله آن دنیا خیلیها را خواهیم دید و دلمان خُنک میشود. درحالی که اینطور گرفتار تبلیغات و جنگ شناختی هستیم چطور میتوانیم شهدای مدافع حرم و جایگاهشان را به جامعه بفهمانیم؟
چه کسی قرار است شعر بگوید؟ کسانی باید شعر بگویند که به اتفاقاتی که دارد میافتد باور داشته باشند، وقتی من نوعی جاهل یا معاند هستم چه شعری بگویم؟ آن کسی که جاهل است نمیخواهد از جهل خودش دست بکشد، آن کسی هم که معاند است خطش مشخص است!
حضور من در ادبیات با شعر و غزل است، شما برای شاعر شدن باید یک پروسه خاصی را طی کنید، به عنوان کسی که ادعا میکنم هم شاعر و هم نویسنده هستم، پروسه شاعر شدن خیلی سخت است! یعنی ما به ازای هر 10 نویسنده، شاید 2 شاعر داشته باشیم، چون نویسنده یک مجال گستردهای دارد، همه چیز را میتواند بگوید و پردازش کند. شخصیتها را بیاورد و صحبت کند اما مثلاً من میخواهم یک غزل 6 بیتی بگویم و با 200 یا 500 واژه میخواهم آن را جمع و جور بکنم، باید خیلی کار کنم، یعنی باید اینقدر روی این مفاهیم کار شود که بتوانم از حداکثر ظرفیت واژهها استفاده کنم و آنها را طوری کنار هم بچینم که یک بیت از آن دربیاورم!
* گرفتار شعر جدولی شدیم
ما چند نفر داریم که هم درک درستی از بحث مدافعین حرم داشته باشند و هم شاعر خوبی باشند و هم در این زمینه مطالعه کرده باشند؟ از همه مهمتر دغدغه و تعهد این قضیه را هم داشته باشند؟ بله شعرای آیینی هستند که شعرهای خوبی هم میگویند ولی احساس میکنم کار به جایی رسیده که یک شاعر برای جشنواره، مسابقه و کنگره شعر، اثری خلق می کند تا دستش خالی نباشد، نه اینکه شعری بسازد برای اینکه حرفش را در این حوزه بزند. اینها خیلی با هم فرق دارد.
ما الان گرفتار شعر جدولی شدیم، به قول دکتر شفیعیکدکنی شما یک جدولی مینویسید چند واژه را در جدول قرار میدهید بعد از اینها انتخاب میکنید، میبینید چقدر قشنگ است، بعد واژه ها میآید و یک ایهامی درست میشود و از درون آنها یک استعارهای به وجود میآید و بعد شما از آن استفاده میکنید؛ نه! این شعر نمیشود، این شعرسازی است تا شعرگویی، آفرینش هنری به اسم شعر است! شعر آمدنی است.
* مخاطبین جدی شعر ما زیاد نیستند
من آخرین شعرهایم را چند سال گذشته گفتم و بنا به چند دلیل شعر نمیگویم، چون شعر یک پتانسیل خاصی میخواهد، یک خلوت و تمرکز خاصی میخواهد. این تجربه شخصی من است، شاید دیگران اینگونه نباشند شعر تمام پتانسیل هنری مرا میگیرد، یعنی زمانی که دارم روی یک بیت کار میکنم دیگر نمیتوانم داستان بنویسم! اینطور نیست که بگویم من دارم این داستان را مینویسم حالا این شعرم را هم بگویم! نمیشود، یعنی آدم تخلیه میشود، دیگر برای گفتن چیزی نداری و تمام میشوی! مثل باک بنزینی که باید شما را به این مقصد یا به آن مقصد برساند. مخاطبین جدی شعر ما هم زیاد نیستند، با اینکه تاثیرگذاری شعر بسیار بالاست. برای نمونه: «ما سینه زدیم بیصدا باریدند...» آخر یا به اصطلاح عِند شعر است! اصلا یک رمان کامل است، این کار آقای دهقان بسیار پر است، کار سترگ و عظیمی که حضرت آقا هم آن را تأیید کردند.
* باور به مدافعان حرم را درست جا نینداختیم
اگر از یک زاویه دیگر بخواهم بگویم چرا در مورد مدافعان حرم شعر نداریم؟ به دو دلیل. اول اینکه باور به مدافعان حرم را درست جا نینداختیم، الان عکس شهید حججی ممکن است خیلی مکان ها باشد ولی واقعاً اینها در سطح است و در عمق نیست و ما داریم از یک واقعه بینظیر سطحی عبور میکنیم. عکس شهید را در جایی بدون هدف و فکر نصب کنیم مثل یک تبلیغ است و همانقدر اثر دارد که مثلاً بگوییم از واگن فاصله بگیرید! ما تا این سطح کار را تنزل دادیم و کار نکردیم. همه ما هم مسئول و هم بدهکار هستیم، هر چه رده مسئولین فرهنگی بالاتر برود، مسئولیتشان هم بالاتر است و من احساس میکنم اگر ما به صورت عمده به بحث مدافعان حرم بپردازیم مطمئناً شعرهای خوبی هم درخواهد آمد.
آن وقت آن باور ایجاد میشود که شاعر ما برود شعر بگوید، من در حوزهای که آن را نمیفهمم چه شعری بگویم؟ چرا ما راجع به عشق و زندگی و مرگ و زیبایی اینقدر شعر داریم؟ چون یک درک عمومی است و فهمش را همه دارند. موضوع مدافع حرم چیزی است که نیاز به این دارد که شما خیلی چیزها را قبلش درک کنید و بیاموزید تا بتوانید تازه به این فکر کنید که چه بگویید چه نگویید. برای این کار هم یک پروسه طولانی باید طی شود به دو دلیل، اول اینکه زمان اندکی است که مردم با ین واژه مدافعان حرم آشنا شدند و دوم کملطفی و کمعنایتی مسئولین فرهنگی ماست، حالا من دورههایی مسئولیتهایی داشتم و سعی کردم در حد خودم کار کنم ولی اینکه تصمیمسازها و تصمیمگیران چه کسانی بودند، موضوع مهمی است. اگر حرف یک مسئول فرهنگی اجرا نشود و کسی اقدامی نکند، یا مغرض است یا نادان، البته این چیزی از تقصیر آنها کم نخواهد کرد.
*اجر و پاداش شهدای مدافع حرم نسبت به شهدای دفاع مقدس مضاعف است
تسنیم: خانم پورواجد شما علاوه بر اینکه همسر شهید دفاع مقدس هستید، به عنوان یک نویسندهای که جنگ تحمیلی را درک کردید و در مورد شهدای مدافع حرم هم کتاب نوشتید، چه تفاوتی بین همسر شهید دفاع مقدس و همسر شهید مدافع حرم بودن، میبینید؟
پورواجد: حسین در 19 دی ماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید و من به عنوان همسر شهید شناخته شدم. تفاوت ما با هم به بعد زمانی برمیگردد، در زمان دفاع مقدس، شهدا گروهی به جبهه میرفتند. حتی همسر من 11 آذر ماه به پایگاه مقداد رفت برای اعزام، اما فرداشبش برگشت، گفتم: چرا نرفتی؟ با شوخی گفت ما بُنجُل بودیم، بُنجلها را نبردند! بعد توضیح داد که 10 هزار نفر برای اعزام بردند و بقیه فردا اعزام می شوند. نکته دیگر اینکه نیروهای دفاع مقدس در مرز دفاع میکردند. دوستانشان اطرافشان بودند، با هم میگفتند و میخندیدند، اگر مشکلی در خانواده ایجاد می شد میتوانستند مرخصی ساعتی یا دو روزه بگیرند و بیایند. آنها اطرافیان خودشان را در عملیاتها میشناختند ولی مدافعین حرم در جبهه مظلومیت خاصی داشتند، غریب و تنها بودند، خیلی برایشان سخت بود و به قول حضرت آقا اجر و پاداش آنها نسبت به شهدای دفاع مقدس مضاعف است و من که همسر شهید دفاع مقدس هستم اینها را خوب درک میکنم و قبول دارم.
مدافع حرمی که حاج قاسم نامش را عوض کرد*ما در دفاع مقدس کمتر حرف و حدیث میشنیدیم
به نظرم آن زمان ما خیلی حامی داشتیم همه همسایهها اطراف ما بودند و ما کمتر حرف و حدیث میشنیدیم، دوربینها کمتر روی ما زوم بود و آن زمان همه منتظر بودند که در فلان کوچه چه حجلهای گذاشته خواهد شد و عکس چه شهیدی را می گذارند؟ در کنار اینکه رزمندهها با هم رقابت داشتند و ناراحت بودند که چرا فلانی رفت و من نرفتم؟! مادر شهدا هم همینطوری بودند که پسر فلانی رفت و پسر من نرفت! نه اینکه بروند شهید شوند، بلکه بروند جهاد کنند و از کشورمان دفاع بکنند. همه تشویق میکردند و نمیگفتند چرا فلانی رفته جنگ؟ برعکس میگفتند چرا فلانی نرفته؟ مثلاً خانوادهای که حتی یک پسر داشت و پسر او نرفته بود و شهید نشده بود خجالت میکشیدند!
من الان کتاب شهدای مدافع حرم را مینویسم خیلیها از من سوال میکنند که چه لزومی دارد بچههای ما به آن طرف مرز بروند؟ قبل از آن چیزی که حائز اهمیت است اینکه کشور و جامعه مسلمین منتظر ظهور مهدی موعود هستند و ما همیشه باید آماده دفاع باشیم کما اینکه ما در طول تاریخ همیشه این را دیدیم که اسلام و شیعیان و مسلمانان همیشه مورد تهدید بودند و برای همین باید همیشه آماده دفاع باشیم. اما اینکه چرا مردان ما به آن طرف مرزها برای مبارزه میروند چیز بعیدی در ایران نیست، در طول تاریخ مردان کشور ما در بیرون از مرزها برای دفاع و مقابله با دشمن رفتند. این موضوع جدید و دور از ذهنی در خصوص مدافعان حرم نیست. حالا شاید قبلاً این نیروها تقویت میشدند و برنامهریزی میشده ولی در 10سال اخیر گروهی به نام داعش در شکلهای واقعاً کَریه متاسفانه با پرچمهایی به نام الله و محمد رسولالله، یاغی و سرکش آمدند، خونریزی کردند، کشتند که اسلام را در جامعه اسلامی و در جهان زشت جلوه بدهند و اصلاً کارشان این است که مخصوصاً شیعیان را در جهان نابود بکنند و این را باید از اسلام و دین اسلام، پیامبر و آیینهای ما شروع کردند.
*جوانهای ما در سوریه ثابت کردند ما همه شیعه و سنی برادر هستیم
از طرف دیگر سوریه در زمان دفاع مقدس کنار بود. یک عده که در 8 سال دفاع مقدس جنگیدند، در این 8 سال، سوریه چه کارهایی برای ما کرد که در پیروزی ما هم تاثیر داشت، بماند، انگار در سنگرهای جبهههای ایران جوانانی به منصه ظهور رسیدند و آمدند ادامهدهنده راه جوانان دفاع مقدس ما شدند، آمدند در آن سوی مرزها، در عراق و سوریه نقشآفرینی کردند، برای اینکه آنها تربیتشده این حکومت، این نظام و امام خمینی (ره) بودند و این واقعاً قابل تقدیر و مباهات است که شاید خیلیها فکر کنند ما نتوانستیم کاری بکنیم ولی همین جوانها ثابت کردند واقعاً کار، یک کار تربیتی بوده. جوانهای ما به یک شکوفایی رسیدند که ادامهدهنده راه شهدا، جانبازان، اسرا و آزادههای دفاع مقدس شدند، از تمام زیباییهای دنیا گذشتند. مثلاً شهید صدرزاده بچهاش بغلش بوده و دستش هم نان بود، وقتی میخواست برود داشت با بچهاش بازی میکرد، از او پرسیدند آیا دلت میآید بچهات را بگذاری و بروی؟ گفت: زنم، بچهام همه چیز من فدای بیبی!
بعد رفتند برای دفاع حریم، اینجا شاکر خدا هستیم که در این زمینه توانستیم خوب عمل کنیم و هیچ وقت در ما در مقابل داعش سوریه، لَنگ نماندیم، با توجه به کمکها و ایثارگریهایی که جوانان ما کردند. در جنگ ایران و عراق، صدام میخواست جنگ را جنگ بین عرب و عجم جلوه بدهد و بگوید جنگ ما نظامی نیست! جوانهای ما در سوریه در جهاد با داعش و تکفیریها این را ثابت کردند که عرب و عجمی وجود ندارد، ما همه شیعه و سنی برادر هستیم. جوانان آمدند نطفه داعش را صدها کیلومتر آن طرف مرز ایران، خفه کردند که نیایند سمت ایران. کمااینکه تکفیری ها میخواستند وارد ایران شوند و حرمین ما را هتک حرمت کنند.
*حرم یعنی آرمانها و اهداف ما
بحث حرم حضرت زینب و حضرت رقیه فقط نیست، حرم یعنی آرمانها و اهداف ما که با حفظ کردن آنها، انقلاب و اسلام ما زنده نگه داشته میشود و آمدند عراق را انتخاب کردند چون حجم زیادی از حرمین ما در عراق است، در نجف و کربلا، امام علی (ع)، امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع) و باقی شهدای 72 تن و اینها قداستهای ما هستند که خدایی ناکرده اگر اینها از بین میرفت یعنی انگار با اصالت ما بازی میکردند و اصالت ما را از بین میبردند.
مدافعین حرم ما در سوریه و عراق نقشآفرینی کردند، نیروهای فاتحین و.... همه با هم یکی شدند، نیروهای افغانستان و پاکستان و عراق همه با هم همکاری کردند و اینجا پوز داعش را به خاک مالیدند و واقعاً داعش داشت 4 نعل میتاخت و میآمد و هدفش ایران بود و میخواست ایران را نابود کند، چون به قول خودشان ایران همه جا سَرک میکشد، اگر ایران از بین برود همه چیز از بین میرود و برای از بین بردن ایران از مرزهای عراق و سوریه وارد بشوند.
مدافعان حرم ما در اینجا چند نکته را به اثبات رساندند، یکی اینکه ما مسلمانها وحدت داریم و یکی اینکه بحث عرب و عجم وجود ندارد و یکی اینکه ادامهدهنده اصالت شهدای دفاع مقدس و خط امام و خط رهبری، یعنی رهبری جدا از امام نیست، همانطور که جوانهای ما در 8 سال دفاع مقدس به امام خمینی (ره) لبیک گفتند، ما هم به امام خامنهای لبیک میگوییم. اینجا به این نتیجه میرسیم علی رغم فکر دشمنان که می گفتند با فوت امام انقلاب تمام شد، به قول یک آزاده جنگ: دشمن در چه فکریه، خامنهای خمینیه!
*جامعه شاعری کشور هنوز به آن درک نرسیده که بخواهد برای مدافعان حرم شعر تولید کند
تسنیم: آقای وردیانی فکر می کنید چه چیزهایی لازم است که جامعه شاعری کشور را با موضوع مدافعان حرم بیشتر آشنا کنیم؟ آیا فکر نمی کنید یکی از دلایلی که این اتفاق برای هنرمندان نیفتاده علتش عدم همراه کردن این افراد در کنار رزمندگان و مناطق عملیاتی سوریه، حتی پس از جنگ است؟
وردیانی: ببینید جامعه شاعری کشور با توجه به تحقیقاتی که شده هنوز به آن درک نرسیده که بخواهد شعر تولید کند. نکته دوم اینکه شما باید ببینید آن کسی که روبروی شما نشسته الان دارد چه میکند؟ هر کدام از ما یک وظیفهای داریم، اگر من نتوانم یک ساعت را تعمیر بکنم و سراغ آن بروم فقط وقت خودم را تلف کردم و از بین بردم، یکی از دلایلی که خود من به این حوزه ورود نکردم نه به حوزه مدافعان حرم به حوزه شعر مدافعان حرم به دلیل اینکه من در حوزه دفاع مقدس کارهای خودم را انجام میدهم، شعر پتانسیل گستردهای دارد و خیلی از آدم انرژی میگیرد و اگر من بخواهم به شعر بپردازم مطمئناً نمیگویم نمیتوانم موفق شوم ولی باید زمان زیادی بگذارم، من مخاطبین و کتابهایی دارم، تجربهای کسب کردم، من این تجربهها را کنار بگذارم و برگردم در حوزه شعر و شروع به شعر گفتن بکنم! به نظر کار معقولی نیست.
من نمیگویم در زمینه مدافعان حرم کم گذاشتم اما زیاد هم کار نکردم و دلیلش هم دغدغه دفاع مقدسی من بوده، دلیلش این است که من پیچ را سفت میکنم اگر من پیچ را رها کنم و بروم این تجربهای که در این چند سال به دست آوردم را چه کار کنم؟ یعنی من الان یک انتخاب دارم که بیایم از صفر بحث مدافعان حرم را شروع کنم که اینها یک جریان است، جریانی که از انقلاب شروع میشود، در دفاع مقدس شکل میگیرد و این جریان همینطوری ادامه پیدا میکند و به مدافعین حرم میرسد، یعنی ما اصلاً نمیتوانیم این سه تا را از هم تفکیک کنیم، اگر الان من دارم در زمینه دفاع مقدس کار میکنم دارم درباره ریشههای پدید آمدن مدافعین حرم دارم کار میکنم. اما من به عنوان کسی که زمان زیادی ندارم دارم انتخاب میکنم، 24 ساعت برای همه 24 است. من با مطالعاتی که کردم و تحقیقاتی که داشتم یک بحث جامعی در مورد دفاع مقدس و اطلاعات پایهای پیدا کردم، حالا اگر بخواهم آنها را کنار بگذارم، خدا هم از من نخواهد گذشت، چون میگوید چرا از اول این کار را نکردی؟ حالا که این کار را کردی آن را به ثمر برسان!
من الان بین دو تا خوب قرار گرفتم نه بین یک خوب و خوبتر، من نمیتوانم به یکی وزن بیشتری بدهم، اگر یکی وزن بیشتری دارد چون من در آن قضیه بیشتر کار کردم، یعنی اگر یکی بیشتر ارزشمند است چون زمان و وقت بیشتری برای آن گذاشتم و در آن فضا نفس کشیدم.
*یک نویسنده نیازمند همذاتپنداری با شخصیت داستان دارد
یک نویسنده مخصوصاً داستاننویس و کسی که در حوزه داستاننویسی به معنای واقعی کار میکند، نیاز به یک تخیل و اطلاعات جامعی دارد و از همه مهمتر به همذاتپنداری نویسنده با شخصیت اصلی داستان نیاز دارد، من به هیچعنوان نمیتوانم با یک شهید مدافعحرم همذاتپنداری کنم نه به خاطر نقص من و یا اوج آنها، به خاطر تفاوت و فاصله نسلی، من دهه 40 هستم و شهید دهه هفتادی است و 30 سال فاصله است! من اگر هر طور هم بخواهم یک کار سفارشی در زمینه مدافعان حرم انجام بدهم، انجام میشود شاید خوب هم باشد ولی از یک جایی داستان بیرون میزند! کسی که داستانخوان باشد متوجه میشود کسی که این را نوشته مثل یک مردی است که میخواهد درباره احوالات زنانه بنویسد یا یک زنی است که میخواهد درباره احوالات مردانه بنوسید، نمیشود، چون تجربه آن را دارم عرض میکنم، من خیلی کارها را شروع کردم ولی دیدم نمیتوانم، داستان جلو نمیرود و نمیدانم شخصیت داستان اینجا چه کُنشی باید داشته باشد؟ چون در آن فضا نیستم.
ادامه دارد...