یک‌شنبه 22 تیر 1404

وصیت نامه عجیب شهید حمله اسرائیل + عکس

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
وصیت نامه عجیب شهید حمله اسرائیل + عکس

همسر شهید رجب پور: آقای جبلی رئیس صدا و سیما خیلی اصرار داشت نیما حتما در قطعه شهدای رسانه دفن شود، از طرفی قطعه 42 هم برای شهدای حمله اسرائیل آماده شده بود. تصمیم گرفتم صبر کنم و ببینم خودش دوست دارد کجا باشد.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، می دانی چرا کسی که در راه خدا جان می دهد قلب تاریخ است؟ آنجا که شریعتی می‌نویسد: «اکنون شهیدان مرده اند، و ما مرده ها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند و ما کرها مخاطبانشان هستیم، آنها که گستاخی آن را داشتند که - وقتی نمی توانستند زنده بمانند - مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بی شرمان ماندیم، صدها سال است که مانده ایم.»

*مرگ آگاهی در اوج جوانی

همه چیز آدمی از انتخاب هایش آغاز می شود. انتخاب هایی که می تواند قدم های ما را هدایت کند تا در چه راهی قدم برداریم. وقتی نیما تصمیم گرفت چه کتابی بخواند، این کتاب در مورد چه موضوعی باشد، وقتی همسرش را برگزید تا همراهش در سبک زندگی ای که انتخاب کرده بود باشد، معلوم بود که در سن 21 سالگی دیگر فهمیده دنبال چه چیزی می گردد و این فهمیدن، دُر گرانی است که به هر کس ندهند.

همسرش زهرا حسین زاده که از 19 سالگی کنار نیما رجب پور زندگی کرده دقایقی هر چند کوتاه از همسر روایت می کند و می گوید: نیما 21 سالش بود که ما با هم ازدواج کردیم. هم دانشگاهی بودیم و او در رشته مهندسی مکانیک تحصیل می کرد. هنوز شغل به خصوصی نداشت که از من خواستگاری کرد. ازدواجمان هم دانشجویی بود. اتفاقا مقام معظم رهبری بابت آن ازدواج یک سکه بهار آزادی هم هدیه دادند که فروختیم و بابتش اجاره دو ماه خانه مان را دادیم.

* من غلام علی (ع) هستم!

پاتوق دوران نامزدی و حتی اوایل زندگی مان که عاشقانه ترین ایام مان هم بود را به گلزار بهشت زهرا قطعه 72 تن می رفتیم. نیما مرید شهید رجایی بود. اولین کتابی هم که در زندگی مشترک مان به خانه آورد و خواند و بارها و بارها باز هم مرورش می‌کرد، سیره شهید رجایی بود در زمانی که ریاست جمهوری را بر عهده داشت. دوست داشت بداند در محیط اداری چگونه باید بود. نامش را هم گذاشته بود علی و بعد از مدتی گفت این اسم برای من بزرگ است و خودش را غلامعلی معرفی می کرد. پای امضاهایش هم می نوشت غلام!

همسرم شخصیت جالبی داشت و با اینکه مهندس مکانیک بود اما حاضر نبود دست به هر کاری بزند، شش ماه بعد از ازدواج برای گذران زندگی دستفروشی می کرد و همیشه با افتخار از آن روزها می گفت. تا اینکه وارد صدا و سیما شد. از وقتی هم به صدا و سیما رفت و در شبکه خبر مشغول شد، خانه ما به نوعی دفتر دوم کارش بود، البته طوری رفتار می کرد که ماهم گلایه ای نداشتیم.

شهید رجایی پدر معنوی نیما بود

همسرم خود را سربازِ سرباز شهید رجایی و شهید رئیسی می‌دانست، در واقع شهید رجایی پدر معنوی نیما بود. بارها و بارها برای مجلات مربوط به شهدا اختصاصی کار می کرد آن هم کاملا افتخاری و بدون چشم داشت.

23 خرداد وقتی حمله اسرائیل رخ داد، او منزل خواب بود و خودم صدایش کردم و گفتم چه شده. سریع آماده شد و رفت سر کار با اینکه شیفتش هم نبود. اما نیما این چیزها برایش اهمیت نداشت، تعهد کاری الویت او بود. وقتی صدا و سیما مورد هجوم قرار گرفت و اجرای سحر امامی را آن طور دیدم، ناگهان قلبم فرو ریخت. مهلا دخترم سریع به پدرش زنگ می زند و او جواب می دهد و می گوید صدا و سیما را زدند اما من حالم خوب است، سپس بابرادرم صحبت می کند و می‌گوید مجروح شده و دارند به بیمارستان شهدای تجریش منتقلش می کنند.

*آخرین بار همسرم را غرق خون دیدم

سریع خودمان را رساندیم و او را غرق در خون دیدیم. هنوز نفس می کشید اما شریان دست و پایش قطع شده بود و به شکمش کیسه بزرگی از خون وصل بود. سریع به اتاق عمل منتقل شد و یک ربع به یک شب تحت عمل جراحی قرارگرفت. حدود 5 ساعت اتاق عمل بود. بعد به آی سی یو منتقل شد در حالی که چهره اش کاملا زرد بود، از بس خون زیادی از دست داده بود. حالش را از دکترها پرسیدیم. حدود ساعت 4 صبح اطلاع دادند که متأسفیم...

*بابا خواهش می کنم هر وقت آمدی خانه خودت را نشان بده

مهلا دخترم بسیار شبیه پدرش هست به لحاظ خلقی. هر چند یکی دو سال اخیر به لحاظ تفکری با هم اختلاف سلیقه داشتند اما همیشه احترام پدرش را حفظ می کرد. فرزندم بالا سر تختش به خط خودش نوشته: بابا خواهش می کنم هر وقت آمدی خانه خودت را نشان بده.

وقتی بنا شد تا نیما را برای خاکسپاری به بهشت زهرا منتقل کنیم، آقای جبلی رئیس صدا و سیما خیلی اصرار داشت حتما در قطعه شهدای رسانه دفن شود، از طرفی قطعه 42 هم برای شهدای حمله اسرائیل آماده شده بود. تصمیم گرفتم صبر کنم و ببینم خود نیما دوست دارد کجا باشد. جالب است برایتان بگویم او حالا با مزار شهید رجایی تنها چند متر فاصله دارد. او در ردیف های اول قطعه 42 به خاک سپرده شد، جزو نزدیک ترین مزارها به قطعه شهدای 72 تن. همیشه می گویم: نیما! چقدر برای خدا عزیز بودی.

*آخرین بازگشت

دوستانش بعدا برایم تعریف کردند که او و بقیه همکاران سعی داشتند در آن وضعیت حمله سریع بقیه را از ساختمان بیرون کنند. حتی اصرار داشتند اول خانم ها بیرون بروند. می‌گفتند شما موقع حمله ممکن است اذیت شوید تابتوانید خارج شوید. همسرم جزو آخرین نفرها بوده. حدود 30 ثانیه قبل انفجار با دو نفر از دوستانش عکسی هم می اندازند. بعد نمی دانم چه می شود که او مجدد بر می گردد داخل و دیگر اتفاقی که نباید، می افتد.

آخرین عکس شهید رجب پور

*مرگ به دست شقی ترین آدمها را می خواهم!

نیما متولد 56 بود. در همان ایام 21 سالگی وصیت نامه ای می نویسد که اگر بخوانید انگار برای همین یک هفته قبل نوشته. 27 سال پیش در صفحع اول وصیت خود می نویسد: دوست دارم به دست شقی ترین آدم ها کشته شوم!

*وصیت نامه

وصیت نامه عجیب شهید حمله اسرائیل + عکس 2
وصیت نامه عجیب شهید حمله اسرائیل + عکس 3
وصیت نامه عجیب شهید حمله اسرائیل + عکس 4