یک‌شنبه 4 آذر 1403

وقتی با باران کوثری و معتمدآریا هم باید فاتحه «عامه پسند» را خواند!

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
وقتی با باران کوثری و معتمدآریا هم باید فاتحه «عامه پسند» را خواند!

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو: مهدی شیخ صراف وقتی بازیگر حرفه‌ای و سیمرغ گرفته از پس لهجه شهری که داستان فیلم در آن می‌گذرد بر نمی‌آید اول باید فاتحه کارگردانی و بازی‌گردانی را بخوانیم. به خصوص وقتی ببینیم نتیجه تلاش حتی برای کسانی که چند بار آن لهجه را شنیده‌اند مضحک و خنده دار شده است. بازی باران کوثری در نقش افسانه و هوتن شکیبا در نقش میلاد در فیلم «عامه پسند» یک بازگشت به عقب...

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو: مهدی شیخ صراف وقتی بازیگر حرفه‌ای و سیمرغ گرفته از پس لهجه شهری که داستان فیلم در آن می‌گذرد بر نمی‌آید اول باید فاتحه کارگردانی و بازی‌گردانی را بخوانیم. به خصوص وقتی ببینیم نتیجه تلاش حتی برای کسانی که چند بار آن لهجه را شنیده‌اند مضحک و خنده دار شده است. بازی باران کوثری در نقش افسانه و هوتن شکیبا در نقش میلاد در فیلم «عامه پسند» یک بازگشت به عقب جدی است برای دو بازیگری که سابقه سیمرغ جشنواره فیلم فجر در کارنامه خود دارند. دلیل آن هم فقط ناتوانی در یک لهجه نیست. هرچند درآوردن لهجه غیرآشنا می‌تواند برگ برنده هربازیگر باشد که البته اینجا محقق نشده است. طراحی شخصیت‌هایی بدون نقطه عطف و بدون فراز و فرود برای این دو به چیزی منتهی می‌شود که در عامه پسند سهیل بیرقی می‌بینیم و به چشم می‌آید. اگر باز هم لهجه را نادیده بگیریم بر خلاف این دو معتمد آریا بازی یکدستی دارد که از آغاز تا پایان آن را حفظ می‌کند. اما مشکل طراحی شخصیت همچنان پا برجاست. مخاطب قرار است با بلندپروازی غیر عقلانی و خطا‌های متعدد زن مثلا سرکوب شده فیلم همذات پنداری کند. اما این اتفاق نمی‌افتد. شخصیت فهیمه اصولا هیچ استعدادی ندارد که بخواهد سرکوب شده باشد. او کدام در بیشتر دیالوگ‌های خود این را یادآوری می‌کند، اما در رفتار و رویداد‌ها هیچ نشانه‌ای از استعداد نمی‌بینیم که بخواهیم با هم همراهی یا احیانا همدردی کنیم و او حتی در بازکردن یک مبل تختخواب شو هم ناتوان است و همه چیز را در دیوار و اینستاگرامی می‌جوید که حتی در استفاده از آن هم ناتوان است. شخصیتی که به غیر از قدری پول و مقادیری اراده چیزی برای بروز ندارد را اصلا چطور می‌شود سرکوب شده تلقی کرد؟ در چنین وضعیتی اصلا منشأ اینکه سرکوب فرضی که جامعه سنتی است یا حکومت یا فتنه‌گری اطرافیان دیگر مهم نیست، چون مسئله اصلا به درستی طرح نشده است. در پایان هم به نقطه صفر باز می‌گردد و مخاطب قانع می‌شود که شاید همسر و فرزندش او را بهتر شناخته بودند! از سوی دیگر باید فاتحه کارگردانی و فیلم نامه را با هم خواند وقتی فیلمساز خواسته باشد با ضرب و زور تدوین و شکست زمان، داستان خطی و ساده فیلم را جذاب کند. به خصوص وقتی این تدوین کارکردی پیدا کند بر عکس آنچه قرار بوده داشته باشد. یعنی مخاطب را بیشتر از فیلم دور می‌کند و چیزی بیشتر از یک بازی فرمی ساده نیست. به نظر می‌رسد ارجاعات غیر مستقیم و لایه چندمی برای شخصیت میلاد با بازی هوتن شکیبا در بستر شهرضای اصفهان و ورزش یوگا و نوعی خانه به دوشی هم با هدف افزایش حاشیه‌های فیلم با هدف بیشتر دیده شدن باشد که بیرقی در آثار قبلی هم از فرمول مشابه آن استفاده کرده، اما از نمونه‌های قبلی ناکام‌تر است.