پایان نافرجام جنگ نفتی
رویدادهای مرداد 32 به حدی بحث پرچالشی است که هنوز بعد از گذشت 70سال حتی بر سر عنوان آنچه در آن زمان گذشت بین مخالفان و موافقان بحث وجود دارد؛ برخی آن رویدادها را کودتا می دانند و برخی دیگر معتقد هستند کودتایی رخ نداده است. در این نشست که به همت گروه نقد و نظر مجموعه رسانه ای «دنیایاقتصاد» برگزار شد، دکتر موسی غنی نژاد، اقتصاددان، دکتر داریوش رحمانیان از استادان تاریخ و عضو هیات علمی...
معمای یک رویداد تاریخی
محمود کاشانی، حقو قدان در ابتدای این نشست خلاصه ای از رویداد 28 مرداد را به تصویر کشید و گفت: «رویداد 28 مرداد 1332 یکی از پیچیدهترین رویدادهای تاریخ معاصر است. زیرا در روزگاری که این اتفاق رخ داد یعنی تیر و مرداد سال 32 مبارزه ای بسیار جدی در مجلس ایران رخ داد که خوشبختانه مستندات این مبارزه کاملا موجود است و در روزنامه هایی مانند اطلاعات و کیهان منتشر شده است. همچنین در سال 1989 برابر با 1369 خورشیدی اسناد وزارت خارجه آمریکا در این رابطه نیز منتشر شد. این اسناد به تعداد 508 سند مربوط به سالهای 1329 تا 32 است. این اسناد برای شناخت رویدادهای 28 مرداد 1332 باید مورد بهره برداری قرار گیرد. یکسری اسناد هم توسط سازمان سیا در سال 1396 انتشار یافت که زوایای دیگری از پشت صحنه این رویداد را آشکار ساخت.
بنابراین ما با یک رویداد بسیار پیچیده روبهرو هستیم و من در ادامه به این موضوع خواهم پرداخت که طی 250 سال گذشته، هیچ یک از دموکراسیهای جهان و ایرانی که بین سالهای 1320 تا 1332 در حال تجربه دموکراتیک بود، چنین رویداد پیچیده ای را تجربه نکردند.» کاشانی توضیح داد: «در مرداد سال 32 این تفکر که کودتایی رخ داده پیش آمد و یک اعلامیه بیامضا نیز از سوی دولت وقت صادر شد که هیچ امضایی پای آن نبود و ادعا شد که کودتا رخ داده است. رویدادهای پس از آن بین سالهای 24، 25 و 28 مرداد بسیار پیچیده بودند که در ادامه به آن می پردازم.»
عکس: دانیال شایگانمصدق علیه مشروطیت
موسی غنی نژاد، اقتصاددان و دیگر سخنران این نشست نیز در بحث ابتدایی خود گفت: «واقعیت این است که من از حدود 30 سال قبل مطالعاتی را درباره مساله نهضت ملی و مسائلی که پیرامون دکتر مصدق پیش آمد و بعدا به کودتای 28 مرداد معروف شد و به نظر من به هیچ وجه کودتا نبود، آغاز کردم. حوزه کاری من اقتصاد است اما از زمانی که وارد نوشتن در این حوزه شدم، احساس کردم که یک فضای فوق العاده مسموم دنیای روشنفکری ما را فراگرفته است که اجازه کوچکترین انتقادی را به آقای مصدق، رهبر نهضت ملی نمی دهد. بنابراین هر کسی که ایشان را نقد کند، متهم به هتاکی میشود. هر کس نوشته های من را دیده باشد، می داند که من به هیچ کس هتاکی و بی احترامی نمی کنم، اما به محض اینکه من انتقاداتی را درباره حکومت دکتر مصدق مطرح و اشتباهاتش را برملا کردم، ناسزاهایی علیه من سرازیر شد که هتاک هستم یا می خواهم خودم را مطرح کنم.»
مصدق معنای دموکراسی را نمیدانست
غنی نژاد ادامه داد: «انتقاد من این بود که دکتر مصدق اشتباه کرد، سیاست های وی پوپولیستی بود و به اذعان نوشته های خودش اعتقاد به دموکراسی نداشت یا اصلا نمی دانست دموکراسی چیست. من همه اینها را مستند بیان کردم و اذعان من نیز به نوشته ها و سخنرانی های شخص دکتر مصدق یا طرفداران وی بود نه منتقدان.» وی در ادامه تشریح کرد: «در مجلس شانزدهم شورای ملی به مصدق رای اعتماد دادند و نخستوزیر شد. البته وی ملی شدن صنعت نفت را به عنوان شرط نخست وزیری مطرح کرده بود که پذیرفتند و مصدق هم آمد و صنعت نفت را ملی کرد. در پایان سال 1330 دوره مجلس شانزدهم پایان یافت و باید انتخابات مجلس هفدهم انجام می شد.
این انتخابات را دولت دکتر مصدق و وزارت کشور او اجرا کرد. مجلس که تشکیل شد در فروردین سال 1331 دکتر مصدق با ابراز رضایت از نتایج انتخابات گفت که قول می دهم 80درصد نماینده ها، نمایندگان واقعی مردم هستند. مجلس هفدهم، تیر ماه 31 شروع به کار کرد و از همان ابتدا دکتر مصدق درخواست اختیارات کرد. به این معنا که وکلای مجلس و نمایندگان مردم به دولت اختیار قانونگذاری بدهند. آیا وکیل حق تودیع دارد یا خیر؟ خود دکتر مصدق از نظر حقوقی می گفت این حق را ندارم ولی باز هم دست به این اقدام زد.»
این کارشناس ادامه داد: «نتیجه کار مصدق این بود که می گفت این مجلسی که می گویم 80درصد آن نمایندگان واقعی مردم هستند را قبول ندارم. اختیارات برای این بود که نمایندگان مردم حرف نزنند و مصدق جای آنها حرف بزند و قانونگذاری کند. دکتر مصدق تا پایان حکومتش این اختیارات را داشت و در عمل مجلس هفدهم هیچ کاره بود. من تعجب می کنم از برخی دوستان که می گویند دکتر مصدق بسیار مشروطهخواه بود. مشروطه خواهی به این صورت است که مجلس را بلااثر و بی خاصیت کنند؟»
وی افزود: «البته در ادامه بحث من در حوزه میراث دکتر مصدق صحبت خواهم کرد و اینکه چرا بعد از 70 سال ما راجع به دکتر مصدق حرف می زنیم. به نظر من دلیلش این است که مصدق نقش بسیار مخربی در فرآیند تاریخ معاصر ما داشته است. مصدق باعث شد که دستاوردهای مشروطیت به باد برود. مصدق مجلس را به عنوان مهمترین دستاورد مشروطه سکه یک پول کرد.»
روایت های قبیلهای از تاریخ
داریوش رحمانیان دیگر سخنران این نشست نیز در قسمت اول سخنانش گفت: «سالهاست که تاریخ نویسی ما بهویژه تاریخنویسی در مورد تاریخ معاصر دچار بحران است؛ یعنی همانگونه که سیاست ما سیاست قبیله ای و طایفه گراست و تاریخ نویسیمان نیز همین آفت را دارد. یعنی روایت هایی که درباره تاریخ ما بهویژه تاریخ معاصر ایران ارائه میشود، گاه در بیانیه های سیاسی یک فرقه علیه فرقه ای دیگر است. بنابراین باید با رویکرد تاریخ انتقادی با تاریخنویسی معاصر و روایت هایی که شکل گرفته، مواجه شویم.»
وی افزود: «نکته دیگر اینکه افراد درباره همه مسائل جهان فهم متفاوتی از یکدیگر دارند و روایت های گوناگونی مطرح میشود. اما وقتی بحث علم و کار علمی پیش می آید، مساله روش پیش می آید. تاریخ یکی از رشتههای علوم انسانی است و مانند دیگر رشته های علوم انسانی ورود به عرصه تاریخ نیز مقدماتی نیاز دارد. یعنی باید الفبای این علم را بیاموزیم و سپس وارد آن شویم.» به گفته رحمانیان، ما چند مشکل عمده داریم؛ نخست اینکه معمولا روایت های ما اکنون زده است. یعنی با نگاه اکنون به سراغ گذشته می رویم. دوم اینکه به تبع این دچار زمان پریشانی می شویم و مسائل را از بافت و زمینه تاریخی خود درمی آوریم که گرفتاری ایجاد میکند.
مصدق پیشوای دموکراسی خواهی و قانون خواهی
استاد تاریخ دانشگاه تهران تاکید کرد: «در کنار این دو مشکل مهم دیگر فرهنگ پریشی و مکان پریشی را نیز داریم که عبور از اینها و نلغزیدن در این ورطه ها نیازمند هوشیاری علمی، تجربه، بصیرت و ورزیدگی است. تاریخ گونه ای از ورزش است و ممارست می خواهد. تاریخ ورزی کردن کار هر کسی نیست. من مدافع تاریخ میان رشته ای هستم اما بشرطها و شروطها. یعنی اقتصاددان، روانشناس، جامعه شناس و انسان شناس به مورخ کمک کنند تا راجع به تاریخ صحبت شود. اما هر کسی و هر گونه که دوست داشت نباید درباره تاریخ حرف بزند.» وی افزود: «من به عنوان معلمی که بیش از 30 سال است در دانشگاه تاریخ درس می دهم، به شما می گویم که جامعه ما بیمار است و تاریخ نگاری ما نیز به شدت بیمار است و به بیماری جامعه ما در عرصه سیاست و اقتصاد افزوده است.
تاریخ نگاری ما یک آفت دیگر هم دارد مبنی بر اینکه شخصیت زده است و دیو و فرشته ساز است. بنده با نقد اشخاص موافق هستم اما به شرط و شروطی. به نظر من مصدق جزو سرمایه های بزرگ ملت ایران است، پیشوای راستین دموکراسی خواهی، آزادی خواهی و قانون خواهی در ایران است. همچنین وقتی کسی درباره انتقاد از مصدق می گوید باید به برخی مسائل توجه داشته باشد.» عضو هیات علمی دانشگاه تهران در ادامه گفت: «اگر میتوانید در بین شخصیت های معاصر ایران یک نفر را معرفی کنید که هم در زمان خودش و هم بعد از آن، بیشتر از مصدق به او لعن و نفرین فرستاده باشند. در این دوره حدود 20 روزنامه بود که شبانه روز توپخانه آنها علیه مصدق کار می کرد. مصدق کدام یک از این روزنامه ها را بست یا چه کسی را زندانی کرد؟ این مساله که می گویند مصدق دیکتاتوری سفید یا دیکتاتوری خیابانی را راه انداخت، با کدام سند و مدرک بیان میکنند.
بنده مصدقپرست نیستم اما درباره هیچ شخصیت تاریخی دیگری هم اینگونه کار نخواهم کرد. حرف من این است که از آن زمان تا امروز مساله نهضت ملی و رویکرد مصدق در این نهضت بسیار پیچیده و پر از فرازوفرود بود اما متاسفانه گناه بسیاری از مسائل به گردن مصدق انداخته شده است.» وی تاکید کرد: «یکی از مشکلات مهم دیگر تاریخ نویسی ما، سیاستزدگی، قدرت زدگی و ایدئولوژی زدگی آن است و این باعث میشود که ما خیلی اراده گرایانه و شخص محورانه درباره تاریخ به داوری بنشینیم. اگر مجلس گرفتار شد و مشکلاتی پیش آمد، چطور به خودتان حق می دهید همه تقصیر را گردن یک فرد یعنی مصدق بیندازید. باید توجه داشت که مشروطه از پیش از آن گرفتار شده بود.»
عکس: دانیال شایگانچه کسی حق عزل داشت؟
در ادامه این بحث دکتر علی فرحبخش به عنوان مجری - کارشناس نشست از آقای کاشانی درباره اختیارات شاه برای عزل نخست وزیر پرسید. وی سوال خود را اینچنین مطرح کرد: «یکی از کلیدی ترین مسائلی که در خصوص کودتای 28 مرداد باید به بحث گذاشته شود، موضوع عزل دکتر مصدق توسط شاه است و این پرسش مطرح است که آیا اساسا شاه چنین حق و اختیاری داشتند یا خیر؟ زیرا هیچ اسمی از نخست وزیر در قانون اساسی نیامده بنابراین از عزل نخست وزیر نیز صحبتی نشده است. ممکن است عده ای اینگونه برداشت کنند که بر اساس عرف که شاه ها میتوانند نخست وزیر را عزل و نصب کنند، چنین اقدامی صورت گرفته است. اما اصل 57 قانون اساسی تیر خلاصی به این ادعا زده است؛ در این اصل آمده اختیارات سلطنتی همان است که در قوانین مشروطه حاضر تصویب شده است. بنابراین حق هیچگونه تفسیر موسعی برای اختیارات شاه نداریم.»
کاشانی در پاسخ به این مساله به ذکر مقدمه پرداخت و گفت: «این ادعای کودتا 70 سال است که بر زبان مردم افتاده است؛ در کتاب ها در خصوص آن نوشته شده، صداوسیما بیشترین تبلیغ را در این باره میکند و گروه های مختلف در شبکه هایی همچون بی بی سی تبلیغاتی پیرامون این ادعا میکنند. بنابراین این واقعیت پیچیده به این سادگی گشوده نمیشود.» وی ادامه داد: «نهضت ملی با هدف برپا کردن دموکراسی در ایران شکل گرفت. بعد از جنگ جهانی دوم یعنی از مجلس چهاردهم در سالهای 1321و 1322 روند مشروطیت و دموکراسی خواهی ادامه پیدا کرد و کارگردانان و رهبران این نهضت به دنبال انقلاب نبودند، بلکه به دنبال این بودند که در چارچوب قانون اساسی و متمم قانون اساسی مشروطیت، دموکراسی با قدرت مجلس در ایران برپا شود.
آنها در این راه موفق شدند؛ زیرا در سال 1329 در پی یک دوره 10 ساله مبارزه، دو هدف نهضت ملی ایران در دسترس بود.» به گفته کاشانی، هدف اول نهضت ملی ایران اصلاح قانون انتخابات بود. چون در 10 سال دوران نهضت ملی ایران سیاست های بیگانه بهویژه انگلیس بیشترین دخالت را در انتخابات داشت. جالب است در خاطرات شاه که بعد از انقلاب منتشر شد، به صراحت گفته شده است که در مجلس چهاردهم سفیر انگلستان به حضور نخستوزیر رسید، یک لیست 80 نفره داد و نخست وزیر هم گفت این افراد باید وارد مجلس شوند. تعداد نمایندگان هم 136 نفر بود.»
پسر آیتالله کاشانی در ادامه توضیح داد: «روند دخالت در انتخابات ها به جایی رسید که یکی از اهداف نهضت ملی ایران، اصلاح قانون انتخابات شد. یعنی ساختار به گونه ای شود که دولت ها و سیاست های بیگانه نتوانند در انتخابات دخالت داشته باشند. هدف دوم هم اجرای قانون ملی کردن نفت بود. وقتی به مصدق پیشنهاد نخست وزیری دادند، به مجلس آمد و درخواست رای اعتماد کرد. وی در آن زمان برنامه اش را همین دو موضوع قرار داده بود.»
وی افزود: «تا خرداد سال 32 یعنی نزدیک به دو سال، هیچ یک از این دو هدف اجرا نشد. پیشنهاد های جالبی از طرف دولت آمریکا داده شد که میتوانست گره اقتصادی ایران را باز کند. ولی دولتی که روی کار بود از پذیرش این پیشنهادها خودداری کرد که موضوع این بحث نیست.»
کاشانی تاکید کرد: «آنچه در مرداد 32 رخ میدهد یک نقطه آغازین دارد، من این نقطه آغازین را از اسناد سری وزارت خارجه آمریکا برای شما می خوانم. در روز 9خرداد 1332 لوی هندرسون، سفیر آمریکا با محمدرضا شاه دیدار می کند که گزارش تفصیلی اش در این مجموعه اسناد آمده است. او می گوید برای آنکه گفتوگوها درز نکند با شاه در کاخ قدم زدیم و در آنجا گفتوگو کردیم. هندرسون به شاه پیشنهاد میکند که موافق است زاهدی به نخست وزیری برسد. در آن مقطع مصدق نخستوزیر بود. شاه در پاسخ می گوید بهتر است مصدق موضوع نفت را حل کند. ولی آمریکایی ها می دانستند تا مصدق بر سر کار است موضوع نفت حل نخواهد شد.»
وی ادامه داد: «شاه سه شرط می گذارد؛ اول اینکه باید از راه قانونی و پارلمانی به قدرت برسد؛ دوم با پشتیبانی گسترده سیاسی به قدرت برسد و سوم مورد پذیرش انگلیس و آمریکا باشد و این دو دولت نیز مقادیر هنگفتی به وی کمک مالی بدهند. شاه گفت اگر این شروط تامین نشود، بهتر است مصدق به کارش ادامه دهد.»
کاشانی در ادامه توضیح داد: «بنابراین در تاریخ 9 خرداد استارت واگذاری قدرت به زاهدی زده شد. اما اتفاقات بعدی جالب توجه است؛ روز 6 تیرماه 32 مصدق تهدید میکند که مجلس را تعطیل خواهد کرد. چرا نخست وزیری که از مجلس رای اعتماد گرفته باید آن را تعطیل کند؟ این پرسشی کلیدی است. در برابر این تهدید، یکی از نمایندگان مجلس شادروان سیدابوالحسن حائری زاده نطقی میکند و می گوید که نخستوزیر در بیان کتبی مجلس را تهدید به تعطیل فرموده اند و سپس می گوید ایشان کمترین اختیاری برای تعطیل مجلس ندارد؛ مگر اینکه قدرت مسلح دیکتاتوری را به کار ببرد و مانند محمدعلی شاه مجلس را به توپ ببندد.
در روز هفتم تیر که حائری زاده اینها را می گوید عبدالرحمن فرامرزی نماینده دیگر مجلس و سردبیر روزنامه کیهان که نمیتوانست در این روزنامه اعتراضاتش را بگوید یک مقاله بسیار جالب می نویسد که در روزنامه آتش منتشر میشود. در این مقاله بسیار نکته سنجی وجود دارد و او همه چیز را پیشبینی کرده است. بلافاصله بعد از آن، آیتالله کاشانی روز نهم تیر تهدید به تعطیل مجلس را پاسخ میدهد و می گوید که مشروطیت ایران هرگز نخواهد مرد؛ هر خودسر و مطلق العنانی که پای خود را در راه بدکاری و به خیال ایجاد دیکتاتوری و امحای اصول قانون اساسی بگذارد، محکوم به شکست است و تسلیم چوبه دار خواهد شد.» کاشانی تصریح کرد: «در ادامه باید بگویم به نظر من آنچه در 23 تا 28 مرداد 1332 رخ داد، دنباله انحلال مجلس بود.»
شاه عرفاً حق عزل داشت
غنی نژاد نیز در پاسخ به این پرسش که آیا عزل دکتر مصدق در آن زمان قانونی بود یا خیر، توضیح داد: «قانون اساسی مشروطیت در خیلی از موارد مشخص نیست و مسائل آن مبهم است. بنابراین، این اصل قانونی را تفسیر کرده اند. این یک سابقه و عرف دارد. در دوره بین مجلس سوم تا چهارم که مجلس در فترت بود، احمدشاه 14 بار حکم نخست وزیری میدهد. وقتی مجلس در فترت به سر می برد، عرف مشروطیت اینگونه بود که شاه میتوانست نخست وزیر تعیین کند.» مجری در ادامه از آقای غنی نژاد خواست که اصل 57 قانون اساسی را توضیح دهد که وی گفت این اصل ابهام دارد.
مجری در ادامه توضیح داد: «این قانون ابهام ندارد همچنانکه طبق این قانون گفته میشود اختیارات و اقتدارات سلطنتی فقط همان است که در قوانین مشروطه حاصل شده است؛ پس چیز دیگری نمیتوان به این قانون اضافه کرد.» غنی نژاد ادامه داد: «پس دکتر مصدق این قانون را نقض میکند؛ زیرا اصل قانون اساسی ابهام دارد. وقتی مجلس نیست مملکت را چه کسی باید اداره کند. خب عرف نشان می داد که شاه باید این موضوع را تعیین کند. طبق قانون اساسی رئیس قوه مجریه شاه است و مجلس قدرت شاه را مشروط میکند. بنابراین شاه اگر قانونی را امضا نکند، تبدیل به قانون نمیشود.» این اقتصاددان همچنین گفت: «من جواب پرسش شما را با گفته های دکتر مصدق می دهم. دکتر مصدق به انتخابات مجلس شانزدهم اعتراض میکند و به دنبال آن اعتراضات جبهه ملی تشکیل میشود.
اعتراض دکتر مصدق در این خصوص بود که در قانون انتخابات دستکاری شده و انتخابات آزاد نیست. دکتر مصدق بعد از آن برای شاه نامه می نویسد و به هژیر، وزیر دربار میدهد. در آن نامه خطاب به شاه آمده است که در دوره فترت بین دورههای 15 و 16 که مجلسی نبود نخستوزیر را عوض کند و فردی با انتخابات آزاد روی کار بیاید که منافع ملی را در نظر بگیرد.» وی افزود: «این به آن مفهوم است که مصدق می داند شاه در دوره فترت هم میتواند نخست وزیر را عزل کند و هم یک نخست وزیر جدید بگذارد. دکتر مصدق که امضایش عنوان دکتر دارد و ادعا میکند حقوقدان است چنین تفسیری دارد. وی نمیتوانست زیر حرفش بزند و بگوید وقتی مجلس را منحل کردم، شاه نمیتواند من را عزل کند. مصدق هم می دانست که شاه میتواند او را عزل کند و اطرافیانش هم به وی این موضوع را گوشزد کرده بودند. اما پاسخ دکتر مصدق این بود که شاه جرات نمی کند. وی نمی گفت که شاه قانونا نمیتواند.»
ابهام در قانون اساسی مشروطه
در ادامه این نشست، دکتر داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران در پاسخ به این پرسش که شاه براساس قانون اساسی میتوانست مصدق را برکنار کند یا خیر، توضیح داد: «درباره انحلال مجلس هفدهم تفسیرهای گوناگونی ارائه شده است. در یکی از تفسیرها از آقای دکتر محمدعلی موحد در کتاب «خواب آشفته نفت» آمده است که مجلس به تعبیر شخص دکتر مصدق، دزدگاه شده بود. همچنین وی می نویسد طبق اسنادی که از خود آمریکایی ها به دست ما رسیده است، بیش از یکسوم نمایندگان از آمریکا و انگلستان پول می گرفتند.» رحمانیان ادامه داد: «البته من با رای دکتر موحد موافق نیستم و معتقدم انحلال مجلس هفدهم راه را باز کرد تا در نبود مجلس بتوانند کارهایی را که می خواستند انجام بدهند و توجیه قانونی و اخلاقی برای آن ایجاد کنند.
اما دقت کنید مجلس هفدهم زمانی منحل شد که فقط حدود 20نماینده در آن باقی مانده بود و همه نمایندگان فراکسیون نهضت ملی استعفا داده بودند. بعد هم شرایط همه پرسی به راحتی در دسترس نبود. به نظر من یکی از اشتباهات مصدق همین بود.» وی ادامه داد: «درباره ابهامات قانون اساسی بنده هم همین رای را دارم. یعنی قانون اساسی مشروطه، ابهامات و کاستیهایی داشت. مشروطه خواهان ایران در کل دوران مشروطه یا به خودشان فرصت ندادند یا فرصت پیدا نکردند که این کاستی ها را برطرف کنند. شرایط تدوین قانون اساسی و سپس متمم قانون اساسی بیانگر آن است که ماجرا از چه قرار است. در نظام مشروطه ایران، مجلس محور بود و نخست وزیر که تا پیش از دوره رضا شاه، رئیس الوزرا خوانده می شد، در برابر مجلس مسوول بود نه در برابر شاه.
در واقع شاه طبق یک تفسیر با توجه به ابهامات قانون اساسی مشروطه، مقامی تشریفاتی است و نه مسوول و رئیس قوهمجریه و نه کسی که نخست وزیر در برابر او مسوول باشد. طبق قانون اساسی مشروطه، نخست وزیران در برابر مجلس پاسخگو بودند و به شکل تشریفاتی و احترام آمیز شاه باید عزل و نصب را تنفیذ می کرد.» وی ادامه داد: «در دوره فترت همان اتفاقی افتاد که دکتر غنی نژاد اشاره کردند. در دوره احمدشاه مجلس سوم ما بر اثر بحرانی که ایجاد شد یعنی جنگ جهانی اول، تسخیر بخشی از کشور توسط روس ها و ماجراهای بعدی، ابتدا به حالت سیال درآمد و سپس هفت سال فترت بین مجلس سوم تا مجلس چهارم بهوجود آمد. مجلس چهارم نیز بعد از کودتای سوم اسفند شکل گرفت. بعد از آن دیگر چنین امری را شاهد نبودیم.»
به گفته رحمانیان، جنگ مصدق با مخالفان و از جمله شخص شاه بر سر این بود که یک تفسیر مشروطه را مشروطه سلطنتی می دانست و بر اساس قانون اساسی برای شاه اختیاراتی قائل بود. البته توجه داشته باشید که محمدرضا شاه جوان از زمانی که جانشین پدرش شد، براساس روحیات خودش و القائاتی که به او از سمت دیگران بهخصوص انگلیس ها می شد، به سمت افزایش اختیارات خود گام برداشت. اتفاقا حرف مشروطه خواهان اصیل ایران به شاه این بود که سر جایت بنشین و پادشاهی ات را بکن. یعنی شاه باش نه مجری و رئیس قوه اجرائیه کشور.»
وی افزود: «بنابراین تفسیر دیگر این بود که مشروطه ما مشروطه پارلمانی است. یعنی پارلمان محور است و نخست وزیر در برابر پارلمان مسوول است نه در برابر شاه. اگر غیر از این باشد پس رای اعتماد و انتخابات چه معنایی دارد.» رحمانیان با اشاره به اینکه مصدق در برخی از برهه های تاریخ رفتارهای متفاوتی انجام داد و مواضع مختلفی گرفت که قابل نقد است، ادامه داد: «اما باید به یک نکته دقت داشت مبنی بر اینکه وقتی خلع قاجاریه در دستورکار قرار گرفت، چهار نفر علیه ماده واحده خلع قاجاریه سخن گفتند که عبارتند از: سیدحسن تقی زاده، حسین علا، یحیی دولت آبادی و جناب محمد مصدق. در بین این افراد به جز مصدق بقیه به احتیاط سخن گفتند؛ زیرا خوف جان داشتند. محکمترین سخنان را در اعتراض به این ماجرا مصدق بیان کرد که اسنادش هم موجود است.»
استاد تاریخ دانشگاه تهران توضیح داد: «مصدق می گوید اگر چنین ماجرایی پیش بیاید رضاخان بهعنوان رئیس الوزرا که در حال خدمت به کشور و ساختوساز است و عملکردش هم خوب است، دیگر توان اجرایی نخواهد داشت؛ چون قانون اساسی به ما می گوید که شاه تشریفاتی است و اختیار ندارد. بنابراین رضاخان اگر شاه شود کشور از توان مدیریتی او محروم میشود. یعنی مصدق خیلی رندانه و هوشیارانه نقد خود را مطرح میکند. مصدق در نهایت می گوید اگر سر مرا ببرید، تکه تکهام کنید به این قانون رای نمی دهم.» وی تشریح کرد: «اگر مصدق از سال1323 یعنی بعد از ماجرای مجلس چهاردهم و نفت شمال و تبعات آن که به قانون 29 مهر و سرآغاز نهضت ملی ایران کشید، توسط ملت ایران بهعنوان پیشوا پذیرفته شد به این دلیل بود که در خاطره و حافظه تاریخی ملت ثبت شده بود که وی مدافع سرسخت مشروطه پارلمانی است.»
رحمانیان با بیان اینکه مساله اصلی نهضت ملی، نفت نبود، افزود: «مساله آنها این بود که به بهانه نفت، دولتی درون دولت تشکیل شده بود و مشروطه خواهانی همچون مصدق بر این باور بودند مادامی که این مساله وجود دارد و شرکت نفت انگلیسی وجود دارد، امکان تکامل و رشد سیاسی در ایران نیست. بنابراین نهضت ملی در حقیقت نهضتی برای احیای مشروطه پارلمانی بود. شاه شاید تفسیر دیگری داشت که البته ابهامات قانون اساسی هنوز هم وجود دارد. اما دکتر مصدق هرگز زیر بار این مساله نرفت. همه ما می دانیم وقتی می خواستند خانه دکتر مصدق را تسخیر کنند و آن وحشی گری و غارت را انجام دهند، به او پیام دادند که استعفایت را بنویس تا با تو کاری نداشته باشیم. اما مصدق گفت: خیر! من نخست وزیر قانونی ملت ایران هستم و در محکمه نظامی هم همین حرف ها را تکرار کرد.»
رحمانیان در آخرین بخش از این صحبت هایش گفت: «حتی اگر قانون به شاه این حق را می داد که نخست وزیر را عزل کند، اما شرایط و بافت زمانه اخلاقا این تصمیم شاه را توجیه نمی کرد. ملت ایران پنجه در پنجه استعمار افکنده بود و مبارزه می کرد. استفاده از این حق مورد ادعا به این شکل و با فرار به بغداد و رم و آن ماجراها را پیش آوردن از لحاظ اخلاقی نابجا بود ولو اینکه شاه حق می داشت که البته این مساله خود مورد اختلاف است و حق نداشت.»
مصدق با فرمان عزل شاه مخالف نبود
در ادامه کاشانی گفت: این پرسش که آیا شاه حق داشت مصدق را عزل کند، از نظر من اشتباه است و باید به این بپردازیم که چه اتفاقی افتاد که شاه مصدق را عزل کرد. در 70سال گذشته روی واقعیات سرپوش گذاشته شده است، اما باید این مسائل روشن شود. وی توضیح داد: «روز 22تیرماه مصدق گفت می خواهم برای منحل کردن مجلس رفراندوم انجام دهم. این در حالی است که در قانون اساسی، رفراندوم وجود نداشت. وزرا و یاران مصدق مانند دکتر صدیقی و دکتر سنجابی با این مساله مخالفت کردند؛ ولی مصدق کار خود را کرد. درباره روند برگزاری این رفراندوم غیرقانونی، اسناد و مدارک بسیار ارزشمندی وجود دارد. روز 12مرداد رفراندوم در تهران اتفاق افتاد که بیشترین شرکتکنندگان آن اعضای حزب توده بودند. روز 19مرداد رفراندوم در شهرستان ها برگزار شد که بعد از آن این گمانه شکل گرفت که مصدق از شاه درخواست انحلال مجلس را میکند.»
کاشانی به برخی اسناد رجوع کرد و ادامه داد: «نخست اینکه سیدابوالحسن حائری زاده سخنرانی و شاه را تهدید میکند که فرمان انحلال صادر نکند. عبارت وی این است؛ این اعمال مصدق، قیام علیه حکومت ملی است و هرگونه همکاری و همفکری با او قیام علیه حکومت ملی تعبیر خواهد شد و اگر شاه بخواهد باز تابع نظر مصدق باشد و اعمال او را صحه بگذارد با کسانی که قیام علیه حکومت مصالح ملی ایران نموده، همکاری کرده است.» پسر آیتالله کاشانی تاکید کرد: «حائری زاده بعد از رفراندوم شاه را تهدید میکند که فرمان انحلال را که از اختیارات شاه بوده، صادر نکند. بعد از این تهدید، روز 22مرداد مصدق از شاه درخواست صدور فرمان برگزاری انتخابات مجلس هجدهم را میکند. مصدق می دانست که اگر شاه چنین فرمانی صادر کند، مجلس هفدهم منحل خواهد شد. این خطری پشت گوش ملت ایران بود که این مجلس بهعنوان قوی ترین مجلس دوران مشروطیت تعطیل نشود. دوباره در این خصوص حائری زاده، شاه را تهدید میکند که فرمان صادر نکند. سرانجام بعد از سه روز که شاه تسلیم مصدق نمیشود با صدور فرمان انحلال مخالفت میکند. ساعت 9شب 22مرداد دکتر صدیقی، وزیر کشور نتایج رفراندوم را اعلام میکند مبنی بر اینکه اکثریت ملت ایران در این رفراندوم شرکت کردند؛ پس مجلس منحل است.»
کاشانی توضیح داد: «صبح روز 23مرداد، شاه دو فرمان صادر میکند؛ یکی فرمان نخست وزیری زاهدی و دیگری برکناری مصدق. اما چرا در روز 23مرداد این فرمان ها را صادر میکند؛ چون شاه بر اساس فکر مصدق معتقد بود وقتی رفراندوم انجام شود، مجلس منحل میشود. بنابراین اگر مصدق رفراندوم نمی کرد و مجلس منحل نمی شد شاه حق صدور فرمان برکناری مصدق را نداشت.»
کاشانی افزود: «فرمان زاهدی ساعت 11شب 23مرداد به وی ابلاغ میشود. زاهدی هم به سرهنگ نصیری دستور میدهد که فرمان برکناری مصدق را شب 24مرداد ساعت11 ابلاغ کند. سرهنگ نصیری با پای پیاده در خانه مصدق میرود و فرمان را میدهد. او می خواهد مصدق را ببیند اجازه نمی دهند و فرمان را به محافظان خانه مصدق میدهد. مصدق یک ساعت و نیم نصیری را معطل میکند و سپس فرمان را پاسخ میدهد و رسیدی هم به او تحویل میدهد. رسید آن هم موجود است که 40سال بعد منتشر میشود.» وی در ادامه گفت: «مصدق در رسیدی که میدهد می نویسد (ساعت یک بعد از نصف شب 25مرداد دست خط مبارک به اینجانب رسید؛ دکتر محمد مصدق).» به گفته کاشانی، مصدق در این رسید عنوان نخست وزیر را از کنار نام خود حذف میکند؛ درحالیکه در طول 2سال و 4ماه هر سندی را امضا می کرد با عنوان نخست وزیر بود. بنابراین شخص مصدق فرمان شاه برای برکناری را می پذیرد و کوچکترین اعتراضی هم به آن نمی کند.
نقش آمریکا و انگلیس در کودتا
در بخش دیگری از این نشست دکتر علی فرحبخش، اقتصاددان این موضوع را مطرح کرد که بعد از کودتای 28مرداد، مقامات رسمی بریتانیا و آمریکا صحبت های رسمی زیادی در این رابطه داشتند. بهعنوان مثال مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت آمریکا در 26اسفند1378 به نقش ایالات متحده در سقوط دولت دکتر محمد مصدق اذعان کرد و گفت: «در سال1953، آمریکا نقش بارزی در سرنگونی نخست وزیر مردمی ایران، یعنی دکتر محمد مصدق داشت. دولت آیزنهاور در آن زمان چنین می پنداشت که اعمالش به دلایل استراتژیک موجه است. اما این کودتا، آشکارا به تحول سیاسی ایران ضربه وارد کرد.» خانم کلینتون نیز در سال2011 این مسوولیت را پذیرفت و اجازه داد که کلیه اسناد محرمانه باز شود و تمام محققان بتوانند از آن استفاده کنند. در آخرین مورد هم که چند روز پیش منتشر شد برای اولین بار دیوید اوئن، وزیر خارجه وقت انگلیس در سالهای 1977 تا 1979 به روزنامه گاردین گفت که دلایل خوبی برای به رسمیت شناختن نقش بریتانیا در کنار آمریکا در براندازی تحول دموکراتیک در سال1953 وجود دارد.
او در ادامه خطاب به دکتر غنی نژاد گفت که آمریکا و انگلیس خودشان به نقش داشتن در کودتای 28مرداد اعتراف کرده اند. آیا شما نقش آنها را انکار میکنید که غنینژاد در پاسخ گفت: «این مساله که انگلیس و آمریکا در سرنگونی مصدق نقش داشتند، مسلم است؛ اما درخصوص این موضوع که آیا در ایران کودتا اتفاق افتاد باید بگویم خیر، آمریکا شاه را در اضطرار قرار داده و گفته بود زمانی از تو پشتیبانی می کنیم که مصدق را برکنار کنی. این اقدام، مداخله در امور داخلی ایران است که محکوم است؛ اما معنای آن کودتا نیست.» غنی نژاد تشریح کرد که شاه طبق قانون و عرف مشروطه، مصدق را از نخست وزیری عزل کرد و وقتی طبق قانون مشروطه اتفاق افتاده است، نمیتوان عنوان کودتا بر آن نهاد. حتی اگر بعدتر برای گرفتن خانه مصدق متوسل به خشونت شدند، باز هم نمیتوان به آن کودتا گفت؛ زیرا مسیر قانونی طی شده است.»
جنگ روایتهای تاریخی
در ادامه رحمانیان در توضیح اینکه آیا برکناری دکتر مصدق اقدامی قانونی بوده و کودتا نبوده، گفت: «در بین اهل علم و تاریخ در هر کجای دنیا، مفاهیم تعریف خاص خود را دارد. اما مسالهای که باید مدنظر داشت این است که در مقابل روایت عده ای که آن تحولات را کودتا خواندند، عده ای نیز عنوان خیزش ملی و قیام بر آن نهادند. روز بعد از کودتا در برخی روزنامه ها چون شاهد نیز نوشتند که دیکتاتور خون آشام، هیتلر ایران با قیام ملی ساقط شد. من بر سر این الفاظ بحثی ندارم.» وی ادامه داد: «چند سال پیش در کتابخانه ملی نشستی در نقد کتاب «در کشاکش دین و دولت» دکتر محمدعلی موحد برگزار شد. در حاشیه نشست و در بخش پرسش و پاسخ بحثی پیش آمد که به مساله رنگ تعصب دینی، شیعی و سنی بازمیگشت. بنده در آنجا تعبیر جنگ روایت ها را مطرح کردم.» رحمانیان تاکید کرد: «در بخش مهمی ازتاریخ دعواهای ما بر سر این است که مصدق نابودکننده مشروطه بود و این مساله را باور می کنیم و راه گفتوگو را با طرف مقابل می بندیم. ما باید خود را از زندان نام ها نجات دهیم و به سراغ واقعیت تاریخ برویم.»
استاد دانشگاه تهران با اشاره به اینکه واقعیت تاریخی درباره رویداد 28مرداد32 چه می گوید، تشریح کرد: «ملتی 50 سال منابع ملی اش غارت شده است و شرکت نفت چند ده و چند صد برابر ایران به دولت انگلستان مالیات می داد. در حقیقت نوعی غارتگری از منابع ملت ایران صورت می گرفت و اسناد و مدارک هم در این رابطه فراوان است. ده ها سال منابع نفت ایران استخراج می شد و به نیروی دریایی انگلیس داده می شد. ملت ایران هم حق حسابرسی و نظارت نداشت.» وی در ادامه با نگاهی به نهضت ملی گفت: «آیتالله کاشانی شخصی بود که در آن مقطع نهضت ملی خیلی به پیشرفت آن کمک کرد و استعمارستیز بود. افرادی چون مصدق و آیتالله کاشانی حرفشان این بود که ما می خواهیم نفتمان را خودمان اداره کنیم. انگلیس و سپس آمریکا حتی پیش از ملی شدن نفت ایران و وقتی مذاکرات شروع شده بود، دائما می گفتند ملت ایران وحشی، احمق، هیجانی و... است. در خاطرات انگلیس ها بارها آمده است که آنها حق خود می دانستند که در ایران بمانند و نفت ایران را حق ملی خود می پنداشتند.»
رحمانیان تشریح کرد: «از پیش از نهضت ملی، انگلیس و آمریکا شمشیر را برای ملت ایران که ناسیونالیسم بالنده داشت، از رو بسته بودند. مساله آنها مصدق نبود، بلکه ملت ایران بود و به زعم خود می خواستند این ملت را سرجای خود بنشانند. یعنی ملتی که طناب پاره کرده بود و یک نهضت ضداستعماری به راه انداخته بود که به قول آنها میتوانست صلح و نظم جهانی را به خطر بیندازد.» وی درباره نقش آمریکا و انگلیس در دوره نخست وزیری مصدق توضیح داد: «از زمان ماجراهای ریچارد استوک و هریمن و بعدتر پیشنهاد بانک جهانی که آخرین پیشنهاد چرچیل و آیزنهاور به ایران بود آنها تحرکات خود را آغاز کرده بودند. بنابراین فهم من این است که بر اساس شواهد، انگلیس و آمریکا و کارتل بینالمللی نفت می خواستند مصدق و نهضت ملی حتما شکست بخورد تا دیگران پشت دستشان را داغ کنند و وارد چنین ماجرایی نشوند. کارتل بینالمللی نفت نمیتوانست اجازه دهد ملتی بیاید و الگویی برای ملت های دیگر بسازد که نظم بازار جهانی را به خطر بیندازد.
توهم کودتا
کاشانی در ادامه این نشست در واکنش به صحبت های رحمانیان که وقایع 28مرداد را کودتا خواند، گفت: «این درست نیست و باید با واقعیت های این رویداد مواجه شویم. 41سال بعد از مرداد32 عکس رسیدی که مصدق در رابطه با فرمان برکناری خودش به سرهنگ نصیری میدهد، منتشر شد اما از آن زمان ادعای کودتا مطرح بود. مصدق زمانی که رسید را به سرهنگ نصیری میدهد فرمان برکناری اش را پنهان میکند و دو تن از وزرای مصدق گفته بودند که از برکناری وی هیچ اطلاعی نداشتند. دکتر صدیقی در این خصوص می گوید مطلقا درباره فرمان برکناری دائر بر عزل دکتر مصدق از سمت نخست وزیری سخنی گفته نشد؛ اما آنچه درباره آگاهی من از جریان سوال فرمودید پیش از این نوشته اند که در خانه جناب آقای نخست وزیر افواها (دهان به دهان) موضوع دست خط را که بهانه ورود به خانه بود، شنیدم.
از آقای دکتر مصدق پرسیدم موضوع دست خط چه بود، فرمودند؛ چیزی نبود. این در حالی است که مصدق فرمان را گرفته و رسید را داده اما به وزیر کشور خودش می گوید چیزی نبود.» کاشانی در ادامه گفت: «پس ملاحظه می کنید که شخص دکتر مصدق فرمان برکناری خود را میگیرد و کوچکترین اعتراضی نمی کند. پس چطور میتوان گفت که علیه او کودتا صورت گرفته است.» این حقوقدان تشریح کرد: «در تاریخ 28مرداد سران حزب توده به مصدق پیشنهاد میدهند که به ما اجازه بده وارد صحنه شویم و جلوی تظاهرات طرفداران شاه را بگیریم. این صریحا در خاطرات کیانوری آمده است.
مصدق می گوید این کار را نکنید، اتفاقی در حال وقوع است که می گذرد و ارتش طرفدار من است. آورده اند که دوباره با مصدق تماس گرفته اند و گفته اند که اگر این کار را بکند نفت روی آتش ریخته است. سران حزب توده می گویند در نهایت که دیدیم کار دارد از کار می گذرد باز با مصدق تماس گرفتیم و گفتیم اجازه دهید وارد صحنه شویم. مصدق در جواب گفت همه به من خیانت کردند شما هر کاری می خواهید انجام دهید. این مساله زمانی اتفاق می افتد که زاهدی با استفاده از رادیو، فرمان نخست وزیری اش را اعلام کرده است.»
کاشانی در ادامه روایت خود گفت: «در بعدازظهر 28مرداد، برخی از وزرای مصدق در خانه او جمع می شوند و می خواهند که از رادیو اعلام کند که مردم به دفاع از او بیرون بیایند و جلوی طرفداران شاه و زاهدی بایستند؛ اما مصدق اجازه نمی دهد. همچنین زیرک زاده نویسنده این خاطرات در بخش دیگری می نویسد که پس از آنکه اصرار دکتر حسین فاطمی برای با خبر کردن مردم توسط مصدق به جایی نرسید، از اتاق دکتر مصدق خارج شد و فریاد زد که این پیرمرد آخر همه ما را به کشتن میدهد.» پسر آیتالله کاشانی توضیح داد: «مصدق در عوض روز 28مرداد، نیروهای نظامی و شهربانی را به شخصی که زاهدی وی را به عنوان رئیس شهربانی منصوب کرده، تسلیم میکند.
زاهدی صبح روز 24مرداد سرتیپ محمد دفتری را بهعنوان رئیس شهربانی منصوب میکند. همان روز مصدق به سرتیپ ریاحی می گوید که فرمانداری نظامی و ریاست شهربانی را برای سرتیپ دفتری صادر کن. اما ریاحی استنکاف میکند و می گوید ایشان منصوب زاهدی است. اما مصدق خواستار صادر کردن فرمان میشود و در نهایت ریاحی فرمان ریاست شهربانی را برای سرتیپ دفتری صادر میکند. اما مصدق به این اکتفا نمی کند و به دکتر صدیقی می گوید که او هم حکم ریاست شهربانی برای سرتیپ دفتری صادر کند. دکتر صدیقی در خاطراتش می گوید که حکم را صادر کرد. درواقع سرتیپ دفتری سه حکم از زاهدی، ریاحی و صدیقی داشت.
پس از اینها سرتیپ دفتری وارد صحنه میشود و نیروهای نظامی را به خیابان ها می آورد تا برای شاه و رضا شاه تبلیغات کنند.» این استاد دانشگاه ادامه داد: «سرتیپ ریاحی در این باره گفته بود که اگر مصدق با اصرار سرتیپ دفتری را به ریاست شهربانی منصوب نمی کرد، جریانات روز 28 مرداد اتفاق نمی افتاد.» کاشانی افزود: «در اینجا گفته شد که آمریکا در سقوط مصدق نقش داشت که در این خصوص می خواهم بگویم به نظر استفاده از واژه سقوط بی معنی است؛ زیرا خود مصدق مجلس را منحل کرد تا شاه بتواند فرمان برکناری را صادر کند. این موارد رازهای مستند آن دوران است.»
آیزنهاور از کودتا خبر نداشت
کاشانی افزود: «در 70سال گذشته مدام می گویند آمریکایی ها در ایران کودتا کردند؛ اما اسناد سازمان سیا نشان میدهد که رئیس جمهور آمریکا از اتفاقات ایران اطلاع نداشت. رویدادهای روزهای 20 تا 28مرداد به قدری پیچیده بود که هیچ کس حتی آیتالله کاشانی و نمایندگان مجلس هم متوجه نشدند چه اتفاقی افتاد. محاکمه ای هم که برای مصدق برگزار شد، نمایشی بود. دادستان ارتش نفهمید که خود مصدق قدرت را تحویل زاهدی داده است و او را با عنوان آنکه می خواست نظام مشروطیت را واژگون کند، محاکمه کردند.»
میراث مصدق چه بود؟
در بخش دیگری از این نشست غنی نژاد درباره نقش شرکت نفت بریتانیا در ایران گفت: «من هم قبول دارم که شرکت نفت انگلیس، ایران را غارت می کرد و دکتر رحمانیان هم گفت که مصدق و نهضت ملی پنجه در پنجه استعمار انداخته بودند. به نظر من این شعارهای ضداستعماری علیه آمریکا و انگلیس همان میراث دکتر مصدق است. اما در سیاست مساله رابطه نیروهاست؛ از ابعاد مختلف باید موازنه نیروها و بازیگران مورد بحث قرار گیرد.» غنی نژاد ادامه داد: «مصدق در سخنرانی هایش گفته بود که مخالف من دشمن استقلال کشور و عامل بیگانگان است. جای دیگری می گوید هرگونه توافق با بیگانگان به معنای تسلیم شدن به خواسته های آنهاست. همچنین مصدق معتقد است که همه مشکلات سیاسی و اقتصادی ناشی از بیگانگان است و بیگانگان ما را غارت کرده اند.»
وی افزود: «مصدق نمی گوید که اگر بیگانگان نفت را از زیر خاک ما درنیاورده بودند ما چه ثروتی داشتیم. همچنین مصدق می گوید نهادهای دموکراتیک مهم نیست و فقط افکار عمومی و نظر مردم مهم است که بیانگر نگاه های پوپولیستی وی است.» به گفته این اقتصاددان، تبدیل سیاست به مساله حق و باطل و غفلت از منافع ملی از دیگر میراث های مصدق است. غنی نژاد در این رابطه ادامه داد: «ما 40 سال است که خودمان را درگیر این حق کرده ایم. وقتی می گوییم حق مسلم ما انرژی هسته ای است این گونه شعارها میراث مصدق است. این در حالی است که سیاست بحث منافع ملی است و نه بحث حق و باطل.»
غنی نژاد تشریح کرد: «نادیده انگاشتن دیدگاه های کارشناسی و اعتماد به خودی ها نیز از ویژگی های عملکرد مصدق بود. زیرا وقتی می خواستند نفت را در دولت رزم آرا ملی کنند، کارشناس هایی مانند حسین پیرنیا، منوچهر فرمانفرمائیان و غلامحسین فروهر می گویند که مساله نفت به این سادگی نیست و اگر آن را ملی کنیم نمیتوانیم و نمی گذارند آن را بفروشیم اما مصدق به هیچکدام از این حرف ها اهمیت نمی دهد و فقط به حرف خودی ها گوش میدهد. در عین حال مصدق در تمام شئون کشور مداخله می کرد که تماما خلاف قانون و مشروطیت بود. غیر از شعارها، کدام عمل مصدق منطبق با اصول مشروطه است؟ مصدق می گوید مطبوعات در دوره وی آزاد بودند اما اینگونه نبود و مصدق، عمیدی نوری را به زندان انداخته بود و اجازه نمی داد روزنامه های بسیاری منتشر شوند.»
تاریخ را شخصیت زده نکنیم
رحمانیان در پایان این نشست گفت: «رشته تاریخ در ایران دچار بحران آشفتگی است. یکی از رویکردهای بنده با هدف آنکه تاریخ پویا شود، بحث میان رشته ای است. تفسیر دکتر غنی نژاد از سخنان بنده نارواست. من معتقد هستم که اصحاب رشته های دیگر باید به کمک ما تاریخ دان ها بیایند. من هم اعتقاد دارم که تبدیل کردن سیاست به امر خیابانی و عوام زدگی، نارواست. اگر مصدق در این زمینه کاستی ها و خطاهایی داشته حتما باید مورد نقد قرار گیرد. اگر بتوانیم ثابت کنیم مصدق، پوپولیست بوده قطعا خیلی به کشور آسیب رسانده است. بنده نیز با پوپولیسم مخالف هستم. شعارزدگی و با دهان پر حرف زدن نیز برای ملت ما و هر کشور دیگری خطرناک است.
من چند جا نوشته ام که کشور ما دچار شعارزدگی و غوغاسالاری است. اما در اینجا عرض بنده این نبود.» رحمانیان ادامه داد: «من به 50 سال غارت استناد کردم و سپس گفتم استعمار انگلیس به گونه ای بود که راه را بر مردم ایران و امثال مصدق بسته بود. روش مصدق این نبود که با دهان پر حرف بزند. مصدق فرزند راستین سنتی است که قائم مقام پرور و امیرکبیر پرور بود و همان منطق را داشت. مصدق هرکاری انجام می داد متهم بود. مصدق اهل سیاست، دیپلماسی، مسالمت جویی و صلح و مدارا بود؛ اهل پوپولیسم، عوام زدگی و دروغ نبود.» استاد تاریخ دانشگاه تهران گفت: «باید روش مند درباره تاریخ صحبت کرد. عوام زده کردن روایت تاریخ خطرناک است و اینها شعارزدگی است.»
غنی نژاد در ادامه گفت اینکه مصدق گفته همه بدبختی های ما از بیگانگان است آیا حرف درستی است و شعار نیست که رحمانیان گفت: «مصدق اینجا اشتباه کرده ولی نباید بخشی از اقدامات و صحبت های او را به کل عملکرد و شخصیتش تعمیم داد. بنده معتقد هستم که یکی از بزرگترین لغزش گاه ها، گرفتاری های مربوط به مفهوم های یکپارچه ساز است. یعنی شما می گویید عصر قاجاریه عصر بی خبری است. این کلان روایتی را ایجاد میکند که شما دیگر خیلی از مسائل روشن آن عصر را نمیتوانید ببینید. من نمی گویم مصدق کاستی نداشت. بلکه به نظر من مصدق کاستی داشت، خطا هم کرد و قابل نقد است اما همه مشکلات آن زمان مربوط به این شخصیت نیست. این گونه برخورد یعنی شخصیت زده کردن یک روایت تاریخی که برای ما خطرناک است.»
عکس: دانیال شایگان --> اخبار مرتبط