چرا پوتین به مرزهای روسیه قانع نیست؟ ولع دستیابی به میراث ایوان مخوف!
اقتصادنیوز: حمله روسیه به اوکراین به بهانه تلاش ناتو جهت گسترش نفوذش در کشوری آغاز شد که پوتین آن را بخشی از قلمروی امپراتوری از دست رفته اش می داند؛ امپراتوری که سنگ بنایش را ایوان مخوف گذاشت. حالا پوتین تلاش دارد تا با استناد به روایت هایی که مفادشان تایید نشده سیاست سلطه گرانه اش را به گونه ای توجیه کند.
به گزارش اقتصادنیوز، برای درک وسواس کرملین جهت ضمیمه کردن خاک اوکراین، باید گفت که این بازیگر برخلاف ترکیه یا بریتانیا که عناوین امپراتوری عثمانی و بریتانیای کبیر را به دست آورده و از دادند، هرگز هویتی جدا از امپراتوری برای خود تعریف نکرده. همانطور که جفری هاسکینگ مورخ بریتانیایی گفته: بریتانیا امپراتوری داشت، اما روسیه یک امپراتوری بود. روایت مورد علاقه کرملین از اوکراین افسانه ساخته شده توسط مسکو برای توجیه جاه طلبی خارجی و سرکوب داخلی خود ترویج کرده اند.
روسی سازی میراث ایوان برای پوتین!
500 سال پیش کی یف نه بخشی از روسیه بود و نه زبان و هویتی مشترک با این کشور داشت. در واقع، قرنها طول کشید تا رهبران روس توانستند بر سرزمین اوکراین مسلط شوند. در زمان قدرت نمایی ایوان سوم، نام دوک نشین بزرگ مسکو به عنوان قوی ترین ایالت شهری تثبیت شد. همزمان ایوان خود را «تزار روسیه» خواند، با این حال بیشتر شبیه شهردار مسکو دیده می شد. این ایوان بود که گسترش دوک نشین بزرگ مسکو را کلید زد. دیدگاه توسعه طلبانه ایوان تقریبا توسط همه حاکمان بعدی دوک نشین بزرگ مسکو دنبال شد و ماحصلش چیزی نبود جزء شکل گیری امپراتوری روسیه، اتحاد جماهیر شوروی و فدراسیون روسیه. تلاش ایوان سوم برای به دست آوردن سرزمینهای جدید، اغلب تحت عنوان «ادغام مجدد سرزمینهای روسیه باستان» تا به امروز ادامه دارد و بر تاریخ جهان تاثیری عمیق گذاشته است. همانطور که مورخ استفان کوتکین خاطرنشان کرده است: «با آغاز سلطنت ایوان مخوف در قرن شانزدهم، روسیه موفق شد صدها سال با سرعت متوسط پنجاه مایل مربع در روز گسترش یابد و در نهایت یک ششم خشکی زمین را از آن خود کند».
تعداد کمی از مردم ساکن سرزمینهایی که ایوان سوم و جانشینانش بر آن ادعای سلطنت داشتند، خود را روسی میدانستند. در زمان مرگ ایوان سوم، دوک نشین بزرگ مسکو کمتر از یک پنجم مساحت روسیه امروزی را در اختیار داشت. اما اوکراین مدرن، بلاروس، قفقاز، یا سیبری بخشی از روسیه نبودند. حتی کریمه، که ولادیمیر پوتین مدعی سلطه بر آن است تا زمانی که کاترین دوم آن را در سال 1783 گرفت، بخشی از امپراتوری روسیه نبود. در همین راستا شورای آتلانتیک نوشت، اگر پوتین نگران اشتباهات تاریخی است، باید کریمه را به تاتارهای کریمه بازگرداند. او البته این کار را نخواهد کرد، زیرا پویایی امپراتوری و روسیسازی بخش کلیدی مشروعیت پوتین است. روسیه گسترش می یابد زیرا رهبرانش برای توجیه رویکرد مستبدانه شان به یک تهدید خارجی نیاز دارند. این گزاره در دوره اتحاد جماهیر شوروی، ایوان مخوف، پتر کبیر و کاترین کبیر صادق بود.
پس لرزه های پایان یک امپراتوری
روسیه پوتین به واسطه پایان امپراتوری آشفته است و هرگز با گذشته سرکوبگر خود کنار نیامده. پارادوکس گسترش امنیت که سیاست های خارجی و داخلی روسیه را هدایت می کند، چرخه معیوبی است که همه امپراتوری ها به میزانی آن را تجربه می کنند. توسعه مستلزم روسی سازی و سرکوب درونی و گسترش نفوذ بیرونی است. به قول کاترین کبیر، من راهی برای دفاع از مرزهایم جز گسترش آنها ندارم. این پویایی می تواند به دو صورت خاتمه یابد: یا از طریق مهار خارجی یا دموکراسی سازی داخلی. مورد دوم برای مردم روسیه مشکل ساز شده و گزاره ای نیست که بستری برای تحققش وجود داشته باشد. اما گزاره نخست در طول جنگ سرد تجربه خود را پس داده است.
روسیه مدرن بازمانده امپراتوری از هم پاشیده است و تا زمانی که بر همسایگان خود تسلط نداشته باشد، خود را یک قدرت بزرگ نمی بیند. در نتیجه، روسیه به تهدید، حمله و جذب همسایگان خود ادامه خواهد داد تا زمانی که غرب به طور جمعی برای مهارش وارد میدان شود. روسیه شکایت خواهد کرد که نگرانی های امنیتی و مشروعش نادیده گرفته می شود. با این همه این توجیه بی معنا است چرا که دغدغه های امنیتی این بازیگر مداوم در حال تغییر است. در واقع، رهبران روس در صورت بازگشت به مرزهای شناخته شده بین المللی در سال 1991، مطلقا چیزی برای نگرانی ندارند. غرب همیشه به این مرزها احترام گذاشته است. این روسیه است که به پیمانش متعهد نبود. تا زمانی که روسیه مدرن از هویت امپراتوری عمیقا ریشه دار خود فراتر نرود، بعید است که این تغییر کند.
همچنین بخوانید