چیزی بیش از خود سیل بر روان سیلزدگان سنگینی میکند
تهران - ایرنا - آنچه که بیشتر از هر چیز فشار روانی را در بین مردم سیل زده بالا میبرد احساس بیعدالتی در توزیع کمکها، کند بودن ارائه خدمات، عملی نشدن وعده مسئولان، عدم تسریع در به وقوع پیوستن آن وعدهها، نامناسب بودن روشهای اعلان هشدار، پنهانکاری در ارائه اطلاعات دقیق و در میان نگذاشتن اطلاعات صحیح با مردم و خستگی روانی در اثر طولانی شدن زمان سیل، وضعیت بد اسکان در اردوگاهها و...
دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در تاریخ چهارشنبه 30 بهمن 1398، میزبان محققانی بود که در زمینه پیامدهای اجتماعی روانی سیل در ایران، نتایج تحقیقات خود را ارائه دادند. «مرتضی ناصربخت» متخصص پزشکی اجتماعی و رئیس مرکز تحقیقات بهداشت روان از نتایج تحقیق کیفی (مصاحبه عمیق) صورت گرفته در حوزه پیامدهای اجتماعی روانی سیل در ایران سخن میگوید که در مناطق سیل زده نوروز سال 98 انجام شده است.
گفتههای «ناصربخت» در دو بخش نقاط ضعف و قوت قابل توجه بوده و واکنشهای روانی مردم به سیل مورد جای تامل دارد.
چه عواملی در ایجاد فشار روانی موثر است؟
باید در نظر داشت که عوامل مختلفی در ایجاد این فشارهای روانی موثر بود. مردم چیزهای زیادی از جمله خانه، زمینهای کشاورزی و... را از دست داده بودند، اما آنچه که بیشتر از هر چیز فشار روانی را در بین آنها بیشتر کرده بود، احساس بیعدالتی در توزیع کمکها، کند بودن ارائه خدمات، عملی نشدن وعده مسئولان، عدم تسریع در به وقوع پیوستن آن وعدهها، نامناسب بودن روشهای اعلان هشدار، پنهانکاری در ارائه اطلاعات دقیق و در میان نگذاشتن اطلاعات صحیح با مردم و خستگی روانی در اثر طولانی شدن زمان سیل، وضعیت بد اسکان در اردوگاهها و بینظمی در مدیریت بود.
هرچند مردم از خدمات رسانی اعلام رضایت کرده و از این جهت که توان مقابله آنها را با مشکلات بیشتر کرده و تابآوری آنها را افزایش داده بود، ولی با این حال مردم از تاخیر در شروع خدمات سلامت روان گلایهمند بوده و عدم هماهنگی گروههای ارائه دهنده خدمات روانی از دانشگاه علوم پزشکی، بهزیستی و هلال احمر، مراجعههای تکراری باعث خستگی سیل زدهها شده بود.
مضاف بر این، مشکل تفاوت فرهنگی و زبان است که کارشناسان از این طریق با سیلزدهها ارتباط برقرار میکنند. به عنوان مثال در بسیاری از روستاهای منطقه خوزستان که درگیر سیل بودند، برقراری ارتباط بین مدیران، امدادگران و حتی محققان و روانشناسان با دشواری خاص خود مواجه بوده است. همچنین موقت بودن نیروهای سلامت روان، کمبود مددکار اجتماعی، عدم برنامهریزی برای آموزشهای پیش از بحران، عدم وجود پایگاه اطلاعاتی جامع در مورد سلامت بهداشتی و روان همگی فشار روانی وارد بر مردم را بیشتر میکرد. تخریب جادهها، مسدود شدن راههای ارتباطی که باعث دشواری ارائه خدمات بوده، جابهجایی و حضور زیاد مسئولین در جریان سیل هم از جمله مواردی بود که خستگی و فشار وارد شده بر مردم را شدت میبخشید.
در امر آموزش هم نقاط مثبتی وجود داشت. آموزشهای مبتنی بر نیاز و متناسب برای گروههای هدف دیده شده بود، در حوزه بهداشت و درمان کشور، کارشناسان روانی مختلفی در مراکز جامع سلامت یا در دانشگاه حضور داشتند که برای ارائه خدمات سلامت روان در بلایا آموزش دیده بودند و این امر در برخی استانها به خصوص استان لرستان بارز بود.
انجام غربالگری پس از سیل، وجود غربالگری قبل از سیل که به صورت روتین و رایج در سیستم انجام میشد به همراه تخلیه هیجانی مردم با نشستهایی که برگزار شده بود، تشابه فرهنگ و زبان کارشناسان با مردم در برخی مناطق، قانونمند کردن ارائه خدمات پس از سیل مثل کاورهای مشخص و نشاندار کردن کسانی که ارائه خدمات میدهند، همگی از جمله تجارب موفق در این زمینه بود. همکاری بین سازمانها نظیر وزارت بهداشت، سازمان بهزیستی، دانشگاهها و هلال احمر، توجه ویژه به خاطر غذای مسموم یا داروهای مسموم با نگاه پیشگیری از بیوتروریسم و اطلاعرسانی در برخی نقاط اتفاق خوبی بود که بسیار موثر بودند.
شدت حادثه و غافلگیری مسئولین
شدت حادثه غافلگیری را برای مسئولین رقم زد که ناشی از ارزیابیهای نادرست بود. پیشبینی وقوع سیل در نقاط مختلف به خوبی صورت نگرفته بود. مثلا در استان لرستان پیشبینی وقوع سیل برای شهر «دورود» انجام شده بود و بسیاری از خدمات و نیروها به آنجا معطوف شده بودند در حالیکه به شکل غافلگیر کنندهای شهر «معمولان» و «پلدختر» درگیر سیل شدند. مرکز هماهنگ کننده بین دستگاهی احساس نمیشد و علیرغم اینکه فرمانداری به عنوان فرماندهی هماهنگی در نظر گرفته شده بود، اما فرمانداران ما قابلیت مدیریت، فرماندهی و توان مدیریت علمی لازم را نداشتند.
تجربیاتی که میتواند مفید باشد
افراد ارائه دهنده خدمات، درگیر ثبت و ارائه گزارش به مراجع مختلف شده بودند که همین کار خستگی و کسالت زیادی را برای آنها به همراه داشت. متاسفانه وعدههای داده شده عملی نشده و دغدغههای مردم با توجه به تجربه سیل در دورههای قبل کماکان باقی مانده بود. نیروهای انسانی که در منطقه بودند بعد از چند ماه از طرف مسئولین قدرشناسی نشده بودند. آیندهنگری برای آموزش نیروها وجود نداشته و برآوردها اینگونه بود که باید حتما اتفاقی میافتاد تا آموزشها شروع شوند. در نتیجه این عدم هماهنگی و موازیکاری و هدر رفت سرمایهها وجود داشت و حتی درون بخشهای یک دستگاه هم هماهنگی نشده بود.
در نتیجه این ناهماهنگی و ضعف در مدیریت، مردم هم برای ارائه کمک سردرگم بوده و استراتژی مشخصی در جذب کمکهای مردمی شکل نگرفت. در برخی جاها غیربومی بودن مدیریتها باعث شده بود مشکلاتی ایجاد شود. نیازسنجیها علمی نبود و مثلا در پذیرش خانوادهها برای خدمات سلامت روان مشکلاتی وجود داشت. تعدد تیمهای سلامت روان، عدم حضور مددکار، عدم آشنایی کامل کارشناسان با مهارتهای ارتباطی و عدم تعهد به ادامه حضور مانند جمعیتهای دانشجویی که برای کسب تجربه آمده بودند، از دیگر موارد قابل تامل در امدادرسانی به آسیبدیدگان به شمار میرود.
عدم دسترسی به همه مناطق و در نتیجه دسترسی دیرهنگام برای ارائه خدمات و عدم امنیت اسکان، از دیگر موارد ضعف در کاهش تنشهای روانی بود که متاسفانه اردوگاهها آمادگی لازم در این خصوص را نداشتند. در کمپها مدیریت خوبی وجود نداشت. کنترل و ورود و خروج افراد گاها باعث سلب امنیت میشد. دریافت کمک از همه جا اتفاق میافتاد ولی مدیریت یکپارچهای برای توزیع عادلانه وجود نداشت.
نقاط قوت
نتایج تحقیق نشان میدهد که مداخلات مبتنی بر جامعه و محله محور بسیار مفید است بطوری که در برخی قسمتها کمبود یا نبود نیروهای تخصصی سلامت روان از این طریق قابل پوشش است. این اتفاق خوب در لرستان و در پایگاههای سلامت اجتماعی رخ داده بود که باعث مشارکت بیشتر مردم شد اما متاسفانه در همه استانها دیده نشد.
ویژگی کار تیمی و رفتار تیمی و مدیریتی و برقراری ارتباط موثر از دیگر نقاط قوتی بود که از دل این پژوهش استخراج شد. افراد با نیاز خاص مورد توجه بودند. سعی شد تا از افراد متخصص در ستاد کشوری حوزه دفتر سلامت روان حضور پیدا کنند که خوشبختانه از این نظر، اعتماد خوبی به حوزه بهداشتی وجود دارد. وجود سیستم گسترده در حوزه بهداشت روستایی و نیروهای «بهورز» که باعث شد شبکه یکپارچهای برای حوزه بهداشتی وجود داشته باشد موجب شد تا این مسئله به حدی از اهمیت برخوردار شود که معتمدترین افراد در روستاها هنوز هم در حوزه بهداشتی حضور داشته باشند.
در استان گلستان هم نکته مثبتی وجود داشت که مردم توانسته بودند از سیستم جامع یکپارچه سازمان مدیریت بحران (سجاد) استفاده کنند، ولی عدم حضور این سیستم یکپارچه در خوزستان باعث شده بود تا کمکها هم مدیریت خوبی نداشته باشند.
حضور همه جانبه و تمام وقت کارشناسان سلامت روان، ایجاد یک شبکه برای انتقال بیماران روانی به بیمارستانها و ارائه خدمات تخصصی، رسیدگی خوب روانشناسها وجدان کاری و تقسیم مسئولیتها، همدلی بالای ارائه دهندگان خدمت، انعطافپذیری بالا با وجود خستگی، آمادگی روحی بالا، در حوزه مدیریتی توجه خاص به خرده فرهنگها همگی از جمله موارد مثبت در اقدامات انجام شده محسوب میشد. به دلیل وجود تفاهمنامه از قبل بین سازمانها در استانهایی مثل گلستان و لرستان همکاری بین آنها بیشتر و مانورهای انجام شده در قبل هم کمک کننده بوده است. تشکیل تیم درمان اضطراری توسط معاونت درمان وزارت بهداشت، برگزاری کارگاه آموزشی قبل از مداخله، طرح «محب» و «سحر» در بهزیستی که برای کودکان بود، همگی باعث ترغیب بزرگسالان برای دریافت خدمات سلامت روان شد.
بین تیمهای داوطلب هم هماهنگی خوبی انجام گرفته بود. مثلا هرچند در خوزستان خود سیستم نتوانست مدیریت خوبی انجام دهد ولی سمنهای موجود به دلیل توانمندی که داشتند به خوبی نیروهای داوطلب را مدیریت کرده و حتی در مدیریت خدمات یکپارچه استان هم موثر بودند. دریافت کمک از همه جای کشور هم احساس خوبی برای سیل زدهها داشت. حضور ارگانهای مختلف برای بازسازی روابط بین مردم و نیروهای نظامی بسیار مناسب ارزیابی شد. به عنوان مثال حضور نیروهای نظامی در گلستان و لرستان فرصت خوبی برای آشتی بین آنها و مردم بود.
نتایج به دست آمده از تحقیقات نشان داد که وضعیت اقتصادی در استان لرستان نسبت به جاهای دیگه قویتر بود یعنی 65 درصد مردم در وضعیت اقتصادی قوی نسبت به سایر استانها قرار داشتند و به همین دلیل از دست دادن سرمایه برای آنها ملموستر بود در حالیکه این میزان در استان خوزستان نشان میداد که 51/9درصد مردم وضعیت اقتصادی ضعیفی دارند.
چه اقدامی باید انجام داد؟
باید توجه داشت که استانها نیازهای مختلف دارند که مداخلات متفاوت را میطلبید. حتی با توجه به شدت آسیبها باید مداخلات جدید بازطراحی شود. تابآوری باید در آموزش مورد توجه قرار گیرد. ظرفیت و توان مسئولین افزایش یابد. چنانچه نتایج تحقیق نشان داد، عدم اعتماد بین مردم و مسئولین شکنندهترین مورد در ارائه خدمات است. عدم صداقتی که در ارائه خدمات اتفاق افتاده بود، رفتارهای غیر علمی و حتی غیر اخلاقی که باعث شکاف بین مردم و مسئولین شده بود، مسلما باعث وقفه در ارائه خدمات هم بود.
در برنامهریزی بحران جای «خردگرایی» خالی است. استراتژی خاصی برای جلب مشارکت وجود ندارد. نیازسنجی و اولویتبندی توانمندسازی و ایجاد اعتماد، عدم آموزش مبتنی بر نیاز و مطالعات آمایش سرزمینی همگی از جمله مواردی است که باید در مواجه با حوادث طبیعی مورد توجه قرار بگیرد. یکپارچگی عملکرد سازمانها هم از دیگر مواردی است که به گفته ناصر بخت میتواند تبعات روانی و اجتماعی واقعه را برای افراد کمتر کند. به عنوان مثال در خوزستان عملکرد نامتناسب هلال احمر در سوسنگرد وضعیت ناامید کنندهای را ایجاد کرده بود ولی در اهواز متفاوت بود. بنیاد مسکن در استان لرستان بهگونهای عمل کرده بود و در خوزستان به شکلی دیگر یعنی حتی در ساختار سازماندهی کشوریشان هم چارچوب یکنواختی وجود نداشت. ضمن در نظر داشتن موارد فوق، باید توجه داشت که استفاده از تجارب به دست آمده در این تحقیق میتواند برای آینده بسیار موثر و مفید واقع گردد.
*س_برچسبها_س*