یک‌شنبه 4 آذر 1403

گزارشی از داستان پرفراز و نشیب یک کارآفرین جوان؛ ایده نوآورانه استفاده از سوسک برای غذای دام

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
گزارشی از داستان پرفراز و نشیب یک کارآفرین جوان؛ ایده نوآورانه استفاده از سوسک برای غذای دام

دیدن یک سوسک در خوابگاه، جرقه ایده نوآورانه‌ای را زد و آن هم، استفاده از سوسک برای غذای دام بود...

- اخبار اقتصادی -

به گزارش خبرگزاری تسنیم، هرچند که داشتن برخی از زمینه‌ها و استعدادها برای کارآفرینی لازم است تا در مسیر سخت و پر فراز و نشیب استقلال شغلی و به اصطلاح روی پای خود ایستادن، انسان به یک کارآفرین موفق تبدیل شود؛ اما برای اکثر انسانها تصور اینکه در آینده کارآفرین می‌شوند؛ بسیار دشوار است، از جمله این افراد فاطمه خواجویی است که شاید اگر به 10 سال قبل خود باز گردد، هرگز تصور کاری که امروز می‌کند را نداشت.

فاطمه خواجویی یکی از کارآفرین‌هایی است که همراه با کار خود، همواره احساس مسولیت اجتماعی داشته و دغدغه های اجتماعی را نیز دنبال کرده است. او در واقع با انتقال دانش و تجربه خود به سایرین، زمینه توسعه و افزایش بهره‌وری کسب‌وکار را برای بسیاری از همشهریان خود فراهم کرده است. این نگاه نشات گرفته از شعاری است که معتقد است همیاری اجتماعی در ابعاد مختلف آن مانند همیاری در دانش و تجربیات می‌تواند به رشد و پیشرفت همه افراد کمک کند. با نگاهی روشنتر "هر عضو، یک مربی". همین اقدام منجر به ارتقاء بهره‌وری دامداری در گلباف در استان کرمان شده است.

فاطمه، که متولد شهر زیبا و کوچک گلباف در نزدیکی کرمان است، شهری زیبا که به واسطه دستان هنرمند اهالی‌اش در بافتن قالی، به گلباف مشهور است، از همان کودکی فاصله خود را با تمام موجودات به جز انسان‌ها مشخص کرده بود، حتی یک بار هم به مرغ و خروس غذا نمی‌داد و هیچ بزغاله‌ای را نوازش نکرده بود و با همین ترس و شاید احتیاط از اینکه حیوانات انسان را بیمار می‌کنند، علاقمند به پزشکی و دندانپزشکی بود و استعدادش را هم داشت، اما تقدیر چیز دیگری برایش رقم زده بود.

در انتخاب رشته کنکور بعد از انتخاب رشته‌های پزشکی و دندانپزشکی برای خالی نماندن برگه انتخاب رشته، رشته‌های دیگری را هم نوشت و همین مسیر زندگی‌اش را عوض کرد چون موقع اعلام نتایج کنکور رشته مهندسی کشاورزی علوم دامی، پذیرفته شده بود!

برای فاطمه که حتی از نزدیک حیوانات هم رد نمی‌شد، این نتیجه غیر قابل تصور بود، اما چون دانشگاه روزانه بود و اگر انصراف می‌داد دو سال از کنکور دادن محروم می‌شد، به امید اینکه فرجی بشود، به دانشگاه کرمان رفت و هرچند که به انصراف فکر می‌کرد اما با هر سختی که بود، سال اول را گذراند.

آغاز ترم سوم بود که در اولین درس تخصصی‌اش، استاد به حدود 25 تا 30 دانشجو 100 قطعه جوجه یک روزه امانت داد و باید تا مرغ شدن، تمام تلاششان را می‌کردند، همین جوجه های کوچک در عرض 40 روز که برای خود مرغی شدند، مهر و محبت همه حیوانات را به دل خواجویی انداختند و او را علاقمند به دنیای حیوانات کردند، به حدی که کارشناسی ارشدش را هم با رتبه خوب در دانشگاه فردوسی مشهد مقدس قبول می‌شود تا همین رشته را ادامه دهد.

بلندپروازی‌های فاطمه‌ی درس‌خوان و حالا عاشق حیوانات، باعث شد که مشتاق تحصیل در دانشگاه خارج از کشور شود و برای این کار باید ایده نوآورانه‌ای می‌داشت تا مسیر گرفتن پذیرش را برایش تسهیل کند.

تبدیل سوسک به غذای دام!

دیدن یک سوسک در خوابگاه، جرقه ایده نوآورانه‌ای را زد و آن هم، استفاده از سوسک برای غذای دام بود. وقتی موضوع را با استادش مطرح کرد، او هم بر این ایده صحه گذاشت و گفت دوستانی در هلند دارد که روی این موضوع کار می‌کنند، هلند کشور پیشرو در حوزه پرورش گاو است و می‌توانست رویای فاطمه را محقق کند. پس خانم مهندس، به دنبال ایده‌ی خود ابتدا با جاروشارژی در اتاق‌ها و راهروهای خوابگاه به دنبال سوسک‌ها رفت و سوسک‌های صید شده را پرورش داد، اما برای تکمیل پروژه نیاز به نمونه بسیار بیشتری داشت، پس به همکاری با ماموران شهرداری در مساله فاضلاب و همچنین اجرای سم پاشی دست زد! تمام تلاشش را برای گرفتن پذیرش انجام داد اما مدارکش در موعد مقرر آماده نشد و از آن‌جا که برای گرفتن پذیرش در هر دانشگاهی زمان‌ها و فرجه‌هایی برای تکمیل فرایند در نظر گرفته شده است این فرصت از دست رفت و باید چند ماه و شاید یک سال دیگر منتظر می ماند تا فرصت جدیدی ایجاد شود.

سرنوشت چیز دیگری برایش رقم زده بود. دلش هم برای کنار خانواده بودن تنگ شده بود، پس با وجودی که پیشنهاد شغلی در مشهد مقدس داشت به کرمان برگشت و مستقیم به جهاد کشاورزی رفت و ناباورانه، با استقبال مواجه شد و چند دامداری به او معرفی شد و پس از تحقیقاتی، بهترین گزینه را انتخاب کرد و سه روز بعد کارش را شروع کرد.

تولیدات دامداری در 4 ماه دو برابر شد

شرایط کار سخت بود، گاوداری بیرون شهر بود و باید 5 صبح بیدار می‌شد تا به سرویس برسد؛ ساعت متغیر کاری، محل دورافتاده گاوداری و.... با این حال خانم مهندس، در زمینه‌های مختلفی مثل اصلاح تغذیه گاوها، کارهای بسیاری کرد و یکی از تجربیات موفقش افزایش تولید شیر در ظرف یک ماه، از 4 تن به هشت تن بود ولی چندان مورد اقبال صاحب گاوداری قرار نگرفت و دست به فرافکنی زد و زحمتش را نادیده گرفت.

شرایط سخت کاری به تنهایی عاملی نبود که او را از حرکت وا دارد اما بی لطفی ها موضوعی ناراحت کننده‌تر بود. همین موضوع باعث شد، هنگامیکه با پیشنهاد پدر و خواهرش، مبنی بر بازگشت به زادگاهش و شروع یک کارو کسب جدید، روبه رو شد به سرعت قبول کند.

پدر یک خانه قدیمی در اختیار دختر قرار داد تا کسب و کارش را شروع کند. اما برای توسعه کار نیاز به سرمایه بیشتری بود. قصد اولیه فاطمه هم راه‌اندازی گاوداری بود ولی در پی صحبت با یکی از افراد معتمد، شناخته شده و فعال اجتماعی نظرش عوض شد. او به واسطه شناختی که از منطقه و شرایط داشت توصیه می‌کرد که خانم مهندس، در حوزه دام سبک و گوسفند، آن‌هم گوسفندهای اصلاح نژاد شده، ورود کند و فاطمه برگ دیگری از زندگی‌اش را با انتخاب پرورش گوسفند، ورق زد.

همیاری یک راهبر اجتماعی و دریافت تسهیلات قرض الحسنه

آن فعال اجتماعی که به نوعی راهبری اجتماعی شهر گلباف را هم بر عهده داشت و به اصطلاح سرش درد می‌کرد برای فعالیت اجتماعی، خواجویی را برای دریافت تسهیلات قرض الحسنه آسان و ارزان راهنمایی کرد تا فاطمه توانست مطابق با الگوی کارآفرینی اجتماعی بومی و ملی تعدادی دام بخرد. اکنون، خانه قدیمی پدر تبدیل به دامپروری شده بود.

خانم مهندس خودش درس خوانده این حرفه بود، پس شروع به اصلاح غذای دام‌هایش کرد، ابتدا علوفه با دستگاه دیگران آماده می‌کرد، اما هزینه‌اش بسیار سنگین بود ولی حال و روز گوسفندانش عالی بود، فربه و سرحال بودند، پس خودش دستگاه را خریداری کرد و در یک اتاق، آن را نصب و شروع به تولید غذا برای دام‌های خودش کرد.

عِرق به هم‌شهری‌ها باعث شد که هر وقت کارش سبک‌تر می‌شد سراغ دیگر دامداری‌ها می‌رفت و از دانش خود برای کمک به آن‌ها بهره می برد. کسانی که هنوز به روش آبا و اجدادی دامداری می‌کردند و شاید تا 70 درصد علوفه در این روش اتلاف می‌شد و تلفات دام‌ها نیز بالابود. در اثر رفتار همدلانه فاطمه آنقدر روحیه اعتماد اجتماعی که در مردم گلبافت همواره بالا بوده و هست تجلی کرد تا جایی که علاوه بر اعتماد به توضیحات و نصایح خانم مهندس و تغییر روش دامداری سنتی، حتی برای غذای دام‌هایشان هم به او سفارش می‌دادند و به این ترتیب آرام آرام حجم سفارش‌های فاطمه بالا رفت، شهرت غذای دام او در شهر پیچید و خیلی‌ها برای مشاوره یا خرید غذای دام به سراغش آمدند، کار به جایی رسید که گاهی مردم با وانت، دام‌هایشان را برای گرفتن راهنمایی از خانم مهندس، دم در خانه‌اش می‌آوردند!

وقتی نوآوری اجتماعی یک کاروکسب خرد و خانگی را به بزرگی منطقه وسعت می بخشد

کار و کسب او هرچند که خرد و خانگی است اما با تلفیقی که در نوآورانه بودنش انجام شده، درآمد خوبی را رقم زد لکن این نهایت خواسته او نبود و هنوز حس می‌کرد جای کار زیاد است پس برای بهبود کارش، شروع به پژوهش و بررسی ضایعات باقیمانده از برخی کار و کسب کاروکسب های منطقه برای غنی کردن غذای دام، کرد. از باقیمانده کارخانه فرآوری خرما، هسته روغن انگور، کنجد باقی مانده از روغن کشی و مواد دیگر، موادی به ظاهر کم ارزش، توانست غذای دام را قوی‌تر کند و حتی با خاک پسته یعنی همان روکش پسته، غذایی تهیه کرد که به قدری مقوی بود که برای دام‌های خاص استفاده شد.

همیاری اجتماعی مدل نوآورانه خواجویی را به منطقه تسری می دهد

روحیه همیاری خواجویی و باور وی به مسئولیت اجتماعی خود، که دوست داشت همه کسانی که در منطقه در کار دامپروری مشغول هستند هر روز موفق‌تر باشند، باعث شد که با کمک همان راهبر اجتماعی که سرش درد می‌کرد برای راهنمایی دادن به مردم، برای اهالی علاقمند، دوره آموزشی دامپروری برگزار کند و استقبال از این دوره ها به حدی بود که در دوره سوم، دیگر جایی برای پذیرش برخی از متقاضیان وجود نداشت و به اصطلاح جای سوزن انداختن نبود.

خانم مهندس کارآفرین که روحیه مربی‌گری دارد، معتقد است که هر کسی بسته به تجربه و دانش خود، مهارتی دارد و اگر همه افراد، این روحیه مربی گری را داشته باشند یک تجربه، دو بار تکرار نمی‌شود و راندمان کار همه بالاتر می‌رود و با این اعتقاد، او در کنار مربی بودنش، به پژوهش هم مشغول است و در کنار تحصیل در مقطع دکتری، بر روی روش‌های نوین تولید غذای دام نیز کار می‌کند.