18تیر و سقوط جنبش دانشجویی
نخست باید بگویم که نمیتوان از تحرکات دانشجویان ایرانی در شرایط کنونی به عنوان «جنبش» یاد کرد. «جنبش» شاکلهای است که به جمعیتی اطلاق میشود هدفمند، منسجم و... که علاوه بر این، در مورد جنبش دانشجویی باید گفت این جنبش، باید آرمانگرایانه و انتقادی باشد.
به بیان دیگر، فعالیتهای صنفی، فکری و سیاسی دانشجویان را نمیتوان به عنوان جنبش در نظر گرفت. جنبش بودن یک تحرک اجتماعی، مستلزم وسیع بودن آن است. امروز بدنه دانشجویان در ایران، از همدلی، از خودجوشی، از انرژیک بودن و جدیت چندانی برخوردار نیست. به قول فوکو سیاست عرصه گزارههای جدی است. باید افزود سیاست عرصه گزارههای انرژیک است و امروز دانشجویان برای حرکت جمعی و آرمانخواهانه از انرژی عمومی کافی برخوردار نیستند.
عوامل مختلفی را میتوان برای وضعیت اخیرالذکر برشمرد. یک عامل، چرخشی پارادایمی است که پس از حوادث 18 تیر 78 رخ داد.
در دنیا جنبش دانشجویی، ضد امپریالیسم و ضد سیاسیت های استعماری و نواستعماری است اما پس از آن تاریخ (18 تیر 78) شاهد چرخش ایدئولوژیک در بخش مهمی از جنبش دانشجویی بودیم که دست بر قضا سیاستهای امپریالیستی را تقویت میکرد و آبشخورهای جدی لیبرالیستی داشت!
اساساً یا عمدتاً لیبرالیسم اندیشهای است سیاستزدا که به امر سیاسی مجال چندانی نمیدهد. لیبرالیسم با مؤلفههایی همچون تفرد یا فردگرایی شناخته میشود و این فردگرایی حتی اگر به تعبیر فوکویاما فردگرایی مثبت باشد، جمعیت گرایی، سیاست خیابانی و تودهای، حضور و جوشش خودجوش جمعیت را منتفی یا دستکم دچار مانع و رادع سخت میکند.
بنابراین،اندیشه لیبرالیسم ذاتاً کشش و جوشش جمعیت را ندارد. به بیان دیگر، سیاستهای جمعی و بسیجگرانه که میتواند الهامبخش و از اسباب تولد یک جنبش جاندار باشد در لیبرالیسم بسیار کمرنگ است. روی این ملاحظات، هم گفتمان 18 تیر و هم ذاتیات اندیشه لیبرال تأثیر بهسزایی در کمرنگ شدن حیات سیاسی دانشجویان داشته است. از سویی دیگر وابستگی و خشونت طلبی رهبران جنبش در آن برهه، لیبرالیسمی متناقض و خودبرانداز را رونمایی کرد که از پشتوانه فکری و عمق در سنت فکری خود هم محروم بود.
افزون بر این، گرایش چپ نو در دانشگاهها اگرچه طرفدارانی یافته است اما از آنجایی که این گرایش بیشتر متوجه موضوعاتی فانتزی چون مصرف، کالایی شدن و دغدغههایی مشابه دغدغههای بوردیو، فرانکفورتیها و کسانی چون زیگموند باومن است، نمیتواند به تضاد توجه کرده و آن را موتور محرکه جنبش دانشجویی کند. همچنین این چپهای جدید نمیتوانند صدای محرومان باشند و اینجا است که گرایش اسلامی یا اسلام سیاسی و انقلابی در بدنه دانشجویی میتواند نقشآفرینی جدیتری داشته باشد و صدای مردم و انقلاب اسلامی باشد.
به بیان دیگر، راه اصلی زنده شدن و رهایی و رهاییبخشیِ جنبش دانشجویی و نهضت شدن آن بازگشت به ایده جمهوری اسلامی است. این بازگشت، اعتلا، انتقادی بودن و استقلالی حقیقی به جنبش دانشجویی خواهد داد؛ هم از شعارگرایی آن ممانعت می کند و هم آن را بدل به یک نیروی انرژیک، جدی و عمیق خواهد کرد که از شأن بین المللی برخوردار خواهد شد و می تواند نقشی بی بدیل در رهبری فکری جنبش های ضد استکباری و ضد امپریالیستی در دنیا ایفا کند و سیاست حقیقت را به تجلی برساند؛ هم در برابر جنایت خارجی بایستد و هم در برابر فساد و تزویر داخلی.