8 آذر؛ بیست و چهار ساله شد / آن ظهر پاییزی را فراموش نمیکنیم
تهران - ایرنا - 24 سال از بازی خاطرهانگیز استرالیا و ایران گذشت و همچنان یاد و خاطره آن بازی در ذهن مردم ایران زنده مانده است.
به گزارش ایرنا، مردم کره شمالی هیچوقت فراموش نمیکنند. هشتم ژوئیه سال 1994 بود که کیم ایل سونگ، اولین رهبر کره شمالی از دنیا رفت و پس از اعلام تلویزیون، شهر به وضعیت عجیبی درآمد. هر کسی هر جایی که بود خودش را به میدان اصلی رساند تا در یک عزاداری میلیونی شرکت کند. اگر از تک تک مردم این کشور سوال کنید همه با جزییات به یاد دارند که در آن روز کجا بودند؟ چه میکردند؟ و چطور از خبر مطلع شدند؟
حدود سه سال بعد مردم ایران با شکل و شمایلی متفاوت روزی فراموش نشدنی را تجربه کردند. روزی که مرور مداوم خاطراتش از جذابیتش نمیکاهد. روزی که هر قشری با هر نوع دیدگاهی آن را به یاد دارد و میداند که در آن روز کجا بود؟ چه میکرد؟ و چطور خود را به کارناوال شادی رساند.
24 سال از دیدار خاطرهانگیز و فراموش نشدنی استرالیا و ایران میگذرد. 85022 نفر به ورزشگاه کریکت ملبورن رفته بودند تا شاهد برد پرگل کانگروها مقابل ایران باشند. 12:30 دقیقه ظهر به وقت تهران بود که ساندرو پل مجارستانی در سوت خود دمید. شاگردان تری ونهلز معروف به سمت دروازه ایران بیرحمانه یورش آوردند و هری کیول جوان در دقیقه 32 نتیجه را یک بر صفر کرد. 16 دقیقه بعد اورلیو ویدمار فاصله را 2 برابر کرد اما در دل این بازی بزرگ درسی بزرگتر نهفته بود. "ناامید نشوید؛ حتی در اوج ناامیدی." کریم باقری (71) و خداداد عزیزی (75). مردان والدیر ویرا کار را در چهار دقیقه به تساوی کشاندند و دیگر گل نخوردند. ایران بعد از 20 سال و برای دومین بار به جام جهانی صعود کرد. و مردم ایران ظهر هشتم آذرماه 1376 را هیچوقت از یاد نبردند و نمیبرند. روزی که خانهها خالی از سکنه شده بود و کشور به رنگ سبز، سفید و قرمز درآمد.
ساندرو پلی که جان ما را گرفت تا سوت پایان را بزند حالا جان در بدن ندارد. والدیر ویرا 77 ساله شده و دیگر میلی به کشیدن سیگار ندارد؛ چه برسد بخواهد آن را از روی زمین بردارد. خبری از آن سبیل معروف روی لبهای کریم باقری نیست و آقای شماره 6 مربی تیم ملی و پرسپولیس شده است. غزال تیزپای فوتبال ایران این روزها مثل یک غزال تیزپا از این شبکه تلویزیونی به آن شبکه اینترنتی میرود. جواد خیابانی مقبولیت سابق را ندارد اما همچنان صدایش ما را به گذشتهها پرتاب میکند؛ گذشتههایی که اشتباه نمیکرد و بهترین گزارشگر تلویزیون بود. هری کیول، جوان اول آن مسابقه حالا یک سرمربی ناکام است که جایی در روی نیمکت یک تیم دسته چهارمی هم ندارد. مارک بوسنیچ پس از پاک شدن از اعتیاد، دوباره کارشناس تلویزیونی شده است و مثل فریم بعد از گل روی زمین دراز نکشیده است.
علی دایی که در آن مسابقه یک پاس گل داد و ساندرو پل را در آغوش گرفت مدت ها است که از مربیگری فاصله گرفته است. احمدرضا عابدزاده رستورانداری میکند و شاهد درخشش پسرش در درون دروازه تیم ملی است. ابراهیم تهامی همچنان از خداداد گلایه دارد که چرا در آن صحنه به او پاس نداد. پیتر بور، همان هوادار دیوانه استرالیایی که ناخواسته لطف بزرگی در حق تیم ملی کرد در کهنسالی، چهره موجهی پیدا کرده و آرام شده است و احتمالا هشتم آذر برایش یادآور لحظات خوبی نیست که البته هیچوقت فراموشش نمیکند.
میبینید! همه تغییر کردهاند. 24 سال کم نیست. خیلی از آنها که هشتم آذر به خیابانها ریختند حالا در این دنیا نیستند و یا سنی ازشان گذشته است. با این وجود وقتی اسم هشت آذر 1376 و آن بازی خاطرهانگیز به میان میآید؛ همه حاضرین آن روز به فکر فرو میروند، لبخندی تلخ و شیرین روی صورتشان حک میشود و با خود مرور میکنند که در آن ظهر پاییزی کجا بودند؟ چه میکردند؟ و چطور خود را به کارناوال شادی رساندند؟
*س_برچسبها_س*