8 داستان از آلبرت انیشتین که نشنیدی! | از کودکی تا بزرگسالی آلبرت انیشتین
آلبرت انیشتین فیزیکدان نظری زاده آلمان بود که نظریه نسبیت را بهعنوان مهمترین دستاوردش توسعه داد که در کنار مکانیک کوانتومی دو ستون فیزیک مدرن بهشمار میروند. او بهخاطر تاثیرش بر فلسفه علم نیز شناخته میشود. در نظر عامه مردم، اینشتین بیشتر بهخاطر فرمول همارزی جرم و انرژی یعنی E=mc2 شهرت دارد که از آن بهعنوان معروفترین فرمول در سراسر جهان یاد میشود. او برای «خدماتش در زمینه...
8 داستان از آلبرت انیشتین که نشنیدی!
آلبرت انیشتین فیزیکدان نظری زاده آلمان بود که نظریه نسبیت را بهعنوان مهمترین دستاوردش توسعه داد که در کنار مکانیک کوانتومی دو ستون فیزیک مدرن بهشمار میروند. او بهخاطر تاثیرش بر فلسفه علم نیز شناخته میشود. در نظر عامه مردم، اینشتین بیشتر بهخاطر فرمول همارزی جرم و انرژی یعنی E=mc2 شهرت دارد که از آن بهعنوان معروفترین فرمول در سراسر جهان یاد میشود. او برای «خدماتش در زمینه فیزیک نظری و بهویژه کشف قانون اثر فوتوالکتریک»، موفق به کسب جایزه نوبل در سال 1921 شد. برای خواندن داستان های جالب از آلبرت انیشتین با ما همراه باشید.
امروز ما در این مطلب 8 داستان جالب در مورد کودکی تا بزرگسالی آلبرت انیشتین را برایتان آماده کردهایم که ممکن است تا کنون نشنیده باشید. او در کودکی و نوجوانی خود هم فرد متفاوتی بود. برای درک بهتر این جمله بهتر است این 8 داستان را بخوانید.
انیشتین کوچولو زیاد اهل صحبت نبود
انیشتین کوچک که در 14 مارس 1879 در اولم آلمان به دنیا آمد، در اوایل کودکیاش نمیتوانست مثل بچههای دیگر صحبت کند. انیشتین تا سن 4 سالگی هنوز روان و راحت صحبت نمیکرد.
با این حال، برخی میگویند که انیشتین از 2 سالگی میتوانست خیلی راحت صحبت کند. وقتی خواهرش ماجا را برای اولین بار در سال 1881 دید، هیجان زده او را به سمت یک وسیله بازی برد و پرسید: " چرخ های کوچکش کجاست؟"
او یک کودک نوپای متفکر بود
هرچند انیشتین اهل صحبت نبود اما در دوران کودکی علاقه زیادی به طبیعت داشت و وقت خود را صرف مشاهده نیروهای نامرئی طبیعت میکرد، مثلا بیشتر وقتش را با قطب نما که ذهنش را در 5 سالگی درگیر کرده بود، سرگرم بود. حرکت سوزن قطب نما برای او جالب بود.
این آغاز غرق شدن او در اسرار طبیعت بود که بعدها به پیشرفت های علمی فیزیک کوانتومی تبدیل شد.
ماجرای عجیب دزدی مغز اینشتین توسط یک پزشک + عکس
این نابغه کوچک از شلوغ کاری هایش همه را عاصی کرده بود
یک ویژگی شخصیتی در بین همه مردان بزرگ جهان مشترک است، و آن هم کودکی شاد و پر جنب و جوش آنهاست. در مورد انیشتین جوان هم همینطور بود، او در کودکی شوخ طبع، خودپسند و بازیگوش بود به حدی که همه معلمانش را دیوانه میکرد.
معلم کلاس هفتم او که از نافرمانی آشکارش آزرده خاطر شده بود، یک بار گفته بود که او هرگز در زندگی موفق نخواهد شد و به جایی نخواهد رسید. یک پیش بینی نادرست از جانب معلم.
او عاشق موسیقی و نوازندگی بود
انیشتین از 5 سالگی علاقه خاصی به ویولن پیدا کره بود. لینا نامی است که او روی ویولنش گذاشته بود. با این حال، در کلاس آموزشی این ساز هم دردسر ایجاد کرد. او یک روز یکی از همکلاسی هایش را با صندلیش زد. گوش های انیشتین در سن 12 سالگی با نوای سونات پیانوی موتزارت آشنا شد، نواختنش را آموخت و تا بزرگسالی به نواختن آن ادامه داد.
انیشتین دوست داشت زودتر از شر مدرسه خلاص شود
این جوان بازیگوش از مدرسه متنفر بود و میخواست هر چه زودتر تمامش کند. با این حال، آلبرت نمیخواست شانس خود برای ورود به دانشگاه را از دست بدهد. در نهایت، در سال 1895، آلبرت 16 ساله تصمیم گرفت به آنچه علاقه دارد بپردازد و بالاخره در ETH زوریخ، دانشگاه معروف پلی تکنیک سوئیس قبول شد.
اعتقاد او به دین
انیشتین در 11 سالگی به یهودیت اعتقاد عمیق پیدا کرد. او کوشر، رژیم غذایی مذهبی یهودیان را میخورد، کتاب مقدس را میخواند و حتی در این مورد سرودهایی هم در راه مدرسه میسرود. با این حال، تمایلات مذهبی و دینی او هم کوتاه مدت بود، زیرا زمانی که سن تکلیف که یهودیان به آن "بر میتصوا" میگویند، رسید دیگر مثل قبل به این دین اعتقاد نداشت و از این دین خارج شده و تقریبا سرخورده شده بود. در واقع انیشتین در سن 13 سالگی، کامل باورهای دینی خود را از دست داده بود.
انیشتین چگونه به ایتالیا رسید
سال 1893 بود و خانواده آلبرت به پاویا ایتالیا نقل مکان کردند و او را در مونیخ گذاشتند تا تحصیلاتش را به پایان برساند. آلبرت برای رفتن به پاویا دست به هر کاری زد که سر انجام بعد از مدتی توانست به ایتالیا فرار کند.
او موفق شد یک دکتر را متقاعد کند که نامه ای مبنی بر ابتلای او به "اختلالات عصبی" بنویسد تا بتواند به ایتالیا برود که موفق هم شد.
اولین مقاله او
در سال 1894 بود که انیشتین اولین مقاله خود را در مورد اتر نوشت. آن زمان هنوز 15 سالش هم نشده بود، آلبرت مقاله را برای داییاش سزار کخ فرستاد تا نظر کارشناسی او را بداند. او در نامهای به همراه کاغذی که در آن مقالهاش را نوشته بود گفته بود: "اگر نخواهید این مقاله را بخوانید، اصلا ناراحت نمیشوم. اما به خاطر این نامه نگاری بد که از پدر و مادرم به ارث بردم، حداقل یک بار بخوانید."