آذریهایی که عاشق زبان فارسیاند + تصاویر
به گزارش خبرگزاری اقتصادایران، برخی رسانههای خارجی در روزهای اخیر سعی کردهاند دوگانهای از «زبان فارسی» و «زبان مادری» ارائه دهند. بحثی که با العربیه آغاز شد و پس از آن، دیگر رسانهها همچون بیبیسی نیز به آن وارد شدند. این رسانهها، طی چند روز گذشته با انتشار نظرات کاربران شبکههای اجتماعی، سعی در القای این موضوع داشتند که این تقابل منجر به ظلم به زبان مادری اقوام مختلف شده است. این در حالی است که طرح این بحث - گذشته از کهنه و قدیمی بودن آن - بازتابهایی را نیز در میان اساتید دانشگاه، زبانشناسان و اهالی فرهنگ داشت که اتفاقاً در میان آنها، افراد صاحبنامی هم هستند که اهل شهرهای مختلفاند و به زبان مادری نیز صحبت میکنند. هرچند این واکنشها گسترده بود، اما حرفی از آنها در رسانههای خارجی دیده نمیشود.
به دو امر غیرت دارم: زبان فارسی و ایران
از جمله این موارد، میتوان به بازنشر صحبتهای ژاله آموزگار اشاره کرد. آموزگار، متولد شهر خوی (از شهرهای استان آذربایجان غربی) است که زبان مادری او، ترکی است. او از چهرههای شناخته شده در حوزه زبانهای باستانی است و سالها در دانشگاه تهران تدریس کرده است. آموزگار معتقد است زبانهای مادری و قومی و زبان فارسی تعاملی پیوسته دارند. او گفت: زبانهای قومی همه سر جای خود است، کُردی باید کُردی یاد بگیرد، آذربایجانی باید ترکی یاد بگیرد. اما همه ما یک زبان مشترک داریم و آن زبانی است که فردوسی با آن شاهنامه را سروده است. ما هنوز شعرهای فردوسی را میفهمیم، برخی این را عیب میدانند. میگویند چرا زبان ما همان مانده است؟
ژاله آموزگار میگوید: با اینکه آذربایجانی هستم، خیلی غیرت زبان فارسی دارم؛ چون این پیوندی است که ما را به هم وصل میکند
آموزگار ادامه داد: برای اینکه وقتی فارسی دری آغاز میشود، ما دورههای مختلف را گذراندهایم. یعنی از باستان به میانه رسیدیم، هشت حالت دوره اوستایی جای خود را به دو حالت دوره میانه داده و همینطور ساده شده است؛ یعنی وقتی فردوسی شروع به سرودن شاهنامه میکند، زبان سخته و درست است. رودکی دیگر نباید کاری بکند، وقتی میگوید: «بوی جوی مولیان آید همی» همه ما آن را میفهمیم. برای اینکه زبان به اوج خود رسیده است. از ابتدا به این زبان شعر گفته شده است. قدیمیترین شعرها به این زبان در گاتهها هست. به این زبان فلسفه گفته شده است. دین کرت سه فقط فلسفه است. اجداد ما آدمهای اندیشمندی بودهاند؛ این نبوده که فقط اسب بتازند و بروند جایی را بگیرند.
او با تأکید بر اینکه من هم غیرت زبان فارسی را شدیداً دارم و هم غیرت ایران را، اضافه کرد: خدا هر دو اینها را حفظ کند. با اینکه آذربایجانی هستم، خیلی غیرت زبان فارسی دارم؛ چون این پیوندی است که ما را به هم وصل میکند. خیلی خوب ترکی صحبت میکنم، از ادبیات و آهنگ ترکی لذت میبرم، اما همیشه اعتقاد دارم که یک چیز همه ما را به هم وصل میکند و آن «زبان فارسی» است.
چرا میگویند زبان «شیرین» فارسی؟
به گفته آموزگار؛ با زبان فارسی، فردوسی، نظامی، حافظ، صائب و... برای همه ما است و این است که تاریخ ما را یکی و به هم وصل میکند. همیشه شناخت علاقه ایجاد میکند. باید تاریخ ایران را بدون تعصب یاد بگیرید؛ آن وقت به آن علاقهمند خواهید شد. آنهایی که سنگ غیر زبان فارسی را به سینه میزنند، زبان فارسی را نمیشناسند. کار نکردند، نخواندند. زبان فارسی زبان شیرینی است. بیخود نمیگویند زبان شیرین فارسی، خوشآهنگ است. از نظر علم زبانشناسی، زبانی آهنگین است و صداهایش گوشخراش نیست؛ از این جهت شما این زبان را انگلیسی و آلمانی مقایسه کنید.
این پژوهشگر زبانهای باستانی ادامه داد: ما همواره این زبان را سودهایم تا به زبان حال حاضر رسیدهایم. از 14 یا 16 مصوت دوره اوستایی، به شش مصوت دوره فعلی رسیدهایم که برخی از زبانشناسان آن را پنج مصوت حساب میکنند؛ این یعنی زبان مطابق گوشهای ما عرضه میشود. این را باید شناخت و وقتی شناختیم، به آن علاقهمند میشویم.
علاقه به زبان فارسی به عنوان یکی از مهمترین پیوندهای ملی در میان ایرانیان، در بین دیگر چهرههای شاخص ادبی و علمی نیز دیده میشود. استاد شهریار، متولد تبریز و از چهرههای نامدار شعر فارسی و ادبیات ترکی است. منظومه «حیدر بابایه سلام» در کنار دیوان غزلیات او، از جمله آثار ماندگار ادبیات معاصر است؛ آثاری که شهریار را به برجستهترین شاعر معاصر تبدیل کرده است. هادی بهجت تبریزی، فرزند استاد شهریار، در گفتوگویی با تسنیم، درباره رویکرد پدرش نسبت به زبان فارسی گفت: شهریار هم در شعر فارسی و هم در شعر آذری حرف برای گفتن داشت. این امر تنها به توانایی او در سخنوری بازنمیگشت. بخشی از این توانایی به بهره بردن و مطالعه او از آثار بزرگان و کتابهای دیگر شاعران و نویسندگان بازمیگردد. شهریار علاقه بسیاری به سرودن شعر ترکی بعد از منظومه «حیدربابا سلام» داشت. در این قبیل شعرها هم توانا بود، اما همیشه می گفت باید اصالت زبان فارسی را حفظ کرد. او خودش را شاگرد مکتب حافظ میدانست و معتقد بود که مانند کودکی درسآموز از «گلستان» سعدی بهره برده است، اما نگاهی فراتر به شعر و زبان داشت.
وطن دل شهریار، ایران بود
بهجت تبریزی با بیان اینکه نگاه شهریار به شعر و زبان و هویتها، چند هویتی است، یادآور شد: او چند هویتی را به رسمیت میشناسد و خودش هم چنین رویهای داشته است. شهریار در عین اینکه منطقهای اندیشیده، جهانی شعر گفته است. او به اتحاد و حفظ هویتها معتقد بود و سعی داشت که خودش هم در شعر این رویه را دنبال کند.
استاد شهریار در کنار زندهیاد منوچهر مرتضوی، استاد دانشگاه تبریز و نویسنده کتاب «مکتب حافظ»
فرزند استاد شهریار با بیان اینکه پدرم از بحثهای قومیتی که زبان فارسی را مقابل آذری قرار میداد، پرهیز میکرد و آن را کاهنده میدانست، یادآور شد: او حتی به شاعران جهان، به ویژه کشورهای مجاور، دلبستگی داشت. شهریار هویتپرست نبود، به هویتش علاقه داشت اما آن را پرستش نمیکرد و وجود اصیل انسان را عقل و عالم بالا میدانست. او بیشتر شرقی و ایرانی بود. او ایران را بزرگتر از چهارچوب مرزها میدانست. واقعاً هم اینگونه است. الآن آرامگاه رودکی در تاجیکستان است و آرامگاه سنایی در افغانستان. به همین خاطر ایران را نمیتوان محدود به این مرزها کرد و این کشورها را از خود ندانیم. هر انسانی وطن دل دارد، وطن دل شهریار نیز ایران بدون مرزهای سیاسی بود.
به گفته بهجت تبریزی؛ شهریار میگفت که هرچند ترکی، زبان مادری من است و به آن علاقه دارم، اما باید رسالتم را در زبان فارسی به سرانجام برسانم. زبان فارسی به دلیل آثار کلاسیکش در ادبیات، در دنیا مطرح است. قدر این زبان را مستشرقین میدانند.
استفاده از زبان رسمی از چه زمانی در ایران باب بوده است؟
دکتر محمدعلی موحد، از چهرههای سرشناس در حوزه زبان و ادبیات فارسی، نیز درباره زبان مادری و زبان فارسی میگوید: در ایران ما لااقل از قرون سوم و چهارم هجری به بعد که تواریخ روشنتر و اطلاعات مبسوطتری در اختیار داریم همیشه در کنار زبانهای محلی و بومی و قومی حالا به هر نامی که خوانده شود زبانی رسمی و مشترک بین الاقوام وجود داشته و دارد و آن زبانی است که معمولاً فارسی نامیده میشود. اما این زبان به هیچ وجه اختصاص به ولایت فارس یا اقوام ساکن در آن ولایت ندارد. اختصاص به هیچ قوم خاصی ندارد و مال مشاع همه اقوام ایرانی است که از پدران به پسران، از اسلاف به اخلاف رسیده است. در همان ولایت فارس بنده عرض کردم، سعدی که بازار میرفت، با اهل بازار به زبان گلستان و بوستان سخن نمیگفت، به زبان محلی سخن میگفت که نمونه آن را در دیوانش داریم و آن زبانی است که حتی برای شیرازیان امروز مفهوم نیست و باید ارباب دانش زبانشناسی مانند دکتر صادقی و امثال او آنها را برای ما ترجمه کنند.
آخرین اثری که از موحد منتشر شد، تصحیح او از مثنوی مولوی بود که مورد استقبال قرار گرفت
به گفته موحد؛ رنگ و بوی متفاوت و حال و هوای ویژه هر کدام از این گوناگونیها است که فرهنگ مشترک ملی را غنا میبخشد و آن فرهنگ مشترک ملی در قالب زبان فارسی ریخته میشود و آن زبان رسمی ماست، زبان علمی، زبان ادبی، زبان فلسفه و تاریخ ماست. استفاده از زبان محلی در موارد ویژه مانند هجو و مزاح و طنز البته صورت استثنا دارد. اگر کسی به مادر خود نامه مینوشت نامه نه به زبان مادری بلکه به زبان رسمی نوشته میشد و همچنین بود مکاتبات بین الاخوان، قباله مالکیت، ورقه نکاحیه، توقیعات و مناشیر و فرامین دولتی، نامههای رسمی حکام به یکدیگر، وقفنامهها، وصیتنامهها، حتی سنگ قبرها به آن زبان رسمی نوشته میشد. در گذشته چنین بود، هماکنون نیز چنین است.
تعارضی که اصلاً وجود ندارد
این پژوهشگر با بیان اینکه خاستگاه من، آذربایجان، به لحاظ فولکلور بسیار غنی است، شاید بگویم غنیترین قسمتهای ایران است، ادامه داد: فولکلور در معنی عام که شامل موسیقی و رقص (Folk Songs, Folk Dance) و ترانه و بیاتی و ضربالمثلها و امثال و قصص و مراثی و غیره است و البته این فولکلور به زبان ترکی است. این ترکی که زبان مادری من است با آن ترکی که مثلاً در روزنامهها و تلویزیونهای استانبول و آنقره به کار میرود فقط از جهت نام اشتراک دارد. تفهیم و تفهم میان یک آدم معمولی اهل مراغه با یک آدم معمولی از اهالی استانبول همانقدر مشکل دارد که تفهیم و تفهم میان یک فرد ترکمن در یک آبادی کردنشین. اظهار علاقه آذربایجانیها به فولکلور خاص و زبان مادری خود هیچگونه تعارضی با علاقه آنها به فرهنگ ملی و زبان رسمی فارسی ندارد.
او در پایان تأکید کرد: فارسی زبان رسمی و ملی ماست. میراث مشترک همه اقوامی که در این سرزمین زندگی میکنند. و سهم آذربایجان در تحکیم مبانی این زبان از هیچ جای دیگر ایران کمتر نیست. به یاد بیاورید که پیشگامان تدوین دستور و فرهنگ فارسی از آذربایجان بودند. قطران و نظامی و خاقانی، گنجوران سخن پارسی را به یاد بیاورید. شمس تبریز، آن نادره همه روزگاران را که میگوید: «زبان پارسی را چه شده است، به این لطیفی و خوبی که آن معانی و لطایف که در پارسی درآمده است، در تازی نیامده است.» (مقالات، ص 6 522).