استاد مهدوی دامغانی؛ خورشید شرق در غربت غرب
چراغ عمر پرفروغ استاد احمد مهدوی دامغانی خاموش شد و جمع کثیری از علاقهمندان ادب و دانش از وجود پر فیض او محروم شدند، اما آثار وجودی او، یادگارهای ادبی و علمیاش، سخنان و نامهها و مکتوباتش، چون شجره طیبهای که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء»، فراموش نخواهد شد.
اَرأیتَ مَن حَمَلوا علی الاَعوادِ اَرأیتَ کیف خَبا ضیاءُ النادی
ماکنتُ اعلمُ قبلَ دفنِک فی الثَری اِن الثری یَعلو علی الاطواد
«آیا دیدی چه بزرگمردی را روی تخته تابوت بر روی دستان بردند؟ آیا دیدی چگونه چراغ پرفروغ انجمن (جامعه علمی) خاموش شد؟ پیش از خاکسپاری تو نمیدانستم خاک بر چکاد (و تاج سر) میگردد». این چکامه بلند را شریف رضی در وصف و ستایش استادش پس از شنیدن خبر مرگش سرود.
چراغ عمر پرفروغ استاد احمد مهدوی دامغانی خاموش شد و جمع کثیری از علاقهمندان ادب و دانش از وجود پر فیض او محروم شدند، اما آثار وجودی او، یادگارهای ادبی و علمیاش، سخنان و نامهها و مکتوباتش، چون شجره طیبهای که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء»، فراموش نخواهد شد. او الگوی اخلاق و فروتنی بود. هرگز از او طعن و بدگویی از کسی را نشنیدم. از همه بزرگان با هر مذهب و مکتب و گرایشی که داشتند، به بزرگی و عظمت یاد میکرد. در ادبیات عرب همچون بدیعالزمان کردستانی، از بدایع و نوادر زمان حاضر بود. حاضر الذهن بود و مسلط به اشعار و نحو عربی. از این رو مرجع و علامهای کممانند برای اهل ادب و عربیت بود.
استاد مهدوی دامغانی در سال 1305 خورشیدی در خانوادهای روحانی زاده شد. پدرش آیت الله محمدکاظم مهدوی دامغانی از مدرسان بنام حوزه علمیه مشهد مقدس بود. دکتر مهدی محقق در یادنامه محدث ارموی می نویسند: «در سال 1325 آقای احمد مهدوی دامغانی برای ادامه تحصیل در دانشگاه به تهران آمدند و در حجره بنده در مدرسه سپهسالار اقامت گزیدند. من و ایشان که در جد اعلا با هم اشتراک داشتیم، در جریان علمی هم، با هم مشترک گشتیم و هر دو نزد مرحوم عبدالحمید بدیعالزمان کردستانی به خواندن مقامات حریری و معلَقات سَبع و دیوان بُحتری و ابوتمام اشتغال ورزیدیم...».
دکتر مهدوی دامغانی پس از اتمام دوره دکتری در سال 1342، به تدریس در دانشکده الهیات و معارف اسلامی و همزمان تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول شدند. به دلیل تسلط بر حدیثشناسی، در سال 1350 از علامه سمنانی اجازه روایت دریافت کردند. دو سالی هم پس از انقلاب، یعنی تا سال 64، در دانشگاه تربیت مدرس امکان تدریس یافتند. شرح ماوقع سالهای پیش از این ایام را در روزنامه اطلاعات، با عنوان «گزارش یک دادگاه»، در شماره روز سهشنبه دوم تیر 1394 به تفصیل نوشتهاند و در سال 96 هم در کتاب «در برف پیری» که به اهتمام سعید واعظ و علیمحمد سجادی گردآوری و از سوی انتشارات اطلاعات چاپ و منتشر شد، آمده است. گزارشی خواندنی و بسیار تلخ و شگفتآور است.
استاد مهدوی از اواخر سال 64 که به امریکا مهاجرت کردند، بجز یک بار آن هم در سال 69 برای شرکت در کنگره هزاره فردوسی، دیگر به ایران بازنگشتند که ماجرای آن و تلاشهای بسیاری را که برای بازگشت ایشان به ایران، ما و دیگران کردند، در جای خود خواهم گفت. البته در سال 92 در پی مکاتبات و پیگیریهایی که داشتم، در یادداشتی کوتاه که در پایگاه میراث مکتوب به اشتراک گذاشته شد (و الان هم هست)، نوشتم: استاد گرانقدر! وقت است که باز آیی...
باز آی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود (سعدی)
استاد مهدوی دامغانی، نخست در دانشگاه پنسیلوانیا و بعد در هاروارد که معتبرترین دانشگاه جهان است، به تدریس زبان و ادبیات فارسی، نحو عربی، کلام و فقه و نهج البلاغه و... پرداخت و کرسی شیعهشناسی دانشگاه هاروارد، به وجود استاد مهدوی دامغانی تابنده و پرفروغ شد و شاگردان بیشماری تربیت کردند. چندین اثر مهم تحقیق و تصحیح کردند، از آن جمله است: تصحیح کشف الحقایق عزیز نَسَفی، نَسمَه السحَر سمعانی، المجدی فی انساب الطالبیین علوی از جمله کوششهای او در حوزه متنشناسی و تصحیح متون شیعی است.
در اوایل انقلاب به اتهام «همکاری کردن با طاغوت و نپیوستن به انقلابیون»، به زندان افتاد و در کنج عُزلت و روزگار عسرت، گنج فرصت را مغتنم شمرد و تفسیر بلند عرفانی کشف الاسرار میبدی را بیآنکه به منابع دسترسی داشته باشد، بازخوانی نمود و «صوابنامه» آن را نوشت و خوشبختانه ما در دهه هشتاد به انتشار آن کامیاب شدیم. از وی مقالات بسیاری در نشریات قبل و بعد از انقلاب چاپ شده که در سالهای اخیر در کتابهای «در برف پیری»، «قطرههای باران» و «حاصل اوقات» منتشر شده است. جشننامه سایه سرو هم که حاوی مقالات ارزشمندی است و از سوی انتشارات حکمت منتشر شده، به استاد مهدوی تقدیم شده است. البته از استاد مهدوی دامغانی مقالات بسیاری به زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه در مجلات معتبر عربی و اروپایی منتشر شده است.
زندهیاد مهدوی دامغانی در سال 88 مقاله مبسوطی درباره شهربانو والده معظمه حضرت امام علی بن الحسین (ع) نوشتند که در ضمیمه شماره 16 آینه میراث مؤسسه میراث مکتوب منتشر شد. نیز استاد مهدوی به دلیل لطف و محبتی که به حقیر و البته آن هم به دلیل برخی کارهای میراث مکتوب، داشتند، همواره مشوق ما در انتشار «میراث مکتوب تشیع» بودند و افتخار داشتیم که بر بعضی کتابهای عربی مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب مقدمههای عالمانهای بنویسند. کتاب دیوان خازن انصاری (نسخه 481 آستان قدس رضوی) را تصحیح کردند و مقدمهای عالمانه بر آن نوشتند. همچنین بر (نسخه 637 هجری) الوحشیات (حماسه صغرا) ابیتمام طائی (شیعی) که به صورت نسخهبرگردان منتشر شد، مقدمهای محققانه نگاشتند. بر (اقدم نسخ) صحیفه سجادیه آستان قدس رضوی (کتابت 416 هجری) و مجموعه رسائل عربی شامل ادب الصغیر و... (نسخ نفیس 420 هجری) کتابخانه ملک نیز مقدمهای درخور به رشته تحریر درآوردند. بر نسخه خطی خطبه قاصعه امام علی علیه السلام به خط قونوی مقدمهای رهگشا و آموزنده نوشتند که مورد توجه محققان قرار گرفت. بخشی از مقدمه این کتاب را اینجا نقل میکنم تا هم اشارهای به نثر شیوا و عالمانه ایشان داشته باشم، که شبیه نثر پخته و سخته علامه قزوینی و فروزانفر بود، و هم بیان مهرورزی و لطفی را که همواره در نامههای خود به این خدمتگزار داشتند در این یادداشت به یادگار گذارم. ایشان همیشه در مورد پاکیزهنویسی و بیغلط بودن مقالات و کتابها تأکید داشتند و حتماً اصرار داشتند نمونه پیش از چاپ را ببینند. برای همین نسخه نهایی برای ایشان پست میشد و اصلاحات را نشان میکردند و میفرستادند و به من تأکید میکردند، حتماً ببین که اصلاحات درست و دقیق اجرا شده باشد. اما سخن مهرآمیز ایشان:
«... خداوند منان که مالک مفاتیح الغیب است، درجات قُرب عالِمِ عارفِ کبیر و محدثِ بصیرِ خبیر مؤلف کتاب مستطاب مفاتیح الغیب و الوجود را متعالی فرمایاد که همت و زحمتش موجب احیاء یکی از مواریث و مآثر شیعه که منسوب به حضرت مولی الموالی صلوات الله علیه شد و صدرالدین قونَوی به خطِ شریفش آنچه را که «خطبه قاصعه» دانسته است، در دفتری ثبت و ضبط فرموده است و از خود به یادگار گذاشته است.
و نیز به این مرد فاضل دانشمند که اینک سالیان درازی است که همت و زحمتش را مقصور بر نشر و ترویج بعض مواریث مکتوب فرهنگ اسلامی که قرنها در محفظه کتابخانههای عالَم در حجاب مانده بودند، فرموده است، یعنی جناب آقای دکتر اکبر ایرانی حَفِظَه الله تعالی و زاد فی توفیقه که با درایت و امانت کامل مؤسسه «نشر میراث مکتوب» را که یکی از بنیادهای استوار و متینی است که به برکت انقلاب اسلامی ایجاد شده، به بهترین صورت اداره میکند. خدایش خیر دهاد...».
استاد مهدوی دامغانی حافظهای حیرتآور داشتند و بسیاری از اشعار شاعران بزرگ عرب را از مُتنبی، بُحتُری، ابیتمام طائی و... در حافظه داشتند و به مناسبت هم به کار می بردند. در سفری که در دهه هشتاد به دعوت سعودالبابطین برای شرکت در جشن جایزه به شعر شاعران عرب به کویت رفته بودیم، به توصیه جناب حداد عادل، استاد مهدوی دامغانی هم دعوت شدند و از امریکا تشریف آوردند و توفیق اولین و آخرین دیدار بنده با استاد حاصل شد. در دیداری رسمی، استاد کتاب الوحشیات ابیتمام طائی را به جناب بابطین، تاجر ادبدوست سعودی ساکن کویت، تقدیم کردند و سخن خود را با اشعار عربی شروع و درباره اهمیت این دیوان، به زبان عربی فصیح و بلیغ، سخنانی گفتند که مایه شگفتی حاضران شد. در سال 94 نقدی فرستادند بر ادعائی که در یک نشریه سعودی چاپ شده بود و استاد عجیب پیگیر نشریات جهان عرب بودند و آنها را رصد میکردند. یادداشت انتقادی استاد در شماره 70-71 گزارش میراث چاپ شد و در آن مواردی از بروز حقد و کینه وهابیت نسبت به تشیع را گوشزد فرمودند و سپس درباره این قصیده که منسوب به زین العابدین علی بن الحسین است و سال 91 در مجله الرابطه شماره 49 به مدیرمسئولی عبدالله الترکی منتشر شده بود، اغلاط صرفی، نحوی، عروضی و مطبعی را نقل کردند و بعد فرمودند: «نمیدانم این قصیده بیارزش ادبی چطور میشود که یک مجله عربی که اعضای هیأت تحریریه متشخص دارد، آن قدر از ادب و عربیت عربی بیبهره باشند و این اشعار ضعیف را به صاحب صحیفه سجادیه که زبور آل محمد است، نسبت دهند؟ آیا این کارشان جز به قصد خدشهدار کردن فرهنگ شیعه و تحقیر مقام شامخ حضرت سجاد صورت نگرفته است؟!».
استاد مهدوی - رحمه الله علیه -، به سرایش شعر فارسی هم مسلط بودند. دکتر موسوی گرمارودی درباره این بعد هنری استاد مهدوی در گفتوگویی که با همکارم در پایگاه اینترنتی میراث مکتوب داشتند، فرمودند: «وقتی که استاد مهدوی دامغانی از ایران مهاجرت کرد، برای ایشان شعری با مضمون یتیم شدن ادبیات فارسی پس از مهاجرت وی سرودم و ایشان هم در پاسخ شعری با قافیه «قاف» برایم سرودند و ارسال کردند و من هم با قافیه «کاف» پاسخ دادم» بیمناسبت نیست که بنده هم به این شعر معروف عربی اشاره کنم که:
هیهات اَن یَلِد الزمان بِمثلِه ان الزمانَ لمثله لَعقیم
بعید است که مام روزگار دوباره مانند او را بزاید که زمانه در زایش مردی چون او سِتروَن است.
در پرانتز عرض میکنم که البته این شعر در هر زمان میتواند کاربرد داشته باشد. یعنی شرایط پرورش این افراد در زمانی مساعد بوده و مثلاً بوعلیسیناها رشد کردهاند. خدا میداند شاید الآن هم در میان فرزندان و جوانان ما وجود داشته باشند و در آینده به آنها افتخار خواهیم کرد.
آینه در برابر خورشید عنوان کتابی است حاصل گفتوگوهای چندساله با استاد مهدوی توسط آقای علویزاده و حسینینورزاد. دکتر شفیعی کدکنی، که خود از دوستان صمیمی مرحوم مهدوی دامغانی بودند، در مقدمه کوتاه خود بر این کتاب، با شمردن مکارم اخلاق، تدین و دینداری و دیگر سجایای انسانی ایشان، به چند ویژگی ممتاز هم اشاره کردهاند: «تسلط حیرتآور ایشان به ادبیات عرب و فرهنگ اسلامی، تسلط عالی به زبان فرانسه، آشنایی به هنر هفتم یعنی سینما به عنوان یک مطلع و منتقد فیلم، نیز خواننده اغلب رمانهای مشهور جهان با نگاه انتقادی و تطبیقی...». اینها بخشی از مهارتها و توانمندیهای این دانشمند بیبدیل بود.
زندهیاد استاد مهدوی، از معدود برجایماندگان نسل دانشمندان بسیاردان یک سده اخیر بود که همواره نام او، فرزانگانی چون علامه بدیعالزمان فروزانفر و علامه محمد قزوینی را به یاد میآورد. ایران و تشیع، همواره دو مونس جان و مایه شادی روان استاد مهدوی بود. صفای باطن، تدین، رقت قلب و ارادت خاصش به اهل بیت علیهم السلام، وی را از دیگر دوستانش ممتاز کرده بود. هفتهای نبود که قرآن را ختم نکند و جمعهای نبود که زبانش به زیارت جامعه کبیره امام هادی (ع) مترنم نباشد و روزی نبود که از خانه خارج شود و سرِ فروتنی و ارادت به آستان رضوی فرود نیاورد و سلام نکند.
در سالهای غربت و دوری از وطن، که سیواندی سال به طول انجامید، همواره آرزو داشت به ایران بازگردد و به زیارت ضریح تابناک امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا (ع) مشرف شود و گرد حسرت و اندوه غربت را از جان و دل بزداید. صد دریغ که پس از درگذشت همسرشان تاجماه خانم، روح آن استاد عزیز آزرده گزند شد و جسمشان فسُرد و آمدن به ایران، آن هم در دوران کرونا، ناممکن گردید.
در این سالهای دوری از وطن که قلبش برای ایران میتپید، عشق او ایران بود و جانش آکنده از محبت اهل بیت (ع). در این سالها مدام از طریق تلفن، که غالباً ایشان تلفن میفرمود، و گاه که من زنگ میزدم میفرمود قطع کن من زنگ بزنم! و بیشتر از طریق مکاتبه با ایشان در ارتباط بودم. دو هفته پیش که تلفنی احوالپرسی کردم و به صورت تصویری به زیارتشان نائل شدم، با همان تهلهجه مشهدی خود از روی محبت با خنده فرمودند: بابا جان چرا موهای سرت سفید شده؟ و بندهنوازی فرمودند. مدام سراغ دوستان خود دکتر مهدی محقق، دکتر علیاشرف صادقی و... را میگرفتند. از ایشان چندین دستخط دارم که برخی را در صفحه میراث مکتوب به اشتراک خواهم گذاشت. چندسالی بود که به علت ناتوانی به بازار نمیرفتند. هر سال برای بنده و برخی دوستانشان پیراهن میفرستادند و بنده را به افتخار «فرزند معنوی» خود نائل کرده و چند جا هم این مطلب را فرموده بودند. نمیدانم چرا چنین لطفی داشتند و مرا لایق این محبت میدانستند.
در این سالها افتخار داشتیم از تحقیقات استاد بهرهمند شویم. به برخی یادداشتها و مقالات ایشان در نشریات میراث مکتوب اشاره میکنم: «یک احتمال: الأبنیه یا الأنبئه» (گزارش میراث، شماره 28-27)؛ «وفات ایرج افشار» (گزارش میراث، شماره 44)؛ «درباره ترجمه فارسی تذکره السامع و المتکلم» (گزارش میراث، شماره 49)؛ «مقدمهای در باب اخبار النحویین قاضی سیرافی» (گزارش میراث، شماره 53-52)؛ «دیوان خازن، گوهری نویافته» (گزارش میراث، شماره 55-54)؛ «قصیدهای منسوب به امام سجاد (ع) در یک نشریه سعودی» (گزارش میراث، شماره 71-70)، «ما طبیبانیم شاگردان حق» (ضمیمه شماره یک گزارش میراث؛ یادنامه استاد ایرج افشار)؛ و «یک دسته گل دماغپرور» (آینه میراث، شماره 39)...
اکنون بنا بر وصیت خود در مَدفَن و «قبرجایی»، در صحن مطهر در جوار امام هشتم علیبن موسیالرضا (ع) خواهد آرامید که آرزویش را داشت. در سال 48 که تولیت وقت حکم خادمیت افتخاری به وی عطا کرده بود یک مدفن پیوستش بود، و خود هم پیش از انقلاب از حقوق معلمیاش در آنجا مدفنی خریده بود.
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
کد خبر 1643494