اقتصاد در دو دوره
1- آیا درآمد سرانه شهروندان پیش از انقلاب بالاتر از الان بود؟ رشد درآمد سرانه در دهه 40 شمسی بسیار بالا و با میانگین بیش از 10درصد بوده است؛ اما در ادامه در دهه50 درآمدهای بادآورده صادرات نفتی و به مدد رشد انفجاری قیمت نفت، باعث نوعی از رفاه نفتی شد که روی کاغذ تولید سرانه بالا می رفت؛ اما بهدلیل خاصیت ذاتی درآمدهای دولتی منابع طبیعی، خبری از توزیع آن بین عموم مردم نبود؛ چون عموما...
مشابه این اتفاق (در نسخه کوچکتر) در نیمه دوم دهه 80شمسی با رشد قیمت نفت و تا پیش از تشدید تحریم های هسته ای در ایران رخ داد. جایی که با فوران درآمدهای نفت به حدود 3برابر دو دولت قبلی و تثبیت قیمت دلار روی حدود 1000تومان، در عین رشد کاغذی درآمد سرانه، درآمد حقیقی و تورم دررفته نیروی کار ایرانی افزایش چشمگیر و متناسبی پیدا نکرد. بالاترین درآمد سرانه در سال 1355 ثبت شد با این وجود این رفاه برخلاف رشد دهه 1340فراگیر نبود و لزوما به معنای رفاه تکتک شهروندان نبود.
2- آیا اینکه در پیش از انقلاب دلار آمریکا 7 تومان بود و حالا 26 یا 27 هزار تومان است، نشان می دهد که وضع اقتصادی آن زمان بهتر بوده است؟
خیر. این افزایش در قیمت کالاهای مختلف از جمله ارز خارجی صرفا نشاندهنده آن است که سالها حجم پول بیش از رشد بخش واقعی اقتصاد بوده و باعث افزایش قیمتها شده است و در سالهایی درآمدهای سرشار نفتی باعث ثبات اسمی قیمت ارز شده است. در واقع اندازه اسمی اقتصاد بسیار بزرگتر شده اما اندازه حقیقی اقتصاد بسیار کمتر از آن رشد کرده و این خود را بهصورت افزایش بیش از 2700برابری سطح عمومی قیمتها نشان میدهد. با وجود این رشد غیرمسوولانه حجم پول، معضل تورمهای بیثباتکننده را در سالهای اخیر ایجاد کرده است.
3- آیا اقتدار شاهان در پهلوی اول و دوم در کنترل قیمت ها یا تعرفه گذاری واردات امتیاز مثبتی است؟
باور رایجی بین بسیاری از مردم وجود دارد که بنا به آن بسیاری از مردم راه حل و ریشه و راه حل رفاه را در قاطعیت و برخورد با گرانفروشان می دانند و برای آن شواهد مثالی از روایت های «انداختن نانوا در تنور توسط رضاخان» یا «فلک کردن کاسبان توسط جوانان حزب رستاخیز در دوره محمدرضا پهلوی» می آورند.
در ادامه فکر می کنند مشکل امروزه ما برخورد نکردن مکفی، سخت و خشن تعزیرات حکومتی با گرانفروشان است وگرنه اگر «اراده» کافی برای برخورد باشد، مشکل قدرت خرید و تورم باید به راحتی حل می شد!
پاسخ آنجاست که برخوردهای تعزیراتی گرهی از تورم حل نمی کنند و در نهایت صرفا باعث کمبود و تشکیل بازار سیاه یا غیررسمی می شوند.
4- آیا اینکه در نیمه دهه پنجاه با درآمد افراد در بازار چند گرم طلا یا چند دلار آمریکا می دادند، مبنای خوبی برای مقایسه است؟
پاسخ منفی است. چرا که خاصیت پول اعتباری «fiat» در همه جهان، خلق به میزان لازم برای روغن کاری چرخهای اقتصاد است و ممکن است با توجه به بیشتر بودن رشد پول از استخراج طلا، قیمت طلا افزایش پیدا کند. بهعنوان نمونه در ایالات متحده آمریکا در 44 سال گذشته قیمت طلا تا امروز بیش از 12برابر شده است (مرکز داده فدرال رزرو). درحالیکه میانگین سطح عمومی دستمزدها 7/ 5برابر شده است. به عبارتی ارزش طلایی دستمزد آمریکایی 5/ 52درصد کم شده است. درحالیکه میدانیم نه تنها رفاه کارگران آمریکایی در این مدت کم نشده، بلکه تا حدی بیشتر هم شده است!
درباره دلار، سرکوب قیمت آن، صرفا نوعی قدرت خرید کالای قابل تجارت وارداتی را باعث می شود که تداومش بهدلیل فشار از سمت «خالص صادرات» و «حساب سرمایه» لزوما برای همیشه هم ممکن نیست. به بیانی دیگر این ارزش دستمزدها برحسب قیمت گوشت، مرغ، نان، پوشاک یا خدمات و... قابل خریدن است که ارزش حقیقی دستمزد را مشخص می کند نه طلا.
5- آیا کارگران و اکثریت نیروی کار بخش خصوصی در انتهای حکومت پهلوی دوم، وضع رفاهی مناسبی داشتند؟
بررسی ها نشان می دهد کارگر غیرماهر و ساده ساختمانی شهری در سال1351 ماهانه حدود 263تومان و به همین نسبت در سال 1354 یعنی اوج درآمدهای نفتی که بهدلیل رشد محسوس سرمایه گذاری عمرانی قیمت خدمات پیمانکاری و عمرانی بهشدت افزایش یافته بود، ماهانه 609 تومان (شاخص دستمزد کارگر ساده ساختمانی سال 51=3/ 125، در سال 54=3/ 290) درآمد داشتند.
(آمارگیری از نیروی کار، وزارت کار و امور اجتماعی، اداره کل آمار نیروی انسانی 1351)
با توجه به تورم از سال1351 تا امروز، رقم دستمزد آنها معادل امروزی «یک میلیون و 159هزار تومان» و برای سال 1354 معادل «2میلیون و 685هزار تومان» در امروز در زمستان 1400 است که مشخصا از دریافتی کارگران ساده امروز ایران کمتر است.
6- آیا مقایسه حداقل دستمزد کارگران معیار خوبی برای سنجش دستمزد است؟
حداقل دستمزد یک دخالت دولتی است که مدافعان و مخالفانی دارد. اما آنچه مشخص است آن است که اگر حداقل دستمزد زیاد مورد نظر (در مقایسه با میانگین دریافتی کارگران) باشد، باعث اختلال و بیکاری در بازار نیروی کار می شود. همچنین چون این عدد دستوری است، بالا یا پایین بودنش واجد ارزش خاصی نیست؛ چراکه ممکن است بدون توجه به خروجی اقتصاد، در دوره ای بالا و در دوره ای پایین تعیین شده باشد. پس درباره حداقل دستمزد دانستن این نکته ضروری است که ممکن است حداقل دستمزد رقم بالایی باشد؛ اما کارگران مشمول آن زیاد نباشند. در پژوهشی در سال1354 نشان داده شده است که در 73درصد نیروی کار در آن سال غیررسمی بوده و زیر حداقل دستمزد دریافتی داشته اند. پس حداقل دستمزد منعکس کننده خوبی برای واقعیات یک اقتصاد در زمانی مشخص نیست.
7- آیا اقلیت کارمندان دولت هم در انتهای حکومت پهلوی دوم، وضع رفاهی مناسبی داشتند؟
درباره کارمندان دولت در بخش شهری که بخش کوچکی از نیروی کار را تشکیل میدادند، شرایط به کلی متفاوت است. آمارها نشان میدهد در سال1351، کارمندان دولت در شهرها حدودا ماهانه 1120تومان درآمد داشتند که به قیمت امروز معادل «7میلیون تومان» است که رقم بسیار مناسبتری در مقایسه پرداختیها به کارگران بخش خصوصی آن زمان است.
8- آیا بیشتر بودن رشد دهه40 شمسی نسبت به همه دهههای بعد از آن، لزوما به معنی بهتر بودن عملکرد دولت وقت است؟
انکار نقش و تلاش های افرادی چون علینقی عالیخانی، رضا نیازمند، مهدی سمیعی و محمد یگانه در عملکرد بسیار خوب و تکرارنشدنی اقتصاد ایران در دهه40 دشوار است. اما پدیدههایی مانند رشد اقتصادی، اینگونه اند که در ابتدا و بهویژه در شروع صنعتی شدن رشدهای دو رقمی را تجربه می کنند (چنانکه شوروی هم تجربه کرده بود)، اما در ادامه با پایان یافتن رشد سریع دوران کودکی که تنها یکبار اتفاق کاسته شدن از استعداد بالقوه رشد صرفا با سرمایه گذاری و البته پیچیدگی های زندگی جدید با درآمدهای متوسط (به جای درآمدهای کم قبلی) کار مدام سختتر و دشوارتر خواهد شد.
درباره خاص دهه 40 شمسی، دانستن این نکته ضروری است که بنا به خاطرات دولتمردان وقت پهلوی، استبداد شخص شاه و دخالت های او و عدم تمکین به نظام برنامه ریزی و بی توجهی به نظرات کارشناسان اقتصادی وقت و کنترل قیمت ها، شیرازه حکمرانی اقتصادی را از سال48 و خصوصا پس از جهش های نفتی دهه50، از هم گسسته و نظام کارشناسی را عملا زمین گیر کرده بود.
9- سوای پایین بودن دستمزد نیروی کار در بخش غیردولتی، آیا بیشتر بودن درآمد سرانه لزوما به معنی بیشتر بودن رفاه است؟
آخرین قله تولید ناخالص داخلی سرانه (GDP per capita) پیش از انقلاب متعلق به سال55 است که به مدد اوج صادرات و جهش قیمتی طلای سیاه، و وضعیت تجاری مناسب با دنیا حدود 60درصد از قله بعد از انقلاب یعنی سال1396 بالاتر است که البته این اختلاف تا پیش از انقلاب بهدلیل وقایع سال 1357، تقریبا محو می شود تا تولید سرانه پیش از انقلاب در سال1357 تنها حدود 5درصد بالاتر از قله بعد از انقلاب یعنی سال 1396 قرار بگیرد.
با این حال «مصرف سرانه» افراد که نشانه متوسط رفاه افراد است در سال 1396، بیش از 70درصد از سال1357 بالاتر است. بنا به آمار رسمی، ایرانیان به جای تشکیل سرمایه از درآمد ملی بیشتر به مصرف روی آورده اند و درست است که رفاه بسیار بیشتری را نسبت به پیش از انقلاب تجربه می کنند، اما در واقع از آینده اقتصاد خود هزینه کرده اند و این نیز میتواند در آینده بسیار خطرناک باشد و البته رفاه آتی را با ابهام مواجه خواهد کرد.
10- به فرض برابری درآمد یا تولید سرانه در پیش و پس از انقلاب، آیا رفاه پیش از انقلاب بیشتر بوده است؟
یکی دیگر از ضعفهای درآمد سرانه در مقایسه رفاه به جز احتمال وجود نابرابری توزیعی، در نظر نگرفتن تفاوت های تکنولوژیک در زمانهای بسیار درازمدت است. بهعنوان مثال عده ای از مردم در آن زمان تلویزیون داشتند و همین طور هم در زمان حال. اما کیفیت و رفاه منتجه از داشتن تلویزیون های این عصر قابل مقایسه با آن زمان نیست؛ درحالیکه هر دو تلویزیون یک قیمت داشته اند و شاید تلویزیون های امروزی حتی به قیمت ثابت ارزانتر هم هستند. پس نمی توان حتی با قیمت ثابت هم رفاه دو عصر با فاصله زیاد را با هم مقایسه کرد؛ چون رفاه زندگی امروزی حتی با درآمد سرانه یکسان هم بسیار بالاتر است.
11- آیا نابرابری و اختلاف طبقاتی امروزه خیلی زیادتر شده است؟
پیش از انقلاب و خصوصا در دهه 50، ضریب جینی که شاخص اختلاف طبقاتی و درآمدی است، از بالاترین ها در جهان بود و رقم های بالای 5/ 0 را تجربه میکرد؛ ولی در سالهای بعد از انقلاب بهدلیل فرار بسیاری از پردرآمدها و البته خدمات رسانی عمده و احداث زیرساختهای راه و آب آشامیدنی و برق و گاز تا دوردست ترین نقاط کشور، با کاهش مواجه شد و سالهای اخیر این رقم نزدیک 4/ 0شده است. این رقم برابر با نابرابری در ایالات متحده آمریکا و کمی بیشتر از انگلستان است. در شاخص نابرابری نسبت درآمد میانگین دهک دهم به اول هم در پس از انقلاب با کاهش شدید از بالای 30 به حدود 16 رسید که در دهههای اخیر هم در همان حدود تثبیت شده است. البته تا نمونههای بسیار موفق کاهش نابرابری پایین درآمدی مثل کشورهای با اقتصاد آزادتری مثل منطقه نوردیک (نروژ، فنلاند، دانمارک، سوئد و ایسلند) که دارای ضریب جینی حدود 28/ 0-27/ 0 و نسبت درآمد دهک دهم به اول بین 5 تا 7 هستند، هم طبعا هنوز راه و فاصله جدی وجود دارد.
12- جمعیت زیر خط فقر در پیش و پس از انقلاب چگونه بودند؟
اصلاحات ارضی و تقسیم زمین ها در دهه 40 باعث کم شدن بازدهی به مقیاس زمین ها و بیکار شدن کشاورزان شده بود. آنها عموما به حاشیه شهرها می آمدند و در کلونی های بزرگ وحلبی آبادهای اطراف تهران زندگی فقیرانه ای داشتند؛ چنانکه آوازه آن در تمام اسناد تاریخی موجود است. پایین بودن تاریخی درآمد سرانه و توسعه نیافتگی کشور و اجرای اصلاحات ارضی به گواه عمده مورخان از عمده دلایل گسترده بودن فقر خشن و نابرابری در فصل آخر حضور پهلوی بودند.
به گواه برآورد دکتر جواد صالحیاصفهانی (دانشگاه ویرجینیاتک آمریکا) جمعیت زیر خط فقر بین المللی خانوار با خط درآمد 5/ 5 دلار ppp در روز، از حدود 25درصد سال57، ابتدا با وقوع جنگ به 35درصد جمعیت افزایش یافت؛ ولی پس از آن با کاهش، تا سال 96 به زیر 10درصد رسید.
همچنین مطابق آمار بانک جهانی از نظر جمعیت زیر خط فقر مطلق بین المللی 9/ 1دلار ppp وضعیت ایران که در سال 1365، حدود 7درصد مردم را شامل می شد، با کاهش مستمر تا سال1397 به حدود 5/ 0درصد رسیده است که ایران را در بین ربع تا ثلث اول کشورهای جهان با کمترین فقر قرار داده است.
البته پس از تحریم های جدید از سال97 و خروج ترامپ از برجام، نرخ فقر مطلق ملی (نه بین المللی) نیز افزایش یافته و به نزدیک دو برابر رسیده است. امری که نشان میدهد تحریم موجب دامن زدن به فقر شده است.
13- آیا پیش از انقلاب، تورم در کشور وجود نداشت؟
تورم به معنای افزایش مستمر سطح عمومی قیمتها با گسترش بانکداری جدید و پول اعتباری در جهان، وارد کانالهای تازه ای شد. کشور ما هم از ابتدای دهه50 شمسی با تورم های دورقمی آشنا شد و تورم های بالایی تا پیش از انقلاب هم رخ داد که لزوما ربطی به حوادث بعد از انقلاب ندارد.
البته سالها قبل در جریان جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط قوای متفقین در 1320 و قحطی پیشآمده، برای دو سال پیاپی تورم های نزدیک به سالی 100درصد هم ثبت شده که بالاترین ارقام تورم در طول تاریخ ثبت وقایع تاریخی اقتصاد در ایران است.
درباره تورم نکته مهم و هشداردهنده آنجاست که هم اکنون بسیاری از کشورهای فقیرتر از ایران یا از نظر سیاسی و نهادی بی ثبات تر از ایران در جهان، تورم خود را به زیر 5درصد رسانده اند؛ ولی اقتصاد کشور ما درست مثل 50سال قبل، بهطور پیوسته، هنوز هم درگیر تورم های بالای 10درصد است. در واقع در مساله خاص تورم نوعی عقب ماندگی مشهود نسبت به سایر کشورها احساس می شود.
از دلایل این امر، می توان سالهای طولانی «کسری بودجه ساختاری دولتها» و ناترازی بانکها به دلایل مختلف «ضعف بهروزرسانی حقوقی»، «نبود ارتباط با شبکه بانکی جهانی و ملزومات آن»، «ضعف علمی سیاستگذاران»، «عدم توافق بر سر تعریف مفاهیمی مثل نرخ بهره یا لزوم دستوری نبودن آن»، «حاکمیت شرکتی نامطلوب»، «اولویت نبودن تورم بهدلیل عدم حساسیت و عادت مردم و سیاستگذاران به تورم های بالا» را برشمرد.
در سه سال اخیر هم بهدلیل تحریم و از دست رفتن بخشی از بودجه دولت طبعا عوامل محرک تورم تقویت هم شده است .
14- آیا سرمایه گذاری خارجی در پیش از انقلاب خوب بود؟
ارقام و اعداد نشان می دهند که پیش از انقلاب رقم سرمایه گذاری خارجی به سختی به سالی یک میلیارد دلار می رسیده که در پس از انقلاب و در دهه 80 و 90 قبل از تحریم های هسته ای چندسالی استثنایی به نزدیک 4میلیارد دلار هم می رسد. این در حالی است که کشورهای با اقتصاد رقیب و نزدیک ما از 4دهه گذشته برای سالهای طولانی ارقام سرمایه گذاری بسیار بالاتری داشته اند. این رقم برای کشوری مثل چین به بالاترین حد در بین کشورها هم می رسد. این مشکل تاریخی در کشور ما سوای عدم استفاده کشورمان از موج جهانی حرکت سرمایه از دهه 80 میلادی به علت «افتوخیزهای روابط حسنه سیاسی و اقتصادی با قدرتهای جهان» و «موقعیت خاص ژئوپلیتیک ایران در خاورمیانه» ریشههای داخلی زیادی مثل مسائل حقوقی «قانون تجارت»، «قوانین مالیاتی» و «قانون مدنی» کشورمان دارد.
15- آیا مثال معروف ثابت نگه داشتن قیمت کبریت یا خودکار به مدت 13 سال توسط امیرعباس هویدا نشانه ای از حکمرانی مطلوب اقتصادی است؟
امیرعباس هویدا، نخست وزیر بادوام و همیشگی دولت پهلوی دوم بود که به برندی از حاکمیت وقت مبدل شده بود.
در صحت گفته شدن این حرف توسط هویدا هم حرف و حدیث وجود دارد. اما به هر حال تورم نیمه اول حضور هویدا تا سال 1349 ارقام پایینی بود؛ اما درآمدهای نفتی در ادامه راه مشکلات اساسی به بار آورد.
وقتی در اقتصاد ارز فراوانی تزریق کنیم، به یاری پایین رفتن قیمت حقیقی ارز، روز به روز واردات آسان تر و صادرات مشکل تر می شود. در شرایط عادی این خود فشاری برای برگرداندن اقتصاد به تعادل می شود؛ اما وقتی شما به منبعی از درآمد با بازدهی بسیار بالا (مثل صادرات نفتخام) دسترسی دارید، بسیار زمان می برد تا موتور درآمدهای نفتی از کار بیفتد. در این شرایط با توجه به بیشتر بودن تورم داخلی از خارجی، ثابت نگه داشتن دستوری قیمت کالاهای داخلی و جبران کمبود آن با واردات باعث بیکاری، از دست رفتن ظرفیت تولیدی و تعطیلی بنگاهها خواهد شد . باتوجه به اینکه بازگشایی آنها ممکن است به سرعت شدنی نباشد، اقتصاد دچار رکود نسبی می شود. به مجموعه این شرایط اصطلاحا بیماری هلندی گفته می شود.
در ادامه اگر درآمد نفتی (بهدلیل تحریم یا افت قیمت نفت) کاهش یابد، اقتصاد در کوتاه مدت با تورم هم روبهرو خواهد شد. پس اینکه قیمت خودکار برای سالها ولی درست سربزنگاه و تا پیش از سقوط درآمد نفتی در سال56 و برکناری هویدا ثابت نگه داشته شده، لزوما یادآور اتفاقات مثبتی در اقتصاد نیست.
گذشته از آن شاخص سبد تورم مجموعه ای مفصل از چند صد کالا و خدمات از پوشیدنی ها و خوردنی ها و حملونقل و اجاره تشکیل شده است و صرف تغییر یا عدم تغییر یک قلم کالای خاص، ممکن است در آن بی تاثیر باشد. علی الظاهر درباره کالای خاصِ خودکار گفته می شود تولید گسترده و موفق آن توسط کارخانه بیک و بهره وری بالای آن، سبب ثبات قیمت شده است نه توانایی و درایت دولتمردان.
16- عملکرد کلی و رشد اقتصادی در پس از انقلاب مجموعا بهتر شده است؟
پاسخ به این سوال نیازمند تدقیق در جزئیات زیادی است. اگر در «کاهش فقر مطلق بین المللی»، «کاهش نابرابری»، «گسترش زیرساخت های عمرانی آب و برق و گاز»، «بهبود شاخص توسعه انسانیHDI» پیشرفت ها چشمگیر بوده است، اما در عوض رشد اقتصادی مثل دهه 40، چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب تکرار نشده است.
علاوه بر تمام نکتههای ذکر شده در بالا، باید در نظر داشت که صرف تایید بهبود و مثبت بودن رشد حقیقی درآمد سرانه و دستمزدها یا کاهش فقر پس از اتمام جنگ یا زمان انقلاب کافی نیست؛ چراکه آنچه مهم است، مقایسه اندازه رشد اقتصادی دوره پس از انقلاب با سایر کشورهای رقیب و مشابه در همان دوره زمانی مانند «ترکیه»، «مالزی»، «کره جنوبی»، «آرژانتین» یا «هند» است که وضعیت مناسبتری نسبت به آنها ایجاد نشده است.
می توان در این زمینه مهم مقایسه عملکرد اقتصاد ایران با اقتصاد کشورهای در حال توسعه در این چند دهه اخیر، باز هم بسیار نوشت.
همچنین بخوانید