یک‌شنبه 4 آذر 1403

اوضاع سیاسی عصر امام کاظم (ع) چگونه بود؟

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
اوضاع سیاسی عصر امام کاظم (ع) چگونه بود؟

اوضاع سیاسی عصر امام کاظم (علیه السلام) چگونه بود و ایشان چگونه با این اوضاع، به هدایت و امامت شیعیان می پرداختند؟

دورانی که امام کاظم (علیه السلام) در آن زندگی می کرد، مصادف با نخستین مرحله استبداد و ستمگری حکام عباسی بود. آنها تا چندی پس از آن که زمام حکومت را به نام علویان در دست گرفتند، با مردم و به خصوص با علویان برخورد نسبتا ملایمی داشتند؛ اما به محض این که در حکومت استقرار یافته و پایه های سلطه خود را مستحکم کردند و از طرف دیگر با بروز قیام های پراکنده ای که به طرفداری از علویان پدید آمد و آنها را سخت نگران کرد، بنا را بر ستمگری گذاشته و مخالفان خود را زیر شدیدترین فشارها قرار دادند. آنها حتی نزدیکترین دوستان خود هم چون «عبدالله بن علی» را به خاطر تلاش های پنهانیش، برای به دست آوردن جانشینی «سفاح» کشتند. به همین ترتیب «ابو سلمه» و «ابو مسلم خراسانی» را نیز از بین بردند. «منصور» شمار فراوانی از علویان را به شهادت رساند؛ شمار بیشتری از آنان هم در زندان های او درگذشتند.(1)

این اعمال فشار از زمان امام صادق (علیه السلام) آغاز شد و تا زمان امام رضا (علیه السلام) که دوره خلافت مأمون بود با شدت هر چه تمامتر ادامه یافت؛ مردم در زمان مأمون اندکی احساس امنیت سیاسی کردند، ولی دیری نپایید که دستگاه خلافت بدرفتاری و اعمال فشار بر مردم را دوباره از سر گرفت. فشار سیاسی عباسیان در دوره‌ای آغاز شد که پیش از آن امام باقر و صادق (علیهما السلام) با تربیت شاگردان فراوان، بنیه علمی و حدیثی شیعه را تقویت کرده بودند و جنبشی عظیم در میان شیعه پدید آورده بودند. امام کاظم (علیه السلام) پس از این دوره در مرکز این فشارها قرار گرفت. در عین حال رسالت ایشان آن بود تا در این حرکت علمی، توازن و تعادل فکری را میان شیعیان برقرار کنند. طبعا عباسیان نمی توانستند تشکلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند. این مهمترین عاملی بود که آنها را وادار کرد تا امام را تحت فشار بگذارند.

امام کاظم (علیه السلام) پس از شهادت پدرش در سال 148 امامت را عهده دار شد. منصور عباسی در سال 158 در مکه مرد. جانشین وی تا سال 169 فرزندش مهدی عباسی بود. پس از آن یک سال هادی عباسی خلافت کرد و آنگاه هارون به خلافت رسید. امام در سال 183 به شهادت رسید و در تمام این سال ها رهبری شیعیان امامی را عهده دار بود. در واقع عصر امام کاظم (علیه السلام) دوران بسیار سختی برای شیعیان بود و در این دوران حرکت های اعتراض آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علویان نسبت به خلفای عباسی صورت گرفت که از مهم‌ترین آنها قیام حسین بن علی، «شهید فخ» - در زمان حکومت هادی عباسی - و نیز جنبش «یحیی» و «ادریس» فرزندان «عبدالله» بود که در زمان هارون رخ داد. در واقع مهمترین رقیب عباسیان، علویان بودند و طبیعی بود که حکومت، آنان را سخت تحت نظارت آنها بگیرد.

کتب تاریخ و حدیث، برخوردهای متعدد خلفای عباسی با موسی بن جعفر (علیهما السلام) را نقل کرده اند که عمده ترین آنها برخوردهای هارون است. در عین حال باید توجه داشت که امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پافشاری کرده و می کوشیدند تا تشکل شیعه و رهبری آنها را به طور پنهانی اداره نمایند. طبعا این وضعیت سبب می شد تا تاریخ نتواند از حرکات سیاسی آنها ارزشیابی دقیقی به عمل آورد. با این حال، شاهد این تلاش های زیاد، همان استوار ماندن شیعه است که نمی توانست بدون چنین تلاش هایی پابرجا بماند. رهبری این حرکت و ظرافتی که در هدایت آن بکار برده شد، عامل مهم استواری شیعه در تاریخ است.

اینک مروری بر برخورد خلفا به ویژه هارون با امام کاظم (علیه السلام) خواهیم داشت که در این برخوردها، موقعیت امام و نیز شیوه سیاسی آن حضرت به دست می آید. «ابن شهر آشوب» در برخورد منصور با امام کاظم (علیه السلام) خبری آورده و می نویسد: منصور از امام خواست تا در عید نوروز، به جای او در مجلسی نشسته و هدایایی را که می آورند از طرف او بگیرد. امام در پاسخ فرمود: «انی قد فتشت الأخبار عن جدی رسول الله (صلی الله علیه و آله) فلم اجد لهذا العید خبرا؛ انه سن للفرس محاها الاسلام و معاذ الله أن نحیی ما محاه الاسلام»(2)؛ (من اخباری را که از جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شده بررسی کردم و خبری در باره این عید پیدا نکردم. این عید از سنن ایرانیان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده است. به خدا پناه می برم از این که چیزی را که اسلام آن را از میان برده دوباره آن را زنده کنم). منصور در پاسخ گفت: این کار را «سیاس للجند» انجام می دهد، چرا که بسیاری از لشکریان «منصور» و حتی دهاقین معروف آن نواحی ایرانی بودند و طبیعی بود که به مناسبت این عید، هدایای زیادی به منصور اهدا می کردند. به این ترتیب وجوه زیادی به خزینه او - که به بخل نیز شهرت داشت - افزوده می شد. وی امام را مجبور کرد تا آن روز از طرف «منصور» در آن مجلس نشسته و هدایای لشکریان را بگیرد. با این حال برخورد امام (علیه السلام) با این حرکت «منصور» قابل توجه است.

بعد از آن، در دوران ده ساله حکومت مهدی عباسی که امام (علیه السلام) مشغول تدریس و نقل حدیث و تربیت شاگرد و ایجاد ارتباط میان خود و رهبران شیعه در نواحی مختلف بود، تاریخ برخوردهایی را ثبت کرده که قابل توجه است. از جمله مهم ترین آنها که مورخانی مانند «ابن اثیر»، «خطیب بغدادی» و «ابن خلکان» و نیز روات شیعه نقل کرده اند، بازداشت و زندانی کردن و سپس آزاد شدن امام در بغداد است. «مهدی» عباسی که احتمالا بخشش های امام او را به وحشت انداخته بود و احتمال می داد که حضرت وجوهی جمع آوری کرده و آن را برای سازمان دادن و تقویت شیعیان مصرف می کند، دستور بازداشت حضرت را به فرماندار خود در مدینه صادر نمود. او نیز امام را دستگیر و روانه بغداد کرد. مهدی او را بزندان انداخت. شب هنگام علی بن ابی طالب (علیه السلام) را در خواب دید که به او می فرمود: «فهل عسیتم ان تولیتم أن تفسدوا فی الأرض و تقطعوا أرحامکم؟»(3)؛ (آیا اگر به حکومت رسیدید می خواهید در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندیتان را ببرید؟).

مهدی در همان لحظه از خواب بیدار شد؛ حاجب خود را که «ربیع» نام داشت صدا کرد و دستور داد امام کاظم (علیه السلام) را پیش او حاضر کند. وقتی امام آمد، ایشان را در کنار خویش نشاند و گفت: امیر المؤمنین (علیه السلام) را به خواب دیدم که این آیه را می خواند. سپس از او پرسید: «أفتؤمنی أن تخرج علی أو علی أحد من ولدی؟»؛ (آیا به من اطمینان می‌دهی که علیه من و یا یکی از فرزندانم قیام نکنی؟) امام فرمود: «فقال و الله لا فعلت ذلک و لا هو من شأن»؛ (به خدا سوگند من چنین کاری نکرده ام و این کار اصولا در شأن من نیست). خلیفه کوشید تا با دادن سه هزار دینار و تصدیق گفته های امام، به گونه ای با او برخورد نماید تا او راضی به مدینه بازگردد و بی درنگ آن حضرت را به مدینه بازگردانید.(4) بار دیگر نظیر چنین پیش آمدی برای آن حضرت در زمان هارون رخ داد که پس از این نقل خواهیم کرد.

گفتنی است که رویدادهای غیر عادی درباره امام کاظم (علیه السلام) معمولا بیشتر از ائمه دیگر، جز امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل شده است؛ تا آنجا که چنانکه حتی در منابع غیر شیعی نیز شواهد زیادی برای این گونه حوادث می توان یافت. نمونه، آن خبری است که «دینوری» در اخبار الطوال درباره پیشگویی امام کاظم (علیه السلام) به هارون، درباره اختلاف فرزندانش، نقل کرده است. زمانی امام کاظم (علیه السلام) بر «مهدی» عباسی وارد شد و دید که او رد مظالم می کند. امام که او را در چنین حالی دید پرسید: چرا آنچه را که از راه ستم از ما گرفته شده بر نمی گردانی؟ «مهدی» پرسید: آن چیست؟ امام ماجرای فدک را برای او چنین توصیف کرد: فدک به دلیل این که از جمله «ما لم یوجف علیه خیل و لا رکاب» است، ملک خالص پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود که آن را به دخترش فاطمه (علیها السلام) بخشید و پس از رحلت آن حضرت با این که ابوبکر طبق شهادت حضرت علی و حسنین (علیهم السلام) و «ام ایمن» حاضر شده بود آن را به فاطمه (علیها السلام) برگرداند، خلیفه دوم از این کار جلوگیری کرد. «مهدی» گفت: حدود آن را مشخص کن تا برگردانم. امام حدود فدک را مشخص کرد. خلیفه گفت: «هذا کثیر فانظر فیه»(5)؛ (این مقدار زیاد است درباره آن فکر می کنم).

طبیعی بود که «مهدی» چنین کاری را انجام ندهد؛ زیرا افزون بر آن که او محکومیت کسانی را که مانع از بازگرداندن فدک به اهل بیت (علیهم السلام) شده بودند، می پذیرفت - و در میان آنها اجداد خود او نیز بودند - واگذاری آن می توانست امکانات مالی فراوانی را در اختیار امام (علیه السلام) قرار دهد که این به مصلحت حکومت نمی توانست باشد. پس از مرگ «مهدی» در سال 169، فرزندش «موسی الهادی» بر سر کار آمد. وی بیش از یک سال زنده نماند. در زمان او بود که حسین بن علی، «شهید فخ» قیام کرد و کشته شد. وقتی سر او را برای «هادی» آوردند، او اشعاری چند بر زبان آورد و در آن طالبی ها را به قطع رحم متهم کرد. وی سپس نگرانی شدید خود را از موسی بن جعفر (علیهما السلام) اظهار نمود و قسم یاد کرد که او را خواهد کشت: «والله ما خرج حسین الا عن امره و لا اتبع الا حجته لانه صاحب الوصی فی هذا البیت قتلنی الله ان ابقیت علیه»؛ (به خدا قسم حسین [شهید فخ] به دستور او [امام کاظم (علیه السلام)] قیام کرده و تحت تأثیر او قرار گرفته؛ زیرا صاحب وصیت [پرنفوذ] در این خانواده او است، خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم). قاضی «ابو یوسف» که در مجلس حاضر بود او را آرام کرد و گفت: نه موسی بن جعفر و نه هیچ کدام از فرزندان این خانواده اعتقاد به خروج علیه خلفا را ندارند.(6) در ادامه آمده است: زمانی که امام از خطر دستگیری و شهادت خود به دست هادی عباسی آگاه شد و تهدیدهای او را شنید، در حق وی نفرین کرد و چندی بعد خبر مرگ او به مدینه رسید.(7)

از سویی با اطمینان نمی توان گفت که قیام «شهید فخ» به امر امام کاظم (علیه السلام) بوده باشد؛ گرچه می توان پذیرفت که قیام فخ، در ردیف سالم ترین قیام های علویان بر ضد عباسیان است. گفتنی است که شیعیان زیدی که جناح تندروی شیعه محسوب می شدند، اظهار می کردند که امام صادق (علیه السلام) اعتقاد به جهاد ندارد. امام در پاسخ می فرمود: «و لکن لا ادع علمی الی جهلهم»؛ (من علمم را به جهل آنان وا نمی گذارم).

اما درباره قیام های زیدی باید گفت، این قیام ها گرچه از روی صداقت و خلوص نیت صورت می گرفت و گاهی رهبران آنها اشخاصی عالم و فاضل و فداکار بودند، اما به دلایل مختلف سیاسی و علی رغم گستردگی و کثرتشان، کار اینها بی ثمر بود. آنها دست کم در عراق کمترین موفقیتی به دست نیاوردند. شیعیان امامی که موافقتی با این قیام ها نداشتند، در این مسأله با آنها درگیر شده و میان آنها اختلافاتی پدید آمد. شرکت امامیان در این قیام ها به خصوص با توجه به اختلافات عمیقی که به تدریج بین «زیدیه» و آنها به وجود آمد، درست نبود؛ زیرا رهبری زیدی ها را کسانی غیر از امامان شیعه به عهده داشتند. اختلافات میان زیدی ها و شیعه احتمالا از زمان خود زید آغاز شده و در جریان «نفس زکیه» به اوج خود رسید، تا آنجا که همکاری زیدی ها و شیعه را بسیار مشکل ساخت؛ زمانی که «شهید فخ» قیام کرد، اکثریت علویان مدینه در آن قیام شرکت کردند، اما موسی بن جعفر (علیهما السلام) نه تنها در آن شرکت نکرد؛ بلکه شکست و شهادت حتمی او را نیز به وی گوشزد نمود.(8)

«شهید فخ» مدت ها در اندیشه قیام بود. آنچه سبب تعجیل وی شد، شدت فشارهای وارده بر علویان از سوی هادی عباسی بود. حاکم مدینه که شخصی از خاندان خلیفه دوم بود، درباره علویان سختگیری فراوان کرد. این مسأله سبب شد تا قیام زودرس شود و در ایام حج، که از طرف خلیفه نیز جمعیت هایی به مکه فرستاده شده بود، قیام انجام گردد. اما نتیجه آن شد که نیروهای خلیفه، قیام را به شدت سرکوب کردند. جنگ میان آنها با شکست و شهادت اکثر یاران حسین بن علی (علیهما السلام) و خود او پایان یافت و وقتی که سرهای آنان را نزد «موسی بن عیسی» آوردند، عده ای از فرزندان علی بن ابی طالب (علیهما السلام) حضور داشتند که از جمله موسی بن جعفر (علیهما السلام) بود.

موسی بن عیسی با اشاره به سر حسین بن علی (علیه السلام) از حضرت پرسید: این سر حسین بن علی (علیهما السلام) است؟ امام پاسخ داد: «نعم انا لله و انا الیه راجعون مضی و الله مسلما صالحا قواما آمرا بالمعروف و ناهیا عن المنکر و ما کان فی اهل بیته مثله»(9)؛ (آری انا لله و انا الیه راجعون؛ به خدا سوگند او در حالی که مسلمان صالحی بود و به عبادت پروردگارش قیام می‌کرد و امر به معروف و نهی از منکر می‌نمود، عمر خود را به پایان برد؛ او در خانواده خود مانند نداشت). «موسی بن عیسی» در برابر این جواب سکوت کرده و چیزی نگفت.(10)

پی نوشت:

(1). تاریخ فخری، ابن طقطقی، مترجم: گلپایگانی، محمد وحید، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360 ش، ص 221 - 222.

(2). مناقب آل أبی طالب (علیهم السلام)، ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، علامه، قم، 1379 ق، چاپ اول، ج 2 ص 379؛ مسند الامام الکاظم أبی الحسن موسی بن جعفر (علیهما السلام)، عطاردی، عزیز الله، آستان قدس رضوی، مشهد، 1409 ق، چاپ اول، ج 1، ص 51 - 52.

(3). قرآن کریم، سوره محمد، آیه 47.

(4). حیا الامام موسی بن جعفر (علیهما السلام)، شریف قرشی، باقر، مطبه الاداب، نجف، 1970 م، ج 1، ص 454؛ نور الأبصار فی مناقب آل بیت النبی المختار (صلی الله علیه و آله و سلم)، شبلنجی، مؤمن بن حسن، المطبع الیوسفیه، مصر، بی تا، ص 136؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، احمد بن علی، محقق / مصحح: مصطفی عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1417 ق، چاپ اول، ج 13، ص 30؛ وفیات الأعیان و أنباء و أبناء الزمان، ابن خلکان، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر، محقق: احسان عباس، رضی، قم، 1969میلادی، ج 5، ص 308؛ مناقب آل أبی طالب (علیهم السلام)، ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، علامه، قم، 1379 ق، چاپ اول، ج 2، ص 264؛ جهاد الشیع، سمیره مختار اللیثی، نشر البطحاء، قم، 1363 ش، ص 251؛ مقاتل الطالبیین، الأصفهانی، ابو الفرج علی بن الحسین، تحقیق: صقر، سید احمد، بیروت، دار المعرفه، 1408 ق، ص 500؛ مسند الامام الکاظم أبی الحسن موسی بن جعفر (علیهما السلام)، عطاردی، عزیز الله، آستان قدس رضوی، مشهد، 1409 ق، چاپ اول، ج 1، ص 57؛ کشف الغم فی معرف الأئم، اربلی، علی بن عیسی، محقق / مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، بنی هاشمی، تبریز، 1381 ق، چاپ اول، ج 2، ص 213؛ الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، عز الدین أبو الحسن علی بن ابی الکرم، دار صادر، بیروت، 1385 ق / 1965 م، ج 6، ص 85؛ مرآت الجنان، یافعی، اعلمی، بیروت، بی تا، ج 1، ص 394، تاریخ ابن الوردی، زین الدین عمر بن مظفر الشهیر بابن الوردی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1417 ق، ج 1، ص 310؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، عبد الحی بن احمد العکری الحنبلی الدمشقی، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، 1، ص 304.

(5). تهذیب الأحکام، طوسی، محمد بن الحسن، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ش، ج 4، ص 304.

(6). حیا الامام موسی بن جعفر (علیهما السلام)، همان، ج 1، ص 472.

(7). المناقب، ابن شهر آشوب، همان، ج 2، ص 370؛ عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ابن بابویه، محمد بن علی، نشر اعلمی، تهران، بی تا، ج 1، ص 79. دعای مفصلی که امام با رسیدن خبر تهدید از جانب خلیفه خوانده، معروف به جوشن صغیر است که در کتب ادعیه وارد شده است.

(8). مقاتل الطالبیین، همان، ص 297 - 298.

(9). همان، ص 302.

(10). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم‌السلام)، جعفریان، رسول، موسسه انصاریان، قم، 1381 ش، چاپ ششم، ص 384. /6262

کد خبر 1540331
اوضاع سیاسی عصر امام کاظم (ع) چگونه بود؟ 2