شنبه 3 آذر 1403

بحران بازدارندگی آمریکا

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع

«کارتر ملکاسیان» تاریخ پژوه و رئیس بخش تحلیل دفاعی در دانشکده نیروی دریایی 20 سپتامبر در فارن‌افرز نوشت: ایالات‌متحده و متحدانش با بحران بازدارندگی روبه‌رو هستند. چین کشتی‌های فیلیپینی را در دریای چین جنوبی تهدید و احتمالا ارتش خود را برای حمله به تایوان آماده می‌کند. روسیه هیچ نشانه‌ای از دست کشیدن از جنگ خود در اوکراین نشان نمی‌دهد. در خاورمیانه؛ ایران تهدید به انتقام از اسرائیل برای...

خطرات مرکب ناشی از موشک‌های ایران که باعث کشته شدن پرسنل نظامی ایالات متحده می‌شود، حمله حوثی‌ها به کشتی نیروی دریایی ایالات متحده که با گذشت زمان افزایش می‌یابد، باعث می‌شود تا هر یک از این رویدادها واشنگتن را مجبور کند که یا درگیر جنگی بزرگ‌تر شود یا عقب‌نشینی کند. هر یک از گزینه‌ها نشان‌دهنده شکست در بازدارندگی است. پایه‌های نظریه بازدارندگی در نوشته‌های جنگ سردی متفکرانی مانند توماس شلینگ نهفته است که به دنبال تدوین استراتژی برای جلوگیری از حمله هسته‌ای از سوی اتحاد جماهیر شوروی بود. اصول اصلی تئوری شلینگ - ثبات حاصل از تخریب متقابل تضمین شده، خطرات تشدید تنش و نقش حاشیه سازی، و ارزش حاصل از ارسال سیگنال تعهد و عزم - برای بازدارندگی دشمنان دارای سلاح هسته ای از انجام حملات هسته ای و متعارف به سایر بازیگران هسته ای مفید بوده است. اما این نظریه برای بازدارندگی حملات قدرت‌های غیر‌هسته‌ای کمتر مفید بوده‌اند و وقتی صحبت از بازیگران غیردولتی می‌شود، نظریه بازدارندگی کاملا بی‌فایده بوده است.

در ماه های اخیر ضعف‌های این مساله در هیچ جا به اندازه خاورمیانه مشهود نبوده است، جایی که به نظر می‌رسد ایران و شبکه نیروهای نیابتی آن مایل به حمله به پایگاه ها و اعضای خدمات ایالات متحده، غرق کردن کشتی های تجاری، انجام حملات مستقیم به اسرائیل و احتمالا شعله ور کردن جنگ منطقه ای بزرگ‌تر هستند. اگر واشنگتن می‌خواهد بازدارندگی در منطقه را از فرسایش بیشتر نجات دهد، باید تمایل بیشتری برای مقابله به مثل نشان دهد. تمرکز بر حزب الله و حوثی‌ها کافی نیست. تنها راه برای احیای بازدارندگی، دنبال کردن ایران است. به توصیه فارن افرز، نیروهای آمریکایی باید در پاسخ به حملات موشکی ایران که به نظامیان و پرسنل غیرنظامی آمریکایی آسیب می‌زند، تلافی کنند. به ادعای نویسنده، واشنگتن باید به تهران پیام دهد که آسیب به کشتی های آمریکایی یا سایر کشتی هایی که از دریای سرخ می گذرند، با انتقام از دارایی ها یا قلمرو ایران مواجه خواهد شد. ارتش ایالات متحده همچنین باید دارایی‌های خود را به گونه‌ای جایابی کند که بتواند به رهگیری حملات هوایی ایران ادامه دهد - آنگونه که ایران در ماه آوریل رگباری از پهپادها و موشک‌ها را به سمت اسرائیل شلیک کرد.

با این حال، اگر مقامات آمریکایی اعمال فشار بر ایران از این طریق را بسیار مخاطره‌آمیز بدانند، می‌توانند تلاش کنند تا از توفان خارج شوند، یعنی منتظر پایان جنگ در نوار غزه و بحران منطقه‌ای کنونی باشند و در عوض توجه خود را به چین و روسیه معطوف کنند. تصویر بزرگ‌تر استراتژی دفاع ملی دولت بایدن به وضوح نشان داده است که ارتش ایالات متحده باید بیش از همه بر چین تمرکز کند. چنین انتخابی خودش مشکلاتی را ایجاد می‌کند: تداوم حملات به اسرائیل، محدودیت تجارت بین‌المللی و کاهش موقعیت ایالات متحده در خاورمیانه. با درک الزامات بازدارندگی، رهبران آمریکایی در موقعیت بهتری قرار خواهند گرفت تا قضاوت کنند که آیا این مبادله ارزش آن را دارد یا خیر.

نابودی تضمین شده متقابل

قبل از سال 1945، بازدارندگی موضوع اصلی در مطالعه جنگ نبود. در نوشته‌های متفکرانی مانند نیکولو ماکیاولی و کارل فون کلاوزویتس به سختی می‌توان ردپای آن را یافت. اما در اواخر دهه 1940، با طلوع عصر هسته‌ای، استراتژیست‌هایی مانند شلینگ، برنارد برودی و آلبرت جیمز وولستر شروع به تدوین مبانی تئوری بازدارندگی کردند. اساس بازدارندگی هسته ای، توان ضربه دوم است، به این معنی که هر یک از طرفین می‌توانند در پاسخ به حمله دشمن خود، حمله دوم ویرانگر را انجام دهند؛ پویایی که به عنوان «تخریب با تضمین متقابل» شناخته می‌شود. چین، فرانسه، روسیه، بریتانیا و ایالات متحده این قابلیت را دارند. موشک های بالستیک قاره پیما، زیردریایی ها و ناوهای موشک بر متحرک باعث می‌شود که هر یک از این قدرت ها نتوانند دشمن را بدون نابودی خود، نابود کنند.

تشدید تنش زمانی که هر دو طرف تسلیحات هسته‌ای در اختیار دارند، یک نگرانی اساسی است. شلینگ در سال 1966 در کتاب خود با عنوان سلاح و نفوذ، استدلال کرد که هر اقدام نظامی می‌تواند منجر به مجموعه‌ای از اقدامات و اقدامات متقابل شود که به طور تصادفی می‌تواند منجر به فاجعه کامل شود. او نوشت: «فقط اینکه چه اتفاقی می افتد یک پیش‌بینی یا حدس است. مقاومت نظامی تمایل دارد که حرکت خود را توسعه دهد.» هر دو طرف محاسبه ریسک دارند. ایالات متحده نمی‌تواند اقدامی علیه چین یا روسیه انجام دهد بدون اینکه خطر خارج شدن از کنترل همه چیز را متوجه خود کند. همان‌طور که نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، در اوج بحران موشکی کوبا به جان اف کندی، رئیس‌جمهور ایالات متحده نوشت:

ما و شما نباید اکنون سرهای طنابی را که شما گره جنگ را در آن بسته اید بکشیم، زیرا هر چه بیشتر بکشیم، آن گره محکم‌تر خواهد شد. و ممکن است لحظه‌ای برسد که آن گره آنقدر محکم بسته شود که حتی کسی که آن را بسته است، قدرت باز کردن آن را نداشته باشد و سپس باید آن گره را قطع کرد و این به معنای آن نیست که به شما توضیح دهم. زیرا خود شما کاملا متوجه می‌شوید که کشورهای ما چه نیروهای وحشتناکی را در اختیار دارند. بنابراین، بازدارندگی تحت تخریب تضمین شده متقابل مستلزم تمایل به تحمل خطر و نشان دادن این تمایل است. سیگنال‌هایی که شامل یک عمل یا صرف هزینه هستند می‌توانند نشانگر اعتبار یک تعهد باشند. یک اقدام بهتر از کلمات نشان‌دهنده خطری است که ایالات متحده در موضوع مورد نظر لحاظ می‌کند. به دلیل خطر تشدید تنش، حتی یک قدم کوچک می‌تواند بسیار خطرناک باشد و می‌تواند نشان‌دهنده عزم بزرگ باشد. استقرار نیروهای زمینی در نزدیکی نیروهای دشمن، پرواز هواپیما نزدیک کشتی جنگی، یا عبور کشتی های دریایی در نزدیکی آب های دشمن، همگی خطر تشدید تنش را به همراه دارند. تصمیم‌گیرندگان آمریکا و شوروی به این گونه اقدامات توجه دقیق داشتند زیرا از خطرات ناشی از آن آگاه بودند.

ارسال سیگنال‌های با ارزش

اما شلینگ و معاصرانش تئوری بازدارندگی را برای توضیح نحوه برخورد با کشورهای غیرهسته‌ای توسعه ندادند - و زمانی که مقامات سعی کردند آن را به این طریق اعمال کنند، نتایج ضعیف بود. در سال 1964 و اوایل سال 1965، دولت جانسون تلاش کرد تا تفکر شلینگ را در ویتنام شمالی اعمال کند و با انجام یکسری حملات هوایی تدریجی نشان دهد که اگر هانوی عقب‌نشینی نکند، خسارت بسیار بیشتری وارد خواهد شد. اما همه چیز آن‌طور که واشنگتن امیدوار بود پیش نرفت. رهبران ارشد ویتنام شمالی متقاعد نشده بودند که ایالات متحده آنها را سرنگون خواهد کرد. آنها حاضر بودند برای متحد کردن کشورشان خسارات فزاینده‌ای متحمل شوند و به جنگ در ویتنام جنوبی ادامه دادند. هنگام رویارویی با یک قدرت غیرهسته‌ای، خطر نابودی تضمین شده دوجانبه تا حد زیادی کاهش می‌یابد. یک قدرت هسته‌ای با خطر کمی از فاجعه هسته‌ای مواجه است. با این حال، این به آن معنا نیست که یک قدرت هسته‌ای آزاد است تا هر طور که می‌خواهد از زور استفاده کند. در برخی موارد، مانند تهاجم ایالات متحده به عراق در سال 2003، فقدان تخریب تضمین شده متقابل به یک قدرت هسته‌ای مانند ایالات متحده اجازه می‌داد تا سطوح بالایی از نیرو را بدون نگرانی در مورد تشدید تنش اعمال کند.

اما در موارد دیگر، ترس از یک جنگ متعارف همه جانبه علیه یک کشور غیرهسته ای می‌تواند دشمن هسته ای را وادار به مداخله کند، زیرا دولت های ایالات متحده نگران این بودند که ممکن است این وضعیت در جنگ کره و جنگ ویتنام رخ دهد. در برخی موارد ممکن است هزینه‌ها و تلفات جنگ خیلی زیاد باشد. بازدارندگی یک قدرت غیرهسته‌ای مشکل است زیرا یک دشمن غیرهسته‌ای ممکن است تصور کند که ایالات متحده مایل به تحمل هزینه‌های یک جنگ متعارف همه‌جانبه نیست. ابزارهای بازدارنده چین یا روسیه بعید به نظر می‌رسد که تاثیر مشابهی بر ایران یا یک کشور غیرهسته ای دیگر داشته باشد، زیرا در چنین سناریوهایی، ایالات متحده با خطر بسیار کمتری برای مقابله به مثل هسته ای مواجه است. اقدامی که اگر واشنگتن آن را علیه چین یا روسیه انجام دهد، خطر بالایی به نظر می رسد، اگر علیه ایران انجام شود، حرکتی محتاطانه به نظر می رسد.

پکن یا مسکو احتمالا سیگنالی مانند استقرار یک کشتی نیروی دریایی ایالات متحده در نزدیکی آب های خود را به شدت تشدیدکننده درک می‌کنند، که نشانه ای از این است که ایالات متحده مایل به جنگ است که می‌تواند به پاسخ متقابل و ملاحظات هسته ای منجر شود. اما زمانی که همین تاکتیک علیه ایران به کار گرفته شود، ایالات متحده با خطر فاجعه هسته‌ای مواجه نیست. بنابراین تهران احتمالا آن را نشانه‌ای از احتیاط تفسیر می‌کند. وقتی با یک کشور غیرهسته ای سروکار داریم، یک قدم کوچک نشان می‌دهد که هزینه یا منافع یک جنگ کامل ارزشش را ندارد.

به همین دلیل، ایالات متحده باید در مقابله با مخالفان غیرهسته‌ای مانند ایران گام‌های بزرگ‌تری بردارد. البته، یک گام بزرگ، مانند حمله هوایی به یک هدف حیاتی یا انهدام نیروی دریایی دشمن، تضمینی برای بازدارندگی در برابر قدرت غیرهسته ای مانند ایران نیست. اگر قدرت غیرهسته ای مطمئن باشد که ایالات متحده به پیروزی نظامی متعهد نیست، آنگاه یک گام بزرگ را می‌توان به عنوان بلوف یا فقط ضربه ای دیگر در یک جنگ فرسایشی جاری تلقی کرد. و اگر یک گام بزرگ به عنوان نشانه‌ای از قصد تهاجمی مانند تغییر رژیم تلقی شود، یک قدرت غیرهسته‌ای ممکن است به دلیل نگرانی برای بقای خود، به جای دادن امتیاز، تشدید تنش را انتخاب کند.

اوکراین ترجیح می‌دهد با روسیه بجنگد تا امتیاز بدهد، زیرا بر این باور است که امتیاز دادن تنها دست مسکو را تقویت می‌کند و منجر به فتح می‌شود. در یک بازی مرزی علیه یک کشور غیرهسته ای، ایالات متحده باید سیگنال های پرهزینه ای ارسال کند که تعهد و توانایی را نشان دهد، مانند حملات تلافی جویانه یا استقرار ناوهای هواپیمابر و زیردریایی ها برای دوره های طولانی. به عنوان مثال، ایالات متحده می‌تواند هواپیمای دشمن را ساقط کند یا کشتی‌های آن را غرق کند، همان‌طور که در سوریه در سال 2017 و در دهه 1980 «جنگ نفتکش ها» در خلیج فارس را انجام داد. هنگامی که یک دشمن حمله‌ای را آغاز می‌کند، ایالات متحده می‌تواند با ایستادن سریع و دفع آن سیگنال قوی ارسال کند.

به گزارش فارن افرز دفاع از اسرائیل در برابر حدود 300 موشک و پهپاد مسلح ایرانی در آوریل نشان‌دهنده تعهد ایالات متحده به یک متحد بود. اسرائیل و ایالات متحده تقریبا تمام موشک ها و پهپادهای ایران را رهگیری کردند. همان‌طور که فرانک مکنزی، که از سال 2019 تا 2022 به عنوان فرمانده فرماندهی مرکزی ایالات متحده خدمت می‌کرد، در کتاب خود با عنوان «نقطه جوش» بیان می‌کند که حمله ایالات متحده یا اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای ایران بی‌شک پاسخ قابل‌توجهی را از سوی ایرانی‌ها در پی خواهد داشت که در آن پایگاه‌های ما و پایتخت‌های دوستان منطقه‌ای ما هدف قرار خواهند گرفت.

حامی را تحت فشار قرار دهید

تئوری بازدارندگی کمترین کمک را هنگام پرداختن به بازیگران غیردولتی مانند حزب‌الله و حوثی‌ها می‌کند. چریک‌ها فاقد اهداف نظامی با ارزش بسان دولت‌ها هستند. و از آنجا که واحدهای چریکی متحرک هستند و به خوبی خود را پنهان می‌کنند، سیستم‌های موشکی که آنها استفاده می‌کنند به سختی از بین می‌روند. رهبران چریکی همچنین تحمل بالایی در برابر خطرات شخصی دارند، زیرا بسیاری از آنها انتظار دارند یا حتی آرزو دارند که شهید شوند و این مساله خطر کشته شدن در حمله هوایی ایالات متحده را به یک بازدارندگی ضعیف تبدیل می‌کند. ایالات متحده سابقه سرکوب سازمان‌های چریکی و تروریستی را از طریق ترکیبی از مراقبت‌های سنگین، حملات هوایی و هواپیماهای بدون سرنشین، عملیات‌های ویژه و حملات هماهنگ با نیروهای متحد را دارد.

این‌گونه بود که داعش و القاعده را شکست داد و طالبان را برای یک دهه مهار کرد. حزب الله و حوثی ها در برابر روش‌های مشابه آسیب پذیر هستند و از آنجا که آنها به دریا نزدیک هستند، نیاز آمریکا به ایجاد پایگاه های گران‌قیمت در خشکی کاهش می یابد. اما این رویکرد به زمان و منابع زیادی نیاز دارد و شامل درجه کمی از تخریب نیست. یک راه کارآمدتر برای مقابله با چنین گروه هایی، تحت فشار قرار دادن حامی آنها، ایران، از طریق انتقال پیامدهای ادامه حملات موشکی خواهد بود. این اقدام ناقص است: تهران نفوذ بر نیروهای نیابتی خود را انکار می‌کند و ایالات متحده را به تشدید تنش متهم می‌کند و حزب الله و حوثی‌ها منافع خود را دارند و ممکن است به حرف حامی خود گوش ندهند.

با این حال، هر دو گروه به حمایت ایران وابسته هستند و تمایل تهران برای وارد شدن به جنگ از جانب آنها چندان اطمینان بخش نیست و به ایران اهرم قابل‌توجهی به منظور متقاعد کردن آنها برای توقف می‌دهد. سیگنال‌هایی که شامل یک عمل یا تحمل هزینه هستند می‌توانند نشانگر اعتبار یک تعهد باشند. تهران برای اینکه این اتفاق بیفتد، باید متوجه شود که اگر اقداماتش به نیروهای آمریکایی آسیب برساند، با چه عواقبی روبه‌رو خواهد شد. ایالات متحده باید تمایل خود را برای انتقام از طریق اقدامات به جای اظهارات روشن کند - و قدم‌های کوچک راهی برای گام برداشتن نیستند.

واشنگتن باید مشخص کند که ایران با چه خطراتی مواجه است: جنگ همه‌جانبه و آسیب به منافع حیاتی. دولت بایدن باید به تهران اطلاع دهد که هرگونه موشکی را که به سمت اسرائیل هدف قرار گیرد رهگیری خواهد کرد، انتقام کشتن آمریکایی‌ها را خواهد گرفت و حملات موشکی حوثی‌ها در دریای سرخ باید متوقف شود. قبل از اینکه یک موشک به یک کشتی حمله کند، هر پرتاب موشک ضد کشتی حوثی‌ها باید با اقدام ایالات متحده علیه ایران مطابقت داده شود. این می‌تواند به شکل نظارت در داخل آب های سرزمینی، شلیک هشدار یا رهگیری کشتی های تجاری ایرانی باشد. پنتاگون همچنین باید به فکر راه های خلاقانه باشد تا نشان دهد که دارایی های نظامی ایران می‌تواند فورا آسیب ببیند، مانند جنگ سایبری یا عملیات ویژه.

واشنگتن باید این پیام را با اعزام نیروهای تهاجمی به خاورمیانه تقویت کند. استقرار اخیر دو ناو هواپیمابر، ناوشکن‌های حامل موشک‌های هدایت شونده، جنگنده‌های F-22 و یک زیردریایی موشک هدایت شونده از اقدامات خوشایند به شمار می‌رود. در نهایت، ایالات متحده باید همچنان در دفاع موشکی از اسرائیل محکم بایستد. انجام این کار نشان‌دهنده تعهد و محدود کردن گزینه‌های ایران است. البته، اگر خطرات این رویکرد خیلی زیاد به نظر برسد، ایالات متحده می‌تواند عقب نشینی کند. این کشور نمی‌تواند چیزی در مورد حملات موشکی به اسرائیل بگوید و برای کاهش خطر تشدید تصادفی، حضور دریایی خود را حذف کرده و ترافیک تجاری را برای عبور از دریای سرخ منصرف کند.

این اولین باری نیست که اسرائیل حملات موشکی حزب الله را تحمل می‌کند. همچنین این اولین باری نیست که دریای سرخ به روی ترافیک تجاری بسته می‌شود. کانال سوئز از سال 1967 تا 1975 در بحبوحه جنگ بین مصر و اسرائیل بسته شد. ایالات متحده می‌تواند تا زمانی که بحران غزه کاهش یابد، وضعیت مشابهی را بپذیرد. هزینه‌های بالقوه این رویکرد شامل حملات بیشتر به اسرائیل، کاهش تجارت بین‌المللی و تضعیف جایگاه ایالات متحده در خاورمیانه است. با این حال، اگر هدف اصلی اجتناب از گرفتار شدن در خاورمیانه و در عین حال دفاع از منافع ایالات متحده و خنثی کردن تجاوز در منطقه باشد، واشنگتن باید بپذیرد که بازدارندگی مستلزم پذیرش خطرات ناخوشایند است.

--> اخبار مرتبط