بیم و امید وصال «طریق الحسین» پشت در ادارههای گذرنامه / حکایت دقیقه نودیها در «کوه نور» و «شهرآرا»
گروه انتظامی خبرگزاری فارس_ مریم عرب انصاری:ساعت 8:30 صبح از خیابان مطهری تا داخل خیابان کوه نور منتهی به اداره پلیس گذرنامه و مهاجرت پایتخت صف طولانی از جمعیت جمعیت به چشم میخورد؛ از زن و مرد و کوچک و بزرگ گرفته تا پیرمرد و پیرزن و بچه سال؛ همه و همه آمدهاند تا با گرفتن برگ گذر موقت و یا تمدید گذرنامه به خیل عظیم عاشقان و دلدادگان اربعین حسینی (ع) بپیوندند.
اکثر مراجعان برای اعزام به سفر اربعین تعجیل دارند؛ در کاروان جا رزرو کرده یا بلیط سفر گرفته اند و فقط منتظر دریافت گذرنامه یا تمدید و یا برگ عبور موقت برای راهی شدن به سفر کربلای معلی هستند.
*از نیمه شب در صف هستم؛ به کربلا برسیم همه خستگیها تمام می شود
زن خسته است؛ آن قدر که روی زمین لبه جدول نشسته است؛ جلو می روم و بعد از خوش و بش و خسته نباشید می پرسم اینجا چه می کنید؟ میگوید: هیچ؛ فقط منتظرم تا نوبتم شود.
ادامه می دهد: از دیشب ساعت 2 نیمهشب تا حالا در صف هستم؛ البته اینجا نبودم ها، اول به مرکز ستارخان رفته بودیم آنجا منتظر بودیم؛ بعد که کارمندانش ساعت 7 صبح آمدند، ما را به کوه نور ارجاع دادند.
زن از کرج آمده است. از بلاتکلیفی و سردرگمی که چند روز در آنجا داشته، سخن میگوید و ادامه می دهد: دختر جان، انشالله همه این خستگیها به زودی تمام می شود و یادمان می رود، فقط کافی است به کربلا برسیم.
* ظرفیت پذیرش پلیس + 10 روزانه 50 نفر بود؛ سه شب منتظر ماندم تا نوبتمان شود
خانم دیگری که او هم از استان البرز آمده، میگوید: سه شبانه روز ساعت 2 بامداد فقط برای پلیس +10 می رفتیم تا در صف جا بگیریم و نوبت مان شود؛ چراکه هر روز فقط 50 نفر را پذیرش میکردند؛ بعد از این همه تلاش برای صدور گذرنامه، هنوز هم در صف هستیم.
زن ادامه می دهد: پنجشنبه عازم هستیم و گذرنامههایمان نیامده است. روز گذشته از کرج به ستارخان آمدیم، ما را به پلیس + 10 عودت دادند، آنجا هم به سامانه ای پلیس و دوباره به کوه نور... در نهایت امروز آمدهایم اینجا و هنوز هم نوبتمان نشده است؛ دعا کنید برگ گذرم را بگیرم.
* دعا کنید کارمان جور شود؛ سه شنبه عازم کربلا هستیم
حرف زن تمام نشده آن یکی از آن طرف میگوید: خانم بنویسید که این سامانه اینترنتی هم برای خودش داستان عجیبی دارد.
سه روز معطل بودم وارد این سامانه شوم. خدا شاهد است از این کافی نت به آن کافی نت، اما در نهایت وصل هم نشدم.
به پلیس + 10 هم که رفتم، آنها گفتند به ما مربوط نمیشود؛ به ای پلیس مراجعه کنید. سامانه هم که باز نمیشد تا اینکه یکی از دوستان گفت که در کوه نور برگ گذر موقت برای آنهایی که گذرنامهشان نیامده، صادر میکنند که ماهم از صبح ساعت 6 صبح اینجا هستیم. هنوز نوبتمان نشده، اما دعا کنید کارمان را راه بیندازند. سه شنبه بلیط گرفته ایم برای رفتن به مرز.
*فقط پاسپورت من نیامده؛ دوستانم برای سفر منتظر من هستند
صحبت مان تمام نشده، صدای بلندی در وسط همهمهها به گوش می رسد... اینها چرا بدون صف می روند!
به طرف صدا می روم؛ مرد وقتی می فهمد خبرنگارم میگوید؛ خانم! برای چه گزارش تهیه میکنید، آیا این گزارش هم به درد ما میخورد؟ آیا گرهای از ما باز میکند؟
مرد که سن و سالی از او گذشته، گذرنامه پانچشدهاش را نشان میدهد و میگوید؛ ببینید فقط دو ماه از اعتبارش گذشته بود، خب از اول اعلام میکردند که همین گذرنامههای منقضی را مهر زده و تمدید میکنند؛ آخر چرا این همه مردم را گرفتار کردند.
مرد ادامه می دهد: چند روز است که سردرگم از این ور به آن ور میروم. پلیس + 10 که جواب درست و حسابی نمیدهد. ستارخان هم که صف تا کجا! آخر هم وقتی نوبتمان شد گفتند بروید کوه نور که آمدیم اینجا، اما صف را نگاه کنید.
پاسپورت استفاده نشده را پانچ کردهاند، پول را از مردم گرفتهاند؛ هیچ پاسپورتی به دست ما نرسیده و حالا باید در صف بایستیم تا یک برگ گذر به ما بدهند.
پیرمرد سومین بار است که میخواهد برای پیادهروی اربعین برود؛ دوستانش همه پاسپورتهایشان آماده شده و برای رفتن به سفر اربعین فقط منتظر او هستند و او هم بی قرار برای عزیمت به کربلا.
* امام حسین (ع) بطلبد فردا خانوادگی عازم کربلا می شویم
خانم مرتضوی سیام مرداد برای صدور گذرنامه اقدام کرده است؛ میگوید: 350 هزار تومان پول صدور دادیم. اگر همان موقع میگفتند گذرنامه تان آماده نمیشود تکلیفمان را میدانستیم؛ اول گفتند سه روزه میآید، بعد هفت روزه؛ بعد 10 روزه؛ الان هم سردرگم و معطل ماندهایم.
جالب است برای بقیه افراد خانواده که با هم اقدام کردیم گذرنامه هایشان آمده است اما برای من نه!
میپرسم: کی عازم سفر هستید؛ میگوید: اگر امام حسین (ع) بطلبد همین فردا!
کاش یکی اینجا راهنماییمان می کرد
خانم شریفی برای دومین بار است که میخواهد به سفر کربلا برود؛ 12 روز پیش درخواست صدور گذرنامه داده است.
دیروز هم برای پیگیری از شهرری به ستارخان آمده است؛ بعد هم او را فرستاده اند کوهنور.
ادامه می دهد: شب گذشته تا 10 شب هم کارم طول کشید، گفتند برگهات آماده شده؛ برو فردا صبح بیا که از اول صبح هنوز منتظرم! آخر یکی نیست که جوابمان را بدهد و به او بگویم که مگر خودتان نگفتهاید که برگهات آماده است؟ اما باور کنید هیچکس راهنمایی نمیکند.. همه می گویند در صف وایسا؛ دیروز که تا 10 شب در صف بودم و امروز هم از اول صبح تا الان 2-3 ساعتی میشود که روی پا منتظر ایستاده ام.
* صف زیاد مراجعان نشان از شور و عشق و علاقه مردم به امام حسین (ع) است
آقای صیادی اما با طمانینه در صف به انتظار ایستاده و می گوید: اعتبار گذرنامهام زیر 6 ماه است و آمده ام تا گذرنامه ام را تمدید کنم.
سومین بار است که برای پیادهروی اربعین عازم کربلای معلی میشود؛ صف زیاد مراجعان و حضور مردم در مراکز گذرنامه را نشان از شوق و علاقه و اشتیاق و استقبال زیاد مردم برای شرکت در اربعین حسینی (ع) میداند اما از این گلهمند است که چرا مسوولان وضعیت موجود را پیش بینی و ساماندهی نکرده و تعداد مراکز مرتبط را زیاد نکردند.
آقای صیادی ادامه داده و میگوید: مسوولان که میدانستند بعد از دو سال وقفه شرکت در راهپیمایی اربعین به دلیل کرونا، مردم چقدر برای زیارت امام حسین (ع) مشتاق هستند پس چرا زودتر کاری نکردند.
*برای هفتمین بار عازم کربلا می شوم
آقای آمره که هفتمین بار است برای پیادهروی اربعین عازم کربلا است نیز برای تمدید گذرنامهاش آمده است. میپرسم چرا زودتر اقدام نکردید که جواب میدهد شهرستان بودم.
آقای آمره میگوید: چرا یکسری مسوولیتها را به پلیس +10 ندادند؛ شما در نظر بگیرید مراکز پلیس +10 در کل سطح شهر پراکنده است اما محل و تعداد مراکز گذرنامه محدود است و همین محدودیت تعداد مراکز مهاجرت و گذرنامه باعث شده که این تعداد افراد در صف منتظر بمانند.
* آرزوی کربلا اولی ها در صف گذرنامه: کاش زودتر راهی شویم
مهیار و محمدحسین با هم دوست هستند، از آن بچه هیاتی ها که برای دفعه اول میخواهند به جمع راهپیمایان میلیونی اربعین حسینی وارد شوند آن هم با دو_ سه نفر از دیگر بچه محل های هیأتیشان.
ذوق و شوق این دو پسر بچه 15 ساله وصف ناشدنی است. آرزویشان این است که هرچه زودتر فقط راهی شده و به کربلا برسند. در صف ایستادن نیز برایشان جذاب است و خاطره انگیز؛ برعکس خیلیها که خسته شدهاند.
* خوشحالم که دوباره کربلایی می شوم
سرباز سپاه است. برای گرفتن مجوز خروج آمده میگوید: دیروز در کوه نور مجوز خروجم صادر شده و مهر خورده و بقیه کارها افتاده امروز.
خوشحال است که مقدمات کار فراهم شده و دوباره کربلایی می شود؛ 10 روز مرخصی گرفته و تنهایی میخواهد برود پیادهروی آن هم برای سومین بار؛ با خوشحالی میگوید امسال همه چیز برای رفتن به کربلا مهیا است، شرایط را آسان گرفته اند منتهی به این فکر نکردهاند که ترافیک جمعیت مشتاق زیاد است و تمهیدات مراکز را بیشتر نکردند؛ برای همین هم است که این همه آدم از صبح تا به حال اینجا در این گرما معطل شدهاند.
* تقصیر خودمان است؛ همه در لحظه آخر اقدام کردیم
خانم بغدادی برای پنجمین بار است که میخواهد به پیادهروی اربعین برود. خودش میگوید: هیچ کدام از سالها چنین مشکلی نداشتیم؛ شاید هم مشکل از ماها است که چرا زودتر اقدام نکردیم؛ حتماً اگر زودتر برای گذرنامه میآمدیم به چنین مشکلی برنمیخوردیم؛ باید این را قبول کنیم که مسئولان چه باید بکنند. خوب وقتی این همه جمعیت مشتاق همه با هم آمدهاند که گذرنامه بگیرند معلوم است که در اثر ازدحام صف تشکیل میشود.
* گذرنامه بقیه خانواده آمده اما برای من نه
زن روی زمین کنار پیاده رو نشسته است؛ میگوید کمرم درد میکند از بس توی صف ایستادهام.
ادامه می دهد: 12 روز است که منتظر است گذرنامهام بیاید که نیامد... در نهایت هم رفتم پلیس +10 که گفتند باید بیایم اینجا.
زن می گوید: جالب است که من و شوهرم و عروس و دخترخالههایم با هم اقدام کردیم اما برای آنها پاسپورتشان آمده برای برای من نه؛ حالا آمدهام که برگ گذر موقت بگیرم؛ بقیه معطل شدهاند تا مجوز من آماده شود.
از این دفتر به آن دفتر سردرگم مانده ایم
خانم زندیه از 7 صبح برای تمدید گذرنامه آمده است. میگوید: وقتی میدانستند مردم استقبال میکنند پس چطور تمهیدات را فراهم نکردهاند.
میگوید: اول گفتند که گذرنامه را یک هفتهای میدهند اما 2-3 هفته گذشته و گذرنامه نیامده، پلیس +10 هم که جواب نمیدهد.
حرفش تمام نشده خانم کناردستیاش میگوید پیامکی هم برای ما نیامد که بدانیم گذرنامهمان در چه مرحلهای است. به پلیس +10 رفتم گفت به ما ربطی ندارم. ستارخان هم که شلوغ شلوغ است. زنگ زدم 197 کسی پاسخگو نبود.
ادامه می دهد: حداقل یکی را میگذاشتند به مردم توضیح بدهند که چه کار کنیم... که اگر مدارکمان چه شد چه کنیم؟ فقط از این ور به آن ور ما را پاس میدهند؛ از پلیس +10 به سامانه پلیس من، سامانه پلیس من هم که همهاش مشکل دارد یا پیام میدهد احراز هویت نشدهاید یا پیام می دهد برای مراجعه حضوری به پلیس +10؛ آخرش هم به هیچجا نرسیدیم.
رفتیم ستارخان که فرستادندمان به کوه نور. حالا اینجا در صف ایستادهایم و منتظریم تا این صف جلو برود؛ انشالله کارمان انجام شود. اصلا می دانید صف مهم نیست؛ دعا کنید به کربلا برسیم.
وسط صحبت های زن، مرد جوانی مشما به دست بطری آب سرد تعارف مان می کند، در جمع مراجعان خانمی تیکههای بریده شده نان بربری را، دیگری خرما... اینجا عاشقان زیارت آقا اباعبدالله خود کوکبی راه انداخته اند!
بعد از حدود 3 ساعت گذر موقت را گرفتم
امیرمحمد 18 ساله از جمله افرادی است که گذر موقت را دریافت کرده و از در پلیس مهاجرت شادمان بیرون میآید.
می گوید: از ساعت 7 صبح تا حالا که 9 و 50 دقیقه شده در صف بوده ام.
با ذوق و شوق برگه گذر موقتش را نشان می دهد و میگوید: اولین بار است که میخواهم به کربلا بروم با مادرم می روم... جایتان آنجا خالی است، دعایتان می کنم.
این طرف هم یک سرباز که مجوز عبور را دریافت کرده با خوشحالی می گوید: دو سه ساعت منتظر بودم و در نهایت مجوز را گرفتم.
می پرسم چند روزه می روی کربلا که می گوید: از محل خدمت یک هفته مرخصی گرفته ام... اولین بار است که میخواهم وارد وادی عشق بین الحرمین شوم.
* حال و هوای اداره مرکزی گذرنامه کربلایی است
اداره پلیس مهاجرت و گذرنامه فراجا درخیابان ستارخان هم شلوغ است. در آنجا هم صف طولانی مراجعهکنندگان به چشم میخورد.
اما اینجا فضا معنوی تر است؛ پخش نوحه و نواهای عاشورایی در کنار ایستگاه صلواتی و موکبی که با بطری آب خنک و لیوانهای شربت از مردم پذیرایی میکنند شور رفتن به کربلا را در دل هر عابری زنده می کنند.
همانطور که در کنار صف مراجعان برای گفتوگو با زوار آماده می شوی ازدحام جمعیت و حلقه ای کوچک پایین تر از درب اصلی مرکز گذرنامه در اواسط خیابان نظرمان را جلب می کند.
به سمت جمعیت رفته و از مردمی که از حلقه جدا شده می پرسم چه خبر است؟
زنی که همراه با پسر سربازش آمده می گوید: یک آقایی است که جواب سوالات را می دهد... می گوید چکار باید کنیم. به پسر من هم گفت که باید اول اعلام کند گذرنامه اش مفقود شده بعد برای دریافت مجوز اقدام کند.
* در ستارخان، رئیس پلیس گذرنامه با لباس شخصی و ناشناس زوار را راهنمایی می کند
وارد جمع مردم که می شوم رئیس پلیس مهاجرت و گذرنامه انتظامی کشور را می شناسم که با لباس شخصی و ناشناس در خیابان منتهی به اداره گذرنامه در بین مردم پاسخگوی سؤالاتشان است؛ یکی میپرسد برایم بارکد پستی آمده، گذرنامه ام تا فردا به دستم می رسد؟ آن یکی میپرسد سه هفته است گذرنامهام نیامده چه کنم؟ دیگری می گوید پاسپورتم گم شده و یک خانم آن وسط از اجازه محضری همسر برای صدور برگ گذر موقت میپرسد و سردار هم ساده و صمیمی پاسخگوی و راهنمای پرسشکنندگان است.
آفتاب به وسط آسمان رسیده، اما انگار نه انگار که خیل جمعیتی که از صبح در صف بوده اند کارشان انجام شده و رفته اند؛ صف تمام شدنی نیست.. هرچه صف جلوتر می رود باز هم مراجعانی تازه می آیند که به ادامه صف پیوسته و برای گرفتن مجوز حضور در راهپیمایی میلیونی اربعین حسینی در کربلا سر از پا نمی شناسند.
انتهای پیام /