ترور؛ دکترین جدید سیاست خارجی آمریکا
این روزها، که هر روز شاهد جنایتی از سوی آمریکا علیه مردم ایران هستیم، سرود حماسی 40 سال قبل یعنی «آمریکا آمریکا مرگ به نیرنگ تو - خون جوانان ما می چکد از چنگ تو»، با صدای اسفندیار قره باغی، دوباره زنده می شود، یعنی زمانی که مردم تصمیم گرفتند مستقل از سلطه و امر و نهی های آمریکا زندگی کنند و به همین دلیل نیز، از سال 57 تا کنون هر روز شاهد انواع و اقسام جنایتهای نرم و سخت آمریکا بودند.
سابقه جنایات علنی و غیرعلنی آمریکا علیه مردم ایران تاریخ روشن و شفافی دارد. آغاز یاغیگری و باغیگری این رژیم علیه مردم ایران (فارغ از نوع نظام سیاسی حاکم) به 66 سال قبل باز میگردد؛ وقتی که «پهلوی» فراری را جایگزین دولت قانونی و منتخب دکتر محمدمصدق کردند. هدایت پشت پرده اوضاع و احوال داخلی ایران توسط آمریکا، برخلاف نظر و خواست عمومی مردم ایران، در تمام سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332، تا 22 بهمن 57 که اراده عمومی مردم ایران به پایان سلطه آمریکا بر امور ایران قرار گفت، به اشکال و انواع مختلف ادامه داشت.
اما این پایان ماجرا نبوده و نیست. تهیه لیستی بلندبالا از جنایات آمریکا علیه مردم ایران کار دشواری نیست و اگر بخواهیم تنها به بخشی از مهمترین آنها اشاره کنیم «تحریم» های ظالمانه چهل ساله، «حمایت از صدام» برای حمله نظامی و شیمیایی به ایران، هدف قرار دادن «هواپیمای مسافربری» ایران در آب های خلیج فارس، حمایت از «گروه های تروریستی مانند منافقین» برای سازماندهی و هدایت اقدامات مسلحانه و بمب گذاری، ترور شخصیتها و ایجاد ناآرامیها و ناامنیهای شهری در سالهای پس از انقلاب، «ترور دانشمندان هسته ای» و...، تنها بخشی از لیست سیاه رفتارهای آمریکا علیه ایرانیان است؛ و حالا در تازه ترین جنایت، «ترور سردار سلیمانی» را هم به این لیست اضافه کنید که عالی ترین مقام این کشور یعنی رئیس جمهور، علنا صدور دستور این اقدام جنایت کارانه که در حکم تروریسم دولتی محسوب می شود را اعلام و مسئولیت آن را در کمال بی شرمی می پذیرد و به آن هم بسنده نمی کند و در واکنش به احتمال حق قانونی ایران برای واکنش متناسب به این جنایت، به صراحت ایران را تهدید به حمله به 52 نقطه در خاک ایران از جمله اماکن فرهنگی و تاریخی، می کند. اما این پایان وقاحت یک رژیم جنایتکار نیست.
رئیس جمهور آمریکا و پنتاگون در ساعات اولیه بعد از ترور سردار سلیمانی و با افزایش موج انتقادات وسیع جهانی علیه این جنایت، «دفاع از منافع آمریکا» و «خطر فوری» که از ناحیه سردار سلیمانی متوجه منافع آمریکا بود را بهانه دست زدن به چنین جنایتی اعلام کردند. اما اظهارات «عادل المهدی» نخست وزیر عراق مبنی بر اینکه ماموریت سردار سلیمانی در عراق انتقال پیام ایران در خصوص روابط با عربستان سعودی بوده و عدم ارائه مدارک و شواهدی از سوی مقامات کاخ سفید به مجلس نمایندگان آمریکا مبنی بر اثبات «imminenet threat»، تردیدی باقی نگذاشت که اقدام ترامپ در صدور دستور ترور سردار سلیمانی، چیزی جز تروریسم دولتی رژیم آمریکا نبوده است، بلافاصله پس از انتشار وسیع و شوک کننده اخبار جنایت آمریکا در ترور دزدانه و شبانه سردار سلیمانی، مطالب و موضوعات بسیار مهم و قابل تاملی در غیرقانونی بودن این اقدام واشنگتن توسط بسیاری از افراد و شخصیت های مشهور بین المللی و مراکز مطالعاتی جهان منتشر شد.
تنها ساعاتی بعد از این جنایت، خانم «اگنس کالامارد، گزارشگر ویژه اعدام های فراقضایی، در رشته توئیت هایی کشتن هدفمند (targeted killing) سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس را به صراحت «غیرقانونی» و «نقض» حقوق بشر بین المللی دانسته و گرفتن «حق حیات» خودسرانه نامیده است. همچنین، همچنین، طبق بند یک ماده 6 در میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی (25 آذر 1345/ سازمان ملل) که 17 اردیبهشت 1354 در مجلس شورای ملی تصویب شد، «هیچ فردی را نمیتوان خودسرانه (بدون مجوز) از زندگی محروم کرد». بر اساس بند 4 ماده 2 منشور ملل متحد نیز، که مصطفی عدل آن را در 5 تیر 1324 به نمایندگی از ایران امضاء کرد، «استفاده از زور و تهدید علیه استقلال سیاسی هر کشور منع شده است».
کمتر از یک ماه پس از ترور سردار سلیمانی، که تردیدی برای کسی باقی نگذاشته است که چیزی جزء تروریسم دولتی نبوده است، حالا برایان هووک، در مقام نماینده ویژه رژیم آمریکا در امور ایران، رسما و علنا در اظهاراتی که بیش از هر چیز، حاکمیت قانون جنگل بر جهان را به نمایش می گذارد و سردار «اسماعیل قاآنی» فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را هم تهدید به ترور می کند.
ترور قهرمان ملی ایران و قهرمان مبارزه با تروریسم در خاورمیانه و تهدید اخیر برایان هوک مبنی بر ترور فرمانده جدید سپاه قدس ثابت کرد که سازمانها و قوانین بینالمللی با قالب نظمبخشی به جهان، کارکردی جز مشروعیت بخشی به هژمونی قدرتها، چشم بستن بر جنایات آنها و ناتوانی و ضعف مفرط و بیمارگونه برای پاسخگو کردن آنها نسبت به اقداماتشان و سکوت در برابر جنایاتی که این قدرت ها انجام می دهند، ندارند.
آیا تهدید به ترور سردار قاآنی از سوی یک مقام رسمی دولتی آمریکا را چیزی جز دهن کجی و بی اعتنایی رژیم آمریکا به قوانین و چارچوبهای بین المللی می توان دانست؟ رژیمی که پایبندی اش به قواعد و قوانین بین المللی به میزان پولی است که به کارخانه های تسلیحاتی اش سرازیر شود و حالا «دست کش های مخملی» را کنار گذاشته است و به وضوح، «مشتهای آهنین» خود را به رخ می کشد، آیا شایسته برخورد جدی قانونی در سطح بین المللی و پایان بخشیدن به این روند «بی ثبات کردن» جهان، نیست؟ اگر اراده ای و وجدان های بیداری باشند.