تقیزاده؛ نیم قرن بعد...
«سیدحسن تقیزاده»، بیشک یکی از برجستهترین اندیشمندان و سیاستمداران ایران معاصر است؛ او که هم در سیاست فعالیت میکرد و هم قلم در دست داشت و در حوزههای مختلف از تاریخ و اسطوره تا ادبیات و فلسفه مینوشت.
اگر قائل به این باشیم که تقیزاده مرد سیاست است، پس او را باید از دیگر هممسلکانش به کلی متمایز ساخت. او خود را تنها صاحب نقشی _ بهویژه در جوانی _ در مجلس و زمین سیاسیبازیها نمیدانست، بلکه چنان یک اندیشمند، میکوشید در شئون دیگر هم وارد شود - و البته دانشی گسترده نیز داشت -، که اگر جز این بود، پس از به ناکامی کشیده شدن مشروطه، وقتی ناچار به هجرت شد، دست به انتشار جریده کاوه نمیزد. اما کاوه تنها یک جریده نبود، یک رسانه بود و او چون قدرت رسانه را در همان زمان نیک میدانست، دست به نگارش نوشتاری مهم و دورانساز در نخستین شماره دوره دوم (شماره 1/ سال پنجم / شماره مسلسل 36/ چاپ برلن) آن زد.
این مطلب که تاریخ «14 شهریورماه قدیم 1289 یزدگردی / غره جمادیالآخر 1338/22 ژانویه 1920» بر پیشانی دارد، چنان سروصدا به پا کرد که اگر گوش خود را تیز کنیم، تا همین امروز هم میتوان صدایش را شنید. او به این سبب، هم تشویق شد و هم تقبیح _ و شاید هم بعضا تکفیر _. او در بخشی از سرمقاله خود چنین نوشت:
«در نتیجه این جنگ ایران در وضع و موقع به کلی تازه و جداگانهای واقع شده که هیچ نسبتی به وضع سابق ندارد و تقریبا ممکن است فرق وضع سابق و حالیه را به فرق میان مرض حاد و مزمن قیاس کرد. خطرهای سیاسی پیش از جنگ مثل وبا و طاعون و شقاقلوس بودند و خطر حالیه مثل سرطان و کوفت. امراض سابق بیشتر تند جنبیدن و دست و پا زدن و پی طبیب و دوا دویدن و جنگیدن شدید با مرض لازم داشت و مرض حالیه بیشتر پرهیز و مواظبت دائمی و حزم و عقل با استقامت و ثبات میخواهد و حوصله و دنبال کار گرفتن لازم دارد. هیجان حاد و زودگذر و شور و غلیان موقتی نتیجه زیاد ندارد برعکس مبارزه معنوی دائمی و آرام و مجاهدت متین و عاقلانه منتج به کامیابی تواند شد. خطر عثمانی و روس خطر زور محض و جبر و قهر و تحکم بود بهطور غلبه و استیلا و مخصوصا اولی به ملیت ایران و وحدت ملی آن از یک طرف و تمدن و آبادی آن از طرف دیگر بزرگترین و بدترین کل خطرها و آفات بود و دومی به استقلال مملکت و بقای نام و نشان دولت و آزادی ایران اعظم غوائل. ولی خطر انگلیس در ایران خطری است از نوع دیگر یعنی علم، عقل، تدبیر، حیله، پرفنی و حکمت همانقدر در آن دخیل است که قشون، توپ، تفنگ و سرنیزه و لهذا مجاهده و مبارزه با این مرض که در رگ و ریشه مملکت و ملت به تدریج و مرور زمان رخنه و کار میکند و مقصدش اسیری اقتصادی ملت و شاید عقب نگهداشتن اوست در علم و معرفت که وسیله نجات است فقط ثبات و پایداری و عقل و حزم میخواهد.
از راست: دکتر محمود افشار، حبیب یغمایی، مجتبی مینوی، سیدحسن تقیزاده و خانم تقیزاده / خرداد 1348، منزل ایرج افشار / عکس: ایرج افشاربه عقیده نویسنده سطور امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همه وطندوستان ایران با تمام قوی (تحتاللفظ) باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات و بیمعنی که از معنی غلط وطنپرستی ناشی میشود و آن را «وطنپرستی کاذب» توان خواند. دوم اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن، سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی به تاسیس مدارس و تعمیم تعلیم و صرف تمام منابع قوای مادی و معنوی از اوقاف و ثلث و وصیت تا مال امام و احسان و خیرات از یک طرف و تشویق واعظین و علما و سیاسیون و جراید و انجمن ها غیره و غیره از طرف دیگر در این خط تا کار به جایی برسد که مجلس شورای اسلامی که محض مقبولیت میان عوام سالی ده روز در بهارستان روضهخوانی میکند سالی یک ماه مجلس درس اکابر شبانه در بهارستان ترتیب دهد (باز محض مقبولیت) و انجمن اتحادیه تجار طهران که محض کار تجارتی تاسیس شده و دور هم گرد آمدهاند چنانکه در مرامنامه خودشان در ماده اول (محض جلب عوام) «تقویت اسلام و ترویج شرع مبین» را میگنجانند با آنکه تقویت اسلام مستقیما ربطی به موضوع ایشان ندارد، در یکی از مواد مهمه نظامنامه خود هم ترویج مدارس ملی را قید بکند.
این است عقیده نگارنده این سطور در خط خدمت به ایران و همچنین رای آنانکه به واسطه تجارب علمی و سیاسی زیاد با نویسنده هم عقیدهاند:
«ایران باید ظاهرا و باطنا، جسما و روحا فرنگیمآب شود و بس».
اگر عقلای ایران این طریقه را اختیار کرده و در آن راه جدا کار بکنند، نه تنها ایران آلاد و خوشبخت میشود بلکه از خطرات حالیه که در آن واقع است و از خطرات آینده که از دوباره زنده شدن روس و تاثیرکار کردن، میکروب فسادی که عثمانیها در ممالک مجاوره ما و بعضی از ولایات ایران پاشیدند قویا متحمل است ظهور کند، خلاص میشود.
باید در خاتمه این بیان اصول عقاید، این را نیز بگویم که به عقیده نگارنده شاید بزرگترین و موثرترین کل خدماتی که در این راه توان کرد، نشر ترجمههای یک سلسله از کتب مهمه اروپاست به زبان فارسی سهل و آسان در ایران.
مسئولیت اداره و همچنین مندرجات روزنامه جدید «کاوه»، من بعد از جزء و کل، منحصرا با نویسنده این سطور خواهد بود.»
دیدار محمدرضا پهلوی و هیئت همراه با فیصل، ولیعهد وقت عربستان سعودی / اسفند 1335؛ از راست: سیدحسن تقیزاده، محسن صدر و منوچهر اقبالاو در این یادداشت، آنچه را محفوظ دانسته، زبان فارسی و فرهنگ ایرانی و مشتقات و متعلقات آن است و البته، آن را میتوان یک مانیفست ازسوی نهاد روشنفکران ایرانی قلمداد کرد که قرعه فال به نام تقیزاده زده و او نوشت و منتشر کرد.
اما او درست نیم قرن بعد، طی دو سخنرانی در 16 و 28 آذر 1339 که به خواست محمد درخشش در انجمن مهرگان ایراد شد، کوشید آن نوشته 50 سال قبل را ترمیم بخشد و تفهیم کند. او جایی در خطابه اول گفته است: «من البته معتقد به لزوم اخذ تمدن غربی و علم و معرفت و کمالات و تربیت و فضایل مطلوب و ضروری و بلکه مستحبات و مستحسنات اوصال ملل متمدن هستم، ولی آرزومند آنم که زبده نفوس تربیتیافته ما آداب و سنن ملی مطلوب و بیضرر خود را نیز حفظ کنند و آنها را حقیر نشمرده، با نهایت متانت و سرافرازی به رعایت آنها مقید باشند و بدون خصومت به ملل دیگر و آداب آنها یا حقیر شمردن آنها حیثیت ملی خود را نگاه دارند.» و یا در خطابه دوم بر آن است که: «تقلید از ممالک مذکور در فوق هم که مستحسن شمردیم، همانا محدود بر نظام سیاسی مبنی بر آزادی و علم است که مطلوب است نه بسیاری از عادات و آداب نامطلوب آنها».
حال که امروز، وفات سیدحسن تقیزاده (5 مهر 1257 - 8 بهمن 1348)، پنجاه ساله میشود، باید که او دوباره خواند و بررسی کرد؛ یک داوری علمی خالی از اغراض سیاسی.
ملاقات رجال سالخورده با محمدرضا پهلوی؛ از راست: محمدرضا پهلوی، سیدحسن تقیزاده، علیاصغر حکمت، عیسی صدیق و علیاکبر سیاسی *س_برچسبها_س*