توافق در غیاب روحانی و ظریف دشوار است
اپوزیسیون تقریبا همیشه مردم ایران را از رایدادن نهی کرده است اما از اسفند 1374 (مجلس پنجم) تا اردیبهشت 1396 (دولت دوازدهم)، اکثریت مردم ایران توجهی به نهی اپوزیسیون نکردند.
عصر ایران؛ هومان دوراندیش - تصویب قطعنامه علیه ایران در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی، یکبار دیگر نشان داد که رای اکثریت مردم ایران به حسن روحانی در سالهای 92 و 96 تصمیم درستی بود. اما چه دلایلی به سود این مدعا وجود دارد؟ در سال 92 روحانی در شرایطی به ریاست جمهوری رسید که تحریمهای شورای امنیت علیه ایران در دو سال پایانی دولت احمدینژاد، موجب بیثباتی شگفتانگیز قیمت کالاها و افزایش تقریبا روزمره آنها شده بود.
ایرانیانی که سالهاست در کشورهای غربی زندگی میکنند، درک درستی از افزایش روزمره قیمت کالاها بویژه مواد خوراکی و کالاهای اساسی ندارند. اینکه چیزی در دایره دانایی فرد باشد، بسیار متفاوت از آن است که او آن چیز را هر روز بهتمامی تجربه کند.
همین باعث میشود وقتی کسانی در داخل کشور میگوید رای به روحانی درست بود، فعالسیاسی یی که در واشنگتن یا لندن یا سوئد زندگی میکند، سگرمههایش در هم برود که چرا چنین میگویید؟! چنین فردی در واقع آدم سیاستزدهای است که ملاحظات اقتصادی روزمره مردم ایران برایش اهمیتی ندارد.
انتخاب روحانی به ریاست جمهوری، روند روزافزون افزایش قیمتها در دو سال و بویژه یکسالونیم پایانی دولت احمدینژاد را متوقف کرد. این تثبیت قیمتها در چهار سال نخست دولت روحانی تداوم یافت؛ وضعیتی که علتش مذاکرات مثبت دولت روحانی با کشورهای غربی و نهایتا به نتیجه رسیدن این مذاکرات بود.
منتقدین این رای معتقدند اگر هم دولت روحانی سر کار نمیآمد، باز ایران با غرب به توافق میرسید و برجام شکل میگرفت چراکه جمهوری اسلامی قبل از روی کار آمدن دولت روحانی نیز مذاکراتی را با آمریکا آغاز کرده بود.
اما آن مذاکرات بیشتر نوعی استمزاج بود برای اینکه مزه دهان و موضع دقیق دولت آمریکا معلوم شود. قرار نیست هر مذاکرهای به نتیجه برسد. اگر دولتی غربگرا وارد مذاکره با جهان غرب شود، شانس توافق در مذاکرات بسیار بیشتر از وقتی است که دولتی غربستیز مشغول مذاکره با جهان غرب است.
وانگهی، بسته به اینکه کدام دولت در ایران مشغول مذاکره با کشورهای غربی باشد، زمان توافق هم متفاوت خواهد بود. توافقی که بار سنگینی را از دوش ملت برمیدارد، قاعدتا باید هر چه زودتر حاصل شود.
برجام تا حد زیادی محصول هویت سیاسی و ایدئولوژیک مذاکرهکنندگان ایرانی بود. در دولت احمدی نژاد، سعید جلیلی اگر صد سال دیگر هم با نمایندگان 1+5 مذاکره میکرد، بعید بود با آنها به توافقی دست یابد.
سال 92 اگر جلیلی به قدرت میرسید، شانس انعقاد برجام حتی کمتر از شانس اندک احیای برجام در شرایط فعلی میبود؛ چراکه آن موقع هنوز فشارهای اقتصادی خارجی، شرایط سیاسی داخلی را این قدر ملتهب نکرده بود. همچنین اگر قالیباف رئیسجمهور ایران میشد، محال بود بتواند تیم دیپلماتیکی تشکیل دهد که واجد شخصیت لازم برای مذاکره با جهان غرب باشد. توافق که جای خود داشت.
به هر حال اگر قبل و بعد دولت روحانی را بنگریم، دولتهای اصولگرای غربستیزی را میبینیم که ناتوان از توافق با جهان غرب بودهاند. جواد ظریف اگرچه مدافع اصل نظام جمهوری اسلامی است و همه همتش صرف بقا و تداوم این نظام شده، ولی اساسا با عینک غربی به عالم و آدم مینگریست.
ظریف از جوانی در آمریکا بوده و آنجا درس خوانده و فعالیت کرده و در اتمسفر سیاسی آن کشور بالیده و به بلوغ فکری و سیاسی رسیده است. بدیهی است که احتمال توافق جمهوری اسلامی با غرب، وقتی که روحانی رئیس جمهور ایران و ظریف وزیر خارجه و سرتیم مذاکرهکنندگان ایران است، بسیار بیشتر از زمانی است که سعید جلیلی یا امیرعبداللهیان یا علی باقری کنی هدایت مذاکرات را برعهده دارند.
اپوزیسیون خارج کشور نیاز دارد که ظریف و روحانی را با راستگرایان افراطی داخل کشور یککاسه کند و همه را سر و ته یک کرباس بداند تا بتواند به آن 18 میلیون نفری که سال 92 و آن 24 میلیون نفری که سال 96 به حسن روحانی رای دادند، بگوید که شما اشتباه کردید.
اما الآن که مذاکرات احیاء برجام به بنبست رسیده و قطعنامه معنادار شورای حکام علیه ایران تصویب شده و احتمال ارسال مجدد پرونده ایران به شورای امنیت تا پایان سال جاری (و بلکه زودتر) منتفی نیست، انکار تفاوت روحانی و ظریف با اصولگرایان دولتهای ماقبل و مابعد دولت روحانی، معنایی ندارد جز کورچشمی سیاسی. بگذریم که فایل صوتی مصاحبه جنجالبرانگیز ظریف به خوبی نشان میداد که او با کدام به عینک به سیاست خارجی کشور مینگرد.
مردم ایران در سال 92 به روحانی رای دادند، قیمتها تثبیت شد، توافق هستهای حاصل شد، فروش نفت افزایش یافت و در مجموع شرایط اقتصادی کشور به شکلی غیر قابل انکار بهتر شد.
بنابراین چرا در سال 96 نباید دوباره به روحانی رای میدادند؟ چون عدهای جمهوریخواه سابقاً اصلاحطلب در خارج کشور، مطالبه اصلیشان رفع حصر بود و این وعده روحانی محقق نشده بود؟
یا کسی نباید دوباره به روحانی رای میداد، چون عدهای سلطنتطلب و مارکسیستلنینیست در خارج کشور همیشه با رایدادن مردم مخالف بودهاند؟ این مخالفان پایدار شرکت در انتخابات، حتی وقتی که مردم ایران به خاتمی رای دادند و فضای سیاسی و فرهنگی کشور گشایش چشمگیری یافت و بهترین دوران اقتصادی جمهوری اسلامی نیز رقم خورد، باز عصبانی بودند که چرا مردم در انتخابات رای دادهاند.
عالمان علوم سیاسی گفتهاند کسانی که اصولا با رایدادن مخالفند، فاقد "شخصیت دموکراتیک"اند. سلطنتطلبها و مارکسیستلنینیستهایی که به دروغ خودشان را سوسیالدموکرات جا میزنند، اصولا اهل رایدادن نیستند. حق هم دارند. آنها یا به شاه نگاه میکنند که میگفت دموکراسی برای ایران مناسب نیست، یا به لنین نگاه میکنند که دموکراسی برای هیچ کشوری مناسب نیست!
تنها تفاوت این دو طایفه این است که مارکسیسم و لنینیسم در جهان امروز آن قدر بیآبرو هستند که مارکسیستلنینیستهای ایرانی ناچارند خودشان را سوسیالدموکرات معرفی کنند. ولی سلطنتطلبان ایرانی از زمانی که شعار "رضاشاه روحت شاد" در گوشه و کنار کشور به گوش رسیده، دیگر نمیگویند ما فقط پهلویدوست هستیم؛ بلکه صریحا میگویند ما سلطنتطلبیم. یعنی آنها تا همین چند سال قبل که سلطنت در ایران آبرویی نداشت، هویت سیاسیشان را مخفی میکردند اما الان دیگر به مخفیکاری نیازی ندارند.
باری، کسی حق ندارد از خارج کشور مردم را محکوم کند که چرا در این یا آن انتخابات شرکت کردید. کمترین دلیل ناروایی چنین رویکردی، تفاوت شرایط اقتصادی در زندگی روزمره مردم ایران با اپوزیسیون خارج کشور است. قیمت نان و شیر و پنیر و کره و ماست و برنج و روغن و هزار و یک چیز دیگر، اهمیت اساسی دارد.
روند افزایشی قیمت این کالاها در دولت اول روحانی متوقف شد. اما بسیاری از کسانی که یکی دو دهه است در خارج کشور فعالیت سیاسی دارند، ناخواسته انتظار داشتند مردم ایران در سال 96 و همین طور در سال 92 مطابق ملاحظات سیاسی آنها رای بدهند و ملاحظات اقتصادی خودشان را به کلی فاکتور بگیرند.
اگر ترامپ در انتخابات آمریکا پیروز نمیشد و ایالات متحده را از برجام خارج نمیکرد، برجام البته معجزه نمیکرد ولی مانع شکلگیری شرایط اقتصادی عمیقا نامطلوب در دولت دوم روحانی میشد. ایجاد چنین وضع نامطلوبی، یکی از دلایل اصلی مردم برای اعراض از شرکت در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری در اسفند 98 و اردیبهشت 1400 بود.
احیای برجام در آخرین زمستان دولت روحانی امکانپذیر بود. این امکان هم دقیقا ناشی از همان تفاوت اساسی روحانی و ظریف با اصولگرایان در حوزه سیاست خارجی بود. به همین دلیل الان که دولت روحانی کنار رفته و حاکمیت یکدست شده و قرار هم نیست که افتخار احیای برجام به نام دولت روحانی ثبت شود، شانس احیاء برجام نه تنها بیشتر نشده که به شدت هم کمتر شده است.
اما جدا از اینکه مشکلات اقتصادی کشور با شرکت یا عدم شرکت در انتخابات کمتر میشوند یا بیشتر، موضوع اساسی این است که اپوزیسیون تقریبا همیشه مردم ایران را از رایدادن نهی کرده است اما از اسفند 1374 (مجلس پنجم) تا اردیبهشت 1396 (دولت دوازدهم)، اکثریت مردم ایران توجهی به نهی اپوزیسیون نکردند.
دلیل این بیتوجهی، فقدان رابطه عینی و ارگانیک بین مردم و اپوزیسیون خارج کشور است. در غیاب چنین رابطهای، اعراض اکثریت مردم از شرکت در انتخابات نیز ربط چندانی به توصیه های اپوزیسیون ندارد بلکه فقط میتواند مایه امیدواری اپوزیسیون خارج کشور شود.
حزب توده در دهه 1320 پیوندی عینی با طبقه کارگر در ایران داشت ولی از اواسط دهه 1330 این پیوند به تدریج از دست رفت. این وضع پیامد گریزناپذیر فعالیت سیاسی در خارج کشور یا عدم امکان فعالیت سیاسی در داخل کشور است.
بنابراین بابت فقدان پیوند عینی با نیروهای اجتماعی داخل کشور، به طور کلی نمیتوان ایرادی به اپوزیسیون خارجنشین گرفت. ولی نتیجه این وضع چیزی جز این نبوده که سلطنتطلبها و مارکسیستها و نیمهمارکسیستها از سال 76 تا 96 مشغول انتقاد از مردم ایران بودند که چرا در انتخابات شرکت میکنید و اکثریت مردم هم بیتوجه به آنها، به خاتمی و روحانی دادند.
تماشاخانه