حجم بالایی از تحریفات درباره شهید سلیمانی شکل گرفته است / حاج قاسم روز به روز کاملتر میشد
مصطفی رحیمی گفت: حجم بالایی از تحریفها در خاطراتی که از شهید سلیمانی نقل شده است، وجود دارد. متاسفانه این عادت ناپسند ماست که وقتی کسی را دوست داریم، همه چیزهایی که به نظرمان خوب میآید را به او نسبت میدهیم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، مصطفی رحیمی از نویسندگان شناخته شده دفاع مقدس است که خودش روزگار دفاع مقدس را از نزدیک لمس کرده و از آغاز جنگ در جبهه ها حضور داشته است. رحیمی از همان زمان به عنوان نویسنده حوزه دفاع مقدس به شهرت رسید و پس از جنگ، تألیفات خود را در بازار منتشر کرد.
کتابهای متعددی از این نویسنده سرشناس منتشر شده که در میان آنها میتوان به «دو کوهه»، «بابا نظر» و... اشاره کرد. اما کتاب «سرباز قاسم سلیمانی» یکی از جدیدترین کتابهای این نویسنده است که درباره شخصیت شاخصی چون شهید قاسم سلیمانی نوشته شده است. درباره این کتاب با مصطفی رحیمی گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید:
تسنیم: آقای رحیمی! درباره حاج قاسم کتابهای زیادی نوشته شده است و کتاب سرباز قاسم سلیمانی نوشته شما یکی از بهترین کتابها در این زمینه است. به نظر من یکی از مهمترین وجوه پرداختن به شخصیتی بزرگی مثل حاج قاسم این است که به مخاطب نشان بدهیم چه طور، حاج قاسم، حاج قاسم سلیمانی شده است. این موضوع چه قدر برای شما در نوشتن این کتاب مهم بود؟
دکتر شریعتی در رابطه با شخصیت حر نوشتهای دارد که خیلی تحلیل خوبی از تحولی است که در شخصیت حر پیدا شد، یعنی آن مسیری که آغاز کرد و در نهایت به شهادت در رکاب امام حسین (ع) رسید. من یک جملهاش را وام میگیرم. او میگوید در ارزیابی شخصیتها فقط نباید به نقطه پایان حرکت یک انسان، نگاه کرد. به گفته او: «حق جویی و انصاف حکم میکند که از هر مسافری بپرسی که از کجا به راه افتاده است». آنجا در قضیه کربلا این 72 نفر یا 100 و خردهای نفر همه آمدهاند کربلا، اما از مدینه تا کربلا راهی نیست، از کوفه تا کربلا خیلی راه است. اینجا مقصود، راهِ معنوی است. کار حر که فرمانده گروه گشتی ابنزیاد بوده و از کوفه حرکت کرده است، خیلی متفاوت است با کار کسانی که از مدینه با حسین (ع) به کربلا آمدهاند. آنها با حسینبنعلی، همنشین و هم صحبت بودهاند و حر، به کربلا آمده که مانع حرکت حسین شود. به عاقبت کار این دو، نباید نمره یکسان داد.
یکی از کارهای اصلی من، بررسی کتابهای خاطرهای است که در طول سال، به چاپ میرسند. متاسفانه درصد بالایی از آنها ارزش انتشار ندارند و من همیشه گفتهام که وقتی این کتابها را میبینم، دلم برای درختهایی میسوزد که برای چاپ این نوشتهها، به زمین افتادهاند. کتابهایی نوشته میشوند که اساساً سوژه خوبی ندارد و متعاقب آن، خاطراتی بر صفحه کاغذ نقش میبندند که هیچ فراز و نشیب و جذابیتی برای خواننده، ندارند. اما بعضی مواقع، سوژه آنقدر برجسته و بزرگ است که دست نویسنده میلرزد. او را به وادی تردید میاندازد آیا خواهم توانست که از عهده توصیف آن برآیم؟ شخصیت حاج قاسم سلیمانی، یکی از همان سوژههاست.
صوت منتشر نشده از سردار قاسم سلیمانی بعد از یک عملیات منتفی شدهاو در تمام زندگیاش، حرکت رو به بالا دارد. برخلاف ما که از زندگی فقط هنر پیر شدن را آموختهایم. احمد عزیزی در شعر معروفش بوی عطر گل یاس، یک بیت دارد و میگوید:
ما سر خود را اسیری میبریم ما جوانی را به پیری میبریمما هنرمان همین است، فقط پیر میشویم. مصطفی رحیمی 20 ساله همان مصطفی رحیمی 60 ساله است. تازه اگر پسرفتی نداشته باشد، نهایتاً در این مدت، چهارتا کتاب خوانده و چهار تا کلمه بیشتر یاد گرفته است. خیلی از ماها اینگونه بیتلاطم هستیم. اما بعضی شخصیتها را که نگاه میکنید، مدام حرکت رو به بالا دارند.
حاج قاسمی که در پاییز 60 در عملیات طریق القدس فرماندهی دو تا گردان کرمان را دارد، با حاج قاسمی که در رأس البیشه والفجر 8 در بهمن 64 در فاو است. اصلاً قابل قیاس نیست؛ به لحاظ مدیریت، به لحاظ طراحی عملیات، به لحاظ وسعت دید. حاج قاسم فتح المبین را ببینید، او با حاج قاسمی که محاصره شلمچه را در سال 65 با آقای مرتضی قربانی تجربه کرد، اصلاً قابل قیاس نیست. بعد، همان حاج قاسم زمان جنگ را بیاورید در اوایل دهه 70 و در دره پنجشیر با احمد شاه مسعود، نگاهش کنید. خیلی تفاوت کرده است. بعد تا سال 76 و 77 که میآید در عراق و این مسیر را ادامه میدهد تا به آخر. این شخصیت پیوسته جریان دارد و روز به روز کاملتر میشود. جریانی که مدام رو به بالاست.
تسنیم: شما که فضای دفاع مقدس و کتابهای منتشر شده را به خوبی میشناسید، به نظرتان تفاوت حاج قاسم با دیگر فرماندهان جنگ چه بود؟
با زمان جنگ، کاری ندارم؛ اما با اطلاع و به جرئت میتوانم بگویم که ایشان جزو معدود فرمانده لشکرهایی بود که بعد از جنگ، ارتباطش را با نیروهایش قطع نکرد. ایشان از تک تک نیروهایش خبر میگرفت، به آنها سرمیزد و برایشان دل میسوزاند. من حاج قاسم را از زمان جنگ میشناختم. هرچند ما در لشکر دیگری بودیم؛ اما رفت و آمدهای ایشان را میدیدم و دورادور میشناختمشان. بعد از جنگ هم در مراسمها و مجالس مختلف، ایشان را دیده بودم. وقتی به من پیشنهاد نوشتن کتاب داده شد، میدانستم که کار خیلی خیلی سختی دارم.
تسنیم: شروع این شخصیت و اوج گرفتنش از کجاست؟ به لحاظ خاستگاه اقتصادی و اجتماعی از کجا شروع کرد؟
در طول مطالعه زندگی شهید سلیمانی، یکی از نکات جذاب و در عین حال عجیب، خستگی ناپذیری این شخصیت بود.از همان ابتدا حاج قاسم در قناتملک، بچهای است که برای کمک به پدر، راهی زمینهای کشاورزی میشود. گرازها شب به آنها حمله میکنند و آنها از ترس گراز میروند روی درختها. او در یک محیط عشایری زندگی را آغاز میکند. در سیزده سالگی برای کار، به کرمان میرود. چرا؟ چون پدرش 900 تومان بدهی دارد. خودش میگوید همیشه وقتی میخواستم بخوابم با این کابوس میخوابیدم که بابای من را دارند دستبند میزنند و میبرند. در همان 13 سالگی به عنوان کارگر بنایی کار پیدا میکند تا قرضهای پدرش را بدهد. بعد از یک سال گارسون هتل میشود. بعدتر در سازمان آب استخدام میشود تا انقلاب. در همین برهه زمانی 3 تا رشته ورزشی را به صورت مداوم و حرفهای دنبال میکند. هم زورخانه میرود، هم پرورش اندام و هم کاراته.
به خاطر این که آستین کوتاه پوشیده بودم در گزینش سپاه رد صلاحیت شدم
تسنیم: از ماجرای رد صلاحیت ایشان در گزینش سپاه هم میگویید؟ گویا ماجرای جالبی دارد.
بله. وقتی برای عضویت، به گزینش سپاه میرود، مأمور گزینش حاج قاسم را این طور وصف میکند؛ شانهها پهن، موها وز وزی، با یک کمربند خیلی گُنده! خود حاج قاسم در این باره میگوید آن روز مرا رد صلاحیت کردند. به خاطر این که آستین کوتاه پوشیده بودم.
او در تمام برهههای زندگیاش درخشان است. یکی از مشکلات کتابهای خاطره ما توصیف دوران تولد و نوجوانی سوژههاست است. خیلیها کودکی و نوجوانی خواندنی و شنیدنی ندارند. خاطرات مربوط به آن دوران، بسیار معمولی و عادی است. ولی خاطرات ایشان، حتی در کودکی و نوجوانی، جداب و خواندنی است. قاسم سلیمانی پیش از حضور در جنگ، مربی تاکتیک در پادگان کرمان بوده است. از پاییز 60 و شاید کمی زودتر، به جبهه میآید و در آنجا میماند تا آخر جنگ. بعد از پایان جنگ، به جنوب شرق کشور میرود و در آنجا مشغول مبارزه با اشرار و قاچاقچیها میشود. سال 76 به نیروی قدس میآید و دیگر درگیر مسائل خارج از کشور میشود و بعد عراق و سوریه، بعد غزه، بعد لبنان، جنگ 33 روزه، جنگ 22 روزه...
تسنیم: چون حاج قاسم شخصیت بسیار بزرگی است، بعد از شهادتش کتابهای بسیار زیادی دربارهاش نوشته شد. نظر شما درباره این کتابها چیست؟
وقتی نوشتن این کتاب به من پیشنهاد شد، اولین کاری که کردم دیدن کتابهایی بود که تا آن زمان با موضوع قاسم سلیمانی منتشر شده بودند. واقعاً تأسف خوردم. کتابهای یکشکل و به لحاظ محتوا تکراری. کتابهای مثلاً 80 صفحهای، 100 صفحهای، 120 صفحهای. 4 تا خاطره به صورت جزیرهای، محتوای کتاب هستند. یک خاطره از لبنان، یک خاطره از افغانستان، یک خاطره از جنگ تحمیلی، یک خاطره از کودکی و به همین ترتیب.
کتابهایی که متاسفانه هیچ یک از آنها یک هندسه کلی از شخصیت ایشان را پیش چشمهای خواننده نمیگذارند تا او بتواند از بالا نگاه کند و به قول فیلمبردارها در یک لانگشات تمام فراز و نشیبهای زندگی این شخصیت را ببیند و دستگیرش شود که قاسم سلیمانی از کجا آغاز کرد و تا کجا ادامه داد.
متاسفانه تعداد زیادی از این کتابها تحت تأثیر اقبال جامعه به شهید سلیمانی و در یک چرخه ژورنالیستی منتشر شدهاند. در صورتی که ژورنالیسم، بستر روزنامهنگاری است و عرصه کتاب، نباید در این موج گرفتار شود. این کار روزنامه است. این بود که خیلی مشتاق شدم این زندگینامه را بنویسم. همین جا بگویم که در میان دهها کتاب منتشره با موضوع شهید سلیمانی، با معدود کتبی هم روبرو شدم که محققانه و هنرمندانه به نگارش درآمده بودند.
کتاب «این خانه فروشی نیست» منتشر شدحجم بالایی از تحریفات در خاطرات مربوط به حاج قاسم وجود دارد
تسنیم: احتمالاً با حجم زیادی از مطالب و خاطرات روبرو شدید. با این حجم بالا چه کار کردید که طولانی بودن مطلب خواننده را خسته نکند در عین حال چیزی را هم از دست ندهد؟
برای هر کدام از برهههای زندگی سردار سلیمانی به راحتی میتوان یک کتاب هزار صفحهای نوشت؛ ولی در این میان، حوصله خواننده را نیز باید در نظر گرفت. باید کاری میکردم که مخاطب بتواند بعد از خواندن کتاب، از شخصیت و زندگی ایشان نگاهی کلی و نسبتاً جامع، به دست بیاورد. از سوی دیگر در خاطراتی که از ایشان نقل شده است، حجم بالایی از تحریفها وجود دارد. متاسفانه این عادت ناپسند ماست که وقتی کسی را دوست داریم، همه چیزهایی که به نظرمان خوب میآید را به او نسبت میدهیم. این تحریفات هم یکی از مشکلات فرهنگی ما است. بعضی از تحریفاتی که در خصوص شهید سلیمانی شکل گرفتهاند در حالی مسلم و قطعی انگاشته شدهاند که هیچ سندی در باره آنها ارائه نمیشود. جالب اینجاست که خود شهید هم در زمان حیات، به برخی از این شایعات مهر بطلان زدند. بنابراین یکی از نخستین گامهای من، اقدام به پالایش خاطرات در دسترس بود. برای اینکار، تمام اسناد مرتبط با ایشان از نیروی قدس و سخنرانیهایی که میشد در اختیار من قرار گرفت، جلسات درون سازمانی و سخنرانیهای دیگرش را بررسی کردم. 6 ماه طول کشید و من یک سره کارم شنیدن و خواندن بود تا با روحیه ایشان هماهنگ بشوم. حتی مدتی هم که در بیمارستان بودم کتابها را میخواندم تاجایی که صدای پرستارها از این کار، درآمده بود.
در تدوین کتاب هم به دو بعد خیلی اساسی در شخصیت ایشان رسیدم. یک بعد، بعد نظامیگری و رزم ایشان است؛ چون به هر حال قاسم سلیمانی یک فرمانده است و یک بعد، بعد معنوی زندگی ایشان است که در واقع سوخت و عامل حرکت و بروز رفتارهایش حساب میشود و به او انگیزه میدهد. من دیدم که اگر بخواهم این دو بعد شخصیتش را تلفیق کنم ممکن است تمرکز را از خواننده بگیرد. این بود که مسائل معنوی و رفتارهای شخصیشان را در قالب یک فصل جداگانه، تحت عنوان نقبی به درون آوردم. در آنجا رفتار ایشان را در دو حیطه اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی مورد بررسی قرار دادهام.
او به معنای واقعی کلمه، اعصاب آمریکاییها را خرد کرده بود
تسنیم: جذابترین بخش شخصیتی شهید سلیمانی برای شما چه بود؟
در طول مطالعه زندگی شهید سلیمانی، یکی از نکات جذاب و در عین حال عجیب، خستگی ناپذیری این شخصیت بود. ایشان از 22 سالگی میآید جبهه و چهل سال درگیر جنگ تحمیلی، نبرد با اشرار، جنگ در افغانستان، حضور در جنگ 33 روزه لبنان، نبرد با تکفیریها در عراق و سوریه، بعد.... بررسی این چهل سال تلاش به خوبی نشان میدهد که ایشان فقط یک فرمانده نظامی صرف نبوده و در قامت یک دیپلمات کارکشته نیز فعالیت کرده است. بلایی که او در عراق بر سر آمریکا آورد فقط یک حرکت نظامی نبود. او همانند یک سیاستپیشه قهار وارد معرکه میشد و هر راهی را که آمریکاییها میرفتند را میبست. این که در سحرگاه سیزدهم دی 1398 ماشینش را با دستور رییس جمهور آمریکا میزنند، این حجم از کینه و عداوت، زمینهای دارد. او به معنای واقعی کلمه، اعصاب آمریکاییها را خرد کرده بود.
از طرفی دیگر راحت با شخصیتهای مختلف مینشیند و بحث میکند و هر فردی از هر فرقهای را قانع میکند. بنابراین خستگی ناپذیری قاسم سلیمانی برای من خیلی جذاب بود. یکی دیگر از خصوصیاتش اخلاص بود. ما در بد دورهای زندگی میکنیم. در جامعه ما گندم نماهای جو فروش زیاد شدهاند. خیلیها حرفهای قشنگ میزنند اما اعمال زشتی از خود بروز میدهند. در این فضا، وقتی یک نفر از روی خلوص حرف میزند، برای آدم زیبایی دیگری دارد. او وقتی از خانواده شهدا میگوید، حرفش خالص است. او واقعاً در تب و تاب شهدا میسوخت. لقلقه زبان ما شده است که ای کاش شهید میشدیم. در صورتی که خیلی از ما میدانیم که فقط شعار میدهیم. اما قاسم سلیمانی وقتی از رفقای شهیدش یاد میکرد، عین شمع آب میشد. وقتی خبرنگار از او میپرسد که شما خیلی در معرض کشته شدن هستید، میگوید من سالیان سال است در میان کوهها و صحراها به دنبالش میگردم و وقتی خاطراتش را میخوانید میبینید دروغ نمیگوید، واقعاً دوست دارد شهید بشود.
تسنیم: درباره نام کتاب هم توضیح میدهید؟ درست است که از خود شهید نقل شده که روی سنگ قبرم بنویسید سرباز قاسم سلیمانی اما این نگاه سرباز بودن آن هم برای فرماندهی در این درجه از کجا نشات میگیرد؟
امیر مسعود بختیاری که یکی از بزرگان ارتش ما است و نقش خیلی پررنگی هم در عملیاتهای ما در طول دفاع مقدس داشت، صحبتی در رابطه با سرباز دارد. ایشان میگوید سرباز، دو تعبیر دارد؛ یک سرباز، همین سربازی است که درجهاش مشخص است؛ تکاور و در واقع مسئول تفنگ خودش است. اما یک بار وقتی واژه سرباز را به کار میبریم، مراد هر فرد نظامیاست که قسم خورده است پای آرمانهایش بایستد و به قول خودش پستش را ترک نکند؛ سوای از اینکه چه درجه و رتبهای دارد. قاسم سلیمانی خود را تنها یک سرباز میدانست و نمیخواست که درجه و مقام، او را از سایر رزمندههایی که در کنارش میجنگند، متمایز کند. این برداشت البته چیزی بود که با رفتارها و روحیاتش هماهنگی داشت. حاج قاسم به شدت از تملق بیزار بود. بارها در سخنرانیهایش شنیدم که اگر کسی از او تعریفی میکرد، خیلی بیپرده به او خرده میگرفت. تاکید میکنم که عظمت اینجاست که او دروغ نمیگوید؛ برخلاف بسیاری که میان گفتهها و عملکردهایشان، فرسنگها فاصله است.
تسنیم: و لذا این شهادتی که خودش با جان و دل از آن میگفت برای خودش شیرین بود و برای ما جانسوز؟
من خودم ماهها با اسناد و خاطرات و سخنان سردار زندگی کردم و وقتی به نوشتن از نقطه شهادت ایشان رسیدم، خیلی برایم دردناک بود. اما تردید ندارم که بحث شهادتش برای خود ایشان پایان خیلی شیرینی بود. شهادت دقیقاً همان چیزی بود که خودش میخواست؛ هر چند برای ما از دست دادن یک فرصت بزرگ بود.