در این جلسه هیچ چیز از قلم نمیافتد
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، دیدارهای دانشجویی را به دو چیز میشناسم؛ صراحت و صمیمیت. نمیخواهم مشت را نمونه خروار در نظر بگیرم، اما گفتگو با چند دانشجوی دور و برم نشان میدهد، برای حل مسئله صراحت به تنهایی کافی نیست. وارد حسینیه میشوم. هنوز دانشجویان اجازه ورود پیدا نکردند و جمعیت اندکی داخل حسینیه حضور دارند. برای نشستن جایی انتخاب میکنم که هر دو را خوب ببینم؛ هم سخنران...
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، دیدارهای دانشجویی را به دو چیز میشناسم؛ صراحت و صمیمیت. نمیخواهم مشت را نمونه خروار در نظر بگیرم، اما گفتگو با چند دانشجوی دور و برم نشان میدهد، برای حل مسئله صراحت به تنهایی کافی نیست.
وارد حسینیه میشوم. هنوز دانشجویان اجازه ورود پیدا نکردند و جمعیت اندکی داخل حسینیه حضور دارند. برای نشستن جایی انتخاب میکنم که هر دو را خوب ببینم؛ هم سخنران و هم آقا. نمیدانم برای نوشتن گزارش روایی از عنوان «آقا» استفاده کنم یا عناوین رسمیتر مثل مقام معظم رهبری. از زمانی که ایشان را شناختم، همواره از این عنوان استفاده کردهام.
به محض نشستن سر صحبت را با دانشجوهای دور و برم باز میکنم. با دانشجویی که کنارم نشسته است، رفیق مشترکی هم پیدا میکنیم. کنجکاوم ببینم نظر دانشجوها درباره این قرار هرساله چیست؟
از دانشجویی که رفیق مشترک پیدا کردیم و سمت چپ من نشسته است میپرسم: «از حرفهای پارسال چیزی یادت مونده؟» پاسخش را پیشبینی میکردم؛ آنچنان چیزی یادش نیست. از بقیه هم پرسیدم، کم و بیش اسم بعضی از سخنرانها را به یاد میآورند. این هم بستگی دارد که در کدام تشکل فعالیت دارند.
دیدارهای دانشجویی را به دو چیز میشناسم؛ صراحت و صمیمیت. نمیخواهم مشت را نمونه خروار در نظر بگیرم. اما گفتگو با چند دانشجوی دور و برم اینطور نشان میدهد که برای حل مسئله، صراحت به تنهایی کافی نیست. مشغول صحبت کردن هستیم که خانمها شعار دادن را آغاز میکنند «پسر فاطمه منتظر تو هستیم.» شور و انرژی ما و آنها برای همراهی در شعارها یکسان نیست. تا قبل از این دیدار تصور میکردم کسی که بلند میشود و شعاری را اعلام میکند، احتمالا از قبل هماهنگ شده و افراد مشخصی اجازه این کار را دارند. اما در این جلسه میفهمم که خبری از هماهنگی نیست. یک نفر صلوات میگیرد، یک نفر دیگر شعاری میسازد و حضار با او همراهی میکنند. دانشجوها به تولد آقا نیز توجه دارند روز جلسه با روز تولد ایشان همزمان شده است. «علمدار ولایت، تولدت مبارک.»
نزدیک به نیم ساعت، شاید هم کمی بیشتر، ماراتن شعارها ادامه پیدا میکند. بعضی شعارها همانهایی است که همیشه گفته میشود و شاید همین «همیشه گفته شدن» موضوع را گاهی برای ما عادی میکند. نباید گذاشت مسائل هادی شود. به عنوان مثال آقا مدتهاست که برای تبیین، صراحتا حکم جهاد صادر کردند، اما فکر نمیکنم آنطوری که باید و شاید این حکم را جدی گرفته باشیم.
حالا ساعت 4 بعد از ظهر است. کسی دنبال شعار دادن نیست. همه منتظرند تا آقا وارد حسینیه شوند. دانشجوها با دقت نشانههای ورود ایشان را بررسی میکنند. «مجری رو ببین، رفت پشت تریبون.» دیگری گفت: «زلفیگل و وزیر بهداشت هم اومدن.»
درحال بررسی نشانهها بودیم که آقا وارد حسینیه میشوند. بلافاصله جمعیت به احترام ایشان از زمین بلند میشود. آقا هنوز قدم اول را به قدم دوم نرسانده است که جمعیت از انتهای حسینیه به سمت جلو حرکت میکند. شعارها دوباره جان گرفته، هماهنگ و پر شور شده است. هر چه تلاش کردم، اصلا نتوانستم آقا را به خوبی ببینم. تمام حواسم به این جمع بود که بر اثر ازدحام جمعیت زمین نخورم. دانشجویان همچنان ایستاده و شعار میدهند که قاری، تلاوت قرآن را آغاز میکند. تلاوت قرآن همهی سر و صدای جمعیت را به سکوت تبدیل میکند. در حین قرائت قرآن باید جایی که پیدا کردهام را رها کنم. در این یک وجب، همه نشستهاند، بجز خودم.
پس از تلاوت قرآن، مجری برنامه پشت تریبون میرود. نحوه معرفیاش، توجهم را جلب میکند. او پس از گفتن نام و نام خانوادگی، میگوید: «مادر هستم و با افتخار معلم». نکتهای را در رابطه با زمان برنامه گوشزد میکند و نماینده اولین تشکل را برای ادای سخنرانی دعوت میکند.
اولین تشکل، اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان است. نماینده این تشکل، هم محاکمه بانیان وضع موجود را میخواهد هم به انتصابات دولت سیزدهم انتقاد دارد از طرفی بخشی از مشکلات را نیز ناشی از تحریم میداند. دبیر اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان سراغ افزایش قیمتها نیز میرود. قیمت مسکن و خودرو را یادآوری کرده و تاکید میکند که این دو مورد برای دانشجوها تبدیل به آرزو شده است. در میان صحبتهای او شعارهای جسته گریختهای داده میشود؛ گاهی تکبیر و گاهی «احسنت».
پر شور و تقریبا، سریع صحبت میکند. با این حال متنش را نیز روان و بدون مکث میخواند. به این فکر میکنم که نفر اول سخنرانی کردن همیشه سخت است؛ در چنین جلسهای سختتر. پس از تمام شدن صحبتهایش، منتظرم که انگشتر، عبا یا چیزهایی دیگر از آقا بخواهد. اما تنها خواستهاش دعای خیر است.
دومین سخنران، دبیر جنبش عدالتخواه دانشجویی است. این تشکل از مصادیق بیشتری در حرفهایش استفاده کرده است. به علاوه سعی کرده است، مطالبش را دستهبندی شدهتر ارائه کند. بنظر میرسد با تشکل قبلی در یک موضوع اختلاف دارند؛ نقش تحریمها. اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان تحریم را در شرایط کشور موثر میدانست، اما اینها بیشتر نحوه مدیریت و سیاستگذاری را. نفر دوم نیز از آقا چیزی نمیخواهد. فقط درخواست میکند که یک جلسه برای دیدار خصوصی با فعالان تشکلها نیز مهیا شود.
نوبت به نماینده بسیج دانشجویی میرسد و یک خانم به جایگاه سخنرانی میرود. ابتدا نعمت جمهوری اسلامی را یادآوری میکند. برای اثبات حرفش نیز به تاریخ ارجاع میدهد و بلند میگوید «آقایان تاریخ بخوانید». از وضعیت ایران در دورههای گذشته میگوید. وضعیتی که ایران یکبار توسط بزرگان دنیا تقسیم میشد و بار دیگر علیه آن کودتا شکل میگرفت. در ادامه نماینده بسیج از تاریخ عبور میکند و به زمان حال نیز تلنگر میزند. از مشکل مسکن میگوید. «در عرصه مسکن برخی مسئولان همچنان اصرار دارند که به مردم کلید تحویل بدهند و روبان ببرند» علاوه بر بیان مشکل مسکن، به ریشه این مشکل نیز اشاره میکند؛ عدم عرضه زمین. سومین نماینده هم از آقا خواستهای ندارد. بلکه برعکس. انگشتری هم به ایشان هدیه میدهد و از ایشان درخواست میکند که در دیدارهای بعدی این انگشتر را به دست کنند. جمعیت حاضر در حسینیه در سکوت کامل، شنونده شده است. بعضیها قلم به دست گرفته و مینویسند. بعضی هم که مثل من پشت ستون گیر کردهاند، هر از چندگاهی تلاش میکنند تا چهره آقا را ببینند.
پس از بسیج نوبت به نماینده جهادگران میرسد. او دکترای الکترونیک از دانشگاه چمران اهواز دارد. در ابتدای سخنرانیاش سلام جهادگران اهواز را نیز به آقا میرساند. او سازمانها و ادارات مرتبط با حرکتهای جهادی را سرعتگیر میداند تا شتاب دهنده. از طرفی از آقا درخواست میکند که هفتهای را در سال تحصیلی دانشگاه به عنوان هفته «امید و وحدت» نام گذاری کنند تا هم آن سازمانها به خودشان بیایند هم از دانشجویان حمایت شود. فکر نمیکنم با یک نامگذاری چنین تحولی صورت بگیرد. این روزها و هفتههای نام گذاری شده، به شدت استعداد این را دارند که به مراسمهای یک شکل و از سر تکلیف تبدیل شوند. پس از آن انگشتری که به آقا هدیه شد انگار یخ بچهها آب شده. نماینده جهادگران، تقاضای عبا و انگشتر میکند. خواسته دیگری نیز دارد. میخواهد که خطبه عقدش را آقا بخوانند.
ششمین نفر دبیر اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل است. صحبتش را با نظم نوین جهان آغاز میکند. از همین مطلب استفاده کرده و مشکلات داخلی را بیان میکند. «متاسفانه داریم باور میکنیم که زور ایران قوی به مافیای خودرو نمیرسد.» حرفهای این تشکل بارها توسط دانشجویان تأیید میشود. مشکل خودرو و مسکن تقریبا پای ثابت حرف دانشجوها است. قرآنی هم از سوی این تشکل به آقا هدیه داده میشود. همچنین دبیر این تشکل واسطه میشود که خواسته بعضی از خانوادههای شهدا را منتقل کند؛ آن خواسته دیدار با شخص آقا است. البته تا یادم نرفته این را هم بگویم که نماینده این تشکل، برای خودش انگشتری هم میخواهد. انگار پس از آن انگشتری که از طرف دانشجویان به آقا هدیه داده شد، یخ سخنرانها برای گرفتن هدیه باز شده است.
نوبت به نماینده نشریات دانشجویی میرسد. نماینده نشریات دانشجویی دختری است از دانشگاه شریف. در ابتدای حرفش شهدای دانشگاه شریف را نام میبرد؛ از شهید شریف واقفی تا شهید احسان قدبیگی و دیگر اساتید این دانشگاه که با ترور به شهادت رسیدند. نماینده نشریات، به نسبت قبلیها، شمردهتر و با طمأنینه بیشتری حرف میزند.
پس از نشریات نوبت به نماینده دفتر تحکیم وحدت میرسد. فکر میکنم تا این لحظه از برنامه، صحبتهای این تشکل بیشترین بازخورد را از دانشجویان گرفته است. این تشکل هم نسبت به صحبتهای اخیر رئیس جمهور سابق واکنش نشان میدهد هم نسبت به گرانیها و مشکلات امروز. «8 سال از قانون اساسی دم زدید، اما بر خلاف اصل 9 قانون اساسی استقلال کشور را نشانه گرفتید و برجام و سند 2030 را به ملت تحمیل کردید.»
گویا وقت نماینده دفتر تحکیم وحدت تمام میشود، اما یک دقیقه قرض میگیرد تا حرفش ناقص نماند. پس از او مجری برنامه میگوید که وقت این بخش از جلسه تمام شده، اما به یکی از تشکلها فرصت صحبت کردن نرسیده است. آقا اشاره میکنند نفر بعدی نیز برای بیان حرفهایش پشت تریبون بیاید.
آخرین نفر، نماینده مجمع اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد است. بیانیه این تشکل زبان سادهتری دارد. به فیلترینگ و سربازی نیز اشاره میکند تا در این جلسه هیچ مسئلهای از قلم نیفتد. فرصت صحبت به تمام تشکلها رسیده است. مجری برنامه پایان بخش اول جلسه را اعلام میکند. حالا از گوشه و کنار حسینیه شعرخوانیهای پراکنده آغاز میشود. بعضی نیز فرصت را غنیمت شمرده درخواستهایی دارند «آقاجان من تا حالا ده بار خواب دیدهام که از شما انگشتر گرفتهام.».
فرصت به صحبتهای آقا میرسد. در ابتدای سخنانشان چند نکته را نسبت به همین جلسه و حرف تشکلها بیان میکنند: «اول اینکه سلام مرا به همه و به ویژه خانواده شهدا برسانید.» بنظرم در پاسخ به صحبتهای نماینده انجمن اسلامی دانشجویان مستقل است. دوم اینکه فرمودند: «تولد حقیر مسئله کوچکی است و اهمیتی ندارد.» آقا حواسشان به شعارهای بچهها پیش از شروع جلسه بوده است. بعد نکتهای را در رابطه با خصوصیسازی و جلسه اقتصادی سران قوا مطرح کردند.
آقا از همین ابتدای جلسه نگران هستند که وقت کم بیاورند و نتواند تمام مطالبشان را بیان کنند. بنظرم همین نشان میدهد که این جلسه برای ایشان اهمیت دارد. از طرفی در بین صحبتهایشان، پاسخ برخی تشکلها را نیز میدهند. ایشان از دانشجو توقع راهکارهای علمی و عملی دارند. حتی برای ارائه این راهکارها نیز پیشنهاد میدهند که دانشجوها به سازمان برنامه رفته و آنجا مطالباتشان را پیگیری کنند.
کم کم نزدیک اذان میشویم. نمیدانم بالاخره فرصت شد تا تمام مطالب را بیان کنند یا نه. با اتمام زمان جلسه، دوباره همهمهها آغاز میشود. همه درخواست دارند که جلسه پس از اذان نیز ادامه پیدا کند. نماز اول وقت اولویت دارد. برای آخرین جمله این دیدار آقا فرمودند: «شما را دوست داریم و دعایتان میکنیم.» جلسه تمام میشود. پس از نماز و هنگام خروج آقا از حسینیه، عدهای روی صندلیهای چیده شده در کنارهی حسینیه میروند تا بتوانند آقا را رویت کنند.
فکر نمیکردم افطار داشته باشیم. اما افطار 27 رمضان را مهمان این جلسه هستیم. افطاری جلسه هم آنچنان تشریفاتی نیست. چند خرما و نان و پنیری است که در سادهترین مساجد نیز پیدا میشود.
از حسینیه که خارج میشوم همان لحظه نوشتههایم را مرتب میکنم. همچنان به گفتگو خودم با دانشجویان در ابتدای جلسه فکر میکنم. یعنی سال بعد کسی حرهفای این جلسه را به یاد دارد؟ تشکلها برای پیگیری مطالباتشان کاری انجام میدهند؟ انگار این بیانیهها چیزی کم دارد. مثلا اینکه هر تشکل در سال گذشته چه مسئلهای را پیگیری کرده است، چقدر وقت گذاشته و این پیگیری به کجا رسیده؟ حالا باید منتظر بمانیم