روایت تاجگردون از ماجرای گرانی بنزین در سال 98
غلامرضا تاجگردون عضو حقوقی شورایعالی هماهنگی اقتصادی سران قوا در سال 98، در واکنش به اظهارات اخیر رییسجمهور سابق، ماجرای افزایش قیمت بنزین را روایت کرد.
به گزارش ایرنا، غلامرضا تاجگردون که در ماجرای اغتشاشات آبان سال 1398 در پی سه برابر شدن قیمت بنزین، ریاست کمیسیون برنامه بودجه مجلس دهم را برعهده داشت و عضو شورایعالی هماهنگی اقتصادی سران قوا بود در واکنش به مصاحبه اخیر رییس جمهور سابق و طرح ادعاهای جدید، ماجرای دقیق جلسه شورای هماهنگی سران قوا و اعتراضش به نحوه اجرای این مصوبه را تشریح کرد:
اصل واقعه:
در اخبار خواندم که آقای روحانی رئیس جمهور سابق در خصوص واقعه افزایش قیمت بنزین و اتفاقات آن ایام اظهارنظر فرمودند و در این مصاحبه گفتهاند که من مردم را به راهپیمایی دعوت کردهام. (گفتهای نادرست)
آنچه در آن روز اتفاق افتاده بود در کتاب زندگینامهام (چاپ شده و هنوز انتشار داده نشده) آوردهام. نمیدانم چرا وقتی وزیر کشور، رئیس جمهور را در جریان نمیگذارد (اگر این حرف درست باشد) انتظار دارد امثال من که نماینده مردم بودیم، حرف مردم را به زبان نیاوریم.
یکی از موضوعاتی که در طول جلسات خیلی روی آن بحث میشد، مبحث اصلاح قیمت انرژی، مخصوصاً بنزین بود. کمیسیونهای مختلف مجلس در اینباره بحث میکردند، پیشنهادهای مختلفی میدادند و در جلسات علنی و غیرعلنی صحبت این بود که سازوکار چگونه باشد.
در کمیسیون بودجه هم که میبردیم تقریباً همه جوانب سناریو را که بررسی میکردیم، رأی به افزایش قیمت بنزین به بیش از 30 درصد نمیرسید. نه اینکه موافق نبودند بلکه هر کسی دوست داشت پیشنهاد خودش رأی بیاورد.
مثلاً یکی پیشنهاد میداد که بنزین را به شکل سرانه، آن هم بهطور مساوی بدهیم به مردم، یکی میگفت تکنرخی باشد و دیگری هم معتقد به دو نرخی بود و اینکه سوبسیدش را چه کار بکنیم.
من و لاریجانی یک جهتگیری کلی داشتیم اما علیرغم اصرار ما، دولت نمیپذیرفت. بحثمان این بود که اگر مابهالتفاوت ناشی از اصلاح قیمت ارز و اصلاح سوخت و یارانه را تجمیع کنیم و بدهیم به مردم، آنها این گشایش را لمس میکنند.
چون همزمان شده بود با اصلاح قیمت ارز کالاهای اساسی که قیمت 4200 تومانی به کالاها تخصیص بدهند که منابع بسیار سنگینی هدر میرفت بدون اینکه عواید آن روی سفره مردم بیاید.
میگفتیم: شما کمکم این جهت را تغییر بدهید. مثلاً چرا ما سه میلیارد دلار روی دارو هزینه کنیم در صورتی که مردم احساس نمیکنند. یا سه میلیارد دلار ارز ارزان بدهیم بابت روغن و مردم لمس نکنند در زندگیشان. در صورتی که اگر همین را آزاد کنیم و مابهالتفاوتش را در جیب یا کارت مردم برود بیشتر حسش میکنند و با این روش جلوی رانت و فسادهای بعدی هم گرفته میشود.
دولت به هر دلیلی زیر بار نمیرفت. حالا یا ریسک نمیکرد یا اعتقاد نداشت یا در ذهنشان دنبال چیز دیگری بودند که همراهی نمیکردند.
پیشبینی ما این بود که یارانه 45 هزار تومانی را تا 200 یا 250 هزار تومان برسانیم که مردم منابع بیشتری در اختیارشان قرار میگرفت. مدلهای مختلفی روی افزایش قیمت سوخت پیاده میشد و قرار شد وقتی شرایط امنیتی و اقتصادی و روانی جامعه فراهم شود، قیمت را اصلاح کنند.
مجلس هم قرار بود در رابطه با این موضوع توجیه شود. یک روز یکهو اعلام کردند که قیمت بنزین از 1000 تومان به 3000 تومان اصلاح و افزایش یافته است. بنزین سهمیه هم همان 1500 تومان است. خودم خبر نداشتم و از رئیس مجلس شنیدم. ناگهان شوکی به جامعه وارد شد.
جالب این بود که رئیس جمهور گفت: از رادیو شنیدم! البته این حرف در حد خودش برای نظام اجرایی کشور خیلی مسخره بود.
اتفاقاً من همان شب وقتی قیمت بنزین افزایش پیدا کرد یادداشتی نوشتم و گذاشتم در اینستاگرامم با این مضمون: افزایش قیمت بنزین! اگر هزار و یک دلیل، وجود داشته و دارد که باید قیمتها اصلاح شود، فقط به خاطر یک دلیل نباید در شرایط کنونی انجام شود، آن هم: فشار اقتصادی، مالی و روانی بر جامعه بخصوص مستضعفین.
تنها کسی بودم که در مورد این موضوع، موضع گرفتم و خبرش سریع در کشور پیچید. نزدیک ظهربود که از وزارت کشور، شورای امنیت وزارت اطلاعات و برخی نهادها اصرار کردند که این مطلب را از روی صفحهتان بردارید، درست نیست که شما به عنوان یک عضو ارشد شورای هماهنگی این کار را بکنید. بالاخره ساعت دو، سه بعدازظهر روز جمعه بود که این پست را از روی صفحه اینستاگرامم برداشتم.
روز بعد برخی از شهرها از جمله گچساران شلوغ شده بود. فردا صبحش جلسه سران بود و از وزیر کشور درخواست کردند بیاید در جلسه و گزارشی بدهد. وزیر کشور هم شروع کرد به ارائه گزارش و گفت: من مشهد بودم و از مشهد که میآمدم دیدم که برخی نقاط شلوغ است.
جوری گزارش میداد که میتوانیم کنترل کنیم. مشخص بود از قبل هماهنگ شده، بنابراین به رئیس جمهور گفت: مگر این مصوبه سران نیست؟ رئیس جمهور گفت: چرا.
وزیر کشور: مگه تاییدیه رهبری را ندارد؟
رئیس جمهور: چرا.
وزیر گفت: پس چرا بعضی از اعضای این جلسه مخالفت میکنند؟
رئیس جمهور گفت: مثلاً کی؟
وزیر گفت: آقای تاج گردون!
رئیس جمهور هم با توپ و تشر به من گفت شما بیخود میکنید که مخالفت میکنید. رهبری موافقت کرده. یک جوری رهبری را آورد وسط که جلسه سنگین و تلخی شد.
من هم بعد از حرف رئیس جمهور صحبت کردم که آقای رئیس جمهور تنها کسی که در این جمع با مردم مستضعف روبروست من هستم. من با مردم استانم روبرو هستم که به من رأی دادند و آمدم مجلس.
در مجلس هم رئیس کمیسیون بودجه هستم و حضرت آقا امر فرمودند در این جمع باشم؛ پس من باید حرف مردم را بزنم.
اینکه شما تصمیمی را یکهو اعلام میکنید، بدون اینکه سران متوجه بشوند و زمینههایش را فراهم کنید، قطعاً مردم آسیب میبینند، شهرها شلوغ میشوند و درگیری و کشتار خواهد شد. وزیر کشور هم باید امنیت منطقه را برقرار کند، چه کار دارد که نرخ تورمش چقدر باشد یا هر چیزی.
بحث سنگین شد و آقای واعظی رئیس دفتر رئیس جمهور برای اینکه حرف من را قطع کند، یکهو گفت: آقای رئیس جمهور بگم چای و نسکافه بیاورند؟
در حقیقت به نوعی میخواست ادامه ندهم. من هم سکوت کردم و بعد از اینکه تعارفات چای و نسکافهاش تمام شد، میکروفن را روشن کردم و گفتم مثل اینکه چای و نسکافه آقای واعظی خیلی مهمتر از خون مردم است. من دارم درباره مردم صحبت میکنم و شما از چای و نسکافه حرف میزنید.
این حرف خیلی بهشان برخورد و جو را بدتر کرد. آقای رئیسی رئیس قوه قضائیه، از من حمایت کرد. در آخر جلسه واعظی به من گفت آقای تاجگردون من تازه دیشب از شما دفاع میکردم. وقتی معاون وزارت اطلاعات میگفت به خاطر این پست اینستاگرامی حتماً تاجگردون را ردصلاحیت میکنیم، من گفتم خیلی بیخود کردید که بخواهید به خاطر یک پست در دفاع از مردم، تاجگردون را رد کنید.
این بود اصل روایت آن روزها.