شنبه 3 آذر 1403

روایت یک دوست از فرمانده‌ای خوش‌تیپ و خستگی‌ناپذیر / یک داستان مفصل پشت این عکس است

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
روایت یک دوست از فرمانده‌ای خوش‌تیپ و خستگی‌ناپذیر / یک داستان مفصل پشت این عکس است

خراسان نوشت: «من حاضرم درد بر مغز استخوانم بنشیند اما نروم در شهر تهران زیر کولر روی تشک لم بدهم، فقط در فکر استراحت و سلامت خودم باشم. من باید خیلی بی‌غیرت باشم که این‌طور رفتار کنم».

این جملات جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بعد از درخواست پزشکان از او برای بازگشت به تهران است چون به شدت مجروح شده بود اما پاسخ فرمانده دلاور تیپ 27 محمد رسول‌ا...(ص)، هنوز هم آدم را میخکوب عظمت و ظرفیت خودش می‌کند. اوایل امسال بود که سخنگوی سپاه خبر «شهادت قطعی» احمد متوسلیان را تکذیب کرد و گفت: «در وضعیت ایشان و همراهان تغییری صورت نپذیرفته و پرونده سرنوشت آنان همچنان مفتوح و توسط مراجع سیاسی و حقوقی کشور در حال پیگیری است... از سرنوشت قطعی آن‌ها (شهادت یا زنده‌بودن) اطلاعات موثقی در دست نیست».(منبع خبر: سپاه‌نیوز) حاج احمد متوسلیان و همراهان او یعنی کاظم اخوان، تقی رستگارمقدم و سیدمحسن موسوی در 14تیر 1361 در منطقه «باره» لبنان ربوده شدند. یک عکس معروف از حاج احمد متوسلیان و چند نفر از رزمندگان پس از آزادسازی خرمشهر وجود دارد که فقط دو نفر از آن‌ها شهید نشدند. بعد از پیگیری‌های فراوان موفق شدیم که آقای «اسدا... توفیقی» راوی تیپ27 را که در این عکس کنار حاج احمد است، پیدا و راضی کنیم تا برای دقایقی درباره خاطراتش از این فرمانده بزرگ و شجاع برای ما بگوید. در پرونده امروز زندگی‌سلام از جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان می‌گوییم و چشم انتظار روزی هستیم که به استقبال او برویم و به کشورمان برگردد.

فیلم «ایستاده در غبار»، قطره‌ای از معرفی دریای حاج احمد بود فیلم «ایستاده در غبار» درباره زندگی احمد متوسلیان است و سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر 1394 را از آن خود کرد. آقای توفیقی درباره این‌که «مهدویان» کارگردان این فیلم چقدر در نمایش چهره واقعی حاج‌احمد موفق بوده، می‌گوید: «درباره این که فیلم «ایستاده در غبار» تا چه اندازه توانسته است زندگی واقعی حاج‌احمد را از نظر من که سال‌ها در کنارش بودم، ترسیم کند، شاید بتوان با این سوال پاسخ داد که فیلم حضرت یوسف پیامبر (سلام‌ا...‌علیه) تا چه اندازه در ترسیم زندگی واقعی آن حضرت موفق بوده است؟ بالاخره فیلم است دیگر و مگر می‌شود همه آن چه را بوده، بازسازی کرد و فیلم گرفت؟ اما چاره چیست؟ به هرحال قطره‌ای از بی‌نهایت حقیقت را تصویر کردن بهتر از هیچ است و این فیلم در برابر شخصیت حاج احمد، قطره‌ای در برابر دریا بود».

یک داستان مفصل پشت این عکس است رزمنده و راوی تیپ 27 در ابتدای صحبت‌هایش درباره آن عکس معروف می‌گوید که در کنار حاج احمد متوسلیان ایستاده است. «توفیقی» درباره ماجراهای پشت‌پرده آن عکس می‌گوید: «این عکس جلوی مسجد جامع خرمشهر گرفته شده و مربوط به روزهای بعد از عملیات بیت‌المقدس است که داستان مفصلی پشت آن است. پس از نهایی‌شدن عملیات و آزادی خرمشهر و تثبیت خط مقدم، عملا عملیات خاتمه یافت و خطوط مقدم تحویل گردان‌های تازه نفس و گردان‌های بازسازی‌شده شد. سپس ستاد و قرارگاه تاکتیکی لشکر تعطیل شد و همه به‌تدریج به مقر اصلی لشکر در دارخوین خوزستان برگشتند. آن روز در حال برگشت به دارخوین از جاده حسینه که منشعب از جاده اهواز و خرمشهر و به سمت خط مقدم (مرز بین‌المللی ایران و عراق) است، به‌همراه حاج احمد و آقای رزاق‌زاده و راننده حاجی و چند نفر دیگر بودیم. وقتی به محل تقاطع جاده حسینه به جاده اهواز و خرمشهر رسیدیم، راننده از حاج احمد پرسید از مسیر پل شناور دارخوین به مقر لشکر برویم یا اگر اجازه می‌دهید از سمت شهر خرمشهر که به‌تازگی آزاد شده به مقر لشکر و ستاد اصلی برگردیم؟ همین جا باید این را بگویم که مسیر خرمشهر برای تردد به دارخوین طولانی بود و لاجرم بعد از خرمشهر باید به آبادان و از جاده آبادان و اهواز به دارخوین می‌رفتیم. به هرحال راننده از حاج احمد خواست و خواهش کرد چون پس از آزادی خرمشهر فرصت نشده که برویم و آن‌جا را ببینیم، اگر موافقت کند از این طرف برویم. تعامل با حاج احمد توسط نیروها مقداری سخت بود چون حاج احمد فوق‌العاده روحیه جدی در کار داشت و عمدتا تمام وقت درگیر موضوعات اصلی جنگ، موضوعات لشکر و... بود و هر تصمیمی را با همین معیارها می‌سنجید تا عملی کند یا جواب منفی بدهد.

بیت‌المال هم که اهمیت بسیار زیادی برایش داشت. این که راننده از حاج احمد بخواهد از سمت خرمشهر برگردیم به معنی طولانی شدن مسیر و افزایش زمان برگشت بود. برای راننده و ما واضح بود که با چنین شرایطی، حاج احمد موافق نیست. یادم هست که راننده به هرحال از حاج احمد خواهش کرد و یک مقداری زبان ریخت و دل حاجی را نرم کرد و حاج احمد لبخندی از سر رضایت زد و موافقت کرد تا به خاطر ما، سمت چپ یعنی به سمت خرمشهر حرکت کنیم. وقتی وارد شهر خرمشهر شدیم، تقریبا یک هفته‌ای از آزادی شهر گذشته و نسبت به روز آزاد شدن مقداری آرام‌تر و خلوت‌تر شده بود. از خیابان‌های شهر جنگ‌زده خرمشهر که دشمن از همه قابلیت‌های موجود در شهر برای آرایش دفاعی استفاده کرده بود، عبور می‌کردیم و حاجی درباره اقدامات مختلف عراق برای مقاومت در پس دادن شهر روی مواضع ایجاد شده، با دقت و دلسوزانه توضیح می‌داد تا ما هم از تلاش‌های رزمندگان آگاه شویم. قابل ذکر است که چسبیده به شهر محوطه وسیعی را عراق برای ممانعت از هلی‌برن نیروهای ایرانی برای آزادسازی شهر با استفاده از اجسام مختلف آرایش داده بود؛ از کاشتن عمودی تیرآهن تا خودروهای مستعمل و اقلام و تجهیزات مختلف استفاده کرده بود که دیده می‌شد و حاج احمد هم توضیحات لازم را ارائه می‌کرد. به هرحال وقتی نزدیک مسجد جامع رسیدیم، راننده خودرو را متوقف کرد تا مسجد و محوطه اطراف آن را ببینیم. نظامیان و بسیجیان مختلفی در محوطه آن جا بودند. یکی از بسیجی‌ها، حاج احمد را داخل تویوتا استیشن دید، شناخت و جلو آمد. از حاج احمد خواست که پیاده شود تا یک عکس یادگاری از او بگیرد. حاج احمد هم این جور مواقع، نه نمی‌آورد و این عکس معروفی که بارها در شبکه‌های اجتماعی پربازدید شده، همان عکسی است که آن بسیجی گرفت و رفت و بعدها منتشر کرد».

از سال 58 با حاج احمد آشنا شدم از «توفیقی» درباره نحوه آشنایی‌اش با حاج احمد می‌پرسم که از چه زمانی بوده است؟ او می‌گوید: «آشنایی من با حاج احمد از نزدیک، در همین عملیات بیت‌المقدس شروع شد که سال 61 بود، اما قبل از آن هم از طریق مصاحبه‌هایی که مجلات پیام انقلاب و امید انقلاب با فرماندهان شهرهای مختلف کردستان در سال‌های 58 و 59 انجام داده و منتشر کرده بودند، با روحیات و دیدگاه‌های فرماندهان مختلف به خصوص حاج احمد آشنا شده بودم و از قبل دلاوری‌های او را در گزارش‌های جنگ‌های کردستان خوانده بودم. گفت‌وگوهای آن زمان حاج احمد و حاج همت درباره موضوعات کردستان و نقش دشمنان انقلاب اسلامی در ایجاد بلوا، هنوز هم خواندنی است و رویکرد و تفکر استراتژیک آنان در این کارزارها و نحوه بیان و عمق شناخت آنان از توطئه‌های دشمن به ویژه آمریکا و اسرائیل و نقش آنان در کردستان از زبان این شهیدان هنوز هم تامل‌برانگیز و قابل استفاده است».

جوانان را از کار بیهوده برحذر می‌داشت یکی از ویژگی‌های حاج احمد متوسلیان، اعتمادش به جوانان بود. او فرمانده‌ای بود که از میدان دادن به جوانان، واهمه نداشت. راوی تیپ 27 با تایید این ماجرا می‌گوید: «همه آنانی که با حاج احمد از کردستان آمدند یا در جنوب کشور، بعدها به او ملحق شدند، جوان بودند. البته او در اعتماد به جوانان، بی‌گدار به آب نمی‌زد. جوانان در یک سیستم نظامی دقیق، تحت تاثیر شور و شوق حاج احمد قرار گرفتند و در این همراهی آبدیده شدند. قصه‌ها و داستان‌های مختلف حاج احمد با نیروهای تحت امرش، زیاد و خواندنی و شنیدنی است اما یکی از توصیه‌های همیشگی او به جوانان این بود که کار عبث و بیهوده نکنند. همیشه از رزمنده‌ها می‌خواست که حتما برای دقیقه به دقیقه زندگی‌شان برنامه داشته باشند و خودش هم همین‌طور بود. این که زمانش با کارهای الکی هدر برود، ابدا این طور نبود».

نظم و مهربانی 2 ویژگی بارزتر حاج احمد بود راوی تیپ 27، روزهای زیادی از عمرش را در کنار حاج احمد بوده و خاطرات زیادی از او دارد. از توفیقی می‌پرسم که از بین بارزترین ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری حاج احمد، کدام یک شما را بیشتر تحت تاثیر قرار داد که می‌گوید: «رفتار حاج احمد با دیگران و اطرافیانش که هریک وظایف تعریف شده‌ای داشتند، به تنهایی دریایی عمیق و وسیع است. نوع رفتار حاج احمد با نیروهای مافوق سازمان رزم یا پایین سازمان رزم در منظومه اخلاق و سلوک یک رزمنده عاشق دین و امام (ره) قابل تجزیه و تحلیل و رصد بود. او روحیه فوق‌العاده جدی داشت و در عین حال عطوفت و مهربانی توامان از وجه ممیزهای خاص اخلاق حاج احمد با دور و بری‌هایش بود، اما اگر بخواهم دو ویژگی بارزتر حاج احمد را از نظر خودم بگویم باید به نظم و مهربانی او اشاره کنم. نظم برایش اولویت زیادی داشت و در همه جنبه‌های زندگی‌اش منظم بود. به هرحال درک چنین ویژگی برای اطرافیانش وقتی اهداف بلند مدت و روحیه مسئولیت‌پذیری‌اش را دیده بودند، اتفاق عجیبی نبود».

خوش‌تیپی و آراستگی برایش مهم بود حاج احمد متوسلیان معروف است به این‌که برای پوشش هم دقت زیادی داشته و به قول امروزی‌ها، خوش‌تیپ بوده است. توفیقی در این باره می‌گوید: «درباره خوش‌تیپی، آراستگی و خوش‌پوشی، من مطلب اضافه‌ای بر آن چیزی که شما در عکس‌های او می‌بینید، ندارم اما باز هم باید به همان موضوع نظم و انضباط که در این‌جا به نوعی دیگر جلوه می‌کند، اشاره کنم. در تمام جنبه‌های زندگی حاج احمد، نظم نمود داشت و خودش را نشان می‌داد. همین نظم شاید برای بعضی از اطرافیانش، سخت بود اما برعکس، برای بیشتر افراد شیرین بود.»

بوکسور بود و خستگی‌ناپذیر یک فرمانده دلاور باید از لحاظ بدنی هم توانمند و قوی باشد. می‌گویند حاج احمد بوکسور بوده و حتما آن خاطره معروف از او را شنیده‌اید که در پاسخ به درخواست پزشکان برای بیهوش کردن او و درآوردن یک ترکش گفت: «چون من اطلاعات و اسرار پراهمیتی را از عملیات‌های آینده به‌ویژه سلسله نبردهای کربلای یک تا 12 در سینه دارم، ممکن است در حالتی که به هوش نیستم و قاعدتاً در حال بیهوشی به سر می‌برم که عنان اختیار عقل و زبانم در دستم نیست، اطلاعات ذی‌قیمتی را سهوی لو دهم، بنابراین من را بی‌حس کنید و ترکش را درآورید» و پای حرفش هم ماند و این عمل سخت را بدون بیهوشی انجام داد. همرزم حاج احمد در این باره می‌گوید: «قبل از این‌که حاج احمد را از نزدیک ببینم، درباره ورزشکار بودن و بوکسور بودنش من هم شنیده بودم و اولین بار که او را دیدم، متوجه آمادگی جسمانی بالای او شدم. حاج احمد از منظر قوای جسمانی و بنیه، فوق‌العاده بود. یک ویژگی دیگر او هم که مربوط به قدرت بدنی‌اش می‌شد و گاهی همه را متعجب می‌کرد، خستگی‌ناپذیری‌اش بود. درباره آن خاطره‌ای هم که از بیهوش نشدنش گفتید، من خودم شاهد تعویض سرپایی پانسمان پای حاجی بودم که در همان عملیات ترکش خورده بود. بچه‌های بهداری یک روز صبح حوالی ساعت 9 تا 11 به مقر تاکتیکی عملیات بیت‌المقدس آمدند و حاجی با جیپ فرماندهی از خط برگشت و در همان محیط آزاد و کنار خودرو پانسمان قبلی را باز و تعویض کردند. ترکش به کشاله ران حاجی اصابت کرده بود اما گفت وقت نداریم و بدون هیچ‌گونه مقدمات و موخراتی، همان‌جا ایستاده پانسمان پای ایشان را تعویض کردند و رفتند».

متعهد بودنش در آخرین دیدارمان از یادم نمی‌رود از «توفیقی» درباره آخرین دیدارش با حاج احمد می‌پرسم و این که آیا توصیه یا حرفی از او که هر وقت یاد حاج احمد می‌افتد، در ذهنش باقی مانده است؟ او می‌گوید: «آخرین دیدار ما با حاج احمد قبل از عزیمت ایشان به اتفاق نیروهای کادر لشکر از دارخوین به مشهد با هواپیما در داخل کانکس فرماندهی در ستاد دارخوین و مصاحبه ایشان با جناب رزاق‌زاده، پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس بود. آن روز، حاج احمد در اوج ترافیک کاری و هماهنگی با نیروهای مختلف، به همه سوالات پاسخ داد و تا مصاحبه را تمام نکرد، نرفت. همین متعهد بودن در همه کارهایش به‌خصوص در آخرین دیدارمان، هیچ گاه از ذهنم نمی‌رود.»

2323

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1785444
روایت یک دوست از فرمانده‌ای خوش‌تیپ و خستگی‌ناپذیر / یک داستان مفصل پشت این عکس است 2
روایت یک دوست از فرمانده‌ای خوش‌تیپ و خستگی‌ناپذیر / یک داستان مفصل پشت این عکس است 3