سه‌شنبه 7 اسفند 1403

زمینه های برآمدن رضاشاه!

وب‌گاه اقتصاد نیوز مشاهده در مرجع
زمینه های برآمدن رضاشاه!

زنده‌یاد دکتر جواد شیخ‌الاسلامی، استاد فقید علوم سیاسی در دانشگاه تهران، در اوایل دولت نخست مرحوم هاشمی‌رفسنجانی به خود جرأت داد تا در مقاله‌اش در مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی «کودتای سوم اسفند سال 1299 را سیاه نداند.»

این اظهارنظر کوتاه، برای دکتر شیخ بدون دردسر نشد. در آن هنگام مرحوم هاشمی که داعیه سازندگی خرابی‌های جنگ از طریق عادی‌سازی روابط خارجی و شرایط داخلی داشت، در برخی محافل دارای گرایش مذهبی چپ، به تمایل به نزدیکی به عناصر «رژیم گذشته» متهم بود. برخی از این محافل، جمله دکتر شیخ را شاهد مثالی برای اتهام خود دانستند و چنین گمانه‌زنی کردند که چون سیدمحمود دعایی، مدیرمسئول روزنامه اطلاعات از حامیان پروپا قرص هاشمی‌رفسنجانی است، پس امکان ندارد بدون نظر موافق هاشمی اجازه انتشار مقاله‌ای را در ماهنامه تحت مدیریت خود داده باشد که در آن کودتای سوم اسفند 1299 سیاه قلمداد نشده است! واقعیت این است که روح هاشمی هم از این مقاله خبر نداشت و دکتر شیخ بنا به تحلیل خود این مقاله را نوشته و زنده‌یاد مهدی بشارت سردبیر مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی نیز بنا به صلاحدید خودش مقاله را منتشر کرده بود! به‌دنبال نشر این مقاله، گویا دکتر شیخ گرفتار احضار و مراقبت امنیتی شد و مؤسسه اطلاعات هم تحت فشار قرار گرفت تا آنجا که به اجبار نشر مقالات علمی دکتر شیخ را محدود کرد. در فضای ناشفاف سیاسی، معمولاً بازار گمانه‌زنی‌های پا در هوا به شدت داغ می‌شود و ضمن خیال‌پردازی درباره یک اتفاق کوچک و حاشیه‌ای، افراد بی‌گناه و بی‌پناه را به رنج و چه‌بسا مصیبت گرفتار می‌کند. آنچه برای زنده‌یاد سعیدی‌سیرجانی هم اتفاق افتاد از جنس همین گمانه‌زنی‌های بی‌مایه و پایه درباره چند یادداشت آن مرحوم در روزنامه اطلاعات بود که سرانجام منجر به بازداشت و از دست رفتن جانش شد. منظور از این مقدمه، تأکید بر مواجهه غیرتحقیقی با رویدادهای سیاسی در تاریخ معاصر است. ظاهراً هر فرد یا گروهی که شیفته یک چهره مشهور یا یک رویداد خاص است، چنان آن را مطلق می‌کند و در آن ذوب می‌شود که جای هیچگونه چون و چرایی را برای تحقیق و تتبعی تازه در آن باز نمی‌گذارد. نفرت از یک چهره و یا رویداد هم دقیقاً همین حکم را منتهی در جهت عکس دارد. اینکه پس از گذشت 103 سال، کودتای سیم حوت 1299 را سیاه بنامیم یا ننامیم، تأثیری در زندگی و حیات امروز ما ندارد، اما کنکاش در چرایی وقوع آن حادثه می‌تواند درس‌آموز باشد.

در واقع آنچه سبب کودتای سوم اسفند 1299 شد نتیجه ضعف مفرط دستگاه دولت پس از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان در سال 1288 از یک طرف و مقتضیات نظام بین‌الملل به‌خصوص منافع امپراطوری بریتانیا در نظمِ در حالِ ظهور پس از جنگ جهانی اول و به قدرت رسیدن بلشویک‌ها در روسیه بود.

مشروطه‌خواهان پس از فتح تهران و خلع محمدعلی‌شاه قاجار، متأسفانه نه توانستند بر روی برنامه مشترکی با هم به توافق برسند و نه در تشکیل دولتی کارآمد و باثبات و توسعه‌گرا موفقیتی به دست آوردند.

از 9 مهر 1288 تا 4 اسفند 1299 یعنی به مدت 11 سال، 19 نخست‌وزیر مأمور تشکیل کابینه شدند و هیچ‌کدام هم توفیقی به دست نیاوردند. در واقع حال کابینه‌های مستعجل چنان زار بود که بیشتر آنها توان حفظ خود برای مدت یک سال را هم نداشتند چه رسد به اینکه بخواهند در جهت آسایش و رفاه عموم و جلب رضایت مردم گام بردارند و یا نظم و امنیت را در سراسر کشور تأمین کنند.

از بد حادثه، خطر رشد میلیتاریسم در آلمان، دو همسایه استعمارگر شمالی و جنوبی یعنی روسیه و بریتانیا را به فکر رفع اختلافات خود در مناطق مختلف جهان انداخت؛ به‌طوری‌که این دو قدرت مهاجم در سال 1907 طی توافقی محرمانه ایران را به دو حوزه نفوذِ خود و یک حوزه بی‌طرف تقسیم کردند و در سال‌های اولیه جنگ نیز طی توافق مخفیانه سال 1915 همان حوزه بی‌طرف را هم برای خود در نظر گرفتند تا پس از جنگ، اثری از استقلال و موجودیت ایران باقی نماند!

در تحولی شگرف اما در میانه جنگ، بلشویک‌ها رژیم تزارها را برانداختند و درصدد استقرار نظامی اشتراکی و متضاد با منافع قدرت‌های اروپایی پس از انقلاب اکتبر برآمدند. این رویداد سبب بطلان قرارداد تقسیم ایران شد، اما با این حال در سایه اثرات جنگ و ضعف مفرط دولت مرکزی، اوضاع ایران چنان آشفته و مصیبت‌بار شد که حکام محلی، هر کدام به انگیزه‌ای، از هر سو سر به نافرمانی و شورش برداشتند و آینده کشور را با مخاطره روبه‌رو کردند.

در آن فضای نومیدکننده و هرج‌ومرج‌آمیز و مصیبت‌بار، چشم عموم روشنفکران و رجال ملی و مردم عادی به ظهور فرد مقتدری بود که نقطه پایانی بر آن آشفته‌بازار بگذارد و کشور را از بی‌نظمی و بی‌ثباتی و فلاکت نجات دهد. راز استقبال اولیه عموم روشنفکران از ظهور سردار سپه در عرصه سیاست ایران که نتیجه کودتای سیم حوت بود، در همین نکته خلاصه می‌شود.

کودتا اما درونزا و خودجوش نبود. از طنز حادثه، به قدرت رسیدن بلشویک‌ها در روسیه، چنان منافع امپراطوری بریتانیا را تحت تأثیر قرار داد که به ناگزیر سران لندن خواهان استقرار دولتی قدرتمند در ایران شدند. آنها در واقع برای حفظ منافع خود، سیدضیاء و رضاخان و هنگ قزاق را به تصرف تهران و تشکیل دولتی مقتدر برای ایجاد توازن در برابر فشار بلشویک‌ها ترغیب کردند. با این همه، مردم عادی و رجال ملی از این حرکت ناراضی نبودند زیرا پشت ماجرا هر چه بود، آنها اصل تشکیل دولتی مقتدر و توانا به ایجاد نظم و ثبات را به سود کشور می‌دانستند.

ناتوانی دولت‌ها در حل و فصل انواع و اقسام مشکلات جامعه و نومید شدن مردم از بهبود شرایط معمولاً زمینه را برای ظهور افراد مقتدر و استقبال عموم از آنان هموار می‌کند. این مهمترین درسی است که می‌توان از کودتای سیم حوت 1299 گرفت.

منبع: هم میهن

همچنین بخوانید ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
زمینه های برآمدن رضاشاه! 2