سلمان زمان / «رستم» ی که «عبدالحسین» شد
در این عکس میتوان بر «سلمان زمان» درنگ کرد. هنوز سریال بسیار پرخرج سلمان فارسی درباره سلمان فارسی نهایی و پخش نشده تا مردم با شخصیت او بیشتر آشنا شوند ولی می توان بر این تعبیر مکث کرد.
عصر ایران - در نگاه اول تصویر نکته قابل مکثی ندارد چون کلیشهایترین و رایجترین نوع اعلامیه ترحیم است که با «با نهایت تأثر و تأسف» آغاز میشود و از درگذشتِ کسی خبر میدهد که ما یا میشناسیم و شگفتزده یا غمگین میشویم یا نمیشناسیم و احساس خاصی در ما ایجاد نمیشود هر چند لحظاتی در گیرودار زندگی به یاد مرگ هم میاندازدمان.
اگر متوفا مرد باشد غالبا عکسی هم می گذارند و اگر زن معمولا نمی گذارند و به یک گل بسنده می کنند و کلمه مادر و در یک مورد خاص دیدم روی سنگ قبر همسر شخضیت محترم و شمهوری نوشته همسر فلان کس. حال ان که هر آدمی برای خود هویتی دارد و آن مرحومه هم شناسنامه جداگانه ای داشته و تنها درص فحه وسط آمده در قلان تاریخ با آن اقا ازدواج کرده و صاحب فرزندانی شده که نام آنان ذیل آن آمده است.
در این عکس اما میتوان بر «سلمان زمان» درنگ کرد. هنوز سریال بسیار پرخرج سلمان فارسی درباره سلمان فارسی نهایی و پخش نشده تا مردم با شخصیت او بیشتر آشنا شوند ولی می توان بر این تعبیر مکث کرد.
مرحوم، برادر حجت الاسلام محمد جواد کرمانی است و قبل تر درباره او نکتهای را آورده بودم که مکث و درنگی می تواند باشد درباره همین «سلمان زمان»:
جالبترین وجه برای معرفی او (محمد جواد حجتی کرمانی که طبعا شامل برادر تازه درگذشته محمد رضا هم میشود) این است که پدرش با نام «رستم» فرزند یک موبد زرتشتی به نام «مرزبان» بوده ولی رستم در نوجوانی نه تنها مسلمان میشود که به حوزه علمیه قم میرود و درس طلبگی میخواند تا معمم شود و میشود و نام خانوادگی حجتی را هم بنیانگذار حوزه علمیه قم برای طلبه جوان برمیگزیند که حالا با نام شیخ عبدالحسین شناخته میشده است.
بدین ترتیب رستم نه تنها پا در راه پدر نمیگذارد که حجتالاسلام عبدالحسین حجتی کرمانی میشود و داستان او را محمد جواد در کتاب خواندنی «از آتشکده تا مسجد» با قلمی شیرین آورده است و چون نیاکان ما نیز نه در دو سه نسل قبل که بسیار بیش از آن چنین بودهاند برای همه جذاب است. راز روحیه مداراجویی و احترام به فرهنگهای دیگر در او شاید در همین ژن نهفته باشد هر چند عصبیت و پارهای تندخوییهای او در سال های نخستین انقلاب با این منطق سازگار نیست! / م. خ
تماشاخانه