یک‌شنبه 4 آذر 1403

سودای رستاخیز کتاب

خبرگزاری ایرنا مشاهده در مرجع
سودای رستاخیز کتاب

تهران - ایرنا - سی‌وسومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در حالی بعد از دو سال وقفه کار خود را آغاز کرده که امیدها برای افزایش سرانه مطالعاتی در کشور به واسطه حمایت و سیاست‌های تشویقی دولت سیزدهم، افزایش یافته است تا شاید سودای دلسوزان این عرصه برای رستاخیز دوباره کتاب و کتابخوانی محقق شود.

عمو حسن همزمان با ورود به مصلی تهران و پرت شدن الوان خورشید از دریچه‌های نمایشگاه مسقف کتاب به صورتش، یاد دورانی افتاد که قاضی حکم حبس و زندانش را برای داشتن کتاب «آینده در قلمرو اسلام» {1} با کوباندن چکش بر روی میز دادگاه که نور ارسی از حیات کاخ دادگستری در آن قطعه قطعه می‌شد را اعلام کرد.

به یاد می‌آورد که در روزگاران نه چندان دور، کتاب و قلم به سان شمشیری بران، دل شب می‌دریدند و پیش می‌رفتند؛ کمتر جوان تحصیلکرده ای بود که عاشق آثار نویسنده‌ای نباشد؛ گویی که مطالعه و یافتن دنیای جدید از دل ورق‌های کاهی چاپخانه ها همچون نان شب از اهم واجبات است.

طنز تلخ ماجرا آنجایی است که در تاریخ این سرزمین حق خواندن و نوشتن مختص طبقات خاصی بود و اگر چه نظام کاستی در ایران حاکم نبود اما تا پیش از اسلام هر فردی نمی‌توانست اقدام به یادگیری نوشتن و خواندن کند به گونه‌ای که روایاتی از مشقت، یافتن کتاب کلیله و دمنه توسط فرستاده انوشیروان به هند در تاریخ کهن ایران بیان شده است.

داستان به دست آوردن این کتاب سترگ از سوی ایرانیان چنین است که انوشیروان ساسانی می‌شنود کتابی ارجمند در گنجینه هندوستان است، کتابی که همچون آب زندگانی، زندگی بخش است؛ از بزرگمهر، وزیر دانشمندش، می‌خواهد تا این کتاب را به دست آورد. بزرگمهر از برزویه پزشک که زبان سانسکریت می‌داند، می‌خواهد که به هندوستان سفر کرده و نسخه‌ای از کتاب را بیاورد؛ اما نسخه ارزشمند آن در کتابخانه پادشاه هند است و امانت دادن آن برای کتابدار کتابخانه به بهای از دست دادن جانش است.

برزویه که دارایی فراوان همراه خود دارد تا به هر بهایی که هست این کتاب را برای انوشیروان ببرد، با پرداخت گنج و تاب آوردن سالی رنج، شب‌ها کتاب را از خزانه دار به امانت می‌گیرد و رونویسی می کند و پگاه به خزانه باز می‌گرداند پس از یک سال، نسخه نویسی کتاب به پایان می‌رسد و این گنجینه را که خود از زبان سانسکریت به زبان پهلوی ترجمه می کند را به ارمغان می آورد؛ ولی این کتاب نیز طی سال ها فقط مختص اشراف و اعیان و بزرگان بود.

هر چند که با ظهور اسلام و برافراشته شدن تمدن جدید، علی‌الخصوص با سفارش‌های متعدد رسول اکرم (ص) به کسب علم {2}، از میزان چنین رویه‌ای کاسته شد اما این گونه نبود که به تمامی رو به اضمحلال رود به گونه‌ای که حتی پادشاهان برای بقای قدرت خاندانشان توصیه به گرسنه و بی‌سواد نگه داشتن، عوام‌الناس می‌کردند.

این رویه از دوران ناصری و ظهور مکتب چاپ و فراگیری کتب، شکل دیگری به خود گرفت به گونه‌ای که سانسور و مجازات حبس برای دوستداران اندیشه و آگاهی در نظر گرفته شد.

شگفتا که با وجود مشقت هایی این چنینی آمار فروش کتاب افزایش می‌یافت و کمتر محفلی بود که در آن از مباحث و کندوکاو در مورد اندیشه‌ای خالی باشد و حتی سوسوی تیر چراغ برق های شبانه کوچه ها، مامن افراد برای رسم خواندن و نوشتن شده بود.

در دوران پهلوی مجازات خواندن کتاب های ممنوعه به صورت علنی گسترده‌تر شد و حاکمیت با تمسک به زور و سانسور سعی کرد تا از گسترش آگاهی در جامعه جلوگیری کند به گونه ای که فریدون هویدا در کتابش به خوبی به موضوع سانسور کتاب توسط ساواک اشاره کرده و می‌گوید که «سانسور گاه شامل کتاب‌هایی می شد که قبلا چاپ شده بودند و یا از انتشار نمایشنامه‌هایی مثل هملت و یا مکبث فقط به این دلیل جلوگیری می کرد که در آنها شاه یا شاهزاده‌ای کشته می شد.»{3}

شدیدترین سانسورها از سوی رژیم پهلوی طی سال‌های 1342 تا 1357 اعمال شد که به باور کارشناسان، علت و نقطه عطف اصلی آغاز سانسور در این دوره را می‌توان شروع موج جدیدی از اعتراضات و مخالفت های عمومی به رهبری امام (ره) دانست که با اعتراض ایشان به لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی آغاز شد؛ در این دوره سانسور و یا ممنوعیت چاپ شامل محدودیت دسترسی نیز می شد؛ چنانچه در زندان اوین و کمیته زندانیان مطلقا از کتاب، نوشت افزار، روزنامه و مکاتبه با بیرون از زندان محروم بودند. {4}

فضای سانسور کتاب و آزادی بیان حتی در نمایش آرام سازی شاه در سال 56 نیز تغییر چندانی نکرد؛ علی‌رغم شعار امیرعباس هویدا به اینکه «همه ما می خواهیم در مملکتی زندگی کنیم که در آن آزادی قلم وجود داشته باشد»، فضای سیاسی و فرهنگی کشور همچنان از محدودیت هایی برخوردار بود؛ چنانچه به گفته نخست وزیر «هر فکر و عقیده ای آزاد است مگر آنکه به حیات ملی ایران صدمه بزند.» و این «مگر آنکه» همیشه به نفع خاندان سلطنت تحریف می شد.{5}

صدای اپراتور سی‌وسومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از بلندگوهای نصب شده در مصلی که غرفه های انتشارات را به شهروندان اعلام می کرد؛ پیرمرد را از خیالات دور جدا ساخت و به زمان حال کشاند و شگفتا که با وجود رشد روزافزون نهضت سوادآموزی در کشور که بر اساس آمارهای رسمی اعلام شده، درصد باسوادی از 47.5 درصد سال 1355 به 90.5 درصد در سال 1400 رسیده است، اما دیگر از شور و شوق جوانان برای خرید و خواندن کتاب، خبری نبود!{6}

اینک سال‌ها از ایام جوانی عمو حسن گذشته و گرد گذر دوران، محاسن سیاهش را به توده‌ای برف سفید تبدیل کرده بود و می‌دید که چگونه جوانان امروزی دیگر آن شوق و ذوق گذشته را ندارند و اغلب خودخواه و هوسران، با ظاهری آراسته، اوقاتشان را با گوشی ها و ورود به دنیای فضای مجازی، به بطالت می‌گذرانند.

پیرمرد به یاد داشت که در آن روزها، در دل جوانان آتش شوق زبانه می کشید به گونه‌ای که با اشتیاق و عشق در راه طلب گام برمی‌داشتند تا بر اسرار جهان دست یابند ولی اینک کمال مطلوب بخش بزرگی از این قشر به شهوت پرستی مجازی و لذایذ کم عمق اینترنتی تبدیل شده بود! در آن روزها با احساسی عمیق و شکوهمند و والا به سوی طبیعت و زیبایی های معنوی کشیده می‌شدند و حالا جز تفریح و خوشگذرانی در صفحات مجازی و رفت و آمد با دوستان سبک سر، چیزی برای آنان اهمیت ندارد.

در آن روزها شخصیت افراد را به اخلاق و معنویات و خواندن و دانستن وابسته می‌دانستند ولی اینک شخصیت هر فردی را در سینه ناستبر تلفن همراه‌ها می‌بینند!

به نظر پیرمرد این دگرگونی، دلایل روشنی دارد چرا که جوانان هم سن و سالش در آن روزها برای فهم حقایق به تفکر و تامل می‌پرداختند ولی اینک جوانان این دوره و زمانه برعکس، دنیا را از چشم دیگران می‌نگرند و هرچه دیگران در صفحات مجازی می‌گویند را بازگو می‌کنند.

عمو حسن بر این باور بود که رنج بردن و از راه درست به حق و حقیقت رسیدن کار هر فردی نیست و حالا بسیاری از جوانان این مرز و بوم نیز راه آسان را انتخاب کرده‌اند و به جای این که از توصیه‌های مشفقانه اخلاقی و معنوی دست نوشته‌های اندیشمندان یاری بگیرند به فرونشاندن هوس‌های نفسانی قناعت می‌کنند به گونه‌ای که از روزی که صفحات مجازی و پست‌های ایستاگرامی در این راه پست و هموار قدم گذاشتند، برای او کف زدند و چون جان شیرین او را در میان گرفتند.

در آن روزها که جوانان از حق و عدالت دفاع می‌کردند، آسایش بی‌دلیل توانگران و بدبختی طاقت سوز بینوایان را به باد انتقاد می‌گرفتند، ساواک آنان را دستگیر و زندانی می‌کرد و یا در خوشبیانه‌ترین حالت، این افراد را دست می‌انداخت و آنان را فلسفه‌باف به جامعه معرفی می‌کرد! اما اینک که زمانه تغییر یافته، بسیاری از جوانان روایات مخدوش می‌بینند و می‌شنوند و برای تماشای نمایش‌های مسخره به صفحات مجازی پناه می‌بردند و خوشمزگی می‌کنند!

چنین سقوط و انحطاط اخلاقی در عرصه کتاب و دانش به مخیله هیچ نظریه پرداز و پیشگویی نمی‌رسید به گونه‌ای که در نمایشگاه کتاب نیز بیشتر از خرید کتب، تنقلات و خوراکی های مختلف به فروش برسد و صفحات مجازی و تصاویر خویش‌انداز در این عرصه جولان داده و یکه تازی کنند.

عمو حسن با خود می‌اندیشید که ایراد کار چه بوده که جامعه جوان ایرانی با وجود حمایت گسترده حاکمیت و ارایه تسهیلات و یارانه‌های مختلف به این عرصه آنچنان که شایسته است در امر کتاب و کتابخوانی ورود جدی نداشته‌اند و سالیانه میلیون‌ها دلار برای ترویج فرهنگ کتابخوانی از بیت‌المال هزینه می‌شود؟ به طور نمونه برای برگزاری سی ودومین نمایشگاه کتاب حدودا 30 میلیارد تومان هزینه شده بود که قطعا برای این دوره با توجه به گرانی‌های رخ داده در همه حوزه‌های اقتصادی، هزینه برگزاری رقم بالاتری را تجربه خواهد کرد.{7}

پی نوشت:

1) آینده در قلمرو اسلام برگردان کتاب المستقبل لهذالدین نگاشته متفکر جهان اسلام شهید سید قطب است که با عنوان «آینده در قلمرو اسلام» توسط آیت الله سیدعلی خامنه‌ای ترجمه شده و توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی به چاپ رسیده است.

https://farsi.khamenei.ir/memory-content?id=35645

2) «مَن طَلَبَ العِلمَ فهُوَ کالصائمِ نَهارَهُ، القائمِ لَیلَهُ، وانَ بابا مِنَ العِلمِ یَتَعَلَمُهُ الرَجُلُ خَیر لَهُ مِن أن یَکونَ أبو قُبَیس ذَهَبا فأنفَقَهُ فی سَبیلِ الله» منیه المرید: 100 منتخب میزان الحکمه: 398

3) فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران، تهران، اطلاعات، 1370، چاپ چهارم، صص 93- 94

4) صادق زیباکلام، مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، تهران: انتشارات روزنه، 1384، چاپ پنجم، ص 219

5) زیباکلام، همان. ص 226.

6) https://www.irna.ir/news/84592623

7) https://www.irna.ir/news/84743728

برچسب‌ها