سیاهپوش: عبدالکریم سروش نظر بقیه را به نام خود مصادره میکند
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، چالش و نزاعهای جدیدی که بین دو تن از نمایندگان جریان روشنفکری دینی، یعنی عبدالکریم سروش و محسن کدیور رخ داد، بیانگر بنبست معرفتیای است که روشنفکری دینی به آن رسیده و تبلور و ظهورش در تعارضات و مخالفتهای اساسی بین نمایندگان آن است. با امیر سیاهپوش عضو هیأت علمی دانشگاه معارف اسلامی در این باره گفتوگویی داشتیم که در ادامه حاصل را میخوانید.
آخوند دیروز، تجدیدنظرطلب امروز
امیر سیاهپوش در ابتدا بیان کرد: پایههای اصلی تخاصم و تعارض روشنفکری دینی را باید در برخی مشترکات آنان جستوجو کرد. اصلا باید دید آنان در مدعای خود تا چه حد صادق هستند و خرافهستیزی صحیح میکنند و به دنبال اصل و اساس دیناند. امروزه محسن کدیور، به عنوان کسی که روزی در کسوت روحانیت بوده در حال حاضر به نوعی «آخوند بدون لباس» شناخته میشود و به برخی بنیانهای دینشناختی با انگیزه جدال با خرافه هجوم میبرد. عدهای هم حرف او را از این جهت که روزی روحانی بوده و به هر حال درس دین خوانده، قبول میکنند.
امیر سیاهپوش
عبدالکریم سروش و تقوای علمی!
وی افزود: عبدالکریم سروش هم مدعی این است که در موضوع دینشناسی و معنویت دست به خلاقیت زده و نظرات جدیدی را دارد ارائه میدهد، اما حقیقت این است که نظراتی که سروش از جانب خود بدیع و نو میداند، نظریههای سایر فلاسفهاند؛ منتها او «اخلاق» پژوهش را رعایت نمیکند و بدون آوردن رفرنس و منبع این موضوعات را به نام خود ترویج و بسط میدهد. هرچند امثال مرحوم آیتالله مصباح که با فلسفه غرب آشنا بودند، این مسأله را گوشزد و بیان کردند.
پلورالیسم، عامل اصلی انشقاق در روشنفکری دینی
سیاهپوش گفت: علت اصلی انشقاق روشنفکری و فاصلهگیریهای آن از اصول و ارکان دینی این است که پایههای اصلی این جریان بر مدار «تفکر و عقلانیت» پلورالیستی غربی بنا شده است. عقلانیتی که با سستی بنیانهایش هیچ «باور» و «حقیقتی» را برای شما باقی نمیگذارد که بتوانید با توجه به آن و با تکیه بر آن اعلام موضع کنید و تفاسیرتان را بیان کنید. وقتی شما به نبود حقیقت معتقد باشید، هیچ مبنای مشترکی برای بحث و گفتوگو وجود ندارد که بتوان با معیار آن به گفتوگو بپردازیم. بنابراین پایههای معرفتی اخذ شده از غرب توسط طیف روشنفکری به علتی سستیای که دارند هر بحث و مسألهیابی را متلاشی میکنند، چرا که حقیقت واحد و مشخصی بین آنان نبوده و با نگاه پلورالیستی و نسبیانگارانه به مسائل نگاه میکنند.
سرگشتگی سروش در معرفتشناسی دینی
او بیان کرد: عبدالکریم سروش و شاگردانش مدعی خرافهزدایی از دین هستند. من منکر این نیستم که به شکل تدریجی برخی انگارهها و رفتارهای اشتباه و انحرافی به دین «وارد» شده است، اما مشکل سروش این است که هیچ بنیانشناسی از دین ارائه نمیدهد که بگوید عقیده به «الف»، «ب» و «ج» و... اصل و اساس دین است. حال، یک سری زوائد به دین وارد شده که باید آنها را کنار زد. علت هم این است که اگر سروش باورهایی را به شکل مسلم بپذیرد، برخلاف بنیانهای معرفتشناسی روشنفکری دینی که اخذ شده از غرب است، حرکت کرده. بیان شد که در عقلانیت غربی که اساس روشنفکری است، چیزی متقن و لایتغیر معرفی نمیشود.
دین فرع است و غرب اصل
وی افزود: عبدالکریم سروش و همطیفهای او، هرگاه تعارضی بین دین و افکار پلورالیستی به وجود آمد، دین را به نفع بنیانهای معرفتی غربی خود کنار میگذارند. دقیقتر اگر بخواهم بگویم این دین است که باید با اندیشههای غربی کنار بیاید، نه اینکه دین محور قرار بگیرد و اندیشهها خود را با آن منطبق سازند.
سیاهپوش گفت: این نوع نگاه در وادی نظر و کلام کار را به جایی میرساند که هر نوع تفسیر و برداشت از دین را مجاز میداند؛ یعنی اگر هزار تفسیر از دین ارائه شد، هر هزار برداشت، قابل اهتمام و توجه است، اما وقتی در عمل نگاه میکنیم، این افراد اصلا و ابدا به این بنیان خود پایبند نیستند. یعنی در ساحت نظر، کاری نباید داشت که تفسیر از دین تفسیر داعش است یا جمهوری اسلامی. نباید متعرض تفکر ابنتیمیه شد، اما آیا این افراد از این موضوع خواهند گذشت و برداشت سلفی را میپذیرند؟ اگر بپذیرند که به نفع ارتجاع حکم دادهاند و اگر هم نپذیرند اصول پلورالیستی خود را کنار گذاشتهاند. یعنی در معرفتشناسی سروش و شاگردانش خردهای بر گروههای تکفیری، بهائیت و... نیست، به هرحال باید پلورالیسم را باید رعایت کرد دیگر!
آن سروش دیگر مُرد
وی افزود: تشویش عقیدتی سروش به حدی است که اگر عقاید او را در چند دهه گذشته رصد کنید، شاهد یکسری تجدیدنظرهای «متعددی» خواهید بود که اغلب 180 درجه باهم متفاوتاند. یکبار به ایشان اشکال شد که حرفهای الآن شما با اظهارات چندسال پیشتان متفاوت است. سروش در پاسخ گفت: «آن سروش مُرد.» تجدید نظر امر مطلوبی است، اما وقتی انسان مبنای معرفتی مشخصی نداشته باشد و دائم در حال تغییر عقاید بنیادین باشد، تجدیدنظرطلبی تبدیل به تشویش و اضطراب میشود.
تضاد در گفتار و عمل
سیاهپوش در انتها بیان کرد: سروشی که شعار هماندیشی سر میدهد و میگوید اختلاف نظر و عقیده نباید مانع گفتوگو و بیان آراء بشود، در مقام عمل نسبت به مخالفان خود انواع فحاشیها و گستاخیها را روا میدارد. این تضاد عمل و سخن، احتمال دارد که از تکبر و منیت سروش برخاسته که بعید به نظر نمیآید؛ چرا که به گفته بسیاری، سروش هیچکس را در شأنیت مناظره و بحث با خود نمیبیند. مدتی تنها کسی که برای مناظره قبول داشت مرحوم آیتالله مصباح یزدی بود که بعدها ایشان را هم دون شأن خود دانست. سروش حقیقتاً نسبت به فقها و بزرگان ما بالاخص آنانی که تعلق خاطری نسبت به انقلاب دارند، حقد و کینه عجیبی دارد و برای همین هم فقه و ولایت فقیه را همواره به ورطه نقد و تضعیف میکشاند.
انتهای پیام /