دوشنبه 5 آذر 1403

شرط‌بندی برای عکس سردار پشت میز!

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
شرط‌بندی برای عکس سردار پشت میز!

خیلی راحت بود یافتن عکس سردار در مناطق عملیاتی با لباس رزم یا چفیه‌ای بر سر، یا بیسیمی به دست؛ ولی خیلی سخت بود پیدا کردن عکس حاج قاسم که تکیه زده به صندلی و نشسته است پشت میز.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - کتاب «سردار سربدارها»، خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی است. این کتاب با تحقیق محمدرضا جعفری‌نسب، محمد حکم‌آبادی، محمد کیخسروی و محمدمهدی طزری و نویسندگی سیدسعید آریانژاد توسط انتشارات راه‌یار به بازار نشر عرضه شده است.

انتشارات راه‌یار کتاب‌های دیگری نیز با این موضوع درباره حس و حال تشییع و خاکسپاری حاج قاسم سلیمانی، در مناطق و شهرهای دیگر کشورمان و سایر کشورها منتشر کرده است که مورد توجه قرار گرفته است.

آنچه در ادامه می‌خوانید، فرازهایی از این خاطرات است...

*مهدی جاودان / عطار

اصلا اهل عکس زدن به شیشه مغازه‌ام نیستم. دکور مغازه‌ام سفید است و اگر عکس بزنم به هم می‌خورد البته استثناهایی هم داریم. داریم به اولین سالگرد حاج قاسم می‌رسیم. از فردای شهادتش عکسش را زده‌ام روی شیشه مغازه‌ام و هنوز آن را برنداشته‌ام!

پیرمردی است از اهل محل هر بار که از کنار مغازه‌ام رد می‌شود می‌ایستد و خیره می‌شود به عکس سردار. ایستادنش سی ثانیه‌ای طول می‌کشد. همین طور که چشم می‌دوزد به عکس لب‌هایش هم می‌جنبد. مطمئن نیستم ولی احتمالاً فاتحه می‌خواند. بعد که لبهایش از حرکت می‌افتد سرش را خم می‌کند مقابل عکس. انگار که تعظیم کند. بعد هم راهش را می‌گیرد و می‌رود.

*محمد حکم‌آبادی / پژوهشگر تاریخ شفاهی

در سبزوار ساختمان نیمه کاره‌ای نبش یک چهارراه بود که زاویه دید خیلی خوبی برای رهگذران پیاده و سواره داشت. صاحب ساختمان بعد شهادت حاج قاسم با هزینه شخصی بنر بسیار بزرگی از سردار را روی آن ساختمان ناتمام نصب کرد. بزرگترین عکس حاجی بود در تمام شهر. از فاصله خیلی دور هم می‌شد چهره با ابهت سردار را روی آن ساختمان، به خوبی دید. رویش نوشته بود: «انتقام خواهیم گرفت.»

بعدها شنیدم نزدیک انتخابات یکی از نامزدهای انتخاباتی رفته بود سر وقت صاحب ساختمان نیمه کاره و پیشنهاد پولی تپل به او داده بود تا اجازه دهد عکس حضرتش به جای عکس سردار روی دیوار جاخوش کند. صاحب ساختمان قبول نکرده بود و از خیر آن پول گذشته بود. به نظرم او هم مثل ما و مثل همه مردم شهر به دیدن عکس حاج قاسم روی ساختمانش بدجوری عادت کرده بود.

*امید توسلی‌پور / مربی فوتبال

در پادگان، بعضی سربازها شرط‌بندی کرده بودند سر اینکه می‌توانند عکسی از حاج قاسم پیدا کنند که پشت میز نشسته است یا نه! خیلی راحت بود یافتن عکس سردار در مناطق عملیاتی با لباس رزم یا چفیه‌ای بر سر، یا بیسیمی به دست؛ ولی خیلی سخت بود پیدا کردن عکس حاج قاسم که تکیه زده به صندلی و نشسته است پشت میز. شرط را باختند کسانی که گفتند پیدا می‌کنیم عکس حاجی را پشت میز.

*محبوبه وحیدی / خانه‌دار

کنترل به دست جلوی تلویزیون نشسته بودم و گریه می‌کردم. هر شبکه‌ای که می‌گرفتم داشت از سردار می‌گفت و داغ دلم تازه می‌شد. دست کوچکی روی شانه‌ام گذاشته شد. برگشتم و نگاهش کردم. بچه پنج ساله‌ام بود که با بغض به من خیره شده بود. اشک‌هایم را پاک کردم و بغلش کردم. گفت: «مامان گریه نکن منم گریه‌ام می‌گیره‌ها؛ ناراحت نباش حاج قاسم زنده‌ست!» با تعجب نگاهش کردم. با انگشت به تلویزیون اشاره کرد و گفت: «ببین تلویزیون می‌گه قاسم هنوز زنده است....» (عنوان ترانه‌ای با صدای غلامرضا صنعتگر)

*زهرا عباسی / خانه‌دار

بعد شهادت سردار اسم روضه‌های خانگی‌مان را گذاشتیم «روضه مقاومت در فضای مجازی جلسات روضه مان را تبلیغ کردیم.

نوشتیم وقتی زنها آماده انتقام سخت میشوند» میخواستیم توی روضه ها نقش مقاومت زنان را نشان بدهیم فضای خانه ها را پر میکردیم از عکس سردار و کاغذ نوشته هایی که رسالت مادران در «انتقام سخت را نشان میداد. روضه ها همراه بود با سادگی بیشتر و پرهیز از نوشیدنی و خوردنی های رنگارنگ همراه بود با چای ایرانی و دمنوش و استکان نعلبکی ایرانی بالاخره هر چیز ایرانی الیاس ایرانی و مواد غذایی سالم را هم معرفی می کردیم. همراه بود با پرهیز از هر نوع دورریز حتی هسته های خرما و پوست میوه ها را هم دور نمی ریختیم خانمهایی که در خانه هایشان گلیم بافی و فرت بافی و قلاب بافی داشتند معرفی میکردیم و نمونه کارهایشان را نشان میدادیم.

از مادران سه فرزند به بالا دعوت می‌کردیم برای گفتن از سبک زندگیشان. بساط کتاب پهن می‌کردیم برای تشویق مادران به کتابخوانی طومار مانندی هم تهیه کردیم و رویش نوشتیم از نظر شما انتقام سخت چگونه است؟» کنار ورودی خانه گذاشتیم تا خانم ها بیایند و نظراتشان را بنویسند و امضاء کنند.

یک دفترچه کوچک که روی جلدش عکس حاج قاسم بود تهیه کرده و می‌فروختیم. یکی از بچه ها تعدادی جانماز درست کرده بود که توی روضه ها آنها را فروخت که پولش را به سیل‌زدگان خوزستان بدهد.

از همان در ورودی منزلمان فضاسازی را شروع کردیم. از زدن پارچه سیاه و پرچم تا خطاطی روی مقوا و نصیشان جلوی در منزل رویشان نوشته بودیم «به روضه مقاومت خوش آمدید» «ما میلیون‌ها سلیمانی تربیت می‌کنیم.» یا نوشته بودیم «شیر بچگانی با آرزوی نابودی آمریکا و اسرائیل تربیت می‌کنیم» و می‌گفتیم هر که هم نیاید روضه یا اصلاً مرد باشد و نتواند بیاید پیام‌مان را ببیند. عکس حاج قاسم را جلوی در روی میزی می‌گذاشتیم و کنارش چند شمع و خرما و حلوا...

شرط‌بندی برای عکس سردار پشت میز! 2
شرط‌بندی برای عکس سردار پشت میز! 3
شرط‌بندی برای عکس سردار پشت میز! 4