شرق از نگاه مستشرق
به ایران عشق میورزید. برای اندیشه ایرانی ارزشی دیگرگون قائل بود. بیسبب هم نبود که بیش از سی سال به ایران رفتوآمد داشت.
«هانری کربن» (Henry Corbin) را شرقشناس شهیر فرانسوی با فلسفه ایران آشنا کرد و او را شیفته حکمت اشراق شیخ شهابالدین سهروردی کرد. او نخستین بار در 14 سپتامبر 1945 به تهران آمد و تا وقوع انقلاب اسلامی کموبیش این سفرها ادامه داشت، چنانکه افزون بر کرسی شیعهشناسی دانشگاه سوربن، وقتی به ایران میآمد، در انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه ایران هم تدریس میکرد که ریاستش را سیدحسین نصر برعهده داشت و جالب آنکه درست در روزی وفات یافت که امام خمینی وارد نوفل لوشاتو فرانسه شد.
او اما با طیف گستردهای از اندیشمندان ایران در ارتباط بود؛ از داریوش شایگان و سیدحسین نصر تا علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و سیدجلالالدین آشتیانی در ارتباط بود و البته باید بر این نامها کسانی چون ابراهیم پورداوود، صادق هدایت، محمد معین، مهدی بیانی، سیدمحمدکاظم عصار، مرتضی مطهری، جلالالدین همایی، بدیع الزمان فروزانفر، سیدهادی خسروشاهی، ناصر مکارم شیرازی، غلامحسین ابراهیمی دینانی و نصرالله پورجوادی را نیز افزود.
حال شاید بد نباشد به انگیزه رونمایی از مستند «مستشرق» که دوشنبه هفتم بهمن ساعت 15:30 در تالار ایوان شمس و سهشنبه هشتم بهمن ساعت 15 در کتابخانه ملی ایران برگزار میشود، مروری بر آرای برخی از اندیشمندان درباره این ایرانشناس فرانسوی داشته باشیم.
«سیدجلالالدین آشتیانی» معتقد است این دانشمند بزرگوار با افکار ملاصدرا و شارحان کلمات او بسیار مانوس است وبه عرفان شیعه، شیفتگی خاصی نشان میدهد و همین توجه ایشان به صدرالمتالهین و تلامیذ و اتباع او سبب تالیف و چاپ منتخبات فلسفی است. و در جایی دیگر گفته است که راه متوجه کردن سایرممالک به این تحول (رشد تحول فلسفه درایران بعد از ابنرشد) و منعکس کردن این افکار در دنیای غرب است. استاد هانری کربن پروفسور دردانشگاه سوربن در این راه قدمهای موثری برداشته است و برخی از افاضل ایران او را در به ثمر آوردن این اقدام نافع با کمال خلوص نیت یاری میکنند. حقیر نسبت یه این مستشرق که مدت نزدیک به سی سال است اشتغال به اشاعه معارف اسلامی دردنیای غرب دارد، احترام خاصی قائل است. ای کاش دانشمندان ما نیز در اشاعه معارف ایران در دنیای متمدن به ایشان تاسی کنند.
«سیدحسین نصر» اما کربن را کاتولیک پروتستانشدهای میدانست که قلبا به شیعه علاقه داشت. نصر بر این عقیده است که کربن افزون بر آنکه برای اولبار آثار هایدگر را به فرانسوی ترجمه کرد، نخستین محقق غربی است که با همکاران بزرگ ایرانی اش ملاقات می کرد و مخصوصا با علامه طباطبایی سالیان دراز جلسات بحث دینی و فلسفی داشت که نزد اهل معرفت در ایران معروف است و در نتیجه فرهنگ فلسفی و عرفانی ما ایرانیان سخت مرهون زحمات ممتد این دانشمند بزرگ و والااست. کربن نهتنها با فلسفه و عرفان مسیحی و اروپایی از قدیم تا دوران جدید انس داشت و کتاب بدیعی راجع به تمثیلات عرفانی ابن سینا نگاشت، بلکه در خود ایران باعث ترویج فلسفه اشراقی بین طبقه دانشگاهی و علاقهمندان به حکمت، خارج از حوزه های علمیه شد.
در این میان، «داریوش شایگان» بر این اندیشه است که کربن قبل از هر چیزی یک فرانسوی و اروپایی بود و بهشدت به فرهنگ اروپایی علاقهمند بود: «او در واقع یک آلمانشناس بود. اما وقتی کربن متوجه شد که من به هند علاقهمندم و به زبان سانسکریت تسلط دارم، مرا تشویق کرد و گفت حالا که به ایران و اسلام و هند علاقهمندی ترجمه متون سانسکریت به فارسی را در دوره گورکانیان در هند انجام بده. کربن نه فقط به ایران علاقهمند بود بلکه تفکری که در دنیا و در جهان اسلام ناشناخته بود را به دنیا معرفی کرد و در واقع از طریق کربن سهروردی وارد دنیای غرب شد.» او خود را آخرین کسی که کربن قبل از مرگش دیده بود، معرفی کرد و گفت این زمانی بود که اتفاقات انقلاب در ایران پررنگ شده بود و او از حوادث ایران اظهار نگرانی کرد اما کربن متوجه نبود که آن وجه تشیع هم میتواند انقلاب باشد. کربن تلاش بسیاری داشت که نقش ایران را در رشد و شکوفایی جهان اسلام نشان دهد و با برجسته کردن نقش ایران در تمدن اسلامی اسلامشناسان عرب با او بد بودند.
در میان اندیشمندان ایرانی، «کریم مجتهدی» محضر او را در دانشگاه سوربن درک کرده است. او بر این رأی است که ارزش کربن چه از نظر فلسفههای اسلامی و چه از نظر فلسفههای غربی بالاست: «او فقط مستشرق به معنای مصطلح نبود بلکه عمیقتر از آن غربشناس و محصول فرهنگ زیربنای غرب و وارث فرهنگ غرب بود. کربن چهرهای است که شاید یکی از ویژگیهایش اراده و شناخت است. فلاسفهای که کربن در ایران کشف کرد نهتنها در آن زمان مورد غفلت بودند بلکه امروز نیز ما از آنها غافل هستیم به گونهای که امروز شخصی مثل ابنسینا در ایران ناشناخته است. کربن معتقد بود لازم نیست افکار عمیق در تاریخ به عینه و ظاهری تکرار شوند بلکه حکمای بزرگ ما مثل ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا آهنگ خود را زدهاند و الان انعکاس اصوات آنها به ما منتقل شده است.»
هانری کربن در ایران در کنار محمد معین (سمت راست) و سیدحسین نصر (سمت چپ)«غلامرضا اعوانی» همچنین کربن را یک شخصیت استثنایی میداند که یک فرهنگ استثنایی و ناشناخته ای مثل فرهنگ و تفکر ایرانی را معرفی کرد و اعتقاد دارد وسعت اطلاعات کربن نسبت به فرهنگ ایرانی بسیار قابل توجه است: «عمق دید کربن و پژوهش مسائل و خواندن عمیق متون و یافتن نسخههای خطی در او بینظیر است. کربن فیلسوف جامعالاطرافی بود و خلاف دیگر شرقشناسان که گرایش ضد ایرانی و ضد شیعی داشتند کربن به درستی حق مطلب را ادا کرد. کربن اهلیت و استعداد مخصوص و منحصربهفرد نبوغ ایرانی و قریحه زوالناپذیر ایرانی را در این کتاب مورد اشاره قرار میدهد و در عین حال با اظهار تاسف یادآور می شود که متاسفانه فلسفه ایرانی - اسلامی تا به حال از صحنه تاریخ فلسفههای ما غایب بوده است. کربن تاریخنگاری فلسفه را تغییر داد و فلسفه و ارتباط آن را با حکمت نشان داد و ارتباط تشیع و عرفان را عیان کرد چرا که هر دو مبتنی بر ولایت الهی است.»
افزون بر این، «مهدی محقق» هم بر آن است که هانری کربن در مدتی که با ایران در ارتباط بود، بیستوچهار کتاب فارسی مربوط به فرهنگ این مملکت را احیا کرد: «کتابهایی از کشفالمحجوب گرفته تا جامعالحکمتین ناصرخسرو را زنده کرد. زمانی رئیس انجمن آثار ملی از من خواسته بود کتابی از عطار را تصحیح کنم ولی در میانه کار من متوجه شدم این کتاب از عطار نیست لذا تصحیح آن را متوقف کردم. کربن به من گفت چرا این کتاب را ناتمام گذاشتی و من دلیل خود را توضیح دادم. کربن مخالفت کرد و گفت حتی کتابی که به عطار نسبت داده شده هم بی ارزش نیست. کربن خیای مشوق ما بود.»
«نصرالله پورجوادی» بر این تفکر است که کربن روشی دارد که با روش شیعهشناسی ما فرق می کند: «روش او پدیدارشناسانه است. او به تشیع از منظری جانبدارانه نگاه نمیکند و نگاه او از منظر یک فرقه خاص به تشیع نیست. او یک فرقه را به فرقه دیگر ترجیح نمی دهد. لذا روش کربن با روش مرحوم طباطبایی یا آشتیانی فرق میکند، چون آنها از دید خاصی در مورد فرقه ها داوری میکنند. مسئله اصلی کربن در اسلامشناسی او، تعریفی است که از شیعه ارائه میدهد. معمولا ما وقتی میخواهیم شیعه را تعریف کنیم بلافاصله به دنبال جانشینی خلافت پیامبر میرویم و میگوییم تشیع مذهبی است که خلافت پس از رسولالله را حق علی (ع) میدانست در حالی که کسانی این حق را غصب کردند. این برداشتی است که ما از تشیع داریم. اما از نظر کربن مسئله این نیست. از نظر کربن شیعه شدن یعنی پیرو امام شدن و امام یک شخص تاریخی نیست. امام از نظر کربن یک شخص ملکوتی و نورانی است. شخص نورانی تعبیری است که نجمالدین کبری به کار برده است. ساحت وجودی امام عالم ملکوت است نه عالم شهادت. عالم شهادت جایی است که امام ظاهر میشود و لباسی به تن میکند که این لباس شخص تاریخی است. لذا علی (ع) مظهر آن امام ملکوتی و انسان کامل نورانی است. این انسان حقیقی و شخص نورانی در وجود علی (ع) به نحو اتم و اکمل ظاهر شد. علی (ع) مظهر کامل آن امام نورانی است. به خاطر ظهور آن شخص نورانی در علی (ع) است که او استحقاق امامت دارد، چراکه آن امام نورانی در علی (ع) متجلی و ظاهر شده است. یک نور عام در همه وجود دارد اما یک نور خاصی داریم که قاهر است و این نور قاهر و غالب وقتی در شخصی باشد، استحقاق مییابد که امام و خلیفه رسولالله شود. برای شناخت بهتر امام از نظر کربن می توان این چهره امام را با چهره ای که در کتاب مکتب در فرآیند تکامل آمده مقایسه کرد. در سراسر این کتاب یک بار هم اشاره به این شخص نورانی و ولیالله و امام ملکوتی نشده است. نویسنده این کتاب قائل به اینکه چنین نوری وجود دارد نیست و امام در این کتاب یک عالم پرهیزکار است. چهرهای که در این کتاب میبینید درست نقطه مقابل آن امامی است که کربن در آثار خود توصیف کرده است. کربن از تشیع به عنوان مذهب باطن یاد میکند. بدون توجه به دوقطبی ظاهر و باطن درک نمیکنیم که کربن چه میگوید. تسنن فرقهای است که قائل به باطن و این امام نیست. کربن میگوید در تسنن هم امام داریم ولی مظهر آن امام ملکوتی نیستند. تسنن درست به دلیل مقابله با تشیعی که قائل به امام غایب نورانی است در قرن سوم بهوجود آمد.»
اما شاخصترین گفته را باید در آثار علامه طباطبایی جستوجو کرد. او نوشته است که بنا به گفته کربن تاکنون مستشرقین، اطلاعات مربوط به اسلام را از اهل تسنن اخذ میکردند و در نتیجه، حقیقت مذهب تشیع آنگونه که شایسته است، به دنیای غرب معرفی نشده است: «او میگفت به عقیده من، مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و خلق برای همیشه نگه داشته، پیوسته ولایت را زنده و پا برجا میدارد. کربن افزود به اعتقاد من، تمامی ادیان حقیقتی را دنبال مینمایند؛ اما تنها مذهب تشیع است که به این حقیقت لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این ویژگی میان عالم انسانی و الوهی برای همیشه باقی است. این نظر من است؛ آیا شما نیز این گونه فکر میکنید. گفتم آن چه از نظر اسلام می توان گفت، آن است که نظریه اثبات صانع در تمامی ادیان مشترک است؛ ولی آیینی که ارزش این حقیقت را داشته، دینی است که در آن تنها خدای یگانه پرستش شود و رابطه نبوت را اثبات کرده، معادی قائل شود. آنچه از لوازم احترام و تعظیم می توان در حق یک دین روا داشت، اسلام در حق یهودیت و مسیحیت روا داشته و مقام نبوت حضرت مسیح را تقدیس و تنزیه نموده و شریعت این پیامبر و نیز حضرت موسی (ع) را ستوده است و نیز نسبت به دین مجوس، به دیده احترام می نگرد.»
*س_برچسبها_س*