سه‌شنبه 6 آذر 1403

شعر ولادت "امام حسین"| یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است، در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم "حسین"

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
شعر ولادت "امام حسین"| یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است، در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم "حسین"

همزمان با ولادت امام حسین علیه السلام و اعیاد شعبانیه، اشعاری در مدح سومین امام شیعیان از شاعران آیینی کشور تقدیم می‌شود.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سومین روز از ماه شعبان مصادف با میلاد نورانی امام حسین علیه السلام، سومین امام شیعیان است.

امام حسین علیه السلام فرزند دوم امام علی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها و نوه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است و پس از برادرش امام حسن علیه السلام حدود یازده سال امامت شیعیان را بر عهده داشت.

همزمان با روز ولادت امام حسین علیه السلام، اشعاری از شاعران آیینی کشورمان منتشر می‌شود.

علی ذوالقدر

چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین با زبانِ اشک‌های بی‌صدا گفتم حسین

یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین...

ماند هَل مِن ناصِرَت بی‌پاسخ اما بارها آمد از کرب‌وبلا لبیک تا گفتم حسین

نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم علی نام زینب را شنیدم هرکجا گفتم حسین

کُلُ أرض کربلا... من تازه می‌فهمم چرا در خراسان، در نجف، در سامرا، گفتم حسین

عاشقی گفت آن‌چه می‌خواهد دل تنگت بگو با دلی غم‌بار گفتم کربلا... گفتم حسین...

"پرهیز از سخت‌گیری به مردم"؛ درس مهم در سبک زندگی امام حسین (ع) + فیلم

محمدحسین رحیمیان

شب رحمت، شب توبه، شب فطرس شدن آمد در این غوغای عجز از معجزه امشب سخن آمد بخوانید انما حُسن ختام پنج تن آمد کرم باران شده عالم، علمدار حسن آمد

دوباره یاس بی مثل مدینه یاسمن دارد جناب حیدر کرار از امشب دو حسن دارد

گنهکاران گنهکاران برات آمد برات آمد برای هر چه لا ممکن، خبر از ممکنات آمد بگو بر خضرهای تشنه لب، عین الحیات آمد چه غم از موج طوفان ها، که کشتی نجات آمد

رسیده حضرت معشوق بی پایان دوران‌ها همان ساده ترین راه رهایی بخش حیران‌ها

سلام ای لطف بی پایان، خدای مهربانی‌ها پر پرواز خاکی ها، حسین آسمانی‌ها امانی امن تر از تو، ندارد بی امانی‌ها چه لذت بخش‌تر از این، شود نذرت جوانی‌ها

امام‌شناسی برای کودکان در قالب یک قصه شعر

تو آن پیری که پیران طریقت، پیر این دیرند غلامانت چو اربابان، رها از منت غیرند

سلام ای ناب تر از لحظه های آشنایی‌ها سلام ای خوش تر از ساعات آغازِ رهایی‌ها سلام ای یوسف مصر بقای کربلایی‌ها سلام السابقون السابقون مجتبایی‌ها

تو آن ضرب المثل بین کرامت آفرین‌هایی چه غم از بی کسی وقتی، کس بی کس ترین‌هایی

تو آن هستی که تا محشر، جهان باشد به فرمانت تو آن شاهی که مادر می کند فرزند قربانت نبودی آدم و حوا، شدند اول مسلمانت نبودی شد خدا سر حلقه‌ی مرثیه خوانانت

نبود ارض و سما اما، تو مثل مرتضی بودی نبودی ظاهرا اما، رفیق انبیا بودی

فدای آن پیمبر که، تو هستی زینت دوشش فدای کعبه ای که عشق تو کرده سیهپوشش منم مجنون آن مجنون که تقدیم تو شد هوشش خوشا رندی که در روضه قدح نوشیده با گوشش

تو ای ساقی کریمانه به خوب و بد سبو دادی تو ای با آبرو حتی جنون را آبرو دادی

من آن رودم که خیلی تشنه ی دیدار دریایم حلالم کن که گم گشته، حسین بچگی‌هایم چه شد آن حال رویایی، چه شد آن عشق زیبایم چه شد آن روضه گردی‌ها‌، چه شد آن شور و غوغایم

تمام دلخوشی من، به الطاف مدام توست عوض کن حال و روزم را‌، عوض کردن مرام توست

محرم حال عالم، احسن الاحوال می‌گردد به گِرد روز عاشورا تمام سال می‌گردد همین که بین ما حرف از غم گودال می‌گردد زبان ها از بیان ماجرایت لال می‌گردد

تو را که آسمانی‌ها، به جسمت پیرهن کردند چرا از خاک و خون اینجا‌، تنت آقا کفن کردند

احسان نرگسی

گفتم حسین و ولوله افتاد در جهان گفتم حسین و فاطمه با خنده گفت: جان...

سیدپوریا هاشمی

آنکه از عالم ذر روزی مارا غم داد غم و شادی جهان را بخدا توأم داد...

... هرکسی را به طریقی سوی کشتی آورد به یکی دیگ غذا و به یکی پرچم داد

مشتری ذات خدا بود و فروشنده حسین جمعِ ما را به خدا داد ولی درهم داد ما خودی‌های حسینیم، نشانش این هست که با ما آب فرات و به همه زمرم داد

بخدا ما که ندیدیم بگوید احدی حاجتم را ز حسین خواستم اما کم داد!

صدبرابر ز خود فاطمه پس می‌گیرد آنکه در بزم عزا آمد و یک درهم داد از حسن اذن گرفتم که حسینی شده‌ام از بقیع آمدم و کرببلا را هم داد!

یارب این مرد چه مردیست نمیفهمم من که به دشمن ته گودالِ بلا خاتم داد

سعیده کرمانی

مدیح گفتنت از هر دهان بزرگ‌تر است و نامت از همه‌ی آسمان بزرگ‌تر است

پیاله‌ایم و به دریا نمی‌رسد این درک که شرح حال تو از هر زبان بزرگتر است

مساحتی‌ست کران تا کران شش گوشه بهشت ما اگر از دیگران بزرگتر است

تو سینه سینه رسیدی به قلبمان یعنی حدود سروری ات از زمان بزرگ تر است

چه ابتلای عزیزیست عاشقت بودن چه شور عشق تو از شوق جان بزرگ‌تر است

نماز و نیت ما بوده بر خدای حسین خدای توست که در هر اذان بزرگتر است

و قائلیم به الله اکبر، اما باز علی اصغر تو از جهان بزرگ‌تر است

تو کهکشانی و شش ماهه ات به ما فهماند که راه شیری این کهکشان بزرگتر است

نمانده تاب جدایی، حرم ببر مارا غم فراق تو از قلبمان بزرگ تر است

برای هرکه چشیده ست چای موکب را همیشه تشنگی از استکان بزرگ‌تر است

اگر که شعر به پایان رسید لکنت ماست وگرنه مدح تو از هر بیان بزرگتر است

ببخش لکنت مارا عزیز آل عبا همیشه بخشش این خاندان بزرگتر است

علی اکبر لطیفیان

برسانند اگر تربت دلداران را در می‌آرند ز هر دلهره بیماران را همه سرمایه‌ی یک اهل کرامت کرم است احتیاجی به دِرَم نیست، کرم داران را یوسف آن است که از تخت تنزل نکند بارها گر بفرستند خریداران را در بهشتِ تو چرا حرف جهنم بزنیم قلم عفو بگیرید گنهکاران را سر که گرم است پی کار تو دل هم گرم است باز دلگرم تو کردند سرِ یاران را کورتر کن گره ام را، نکند باز کنی وا مکن از سر خود جمع گرفتاران را گریه تا هست حرام است نماز باران چه خیالی است بگیرند اگر باران را بعد از این پیرهنی با یقه ی تنگ مپوش خون مکن این جگر سرخِ هواداران را

رب الارباب شد، الله صفاتی که رسید شد حسین ابن علی جلوه‌ی ذاتی که رسید بود منظور همان گریه برای ارباب اندر آن ظلمت شب آب حیاتی که رسید ظاهرش کرب و بلا، باطنش عرش الرحمان اذن معراج شد آن برگ براتی که رسید کرمت دست نینداخت مرا دست گرفت طیب الله به کشتی نجاتی که رسید بیشتر از همه تو گردن ما حق داری به دلیل همه ی این برکاتی که رسید لبم از مهریه ی فاطمه سیراب نشد تشنه تر کرد مرا آب فراتی که رسید

بال فطرس به عنایات تو پر می‌گیرد تا غلام تو شود بال سفر می‌گیرد دل ما خرج که شد قیمت آن بالا رفت سنگ در کنج حرم، قیمت زر می‌گیرد بهترین سود همین است که در چشم تر است به تو دل می‌دهد و چند گُهر می‌گیرد چقدر زود درِ خانه ی تو ریخته‌اند وقت خیرات، گدا زود خبر می‌گیرد بین فرزند و غلامت نگذاری فرقی کرم تو همه را مدِ نظر می‌گیرد چقدر فاطمه تشنه ست در این شش ماهه انَا العطشان تو انگار جگر می گیرد

اَرنی گفتنم از هر سخنم می‌آید ولی از سمت تو هر بار لَنی می‌آید کاروان راه مینداز، بمان تا برسم دارد از راه اُویس قرنی می‌آید تا زمین‌های یمن مِهر علی را دارند به قنوت تو عقیق یمنی می‌آید کرم ذاتی دست تو از آن جانب در قبل هر گونه عرق ریختنی می‌آید رنگ هر آن چه ببافد به تنت سرخ بُود به تو از فاطمه هر پیرهنی می‌آید پیرهن نیز به جسم تو افاقه نکند به تو انگار همان بی کفنی می‌آید

حسین ایزدی

تو را آفریده برای خودش تو را برده تا ابتدای خودش

تو محو خدایی و او محو تو شده غرق در جلوه‌های خودش

هر آن جا خدا بوده تو بوده‌ای تو را برده او پا به پای خودش

تو را می‌پرستم اگر میل اوست به تن کرده بر تو ردای خودش

تو رازق، تو غافر، تو نعم الامیر نشانده تو را پس بجای خودش

نمازی بخوان تا خدا بشنود ز لب‌های سرخت صدای خودش

نه اینکه خدا خون بهایت شده شد اصلاً خودش خون بهای خودش

نه تنها مسیحی که حتی مسیح بگیرد ز دستت شفای خودش

نگاهت به هر کس که افتاده است نوشته دلش را گدای خودش