شفیعی کدکنی: ایرج افشار نماینده جهان ایرانی در صد سال اخیر است

نشست «ایران را چرا باید دوست داشت؟» با حضور جمعی از اهالی ادبیات، فرهنگ، تاریخ ایران و علاقهمندان به ایرج افشار، به مناسبت صدمین سالروز ایرج افشار در بنیاد موقوفات ایرج افشار برگزار شد.
نشست «ایران را چرا باید دوست داشت؟» با حضور جمعی از اهالی ادبیات، فرهنگ، تاریخ ایران و علاقهمندان به ایرج افشار، به مناسبت صدمین سالروز ایرج افشار در بنیاد موقوفات ایرج افشار برگزار شد.
به گزارش خبرنگار مهر، نشست «ایران را چرا باید دوست داشت؟» با حضور جمعی از اهالی ادبیات، فرهنگ و تاریخ ایران و علاقهمندان به ایرج افشار، به مناسبت صدمین سالروز تولد ایرج افشار در بنیاد موقوفات ایرج افشار برگزار شد.
این نشست شامگاه چهارشنبه 16 مهر 1404 با حضور محمدرضا شفیعیکدکنی، سید مصطفی محققداماد، ژاله آموزگار، هوشنگ دولتآبادی، کاوه بیات، مجید تفرشی، جواد بشری و جمعی از علاقهمندان ایرج افشار در کانون زبان پارسی، واقع در باغ موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شد.
در ابتدای این نشست، سید مصطفی محققداماد در سخنانی درباره مرحوم ایرج افشار، از نقش او در حفظ و نگهداشت نسخههای خطی زبان فارسی و همچنین پژوهشهای ایرانشناسی تجلیل کرد.
ایران سرزمینی که باید زیباییهای نهفته و آشکارش را شناخت
در ادامه، ژاله آموزگار گفت: چه بهجاست در سالروز صدمین سال تولد استاد افشار، یکی از عاشقان راستین و بیریای این سرزمین، از ایراندوستی سخن بگوییم. به نظر من، دوستداشتن هنر است؛ ودیعهای است فراسویی که همچون فره در نهاد انسان جای میگیرد. شما هم مانند من با کسانی برخورد کردهاید که با دوستداشتن غریبهاند یا نمیدانند چگونه دوست بدارند.
همه ما میدانیم که بعضی علاقهها قلبی است؛ مانند مهر مادری، یا علاقه به محبوب و محبوبه زندگی. چنین دوستداشتنهایی «چرا» ندارد؛ چون فطری و غریزی است. این علایق در کنار سایر علایق غریزی رشد میکنند و زندگی عاطفی ما را رونق میبخشند. در نتیجه، دوستداشتنهای ما طیف گستردهتری پیدا میکند؛ مانند علاقه به دوستان، اطرافیان، زادگاه و میهن.
من هرگز نمیگویم «باید ایران را دوست داشت». من میگویم «این سرزمین را باید شناخت، برتریهایش را برشمرد، با زیباییهای نهفته و آشکارش آشنا شد و آنوقت شاید پرسید: چگونه میتوان این سرزمین را دوست ندشت؟»
آموزگار ادامه داد: به نظر من عاطفه و علاقه و عشق و دوستداشتن واقعی را چون و چرا ندارد. نمیتوان به کسی گفت که تو باید این شخص و این ساختار و این طرز تفکر و این کشور را دوست داشته باشی. میتوان او را به اطاعت و اظهار علاقه دروغین واداشت ولی محبت قلبی و عمیق را نمیتوان با زور در دل کسی جای داد. محبت واقعی خریدنی نیست. از این رو من هرگز نمیگویم «باید ایران را دوست داشت». من میگویم «این سرزمین را باید شناخت، برتریهایش را برشمرد، با زیباییهای نهفته و آشکارش آشنا شد و آنوقت شاید پرسید: چگونه میتوان این سرزمین را دوست ندشت؟».
وی افزود: استاد ایرج افشار، این مرد تکرارنشدنی، نمونه یک بارز یک فرد میهندوست و ایرانشناس بیتوقع، و خدمتگزار راستین سرزمین ما بود. ایرج افشار دانشمندی بود گشادهدل، با دستی سایهدار و جوانپرور، که مهر به این سرزمین در تار و پود او جا گرفته بود. او برای شناسایی کشور و زبان فارسی و فرهنگ ایران و نسخههای نایاب خطی، خدمات ارزندهای داشته و ما را به راهی کشانده است که بدانیم چرا ایران را دوست داریم.
از دید من ایرانِ طبیعی هم مجموعهای از زیباییها است
ژاله آموزگار با بیان اینکه «من ایران را بدون باید و شاید دوست دارم»، گفت: درست مانند آن است که از من بپرسند مادرم را چرا دوست دارم؟ برای دوستداشتن سرزمینم شاید ظاهراً نتوانم دلیلی پیدا کنم، اما باید بگویم نسل ما و نسل پیش از ما غالباً چنین بودند؛ بدون تظاهر و شعار، این حس در آنها وجود داشت.
شاید به این دلیل که، علاوه بر آموزشهای خانوادگی، در کتابهای درسیمان همراه با «آب» و «بابا»، دوستداشتنِ ایران را هم تمرین میکردیم. از نظر من، ایران دوستداشتنی است و اگر به نژادپرستی متهم نشوم، سعادت میدانم ایرانی بودن را.
در این سرزمین به دنیا آمدم، کولهباری از فرهنگ غنی آن را به دوش کشیدهام و با گوشهوکنارش آشنا شدهام. از دید من، ایرانِ طبیعی نیز مجموعهای از زیباییهاست.
آموزگار با اشاره به زیباییهای جغرافیایی ایران و نابودی آنها به دلایل گوناگون گفت: شاید اکنون تالابهای زیبای زایندهرود تاریخی و دریاچه ارومیه، به دلایلی که میدانیم، با نابودی دستوپنجه نرم میکنند؛ اما باید امیدوار باشیم و دعا کنیم تا دوباره زیباییهایشان جان گیرد و همان ایرانی باشد که من و شما دیدهایم و درنوردیدهایم.
وی افزود: سرزمین ما هم کوههای سر بهفلککشیده دارد و هم دشتهای پهناور و زیبا؛ هم دریا دارد و هم کویر؛ هم سبزهزار و هم شورهزار، و هرکدام با زیباییهای خاص خود. کمتر سرزمینی را میتوان یافت که در یک زمان بتوان در کوههای شمال آن برفبازی کرد و در دریای جنوبش آبتنی. این سرزمین را باید شناخت. استاد ایرج افشار و دوستان و همراهانش با سفرهای دور و درازشان، زیباییهای ایران و روستاهای کوچک و دورافتاده آن را با خردهفرهنگهای غنیشان بررسی کردند و به ما یاد دادند که تنها به یاد شهرهای بزرگ نباشیم.
فرهنگ ایران در کلانشهرها خلاصه نمیشود، بلکه باید به فرهنگ روستایی ایران هم توجه کنیم
آموزگار با اشاره به فرهنگ روستاییِ غنی در ایران ادامه داد: افشار یادآوری میکرد که ایران فقط در تهران، تبریز، اصفهان، شیراز و مشهد خلاصه نمیشود. این کلانشهرها بخشی از زیباییهای کشور ما را در خود دارند، اما نماینده همه فرهنگ ما نیستند.
افشار یادآوری کرد که ایران فقط در تهران و تبریز و اصفهان و شیراز و مشهد خلاصه نمیشود. این کلانشهرها بخشهایی از زیباییهای کشور ما را در خود دارد ولی نماینده همه فرهنگ ما نیستند.
وی با انتقاد از بیتوجهی مردم به تاریخ ایران، گفت: من چند سال است که گفتارهایم بارها این مطالب را تکرار کردهام که ما حتی به آثار برجسته فرهنگیمان هم توجه عمیق نمیکنیم. ما با همه ادعاها زیباییهای این شهرهای بزرگ را هم به دقت نمیبینیم. به اصفهان سفر کردهایم ولی آیا در بازدید از مسجد زیبای شیخ لطفالله، به زیباکاریهای معنوی پنهان در کاشیها و معماری آن توجه کردهایم؟ در تخت جمشید از کنار کاخ آتنا گذشتهایم و احیانا تحسین کردهایم ولی چه اندازه در ریزهکاریهای صورت و چهره سپاهیان ایران تأمل کردهایم؟ زمانی که از پلههای تخت جمشید بالا رفتهایم، آیا به شکوه آن اندیشیدهایم؟ شاید این حرفها تکراری بود. به یاد فرهنگمان باشیم.
آموزگار به ویژگیهای زبان فارسی اشاره کرد و گفت: زبان فارسی به هیچ قوم خاصی تعلق ندارد و زبان همه سرزمین ماست. این زبان محکم و استوار، از تهاجمهای فراوان جان سالم بهدر برده است و اگر دشمنان بگذارند، همچنان پابرجا خواهد ماند.
وی افزود: این یورشها هرکدام میتوانستند بهراحتی زبان ما را از ما بگیرند. اگر نیروی فرهنگیِ عمیقی در پسِ زبان فارسی نبود، چنین میشد؛ اما خوشبختانه این زبان نهتنها محو نشد، بلکه آرام و بدون اعمال هیچ خشونتی، در سایه فرهنگ ریشهدار این سرزمین، توانست قلمروهای گستردهای را نیز درنوردد. اجداد این زبان با سرودههای پرعمق اوستا بر زبانها جاری شدند و بر سنگنوشتهها نقش بستند. در یورش اسکندر، در برابر زبان یونانی خود را نباخت؛ بلکه رشد کرد و جوانتر شد. در کتابهای پهلوی، زبانِ فلسفه، تاریخ، اخلاق، حماسه و مناظره گشت و چون در برابر زبان عربی قرار گرفت، باز هم خود را نباخت و از میدان بهدر نرفت.
ژاله آموزگار در پایان گفت: چگونه میتوان به این فرهنگ، سرزمین و زبان دل نبست؟ آیا میتوان ایران را دوست نداشت؟
باید برای شناخت ایران، یک گفتگوی عمومی ایجاد کنیم
سپس هوشنگ دولتآبادی با توجه به عنوان برنامه «ایران را چرا باید دوست داشت؟» گفت: ما ایران را دوست داریم، چون وطن ماست و محدوده ماست و جز آن، کسی را نمیشناسیم. بااینهمه، بسیاری از مردم هستند که این مسئله برایشان مطرح است که ایران چه دارد که باید دوستش داشت؟ اگر از ایران برویم، آیا گناه کردهایم؟ همه ما عاشق ایران هستیم، اما باید قضیه را وسیعتر از عشق به ایران بدانیم.
مهاجرت همیشه انگیزه مهاجرت داشتهاند اما سنت ایران همیشه با ایران انگیزه مخالفت کرده است.
دولتآبادی ادامه داد: در این مملکت عدهای از خودشان میپرسند چرا باید ایران را دوست داشته باشیم و برای آن بجنگیم و جان خودمان را فدایش کنیم؟ اولین مهاجر ما کسی جز سیاوش نیست. پنج درصد شاهنامه که تاریخ شاهانه ایران است، با وجود اینکه هیچگونه رابطهای بین سیاوش و شاهی نیست، مستقیما مربوط به سیاوش و هجرت اوست. بیست و هشت درصد شاهنامه شرح زندگی کیخسرو است که تمام زندگیاش مربوط به جنگها و خونخواریهایی است که درباره سیاوش کرد. بنابراین امکان زیادی دارد که کل ماجرای سیاوش و کیخسرو فقط خواسته ایرانیان باشد؛ به خاطر اینکه مسأله مهاجرت را جلوه بدهد. مسأله خیلی مهمی است و مردم ایران هزار سال برای خون ریخته سیاوش گریستند. چرا؟ چون انگیزهای در ایرانیان بوده تا از ایران فرار کنند و سنت ایران همیشه با این انگیزه مخالفت کرده است.
وی افزود: مثلا حافظ گله میکند و میگوید باید از این ورطه گریخت. کلمه ورطه خیلی معنا دارد. یعنی حافظ هم میخواسته از این ورطه بگریزد. در تاریخ ما مهاجرتهای زیادی از جانب متفکران و فلاسفه ایران به هند داریم. از همه اینها گذشته مبادا شما سعدی را به خاطر اینکه میخواسته به بغداد برود محکوم کنید. چون آن زمان نه آمریکا کشف شده بود، نه استرالیا. اگر در زمان سعدی این کشورها کشف میشدند، شاید به جای بغداد به این کشورها مهاجرت میکرد. عرضم این است که مهاجرت دغدغه ایرانیان بوده است.
دولتآبادی در پایان تاکید کرد: الآن مساله ایران از حدود احساسات یک عده به کلی بیرون رفته است. ما که اینجا جمع شدیم همه علاقهمند به ایران هستیم. باید به این فکر باشیم که یک گفتگوی عمومی ایجاد کنیم تا مردم حرفهایشان را بزنند و به جایی برسیم که مملکت از این وضع بیسامان کنونی نجات پیدا کنند.
در ادامه نشست، کاوه بیات و مجید بشری با قرائت متنهایی درباره فعالیتهای ایرج افشار، از او قدردانی کردند.
سپس مهدی فیروزیان شاعر و از شاگردان مرحوم ایرج افشار دو رباعی برای ایرج افشار خواند:
ای مرد که کوه از پیات گردی نیست
با همت تو چرخ هماوردی نیست
بسیار شنیدیم ز مردان اما
گر مرد تویی، جز تو یقین مردی نیست
*
ای میر که سالار امیران هستی
وی پیر که رهنمای پیران هستی
صدساله شدی ولیک در دیدهی من
همسال هزارههای ایران هستی
امپراطور نفتی جهان، تا حد دستبوسی به ایرج افشار احترام میگذاشت
در ادامه مجیدتفرشی، گفت: من در سراسر جهان و موضوعات مختلف استاد کم ندیدهام، اگر نگوییم مهمترین، یکی از مهمترین استادانی که در زندگی من اثر داشت مرحوم ایرج افشار است. من اولینبار در دهسالگی با مرحوم افشار آشنا شدم؛ یعنی وقتی که وارد کلاس اول شدم، پدرم دو عدد از کتابهای او را برای من خرید. در سن 16 سالگی در اتفاقی و تصادفی من همنشین آقای افشار شدم برای چندین سال. آقای افشار من را دید و از من خوشش آمد و برای فهرست اعلام و بعضی کارهای دیگر از من دعوت به همراهی کرد. من در شانزده سالگی دستیار غیررسمی آقای افشار شدم؛ چیزی که یک معجزه در زندگی من بود و به آن افتخار میکنم.
تفرشی ادامه داد: در ابتدای انقلاب سؤالهای احمقانه میپرسیدم و ایشان هیچوقت من را بدون پاسخ نمیگذاشت. از ایشان میپرسیدم و میگفتم: «میگویند شما بهایی هستی، فراماسون هستی، زرتشتی هستی، بیدین هستی». چون همسنوسالهای من میگفتند با افشار نگرد! ایشان با صبر و متانت، یکییکی به این سؤالها پاسخ میداد. یکی از چیزهایی که از ایشان یاد گرفتم، رواداری بود.
وی گفت: در دوره طولانی با آقای افشار همنشین بودم و گاهی هفتهای دو سه بار به منزل او میرفتم. او من را با بسیاری از استادان بزرگ آشنا کرد و بدون کمک آقای افشار دیدن این اساتید برای من ممکن نبود. وقتی که برای مهاجرت آماده شدم، هیچکس به اندازه آقای افشار مشوق من نبود که مطالعاتم را روی اسناد آرشیوی و دستنخورده، به ویژه اسناد انگلیسی، بگذارم. آقای افشار بیش از آنکه ما بدانیم در دانشگاههای دنیا معتبر و مطرح بود. من چندین مورد شخصا شاهد بودم که در دانشگاههای دنیا چطور به آقای افشار احترام میگذاشتند.
یکی از مسائلی که کمتر درباره آن صحبت میشود عضویت مرحوم ایرج افشار در هیئت امنای موسسه الفرقان بود. شما باید میدیدید که احمد زکی یمانی امپراطور نفت جهان چطور با احترام و خضوع در برابر ایرج افشار برمیخواست و درحد دستبوسی با او برخورد میکرد
تفرشی در پایان با اشاره به فعالیتهای فرهنگی ایرج افشار در حوزه جهان اسلام، گفت: یکی از مسائلی که کمتر درباره آن صحبت میشود عضویت مرحوم ایرج افشار در هیئت امنای موسسه الفرقان بود. موسسه الفرقان برای احیای میراث در خطر جهان اسلام تشکیل شده بود و ایشان حداقل سالی یکبار به آنجا تشریف میبردند. شما باید میدیدید که احمد زکی یمانی امپراطور نفت جهان چطور با احترام و خضوع در برابر ایرج افشار برمیخواست و درحد دستبوسی با او برخورد میکرد. آقای افشار به نظر من در جامعه بینالمللی فخر ایران و آبروی ایران بود.
جهان ایرانی مهمترین فرهنگ را در دنیای اسلام دارد
سخنران بعدی محمدرضا شفیعی کدکنی شاعر و پژوهشگر برجسته معاصر و از دوستان ایرج افشار بود. شفیعی کدکنی گفت: من برای سخنرانی نیامده بودم و آمادگی هم نداشتم اما اگر بخواهم امر دوستان را اطعات کنم، چند کلمهای از مشاهدات شخصی خودم عرض میکنم.
شفیعی کدکنی ادامه داد: از شمال آفریقا کشورهایی مثل تونس و مراکش و الجزایر تا داخل خاک چین، در یک دنیایی هستند که جهان اسلام نامیده میشود. در این جهانِاسلام سرزمینهایی هستند که به عربی و ترکی و فارسی و شاید هم به زبانهای دیگر سخن میگویند. تقریبا یقین دارم که در کل این جهان، یک جهان دیگری وجود دارد و آن جهان ایرانی است. مرزهای جغرافیایی کنونی این جهان ایرانی، یک حوزه شناختهشدهای است و تا حد زیادی هم الآن جهان محدودی شده است. ولی اگر کسی نسبت به جغرافیای تاریخی این منطقه معرفت و شناختی بزرگ داشته باشد، سرزمین بزرگی به نام ایران بزرگ را مشاهده میکند که الآن ممکن است حکومتهای متفاوتی بر آن تسلط داشته باشند. ولی برای کسی که از چشمانداز تاریخ فرهنگ بشری به این جهان نگاه میکند، در این دنیای بزرگ که از شمال آفریقا تا مرز چین ادامه دارد، دنیایی که مهمترین فرهنگ را دارد و انشاالله وجود خواهد داشت، همین فرهنگ ایرانی است.
به خاطر علاقهام به اسلام، از کودکی مسائل کشورهای اسلامی را تعقیب کردهام
وی افزود: ما همهمان موظف هستیم که با تمام نیرو و امکاناتی که داریم، به پاسداری این فرهنگ بپردازیم. به نظر من، به خصوص در صد سال اخیر، بسیاری کسان کوشیدهاند که جهان ایرانی را معرفی کنند و از جهان ایرانی و فرهنگ آن پاسداری کنند. ولی در مجموع، با خاطرِ جمع، به عرض شما میرسانم که اگر بخواهیم یک نفر را از کل این صد سال انتخاب کنیم که به تنهایی پاسداری از این فرهنگ را با تمام لحظات وجودیاش پذیرفته بود و عمل میکرد، آن ایرج افشار بود.
به خاطر علاقهای که از نوجوانی و کودکی داشتم، همیشه در ارتباط بودم و تحولاتی را که در جهان اسلام روی داده، در این دوران عمر هشتاد سالهام، تعقیب میکردم و اگر بخواهم یک نماینده فرهنگی برای جهان ایرانی انتخاب کنم، آن انتخاب ایرج افشار است.
شفیعی کدکنی ادامه داد: من با اروپا و آمریکا هیچ آشنایی ندارم، اما با جهان اسلام به خاطر علاقهای که از نوجوانی و کودکی داشتم، همیشه در ارتباط بودم و تحولاتی را که در جهان اسلام روی داده، در این دوران عمر هشتاد سالهام، تعقیب میکردم. در مصر، در عراق، در سرزمینهای شمال آفریقا، بزرگانی را از دنیای اسلام میشناسم که همه مفاخر این سرزمینها هستند. ولی بارها و بارها فکر کردم که اگر بخواهم یک نفر را به عنوان نماینده فرهنگی جهان ایرانی و این سرزمینها که عملا جهان ایرانی است انتخاب کنیم، بدون تردید و بلامنازع آن فرد ایرج افشار است.
اگر بخواهم یک نماینده فرهنگی برای جهان ایرانی انتخاب کنم، ایرج افشار است.
پایانبخش این مراسم پخش دو پیام تصویری از تورج دریایی استاد ایرانشناسی و محمود امیدسالار بود که برای حاضران پخش شد.





