شمشادی: شبکههای اجتماعی نقش مهمی در تحولات جهان دارند

استاد ارتباطات گفت: شبکههای اجتماعی و پیامرسانها در حقیقت به ابزارهای قدرتمند جنگی تبدیل شده و پلتفرمهای موجود نقش مهمی در تحولات جهان دارند.
استاد ارتباطات گفت: شبکههای اجتماعی و پیامرسانها در حقیقت به ابزارهای قدرتمند جنگی تبدیل شده و پلتفرمهای موجود نقش مهمی در تحولات جهان دارند.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب - زینب رازدشت: در دوران جنگ تحمیلی، رسانههای ایران با بازتاب یکپارچه و هوشمندانه اخبار، به تقویت روحیه مقاومت و وحدت ملی مردم کمک کردند و در مقابل عملیات روانی دشمن ایستادند. آنها با انعکاس دقیقِ رویدادها و افشای اهداف جنگافروزان، نقشی کلیدی در آگاهیبخشی به جامعه و حفظ آرامش آن ایفا کردند. اینکه رسانهها چقدر در این زمینه موفق بودند، ساعتی با امیرحسین شمشادی پژوهشگر شبکههای اجتماعی و استاد ارتباطات به گفتوگو نشستیم که بخش اول این گفتوگو را از نظر میگذرانید.
* در ایام جنگ 12 روزه از کدام رسانه بیشتر استفاده می کردید؟ دلیل انتخاب این رسانه چه بود و دیگر رسانهها چه ویژگیهایی داشتند؟
در آن ایام برای دریافت اطلاعات از رسانههای مختلف بهره میبردم. بهطور معمول از شبکه خبر به شکلی مستمر استفاده میکردم، همچنین شبکههای اجتماعی را دنبال میکردم که اخبار دست اول را سریع منتشر میکردند. گاهی نیز از رسانههای بینالمللی و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور برای دریافت اطلاعات استفاده میکردیم. هدفم این بود که یک نگاه جامع و کامل به تحولات رخداده در جریان جنگ 12 روزه داشته باشم و تا حد امکان تصویر روشنی از وضعیت به دست بیاورم.
منتشرکنندگان اخبار تحت تأثیر سیاستهای کلانی هستند که طبیعتاً مسیر اطلاعرسانی آنها را مشخص میکند. اگر بر پایه نظریات مارشال مک لوهان فرض را بر این بگذاریم که رسانه خودش پیام است، انتخاب هر رسانه به معنای تصمیمگیری آگاهانه یا ناآگاهانه برای قرار گرفتن در معرض نوع خاصی از پیام است. بنابراین، طبیعی است که برای دستیابی به دیدگاه جامع در موضوعات حساس، خصوصاً درشرایط بحرانی مثل جنگ، مراجعه به منابع متعدد ضرورت پیدا میکند. این امر امکان صحتسنجی و مقایسه را فراهم کرده و کمبودهایی که ممکن است رسانههای داخلی داشته باشند را با اطلاعات رسانههای بینالمللی جبران میکند.
همچنین شبکههای اجتماعی با توجه به کمرنگتر بودن محدودیتها در ارائه اخبار نقش مهمی ایفا میکنند. از این جهت در آن زمان استفاده از منابع متنوع خبری، از جمله رسانههای مختلف و شبکههای اجتماعی، نه تنها انتخاب، بلکه یک ضرورت محسوب میشد.
* تعداد دنبالکنندگان شبکههای اجتماعی رسانههای بیگانه و ضد انقلاب قابل توجه است. آیا این وضعیت را به معنای از دست رفتن اعتماد به رسانههای خودمان میدانید؟
داشتن تعداد بالای دنبالکنندهها الزاماً به معنای اعتبار یا به این معنا که مخاطبان به صورت مداوم به آن رسانه رجوع کنند نیست. همچنین، این موضوع لزوماً نشان نمیدهد که مخاطب تنها از یک کانال خاص برای دسترسی به اخبار استفاده میکند. به نظر میرسد مخاطبان ایرانی، به خصوص در سالهای اخیر، الگوی جدیدی از مصرف رسانهای را به کار گرفتهاند. این الگو مبتنی بر مقایسه و جستوجوی اطلاعات از منابع مختلف است و برای تکمیل اطلاعات یا صحتسنجی اخبار، به رسانههای متعدد مراجعه میکنند.
بخشی از این منابع شامل رسانههای فارسیزبان خارج از کشور است. دلیل این رویکرد را شاید بتوان کاهش اعتماد به برخی از رسانهها یا کاهش جذابیت محتوای آنها دانست. از سوی دیگر، درباره رسانههای داخلی نیز وضعیت پیچیدهای وجود دارد. ممکن است بیاعتمادی کامل نسبت به این رسانهها وجود نداشته باشد، اما اعتماد مطلق هم نسبت به آنها دیده نمیشود. در اینجا میتوان به مفهوم «اثر بومرنگی» در علم ارتباطات اشاره کرد؛ مفهومی که برخی از رسانههای داخلی گرفتار آن شدهاند.
بومرنگ وسیلهای چوبی است که بومیان استرالیا از آن برای شکار استفاده میکردند. ویژگی بومرنگ این است که اگر به هدف برخورد نکند، به سمت پرتابکننده بازمیگردد. اثر بومرنگی در رسانهها نیز چنین است؛ زمانی که یک رسانه اخبار نادرست یا مطالب تکراری منتشر کند، این اطلاعات به نحوی به خود رسانه بازمیگردند و باعث کاهش اعتبار آن در میان مخاطبان میشوند.
اثر بومرنگی ممکن است تا حدی اثرگذار باشد که مراجعه به آن رسانه حتی موقعیت اجتماعی مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد و آنچنان اعتبار رسانه افت میکند که افراد ممکن است در مکالمههای روزمره از بازدید آن رسانه انتقاد کنند یا حتی آن را نشانهای از ناآگاهی بدانند. این موضوع ناشی از دو مسئله اصلی است؛ اول انتشار مکرر اخبار نادرست؛ دوم تکرار بیش از حد یک خبر در قالبهای مختلف. چنین شیوههایی از تولید محتوا، به ویژه با توجه به سرعت بالای جریان اطلاعات امروزی و کاهش نفوذ رسانههای جریان اصلی، اثر مخربی بر اعتبار رسانهها دارند. امروزه مخاطبان بسیار گزینشگر شدهاند و خودشان تصمیم میگیرند چه رسانهای را دنبال کنند، همین موضوع شرایط را برای حفظ اعتبار رسانهها دشوارتر کرده است.
به نظر میرسد که بیاعتمادی کامل نسبت به رسانهها در بین مردم وجود ندارد، اما شاهد پدیدهای بهنام اثر بومرنگ در رسانههای داخلی هستیم. در واقع، مردم با مقایسهای میان اخبار رسانههای داخلی و اطلاعاتی که از طریق شبکههای اجتماعی یا رسانههای خارجی دریافت میکنند تلاش میکنند تا خبرهای خود را از منابع مختلف تامین کنند و به نوعی دید جامعتری نسبت به وقایع داشته باشند. برای بازگرداندن اعتماد از دست رفته به رسانههای داخلی، چند راهکار قابل بررسی است. نخست، شفافیت و پرهیز از سانسور اهمیت بسیاری دارد.
همچنین پذیرش اشتباهات و توانایی اعتراف به خطا از سوی رسانهها میتواند گام مهمی در جهت ایجاد اعتماد باشد. علاوه بر این، به نظر میرسد که ایجاد تنوع در دیدگاهها و فرصت دادن به راویان روایتهای متفاوت از اهمیت بالایی برخوردار است. متأسفانه، در برخی از رسانههای داخلی، بهویژه در صداوسیما، شاهد فقدان چندصدایی و تنوع دیدگاهها هستیم. این عدم وجود روایتهای متنوع ممکن است باعث دور شدن بخشی از مخاطبان شود.
مثالی ساده برای درک این مسئله را میتوان از مشاهدهگری محیط پیرامون گرفت. اگر به مرکز شهر تهران نگاهی بیندازید یا مثلاً 10 دقیقه قدم بزنید، خواهید دید که نوع پوشش افراد بسیار متنوع است. درصدی از افراد یک سبک پوششی دارند و درصد دیگری سبک متفاوتی را دنبال میکنند. سؤال اصلی این است که آیا تمامی این اقشار مختلف در برنامههای صداوسیما حضور دارند؟ پاسخ غالباً منفی است. همین عدم انعکاس تنوع جامعه میتواند یکی از دلایل کاهش اعتماد عمومی به برخی از رسانهها باشد. صداوسیما بهعنوان رسانهای ملی، برای بازتاب دقیق و همهجانبه آنچه در جامعه اتفاق میافتد، هنوز راهی طولانی پیش رو دارد.
* درصورتی که فکر می کنید اعتماد از رسانه های ما از دست رفته برای بازگشت اعتماد چه باید کرد؟
اگر قرار باشد مرجعیت رسانهای کشور در داخل حفظ شود، مخصوصاً در زمان بحرانها یا شرایط حساس، ضرورت دارد که رسانههای داخلی جایگاه اصلی اطلاعرسانی را داشته باشند. خبرهای مهم باید نخست از رسانههای داخلی منتشر شوند و روایت غالب نیز متعلق به همین رسانهها باشد. برای تحقق این هدف، نیازمند ایجاد تغییرات ساختاری و محتوایی هستیم. پذیرش اشتباهات، بهرهگیری از دیدگاههای مختلف، دعوت از متخصصان حوزههای گوناگون، و ایجاد فضایی که مخاطب احساس کند نظرات و سلیقههای متنوع او در رسانههای داخلی، بهویژه صداوسیما، مورد توجه قرار میگیرد، بسیار حائز اهمیت است.
در حال حاضر، به نظر میرسد این تنوع و چندصدایی در برنامههای صداوسیما کمتر دیده میشود؛ چرا که اغلب تحلیلگرانی که بهعنوان مهمان دعوت میشوند، از یک طیف فکری مشخص هستند، چه از نظر سیاسی، چه بینالمللی و حتی در حوزه آیندهپژوهی.
اگر هدف بازگرداندن مرجعیت رسانه به داخل کشور باشد، باید روی کیفیت برنامهها سرمایهگذاری کنیم، سرعت انتقال اخبار را افزایش دهیم و استقلال حرفهای را جدی بگیریم. هرچند صداوسیما یک رسانه دولتی است و بودجه آن توسط دولت تأمین میشود اما ضروری است که در عملکرد خود استقلال حرفهای را نشان دهد.
این استقلال میتواند به تقویت اعتماد عمومی کمک کند؛ چراکه نمایش واقعیتها و بیان بیپرده مسائل، به مرور جایگاه یک رسانه مستقل را تثبیت خواهد کرد. البته برای دستیابی به این هدف مثالها و تجربیات موفقی نیز وجود دارد که میتوان از آنها استفاده کرد. زمانی که حمله سایبری به پمپبنزینها و کارتهای سوخت رخ داد و برخی خدمات از کار افتادند، یک بحران داخلی در حال شکلگیری بود. در این شرایط، منابع رسمی مثل وزارت نفت و شرکت توزیع فرآوردههای نفتی اعلام کردند که مشکل رفع شده است.
اما خبرنگار صداوسیما چه کرد؟ او به یک پمپبنزین رفت و به صورت زنده گزارش داد که با وجود اعلام رفع مشکل، کارت سوخت در آنجا همچنان کار نمیکند.
این حرکت نشاندهنده استقلال حرفهای بود که انتظاری طبیعی از رسانه ملی است. رسانه باید تعامل مؤثر با مخاطبان داشته باشد و برای سلیقههای مختلف برنامه تولید کند. همچنین باید بین خبر و پروپاگاندا تفاوت قائل شوند.
همه برنامهها نمیتوانند صرفاً به موفقیتها در زمینههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی بپردازند؛ بلکه باید نقاط ضعف را نیز پوشش داده و واقعیات را با مخاطب در میان بگذارند. چنین رویکردی میتواند اعتماد عمومی را جلب کرده و مرجعیت رسانه را به داخل کشور بازگرداند، تا مخاطب داخلی بیشتر به رسانههای داخلی رجوع کند تا شبکههای خارجی.
* چگونه میشود بین ذائقه مخاطب که به دنبال شنیدن سریع و دقیق اخبار است با محدودیتهای امنیتی زمان جنگ برای رسانهها تعادل ایجاد کرد با توجه به اینکه کانالهای خارج از ایران محدودیتی ندارند. این رقابت را چگونه باید مدیریت کرد؟
در جهان برای مدیریت انواع بحرانها، به ویژه بحرانهای نظامی، پروتکلهای مشخصی تعریف شدهاند که در سه دسته کلی قرار میگیرند. این دستهها شامل پروتکلهای محدودکننده، پروتکلهای هدایتگر و همچنین پروتکلهای بینالمللی اخلاقی و رسانهای هستند که غالباً توسط سازمانهایی مثل یونسکو منتشر میشوند.
در زمان جنگ، بهعنوان یکی از جدیترین بحرانها، چهار مانع اصلی در مقابل اطلاعرسانی رسانهها وجود دارد: قوانین، محدودیتهای موقت، ضوابط اخلاقی و سیاستهای رسمی. این عوامل تقریباً در سراسر جهان مشاهده میشوند؛ اما نکته حیاتی این است که چنین پروتکلهایی باید موجود بوده و مورد توافق قرار گیرند.
با توجه به احتمال همیشگی درگیری نظامی محدود یا گسترده میان ایران و اسرائیل در دهههای اخیر، لازم بود از پیش پروتکلی جامع برای اطلاعرسانی در چنین شرایطی طراحی شود. متأسفانه به نظر میرسد که وجود چنین پروتکلی در کشور کمرنگ بوده و ما در زمان جنگ به صورت تدریجی تلاش کردهایم قوانین مرتبط را وضع کرده و به اجرا درآوریم.
پروتکلهای محدودکننده در زمان جنگ در تمامی کشورها مورد استفاده قرار میگیرند و شامل سانسور، خطوط قرمز اطلاعرسانی و ممنوعیت انتشار اطلاعات حساس هستند. بهعنوان مثال، انتشار اطلاعات مربوط به سایتهای نظامی، محل سکونت نیروهای فرماندهی، ستادهای فرماندهی و کنترل یا برنامهریزیهای نظامی جزو خطوط قرمز محسوب میشود. همچنین اخبار مرتبط با دفاع یا حمله که میتواند به جبهه خودی آسیب برساند نیز معمولاً تحت سانسور قرار میگیرد.
یکی دیگر از پروتکلهایی که اهمیت زیادی دارد و متأسفانه در کشور ما ضعفهایی در اجرای آن وجود دارد، پروتکل هدایتگر است. این پروتکل تأکید میکند که باید یک روایت مشخص و هدفمند از اتفاقات جبهههای نبرد شکل گیرد و ترویج شود. این روایت باید مشروعیت داشته باشد، اطلاعات و آماری گزینشی ارائه کند و در نهایت به تقویت جبهه خودی کمک کند. این مورد نیازمند توجه ویژه است و باید اقدامات مؤثری برای ایجاد و تقویت آن انجام شود.
همکاری میان رسانهها و نیروهای مسلح، بهویژه در شرایط درگیری و بحران، مسئلهای حساس و پراهمیت محسوب میشود. همین حالا که ما صحبت میکنیم، فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) تیم تعامل رسانهای کاملی دارد که در زمان وقوع هرگونه بحران نظامی، وظیفه اطلاعرسانی را برعهده میگیرد.
در این فرآیند، با وجود مشارکت کشورهای مختلف در عملیاتها، تصمیمگیری اصلی درباره نحوه اجرای پروتکلهای رسانهای معمولاً توسط آمریکاییها انجام میشود. این پروتکلها نخستینبار در دوره جنگ جهانی دوم شکل گرفتند و اوج استفاده از آنها را در جنگ دوم خلیج فارس شاهد بودیم؛ زمانی که آمریکا رهبری ائتلاف چند کشوری برای حمله به عراق را برعهده داشت.
مواردی مثل سانسور اطلاعات، ممنوعیت انتشار محتوای حساس، و ارائه یک روایت دستاول و قابلباور برای مخاطبان از جنگ، از محورهای اصلی این پروتکلها بودند و هر روز در جریان آن جنگ به شکلی سازمانیافته اعمال میشدند. در حال حاضر، مشابه این روند را در جنگ روسیه و اوکراین مشاهده میکنیم که یکی از مهمترین درگیریهای نظامی جهان به شمار میرود.
در این جنگ، هم پروتکلهای محدودکننده اطلاعات و هم پروتکلهای هدایتگر روایت به وضوح در حال اجرا هستند. هر دو طرف تلاش دارند روایت دلخواه خود را به دنیا القا کنند، و رسانهها چه داخلی و چه بینالمللی، نقش کلیدی در سازوکار این فرآیند ایفا میکنند. نکته قابل توجه دیگر پروتکلهای اخلاقی و انسانی است که توسط نهادهای بینالمللی مانند یونسکو تدوین شدهاند.
این موارد شامل حفظ ارزشهای انسانی، اجتناب از نمایش تصاویر خشن یا جسدها، و تمرکز بر جنبههای احساسی جنگ به جای آمارهای صرف نظامی است. هدف این رویکرد آن است که تأکید بیشتری بر جنبه انسانی موضوع داشته باشد تا خبر تنها به مسائل تاکتیکی یا سلاحها محدود نشود. با توجه به چنین سازوکارهایی، رسانهها باید برای تطابق با این استانداردها آماده باشند تا بتوانند در چارچوب تعیینشده فعالیت کنند.
این مسئله نه تنها در منطقههای خاص، بلکه در سطح جهانی جریان دارد. در پایان بحث لازم است تأکید شود که برای اثربخشی بیشتر، این موارد باید دقیقتر تدوین شوند تا رسانهها بهتر قادر به دنبال کردن آن باشند.
نکته مهم دیگر این است که شبکههای اجتماعی و پیامرسانها در حقیقت به ابزارهای قدرتمند جنگی تبدیل شدهاند. تمام پلتفرمهایی مثل تلگرام، یوتیوب، فیسبوک یا حتی شبکه ایکس که شاید در داخل کشور توجه کافی به آنها نمیشود، نقش بسیار مهمی در تحولات جهانی دارند. به خصوص فیسبوک در دنیا بهعنوان یک رسانه بسیار اثرگذار شناخته میشود.
این ابزارها در جنگ روایتها قدرت بینظیری دارند؛ از یک توییت تاثیرگذار گرفته تا یک فیلم آماتوری، یک مطلب کوتاه، یا یک تحلیل جامع که از طریق این رسانهها منتشر میشود، همگی میتوانند شکلدهنده افکار عمومی باشند. انتشار یک خبر یا یک عکس تکاندهنده میتواند ذهنیت مردم را در سطح جهانی تغییر دهد، چه در جبهه خودی و چه در میان جبهه دشمن. حتی رسانههای دشمن نیز این محتواها را رصد کرده و از آنها تاثیر میپذیرند.
بنابراین استفاده از شبکههای اجتماعی و پیامرسانها باید در چارچوب پروتکلهای مشخص تعریف شود. این رسانهها شرایط خاص خود دارند و لازم است ابتدا قوانینی برای این زمینه وضع شود. علاوه بر این، آموزش بسیار ضروری است. هم نیروهای نظامی باید در این حوزه مهارت کسب کنند و هم رسانههای فعال کشور نیازمند آموزشهای حرفهای هستند. در حال حاضر به نظر می رسد چنین پروتکل جامعی در کشور وجود ندارد و نقصهایی در این زمینه حس میشود. ضعفهای موجود، بهویژه در زمان بحرانها، بیشتر مشخص میشود و ضرورت تربیت نیروهای حرفهای در این زمینه با تاکید بیشتری احساس میشود.
ادامه دارد...