صلح امام حسن؛ چرا؟!
پانزدهم رمضان کریم، سالروز ولادت حضرت امام حسن مجتبی است. یکی از موضوعاتی که پس از گذشت این همه سال همچنان درمورد زندگی امام حسن قابل توجه و تأمل است، چرایی صلح ایشان با معاویه و تندادن به نوعی مصالح است. اگر به کتب تاریخی، روایی و حدیثی نظر بیفکنیم در این مورد دلایل مختلفی را خواهیم یافت که نشان میدهد علت این مصالح چه بوده و اگر این اتفاق از سوی این امام صورت نمیپذیرفت چه عاقبتی برای جامعه اسلامی به وجود میآمد. در ادامه به برخی از این دلایل اشاره خواهیم کرد.
حفظ دین در قاموس فکری امامان و به تبع ایشان شیعیان، حفظ دین و احیای معارف اسلامی محوریترین عنصر است. به همین دلیل تشکیل حکومت، قیام، صلح و سکوت آنها همه در جهت حفظ اسلام و احیای سنت شکل می گیرد. اگر در شرایطی اسلام به واسطه قیام حفظ شود، آنان قیام می کنند و اگر در مقطعی دیگر سکوت آنها موجب حفظ اسلام شود، سکوت می کنند، هر چند این سکوت، باعث از دست رفتن حق مسلم آنان شود. امام علی (ع) فرمود: «سلامه الدین احب الینا من غیره.» اساساً مأموریت امام، این است که اهداف الهی را محقق سازد و در این جهت گام بردارد، لذا بنا به علمی که به مصالح و مفاسد اقدامات دارد، باید بهترین گزینه را انتخاب نماید. بر این اساس، یکی از علل مهم صلح امام حسن (ع) را میتوان «حفظ دین» بیان کرد، زیرا وضعیت جامعه اسلامی در شرایطی قرار داشت که ممکن بود جنگ با معاویه، اصل دین را از بین ببرد. مضافاً اینکه اوضاع بیرونی جامعه اسلامی نشان می داد که روم شرقی آماده حمله نظامی به مسلمانان بود، لذا در این جهت اصل کیان اسلامی و جامعه مسلمین است که در خطر قرار گرفته.
حفظ جان شیعیان حفظ شیعیان گرچه از مصادیق مصالح عمومی است، ولی از آنجایی که شیعیان، حافظان و پاسداران دین و موالی اهل بیت (ع) بودند، حفظ آنان از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. شیعیان خاص امیر المؤمنین (ع) اغلب در جمل، صفین و نهروان به شهادت رسیده و گروه اندکی از آنان باقی مانده بود و اگر جنگی به وقوع می پیوست، با توجه به ضعف مردم عراق، قطعاً امام حسن (ع) و شیعیان متحمل خسارات جبران ناپذیری می شدند، زیرا معاویه در این صورت آنها را به شدت سرکوب می نمود. اما صلح امام می توانست آنها را برای شرایطی نگه دارد که در آینده فراهم می آمد، به طوری که اگر بنا بود خون آنها ریخته شود بتواند بازده مفیدی داشته و جریانی مؤثر در تاریخ به وجود آورد. ضمن اینکه تهدیداتی از سوی معاویه مبنی بر قتل و غارت شیعیان وجود داشت که صلح حسنی تا حد زیادی آن تهدیدات را خنثی ساخت.
عدم همراهی مردم با امام حسن نکته دیگری که دلیل صلح را از دید امام روشن می کند، آن است که اساسا بر پایی جنگ در شرایط عادی، منوط به حضور مردم بوده و حاکم در حد خاصی می تواند، آنان را به حضور در جنگ وادار کند. در واقع دو نکته را باید از یکدیگر جدا کرد، یکی آن که آیا حاکم مسلمانان می تواند به هر صورت و حتی در شرایط مخالفت آشکار اکثریت مردم، جنگ را آغاز کند؟ اگر چنین کاری را می تواند انجام دهد، در چه شرایطی؟ نکته دوم آن که به فرض حاکم بتواند چنین کند، آیا چنین کاری به مصلحت مسلمانان است یا نه؟ اصولا سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن بود که در امر جنگ با مسلمانان مشورت می کرد. این در حالی بود که اولاً رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از ابتدا با مردم بیعت کرده بود و ثانیاً آن که جهاد در شمار فروعات اسلام بوده و اصولاً وظیفه مسلمانان است که همانند نماز به این دستور نیز عمل کنند.
امام مجتبی (علیه السلام) نیز به همین سیره پایبند بود. زمانی که می دید مردم خود مایل به داشتن چونان امامی نیستند و حاضر به حفظ موقعیت خویش در برابر شام نیستند، طبیعی بود که او بعد از نصایح لازم که بخش عمده را پدرش پیشاپیش کرده بود، عراق را رها کرده و به مدینه برود.
بیگمان یکی از علل اصلیِ صلح امام حسن (ع) نیز حمایت نکردن مردم از آن حضرت بود. اگر مردم کوفه از او حمایت می کردند و فرماندهان سپاهش به او خیانت نمی کردند، حضرت صلح نمی کرد؛ چنانکه فرمود: «به خدا سوگند، من از آن جهت کار را به او سپردم که یاوری نداشتم، اگر یاوری می داشتم، شبانه روز با معاویه می جنگیدم تا خداوند میان ما و او حکم کند.»
آنچه گذشت تنها بخشی از دلایل صلح امام حسن بود، بنا به این موضوع صلح در کنار چنین شرایطی بهترین روش سیاسی برای امام حسن و آینده جامعه اسلامی بود.