طرح «تغییر رژیم» راهبرد دائمی واشنگتن در جهان
تهران - ایرنا - راهبرد «تغییر رژیم» (regime change) در کشورهای مختلف کره خاکی با هدف روی کار آمدن نظام های حامی، همواره طی قرن گذشته از سوی آمریکا به اجرا در آمده است. حتی این کشور بین سالهای 1946 تا 2000 دست کم 81 عملیات مخفی یا علنی برای مداخله در انتخابات سایر کشورها انجام داده است.
فردا 28 مردادماه، سالروز کودتای آمریکائی - انگلیسی در سال 1332 است؛ کودتایی که به برکناری مصدق و روی کار آمدن فضلالله زاهدی عامل کودتا منجر شد و نشان داد که غرب در کنار نظامی گری عریان، همواره در طول تاریخ تلاش هایی را در زمینه تحولات سیاسی داخلی کشورها داشته است که این تحولات می تواند انتخابات باشد یا تغییر دولت یا نظام سیاسی.
این مداخله گری، تا کنون به فراموشی سپرده نشده تا جایی که مقامات انگلیسی و آمریکایی نیز بارها به این موضوع اعتراف کرده اند. نمونه آن متن کتاب «کار کار انگلیسیهاست، چرا ایران به ما بیاعتماد است؟» به قلم «جک استراو» وزیر امور خارجه اسبق انگلیس است که وی در پاسخ به این پرسش می نویسد: این بریتانیا بود که به همراهی آمریکا موجب سقوط دولت دکتر محمد مصدق شد که به صورت دموکراتیک برسر کار آمده بود. کودتا علیه مصدق در سال 1332 رخ داد اما زخم آن هنوز برای ایرانیها تازه است و انگار همین دیروز اتفاق افتاده است.
این سیاستمدار انگلیسی به حمایت غرب از عراق در جریان جنگ تحمیلی نیز اشاره کرده که بسترساز بی اعتمادی ایران به آمریکا و انگلیس شده و می نویسد: در حالی که ما در انگلستان همچنان خود را با آنچه که در حدود 80 سال پیش از جنگ جهانی دوم رخ داد، تعریف میکنیم، ایرانیانِ مدرن خود را با تجربه خونین جنگ 8 ساله با عراق تعریف میکنند که به تنهایی در مقابلش ایستادند.
در مجموع، تلاش تاریخی آمریکا برای تغییر حکومت ها و رژیم های نه چندان همراه با واشنگتن در کشورهای دیگر بر کسی پوشیده نیست. در کنار طراحی و برپایی کودتای 28 مرداد در ایران، این پروژه بارها در نقاط مختلف کره خاکی به اجرا درآمده است.
پیشبرد پروژه تغییر رژیم در چهار گوشه دنیا
مداخلههای ایالات متحده آمریکا در تغییر رژیم سایر کشورها شامل تلاشهای علنی و مخفیانه با هدف تغییر، جایگزینی یا حفظ دولتهای خارجی میشود؛ موضوعی که از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی کلید خورد و حدود یک قرن بعد یعنی پس از جنگ دوم جهانی شدت گرفت.
در نیمه دوم قرن 19 میلادی، دولت آمریکا تلاشهای خود را برای تغییر در کشورهای آمریکای لاتین و جنوب غربی اقیانوسیه آغاز کرد که جنگ آمریکا با مکزیک، اسپانیا و نیز فیلیپین در همین راستا قابل ارزیابی است.
در آغاز قرن 20 میلادی، آمریکا توانسته بود با روش های مختلف در کشورهای بسیاری نظیر پاناما، هندوراس، نیکاراگوئه، مکزیک، هاییتی و جمهوری دومینیکن دولتهای دوست و حامی خود را مستقر کرده یا شکل دهد.
بعد از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده حوزه جغرافیایی تلاشهایش را برای تغییر رژیم ها به شدت توسعه داد و وارد رقابت با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برای به دست گرفتن رهبری جهان و پیروزی در جنگ سرد شد.
از مهمترین عملیاتهای این دوره میتوان به کودتای 28 مرداد در ایران، عملیات خلیج خوکها در کوبا، اقدام نظامی و قتل و عام چند میلیون نفر از مردم ویتنام، کشتار ضدکمونیستی اندونزی در دهه 1960 و پشتیبانی از جنگ کثیف در آرژانتین، علاوه بر فعالیتها در مناطق سنتی عملیاتهای آمریکا (یعنی کارائیب و آمریکای مرکزی) اشاره کرد.
افزون بر آن، ایالات متحده در انتخابات بسیاری از کشورهای دیگر مداخله کردهاست. برای نمونه میتوان به مداخله در انتخابات ژاپن در دهههای 1950 و 1960 برای حفظ حزب مورد نظر خود در قدرت به وسیله کمکهای مالی مخفیانه، در فیلیپین برای پیشبرد کمپین ریاست جمهوری رامون ماگسایسای در سال 1953 و در لبنان برای کمک به احزاب مسیحی در سال 1957 به کمک مداخلات مالی مخفیانه اشاره کرد. ایالات متحده در بین سالهای 1946 تا 2000 حداقل 81 عملیات مخفی یا علنیِ دانسته شده برای مداخله در انتخابات سایر کشورها انجام داده است.
بعد از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده در سال 1945 منشور ملل متحد را به عنوان قانون کلیدی حاکم بر روابط بینالملل امضا کرد که از لحاظ قانونی این کشور را ملزم به رعایت مفاد منشور میکرد. بهخصوص، بند 2 این منشور که استفاده از زور یا تهدید را در روابط بینالملل محدود به مواردی بسیار خاص می کرد؛ بندی که هرگونه تلاش حقوقی برای توجیه تغییر رژیم در کشوری خارجی را دشوار میکرد.
جنگ و تجاوزگری، ابزار دائمی آمریکا در معادلات خارجی
همزمان با تلاش مخفیانه برای تغییر رژیم، آمریکا از هیچ تلاش آشکاری برای ماجراجویی و اشغال کشورهای مختلف جهان فروگذار نکرده است.
این کشور 230 سال از عمر 246 ساله خود را درگیر جنگهای مستقیم و نیابتی خارج از خانه بوده است؛ نزاعهایی که امروز اوج آن را در منطقه غرب آسیا شاهد هستیم.
تنها مردم و مقامات کشورهای مختلف جهان نیستند که آمریکا را به آتشافروزی متهم میکنند بلکه همواره مقامات عالیرتبه آمریکا هم به بیش از دو قرن اشغالگری کشور خود در بخش های مختلف جهان اذعان و اعتراف میکنند.
چهار سال پیش بود که «جیمی کارتر» رئیسجمهوری پیشین آمریکا در تماس تلفنی با «دونالد ترامپ» با بیان اینکه از 242 سال تاریخ آمریکا، 226 سال در جنگ بودهایم، گفت: آمریکا در طول 242 سال تاریخ خود به جز 16 سال، در بقیه زمانها در جنگ به سر بردهاست. آمریکا به دلیل تمایلش برای تلاش به منظور مجبور کردن دیگران به در پیش گرفتن ارزشهای آمریکایی، جنگ دوستترین کشور جهان است.
اینک که چهار سال از آن اعتراف میگذرد، میتوان گفت که آمریکا 230 سال است که درگیر جنگهای مستقیم و نیابتی خارج از خانه بودهاست.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا جنگهایی را برای تعیین دولت دولت های مورد نظر و حمایت خود به راه انداخته است که اشغال افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003 و مداخله نظامی در لیبی طی همان سال از آن جمله است.
در مجموع، آمریکا طی سده های گذشته همواره با ابزارهای مختلف در صدد سیطره بر جهان برآمده است که این ابزار می تواند مداخله سیاسی در یک کشور باشد یا تنش افروزی و حمله نظامی. اما عبور نظام بین الملل از نظام های «تک قطبی» و «دو قطبی» به «چند قطبی» و هراس کنونی آمریکا از روسیه، چین و نیز ائتلاف های ضدغربی در آسیا از فروپاشی هژمونی ایالات متحده نشان دارد.