ظهور و سقوط یک رئیس جمهور
سازمان سیا برای نزدیک شدن به بنی صدر از پوشش امور اقتصادی استفاده کرده که دیدارهایی یک ماه قبل از پیروزی انقلاب، با بنی صدر داشته است و در آن دیدارها نهایتا بنی صدر با دریافت حقوق ماهیانه هزار دلار به عنوان مشاور اقتصادی یک شرکت تجاری پوششی موافقت میکند.
به گزارش اقتصادنیوز، شماره نوروزی نشریه «آگاهی نو»، نامه ای منتشر نشده از ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور ایران را همراه بر نقدی بر کارنامه وی در گفت و گو با مصطفی میرسلیم دبیرکل حزب موتلفه اسلامی را منتشر کرده است.
نامه منتشر نشده سیدابوالحسن بنیصدر درباره کتاب اولین رئیسجمهور:
1 خرداد 1378
پس از عرض سلام
در باب کتاب (نخستین رئیس جمهوری) پرسیده اید، عرض میکنم هنوز خود آن را نخوانده ام. دوستانی خواندهاند و پسند کرده اند. با وجود این خالی از عیب نیافته اند:
1 دست کم باید ناشر خاطرنشان میکرد که بنی صدر با این تصور (نمیگویم تصدیق) در مصاحبه شرکت کرد که پرسش ها، همه را، آقای بهشتی ساخته و به دست پرسشگرها داده است تا تحصیل دلیل کند و نزد آقای خمینی ببرد و او بگوید بنی صدر نباید نامزد بشود. او با این تصور در سر به پرسشها پاسخ میداد. این یادآوری به خواننده امکان میدهد موقعیت آن روز را دریابد. بخصوص این پرسش را به ذهن او میآورد: با این تصور، چرا تن به مصاحبه داد؟ این پرسش او را راهبر میشود به این واقعیت که دو نوع بیان (با گفتمان) بیشتر وجود ندارند: بیان آزادی و بیان قدرت. کسی که بیان قدرت در سر دارد، پرسشهائی را میتواند و طرح میکند که ترجمان بیان قدرت هستند. وقتی پاسخهائی را دادی که از بیان آزادی نشأت میگیرند، به جامعه امکان دادهای دو چشمانداز را ببینند: چشم انداز اداره کشور در آزادی و چشم انداز اداره کشور در استبداد. اگر امروز کتاب با استقبال روبرو شده است، بدین خاطر است.
این واقعیت که آقای بهشتی مصاحبه با بنی صدر را شنیده و به آن پاسخ گفته است، از این دید که رفتار نابرابری انجام گرفته است، در خور ایراد مینماید. اما در نظر اینجانب، بهترین کاری است که ممکن بود بشود. زیرا به خواننده امکان میدهد با علم به موقعیت نابرابر و با آنکه آقای بهشتی میخواسته است بر ضد بنی صدر دلیل بتراشد، دو بیان را مقایسه و قضاوتها روشن تر مییابد.
در باب ازدواج فیروزه، یادداشت نویس بر خطا است. مادر او موافق نبود. حق ازدواج با دختر است. انتخاب نیز با او است. آقای رجوی عهدی با او بست و آن عهد که در پیمان زناشوئی قید شده، استقلال و آزادی و آشتی ملی و اسلام به مثابه بیان آزادی و ترجمان این سه اصل و رشد در فضای باز معنوی بود. اختیار گرفت که در صورت نقض هر یک از این اصول، خود را طلاق دهد و چنین کرد.
شاد و پیروز باشید
کتاب را که خواندم نظرم را خواهم نوشت. آنها که خوانده اند، از آن به «انفجار بزرگ» تعبیر میکنند.
شناخت آیت از بنیصدر دقیق بود / پاسخ مصطفی میرسلیم به پرسشهای آگاهی نو
روز دوم مرداد 1359، تیتر نخست روزنامه انقلاب اسلامی، خبر پیشنهاد نخست وزیری مصطفی میرسلیم بود؛ عضو شورای مرکزی و مسئول تبلیغات حزب جمهوری اسلامی، سیدابوالحسن بنی صدر پس از ناکامی از معرفی سیداحمد خمینی به عنوان نخست وزیر پس از دو بار گفتوگویا میرسلیم او را معرفی کرد تا «معرف تفاهم» شود. گرچه 3 روز بعد در گفت وگویی که روزنامه انقلاب اسلامی منتشر کرد، گفت این انتخاب در جو آرامی انجام نشده ولی (میرسلیم جزو کسانی بود که من نسبت به او حسن نظر داشتم.)) بنی صدر البته از تصمیم حزب جمهوری اسلامی در جلسه 30 تیرماه، جلال الدین فارسی را نامزد خود برای نخست وزیری کرده بودند؛ رقیب بنی صدر در انتخابات ریاست جمهوری که با تردید درباره ایرانی الاصل بودن از رقابت باز ماند. بنی صدر نظر به مجری همان انتخابات داشت؛ میرسلیم که معاون سیاسی وزارت کشور و سرپرست شهربانی بود اما نامزدی که بنا به نامه بنیصدر به مجلس به مقتضای جو موجود معرفی شده بود، مورد تمایل نمایندگان قرار نگرفت. میرسلیم در پاسخ به پرسشهای آگاهی نو برای نخستین بار پس از گذشت 41 سال، دلیل آن را به جریانات سیاسی درون حزب جمهوری اسلامی مرتبط میداند.
شما از ابتدای شکلگیری حزب جمهوری اسلامی تا سال 1360، عضو شورای مرکزی و مسئول تبلیغات حزب بودید. آنچه حزب را طی مدت کوتاهی تبدیل به پدیده کرد و در روز اول بیش از 80 هزار نفر در آن ثبت نام کردند، به دلیل عضویت زعمای روحانی انقلابی در صدر آن بود یا مردم برای حمایت از نظام نوپا به عضویت در حزبی همنام درامدند تا پشتوانه مردمی آن را شکل دهند؟
بسماللهالرحمن الرحیم. هیئت موسس حزب جمهوری اسلامی مرحوم شهید بهشتی، مرحوم شهید باهنر، مرحوم موسوی اردبیلی مرحوم هاشمی رفسنجانی و حضرت آیت الله خامنهای بودند که در ابتدا با معرفی آنها اعضای اولین شورای مرکزی تعیین شدند. در در جلسات شورای مرکزی مسئولیتها مشخص شد و دبیرکلی به مرحوم شهید بهشتی و معاونت تبلیغات به حضرت آیت الله خامنهای واگذار شد و حسب نظر معظم له این جانب قائم مقام ایشان بودم تا سقوط دولت موقت و قبول مسئولیت شورای انقلاب. با توجه به اینکه مسئولیت وزارت دفاع را حضرت آیت الله خامنهای عهده دار شدند، معاونت تبلیغات حزب در اواخر پاییز 1359 به اینجانب واگذار شد. این فعالیتهای تبلیغاتی که در واقع نوعی آموزش فرآیندهای جمهوری اسلامی به مردم محسوب میشد از ابتدای تأسیس حزب در بهمن 1357 آثار مهم اجتماعی و فرهنگی در بر داشت: هم شیوه اداره جمهوری اسلامی و مشارکت مردم در اداره امور کشور به ویژه با حضور در همه پرسیها و انتخابات رواج یافت و هم به خوبی حزب جمهوری اسلامی به مردم شناسانده شد و به رغبت مردمی که خواهان خدمت به نظام نوپای جمهوری اسلامی بودند، با عضویت در حزب و با فعالیت تشکیلاتی که بسیار بر موفقیت نظام اثر گذاشت، پاسخ مثبت داده شد؛ بنابراین هر دو مطلب یعنی حضور زعمای روحانی انقلاب و اهتمام مردم انقلابی برای مؤثر واقع شدن در سرنوشت نظام در این استقبال فراگیر از حزب مؤثر بود و همه اینها البته تحت الشعاع پشتیبانی همه جانبه مرحوم امام قدس سره بود.
چرا حزب جمهوری اسلامی و در رأس آن آیت الله شهید بهشتی چنین موردنقد گروههای سیاسی دیگر بود؟ از گروههای چپ گرفته تا بنی صدر چرا نوک پیکان حملات خود را به سمت حزب جمهوری برده بودند؟
درایت مرحوم بهشتی در این بود که تشخیص داد بدون اقدام تشکیلاتی، اداره کردن کشور و به طریق اولی مدیریت امور انقلاب به موفقیت لازم منجر نمی شود و به موقع حزب را با همکاری و همدلی یاران انقلابی تاسیس کرد و دیگر ش خصیت هایی که در فعالیتهای انقلابی به نوعی سهیم بودند ولی اهتمام لازم را نسبت به استقرار تشکیلات مناسب نشان ندادند، به زودی متوجه شدند که عقب مانده اند و این احساس به شکلهای مختلفی در میان آنها بروز کرد: عدهای به تخریب پرداختند، عدهای در حسادت به پژمردگی افتادند و عدهای به رقابت منفعلانه دست زدند؛ آنها همگی در یک هدف مشترک بودند: بهشتی و حزب جمهوری اسلامی را آماج حملات سیاسی و نظامی و فرهنگی خود قرار دهند (گروههای چپ، منافقان، بنی صدر و...)
شما در مقطع برگزاری نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری معاون سیاسی وزیر کشور بودید. این انتخابات چند پدیده دارد. یکی جلال الدین فارسی است؟ آیا افغان بودن اجداد او مورد تایید وزارت کشور هم قرار گرفت؟ دیگری اینکه چرا پس از فارسی، حزب جمهوری اسلامی، حسن حبیبی را به عنوان کاندیدا برگزید؛ کاندیدایی که مورد تأیید نهضت آزادی هم بود. آیا انتخابی از روی اضطرار بود با امید به پیروزی نیز داشتید؟
ورود من به وزارت کشور از اواخر اسفند 1357 بود که مقرر شده بود تعیین تکلیف نوع نظام با برگزاری همه پرسی انجام گیرد. وزارت کشور در آن ایام برای چنان اقداماتی مهیا نبود و حتی توان اجرایی لازم را نداشت و اینجانب از حزب مأمور شدم دولت موقت را کمک کنم و در نهایت کار نظارت بر اجرای همه پرسی را بر عهده گرفتم. همین همکاری ادامه یافت به ویژه در برگزاری انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و سپس همه پرسی قانون اساسی، پس از سقوط دولت موقت در آبان 1358 و به عهده گرفتن مسئولیت دولت از طرف شورای انقلاب و سرپرستی وزارت کشور از سوی مرحوم هاشمی رفسنجانی، اینجانب اولین حکم رسمی خود را با عنوان معاون سیاسی اجتماعی وزارت کشور دریافت کردم و در نتیجه برگزاری انتخابات رسما بر دوش اینجانب قرار گرفت. موضوع اولین انتخابات پس از تصویب و تأیید قانون اساسی، ریاست جمهوری بود. رسیدگی به صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری طبق قانون اساسی برعهده شورای نگهبان است لکن چون هنوز مجلس شورای اسلامی شکل نگرفته بود طبیعتا شورای نگهبانی هم وجود نداشت و درنتیجه با کسب نظر حضرت امام قدس سره نامزدها بدون بررسی صلاحیت به انتخابات راه یافتند جز یک مورد و آن جلال الدین فارسی بود که از طرف حزب نامزد شده بود و در واقع رقیب اصلی بنی صدر تلقی میشد. یاران بنی صدر با احساس خطر دست به اقدام تخریبی علیه فارسی زدند و همصدا با شیخ علی تهرانی ادعا کردند که او ایرانی نیست درحالی که او متولد ایران و ایرانی است و پدرش هراتی بود و میدانیم که هرات همواره پارهای از ایران بوده و در دوران ناصرالدین شاه با دسیسه انگلستان از ایران جدا شد؛ باری، فارسی برای پرهیز از هرگونه شبهه در اولین انتخابات ریاست جمهوری، اعلام انصراف کرد. حزب پس از انصراف فارسی با تشخیص صلاحیت مرحوم حسن حبیبی و مناسب تر بودن او، نامزدی حسن حبیبی را پذیرفت به رغم اینکه فرصت لازم برای شناساندن و تبلیغ او در اختیار نبود، تا صحنه رقابت سیاسی را ترک نکرده باشد.
از راست: ابوالحسن بنیصدر، مصطفی میرسلیم (نخست وزیر پیشنهادی بنی صدر) و علی موسوی گرمارودی
گرچه ابوالحسن بنی صدر کاندیدای حزبی شما نبود اما در انتخاباتی که مجریانش همه از اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند، برگزیده شد. ستاره اقبال بنی صدر چگونه درخشید؟ آنچه رأی 11 میلیونی را رقم زد چه بود؟ اگر نزدیکی به بنیان گذار انقلاب باشد که قطب زاده و حبیبی و صادق طباطبایی هم چنین موقعیتی داشتند. اگر خاندان روحانی باشد که دیگرانی نیز چنین بودند. پس اینکه چهرهای ناشناخته در محافل سیاسی داخل و افکار عمومی که تنها یک سال از بازگشت او به ایران میگذشت، چنین توانست گوی رقابت را برباید به دلیل کدام ویژگی و شرایط بود؟
بنی صدر با روشهای تبلیغ سیاسی بیگانه نبود و توانسته بود در فاصله بین پیروزی انقلاب و انتخابات ریاست جمهوری، به ویژه با سخنگاهی که در وزارت امور اقتصادی و دارایی به دست آورده بود، کمال استفاده را برای شناساندن و ارائه چهره خود بنماید و بر مبنای نظرسنجیهای مستمر و به دنبال آن اقدام تبلیغی روان شناسانه، زمینه اجتماعی لازم را کسب کند. مجری انتخابات من بودم و اهتمام اینجانب هم بر این بود که برگزاری آن دقیق و سالم باشد و الحمدلله از این لحاظ انتخاباتی درست و موفق برگزار شد و اصولی که بدان پایبند بودیم محترم شمرده شد هرچند نامزد حزب رای نیاورد. البته در حزب، ما هیچ گاه انتخابات ریاست جمهوری را قدم نهایی سیاسی محسوب نمی کردیم و برای ادامه زندگی سیاسی در جمهوری اسلامی برنامه ریزی کرده بودیم.
در بن بست انتخاب نخست وزیر و در اوج رقابتهای رئیس جمهور و حزب جمهوری اسلامی، بنی صدر شما را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد؛ یک چهره شاخص حزبی، بنی صدر امیدوار بوده که شما بتوانید «معرف یک تفاهم» شوید و گفته بود «البته عامل ملاحظه جو موجود، عامل مؤثرتری در این انتخاب بوده است. علت این انتخاب بنی صدر چه بود؟ اینکه او گفته میرسلیم جزو کسانی بود که من نسبت به او حسن نظر داشتم» به دلیل شناخت قبلی با ایشان است یا میخواست با حزب مصالحه کند که موفق نشد؟
بعد از انتخابات ریاست جمهوری نوبت انتخابات مجلس شورای اسلامی رسید که انتخابات پرشوری بود و در آن انتخابات ائتلاف بزرگ با محوریت حزب رأی قاطع اکثریت را کسب کرد؛ بنی صدر در دیداری که پس از انتخابات با او به عنوان مجری انتخابات داشتم خواست صحت انتخابات مجلس را که در آن شکست خورده بود زیر سؤال ببرد و اینجانب، با اطمینان کامل نسبت به فرآیند درست برگزاری انتخابات، به او یادآوری کردم که روش من در اجرا همان است که در انتخابات ریاست جمهوری به کار بردم و اگر این روش را زیر سؤال ببری نتیجه انتخابات ریاست جمهوری هم زیر سؤال میرود و او خاموش شد. اکنون واقعیت سیاسی موجود دوگانگی بین نتایج انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس شورای اسلامی بود و بنی صدر میدانست که اگر بخواهد قواعد مردم سالاری را که به خوبی با آن آشنا بود، مراعات کند نمی تواند نامزدهای مطلوب خود را برای نخست وزیری که س لامتیان و صادق نوبری بودند به مجلس معرفی کند و باید فردی را نامزد کند که حزب و اکثریت نمایندگان مجلس به او ابراز تمایل کنند. در حزب افرادی مطرح شدند از جمله فارسی، مرحوم پرورش، غرضی، مرحوم رجایی و میرسلیم. شناخت بنی صدر از اینجانب بیشتر به فعالیتهای خیرخواهانه اینجانب بعد از پیروزی انقلاب برمیگردد؛ از جمله او به یاد داشت که اینجانب برای فرونشاندن التهابهای سیاسی آن زمان جلسهای را برای گفتگوی مستقیم بین او و مرحوم شهید آیت در منزل مرحوم شاپور برپا کردم... البته بنیصدر، در چهارچوب برنامههای انجمنهای اسلامی دانشجویان نیز، قبلا اینجانب را از سالهای پس از 1350 شناخته بود در این مرحله بنی صدر ناگزیر شد اینجانب را که در عمل و پایبندی به اصول پسندیده بود، بر مبنای معرفی حزب، به مجلس برای رأی تمایل پیشنهاد دهد. به نظر میرسد در آن مرحله، بنی صدر میخواست قواعد مردم سالاری را زیر پا نگذارد و با چنان انتخابی موفقیت خود را با حنی ظاهری سلامت و دوری از جنجال، در جریان فعالیتهای سیاسی جمهوری اسلامی نوپا، پیوند بزند.
چرا مجلس اول که عموما در اختیار حزب جمهوری اسلامی بود به نخست وزیری شما تمایلی نشان نداد. آیا صرفا به این دلیل بود که بنی صدر نامه معرفی شما به عنوان نخست وزیر پیشنهادی را خطاب به «نمایندگان محترم» نوشته شده بود و هیات رئیسه معتقد بود نامه باید خطاب به هیات رئیسه یا مجلس نوشته شود و به همین دلیل آن را اعلام وصول نکرد، یا دلیل دیگری داشت که به رقابتهای درونی حزب جمهوری اسلامی بازمی گردد؟
در اینکه رفتارهای بنی صدر بدون سوءظن نبود شک نباید کرد اما همه میدانستند که معرف اصلی اینجانب حزب است و بنی صدر بر مبنای محاسبه سیاسی به آن تن در داده است، پس باید جریانات سیاسی درون حزب را عامل اصلی وقایع بعدی دانست و به نظر میرسد همانهایی که در شورای مرکزی حزب، با محوریت مهندس موسوی، نظر موافق با معرفی اینجانب نداشتند، در مجلس مانع از ابراز تمایل نسبت به اینجانب شدند و در نتیجه بنیصدر پیشنهاد خود را پس میگیرد و فرآیندی آغاز میشود که منجر به انتخاب مرحوم شهید رجایی به عنوان نخست وزیر میشود.
شما جزو مقاماتی بودید که صراحتا حمله به تجمعات گروههای سیاسی را در دوران معاونت سیاسی وزارت کشور محکوم کردید. حتی سازمان مجاهدین خلق هم برای حفظ امنیت تجمعاتش با شما نامه نگاری کرد. در پس پرده این حملات و اقدامات چه ارادهای نهفته بود؟ آیا دست هایی در کار بود که روند سیاسی را از آزادی تجمع به سمت درگیری خیابانی سوق دهد.
در آن ایام هنوز قانونا هیچ ممنوعیتی نسبت به تجمعات گروههای سیاسی مطرح نشده بود و بعلاوه هنوز هیچیک از گروههای سیاسی اعم از چپ یا راست غیرقانونی اعلام نشده بودند و طبیعتا همه گر. وهها توقع داشتند که بتوانند تجمع و فعالیت علنی خود را در امنیت برگزار کنند و تضمین آن امنیت نیز با وزارت کشور و جزو مسئولیتهای معاون سیاسی اجتماعی بود؛ بنابراین گروهها برای تجمع از وزارت کشور انتظار حفظ امنیت داشتند و بدان منظور به کشور مراجعه یا با معاونت سیاسی اجتماعی مکاتبه میکردند. از آن میان مکاتبه سازمان منافقین بود که در پاسخ به آنها، در نبود قانون مصوب، تصریح شد که باید متعهد شوند اقدامی که برخلاف قانون اساسی است انجام ندهند و تأکید شد که در صورت تخلف برخورد خواهد شد و البته پیش بینی لازم هم بدان منظور شده بود.
لکن گروههایی از مردم علاقهمند و پایبند به انقلاب، در برابر تعدی منافقان منتظر برخورد نیروی انتظامی نشدند و مبادرت به اقدام مستقیم نمودند که منجر به درگیری و خشونت شد و در نتیجه یک نفر از منافقان به قتل رسید و آنها به دنبال آن با استفاده ابزاری از جنازه مقتول، مبادرت به خیابان گرداندن جنازه و مظلوم نمایی کردند. تا نظر مردم را به خود جلب کنند. همین رفتارهای توأم با هرج و مرج بعد موجب محدودیت قانونی برای تجمعات و حتی ممنوعیت فعالیت برخی از گروههای چپ و منافق شد.
علت افول بنی صدر چه بود؟ او غره به رأی خود شد و دچار کیش شخصیت و راه خود را از رأس نظام جدا کرد یا در دام باند رجوی افتاد که برای پیاده شدن از قطار انقلاب دنبال یک مسافر مهم بود تا جداییاش جدیتر شود؟
بنیصدر مطالعات وسیعی درباره کیش شخصیت کرده بود و حتی نتیجه آن تحقیقات و تتبعات را به چاپ رسانده بود یعنی به لحاظ نظری کاملا به موضوع کیش شخصیت اشراف داشت ولی در عمل به دلیل عدم تمرین کافی و متخلق نشدن به الزامات بر حذر ماندن از کیش شخصیت، خود در آن دام افتاد و روز به روز بندهای آن دام را بیشتر به دور خود تنید به گونهای که به انحراف از جریان انقلاب کشیده شد و ناچار به وسوسه منافقان آلوده شد و در نهایت به آنها پناه برد. میتوان گفت که منافقان با فرصت طلبی از شرایطی که بنی صدر برای خود در انحراف از انقلاب آفریده و نقاط ضعفی که از خود نشان داده بود، او را احاطه و کاملا از نظام جمهوری اسلامی جدا کردند؛ این شگرد را منافقان در موارد دیگری نیز اعمال کردند.
به نظر شما رخدادهای خرداد 60 قابل پیشگیری بود یا تصادمی گریزناپذیر بود که نظم جدید سیاسی را ش کل میداد؟ در مقام معاون سیاسی وزارت کشور چه میزان تلاش کردید که روند اختلافها را در کانال سیاسی نگه دارید و از ورود آن به مجرای نظامی جلوگیری کنید؟ موانع کجا بود؟
به نظر اینجانب آن رخدادها غیرقابل اجتناب نبود لکن در هر انقلابی با توجه به تشکل انقلابیون و اشراف آنها به اداره امور انقلاب ممکن است بتوان از تصادمهای تخریبی اجتناب کرد یا آثار مخرب آن را کاهش داد. ما برای استقرار قانون و رواج دادن شیوههای قانونی در وزارت کشور، در آن دوران، بسیار کوشیدیم به طوری که برخی از دوستان از ما رنجیده خاطر شدند زیرا آمادگی و شکیبایی لازم برای آن کار بسیار مهم وجود نداشت به ویژه که غیر از تحرکات موذیانه بعضی از مخالفان داخلی، با ترفندهای متعدد معاندان خارجی هم مواجه بودیم که مانع از پیشبرد روش صبورانه میشد. به یاد داشته باشید که در همان ایام چند حرکت و توطئه براندازی با همکاری خود مردم، کشف و خنثی شد.
پیشتر گفتهاید که من شخصا سند محکمی که نشان دهنده وابستگی بنی صدر به بیگانگان باشد ندیده و نیافتهام درحالی که در این سالها برخی به کد او در سیا استناد میکنند یا اینکه در ماجرای حمله به هلی کوپترهای طبس مدعی ارتباطات او با بیگانگان هستند. حال با درگذشت او داوری امروز شما از سرشت و سرنوشت او چیست؟
آن اظهارات قبلی اینجانب بدون اطلاع از اسنادی بود که از لانه جاسوسی آمریکا بعدا به دست آمد و انتشار یافت. آن اسناد نشان میدهد که فردی با نام مستعار SD LURE با سازمان سیا همکاری میکرده است که در یکی از اسناد شماره تلفن آن فرد ذکر شده بود که متعلق به منزل بنی صدر بوده است.
سازمان سیا برای نزدیک شدن به بنی صدر از پوشش امور اقتصادی استفاده کرده که دیدارهایی یک ماه قبل از پیروزی انقلاب، با بنی صدر داشته است و در آن دیدارها نهایتا بنی صدر با دریافت حقوق ماهیانه هزار دلار به عنوان مشاور اقتصادی یک شرکت تجاری پوششی موافقت میکند. بعلاوه در ماجرای حمله طبس، بنی صدر دستور بمباران منطقه را داد که منجر به شهادت مرحوم منتظر قائم و از بین رفتن همه اسناد و مدارک شد. امروز من به این نتیجه یقین پیدا کرده ام که تشخیص و شناخت مرحوم شهید آیت از بنی صدر و وابستگی و خیانت او، دقیق بوده است.
همچنین بخوانید