شنبه 12 آبان 1403

غصب در چهارراه ولیعصر!

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
غصب در چهارراه ولیعصر!

حدود 20 سال پیش، هیئت امنای مسجد، زمین اینجا را تحویل شهرداری داد تا این سازمان بعد از سه سال که مسجد را ساخت در دفترخانه حاضر شود و آن را به نام امور مساجد بزند و وقف عام کند. این برگه را سه نفر از جمله احمدی‌نژاد، شهردار وقت تهران امضا کرده‌اند، با وجود این، اما مانع از انجام این حکم قانونی می‌شوند

در مجاورت تئاتر شهر در خیابان ولیعصر تهران، ساختمانی قرار دارد که روی آن نوشته شده است: «مسجد و مجتمع فرهنگی - مذهبی حضرت ولیعصر (عج)»؛ مسجدی که جز نامی که از آن روی دیوار نقش بسته و موکت محراب هم دارد، هیچ شکل و شمایلی از یک مسجد ندارد! هر چند حدود 20 سال از کلنگ‌زنی برای ساخت مسجد ولیعصر می‌گذرد، اما هنوز ناتمام است و خرده‌کاری‌هایی دارد. برخی از اعضای هیئت امنای مسجد ولیعصر می‌گویند شهرداری تهران به رغم توافق و تعهد شهردار وقت تهران و برخی دیگر از مسئولان، سفت و سخت مقابل این ساختمان ایستاده است و اجازه نمی‌دهد این مسجد جان بگیرد. از طرفی از سال‌ها قبل باید این بنا به نام امور مساجد ثبت می‌شد، اما شهرداری از انجام این کار امتناع کرده است. علت چیست؟ هر کس یک دلیلی برایش می‌آورد. حالا این ساختمان 20 سال است به محلی برای دعوا تبدیل شده و هنوز نتوانسته به هویت اصلی‌اش که مسجد است، برسد. شاید آشفتگی بهترین عنوان برای این وضعیت باشد. معلوم نیست این ساختمان «مسجد» است یا «نمازخانه» یا حتی محلی برای برگزاری همایش‌های فرهنگی مرتبط با شهرداری تهران. دعوا بر سر این ساختمان به قدری بالا گرفته است که برخی می‌گویند بعید است اینجا روزی رنگ آرامش به خود ببیند. از طرفی این سؤال مطرح است که آیا شهرداری منطقه 11 تهران درصدد احیای مساجد است یا علیه آن قدم برمی‌دارد.

دیوارکشی در مسجد برای برگزاری همایش برای تهیه گزارش از مسجد ولیعصر به آنجا می‌روم. در ضلع شمالی آن یعنی همان جا که روی دیوار اسم «مسجد ولیعصر» نوشته شده است، فلشی به سمت در ساختمان کشیده‌اند، اما در نزدیکی آن چند خودروی شهربان شهرداری تهران قرار دارد، معلوم نیست این خودرو‌ها چرا اینجا هستند و اصلاً برای چه کاری آمده‌اند. شاید برای قدرت‌نمایی به جهت تصرف این ساختمان باشد! برای رسیدن به در باید یک مسیر شیب‌داری را طی کرد. به دو در شیشه‌ای می‌رسم و از در سمت چپ وارد ساختمان می‌شوم. کمی جلوتر بنری را می‌بینم که مربوط به برگزاری همایشی برای بانوان است. انتهای این بنر، چندین لوگو از سازمان‌ها و مراکز مختلف وجود دارد که یکی از آن‌ها لوگوی شهرداری تهران است. به راحتی می‌شود فهمید این همایش هر چه که باشد و از سمت هر سازمانی که باشد، ربطی به شهرداری تهران دارد. از خانمی که در آنجا برای استقبال از میهمانان ایستاده است، می‌پرسم مگر اینجا مسجد نیست؟ می‌گوید: «اگر می‌خواهی به مسجد بروی راهش از در کناری است، اینجا محل برگزاری همایش است.» از راهی که آمده بودم برمی‌گردم و این بار از در سمت راست مسجد وارد ساختمان می‌شوم. فضا سوت و کور است و جز صدای کفش‌هایم روی سرامیک‌های کرم‌رنگ آنجا، هیچ صدای دیگری نمی‌آید. هیچ کس نیست، حتی یک نفر. با آقای سیدمجتبی شاهنگیان که از قبل برای بازدید از مسجد هماهنگ شده بودم، تماس می‌گیرم. این عضو هیئت امنای مسجد، چند دقیقه بعد به آنجا می‌آید. عکاس روزنامه‌مان هم پیش از او رسیده است. بعد از سلام و احوالپرسی، اولین سؤالم از آقای شاهنگیان این است: «مگر اینجا مسجد نیست؟ پس چرا همایش برگزار می‌کنند؟» می‌گوید: «این ماجرا سر درازی دارد، قرار بوده است اینجا مسجد باشد، اما مدتی است شهرداری تهران میان دو بخش آن، دیوار کشیده و آن طرف را به محلی برای برگزاری همایش‌هایی زیر نظر خودش اختصاص داده است، در صورتی که اینجا تمام و کمال باید متعلق به مسجد باشد و اسناد آن هم موجود است.» این عضو هیئت امنای مسجد پیشنهاد می‌دهد به بیرون از ساختمان برویم و همه ماجرا را درباره بخش‌بخش آن برایم تعریف کند.

پای یک نفر دیگر هم در میان است باران نم‌نم می‌بارد، قدم‌زنان به سمت ضلع شرقی ساختمان می‌رویم. چندین بلوک سیمانی مقابل در پارکینگ مسجد گذاشته‌اند و چند نفر هم اطراف آن ایستاده‌اند. عکاس روزنامه با دوربینش شروع به تصویربرداری از آنجا می‌کند. آقای شاهنگیان با اشاره به این بلوک‌های سیمانی می‌گوید: «هر بار یک نفر مدعی می‌شود پارکینگ برای اوست. اخیراً یک نفر که نماینده امام جماعت مسجد بود، رفته و حکمی از دادگاه گرفته که پارکینگ در اختیار او باشد! اما امام جماعت دو سال است که فوت کرده و اصلاً این کار معنی ندارد. این فرد اتاقک‌های پارکینگ‌ها را به تعدادی از تولیدکنندگان پوشاک اجاره داده است. اخیراً شهرداری آمده و گفته چرا در پارکینگ تولیدی پوشاک راه انداخته‌اید و اینجا را پلمب کرده است.» می‌گویم: «پس فقط دعوا میان شهرداری تهران و هیئت امنای مسجد نیست، پای یک نفر دیگر به عنوان نماینده امام جماعت سابق مسجد در میان است» که او این موضوع را تأیید می‌کند. مشغول گفتگو با آقای شاهنگیان هستم که یک نفر از داخل پارکینگ به عکاس «جوان» می‌گوید: «عکس نگیر!» وقتی خودمان را معرفی می‌کنیم و کارت خبرنگاری‌مان را نشان می‌دهیم، کمی لحنش تغییر می‌کند و می‌گوید: «نمی‌خواهم چهره من در عکس‌ها باشد، اگر عکسی گرفتید که من هم داخل آن هستم، پاکش کن.» برای همین چند عکس از دوربین پاک می‌شود. با هماهنگی و همراهی آقای شاهنگیان وارد پارکینگ می‌شویم. هیچ لامپی روشن نیست و صدای گوشخراش چندین موتور برق باعث می‌شود صدا به صدا نرسد. یکی از کارگران حاضر در آنجا می‌گوید: «آتش‌نشانی برق اینجا را قطع کرده است.» حتی قطعی برق هم نتوانسته مانع فعالیت آن‌ها شود. آن‌ها با موتور‌های برق کارشان را پیش می‌برند، اما به سختی! آنطور که یکی از کارگران می‌گوید، هر کدام از مستأجران ماهانه 10 میلیون تومان به آقای مهندس «ز» که اینجا را تحت اختیار خود درآورده است، می‌دهند. با این اوصاف اگر 50 واحد تولیدی هم در این سه طبقه پارکینگ وجود داشته باشد، این فرد ماهانه درآمد 500 میلیون تومانی دارد، البته این به غیر از مبالغی است که به عنوان ودیعه گرفته شده! آقای شاهنگیان می‌گوید: «قرار بود مهندس «ز» درآمد این پارکینگ را در جهت تکمیل مسجد پرداخت کند. تا زمانی که امام جماعت مسجد، حاج آقا جعفری زنده بود، این کار را انجام داد، اما بعد از آن نه.»

اجاره‌نشینی در دخمه‌های بدون برق! فضای پارکینگ تاریک و خوفناک است. کارگران با تعجب به ما نگاه می‌کنند و می‌خواهند بدانند برای چه کاری به اینجا آمده‌ایم. یکی از افراد حاضر در پارکینگ می‌گوید: «در این سرما و تاریکی، بازهم اجاره می‌دهیم، اما چاره‌ای نداریم، چون برق نیست، تهویه هوا هم انجام نمی‌شود. همه ما در خطر آسم و بیماری‌های ریوی هستیم.» می‌پرسم: «چرا آتش‌نشانی برق را قطع کرده است؟» می‌گوید: «گفتند اینجا ایمن نیست و برای گرفتن مجوز و وصل‌شدن برق باید اینجا ایمن‌سازی شود. مسئول اینجا هم به آن‌ها گفته که برق را وصل کنید تا طی یکی‌دو روز کار‌های ایمن‌سازی را انجام دهم، اما قبول نمی‌کنند.» ناخودآگاه این فکر از ذهنم می‌گذرد که اگر اینجا حادثه‌ای مانند آتش‌سوزی رخ دهد، بدون شک هیچ کدام از این کارگران نمی‌توانند راه فراری پیدا کنند، چراکه برق نیست، بلوک‌های سیمانی جلوی در هم مانع نجات آن‌ها می‌شود، اصلاً بعید است حتی صدای این کارگران که در سه طبقه زیر زمین هستند، شنیده شود. مقابل در، یک مرد جوان به عنوان نگهبان پارکینگ ایستاده است، وقتی خودم را به او معرفی می‌کنم و می‌گویم که برای تهیه گزارش به اینجا آمده‌ام، سر درددلش باز می‌شود و می‌گوید: «هر کسی باشد در این تاریکی یک لحظه هم دوام نمی‌آورد، اما من به خاطر این مسجد، شب و روز مانده‌ام تا اتفاقی نیفتد. خواهش می‌کنم در روزنامه بنویسید برق اینجا را وصل کنند.» او ادامه می‌دهد: «ترافیک چهارراه ولیعصر زیاد است، اینجا سه طبقه پارکینگ دارد، اگر این پارکینگ دوباره کارش را شروع کند، مطمئناً بخش زیادی از مشکلات ترافیکی این منطقه حل خواهد شد، اما افسوس.» بعد از بازدید از پارکینگ و شرایط عجیب و غریب کار کارگران، از آنجا بیرون می‌آییم و به سمت در ورودی مسجد حرکت می‌کنیم. در همین حین یکی از جوانان حاضر در پارکینگ به سمت ما می‌آید و در حالی که نمی‌خواهد نامش فاش شود با صدای آرام می‌گوید: «اینجا همه چیز هست؛ سیستم گرمایش، سرمایش و حتی سیستم اطفای حریق هم وجود دارد، اما زور ما به شهرداری نمی‌رسد، اگر آن‌ها بگویند اینجا ایراد فنی یا نقص ایمنی دارد، حتی به اشتباه! نمی‌شود که روی حرف آن‌ها حرف زد، اما خدا شاهد است که اینجا یک عده جوان سالم دور هم جمع شده‌اند، کار می‌کنند و فقط می‌خواهند یک لقمه نان حلال سر سفره زن و بچه‌شان ببرند. متأسفانه آن‌ها میان دعوای مسجد، شهرداری و مهندس «ز» له می‌شوند.»

سهم‌خواهی از مسجد وقتی به سمت ضلع شمالی مسجد و در ورودی آن می‌رویم، یک مأمور نیروی انتظامی به سمت‌مان می‌آید و دلیل تهیه خبر و عکاسی ما از ساختمان مسجد را می‌پرسد. او کارت‌های خبرنگاری‌مان را بررسی می‌کند و می‌گوید: «باید قبل از آمدن به اینجا هماهنگ می‌کردید.» این دومین بار است که برای عکاسی از این ساختمان سراغ‌مان می‌آیند و بار سوم هم وقتی مقابل در ورودی مسجد می‌رسیم، یک نفر با لباس شخصی می‌آید و عکاس روزنامه را سؤال‌پیچ می‌کند. مقابل در ورودی مسجد که می‌رسیم، آقای محمد حاجیان‌منش به جمع مان ملحق می‌شود. او که حدود 40 سال عضو هیئت امنای مسجد ولیعصر بوده است، چندین برگه را به عنوان سند و مدرک نشان می‌دهد و می‌گوید: «بعد از انقلاب، کسانی که صاحب املاک این زمین بودند، می‌گفتند اگر قرار است اینجا مسجد شود، آن را وقف خواهند کرد. در نهایت کل این زمین با توافق صاحبانش سهم مسجد شد، اما هنوز که هنوز است، عده‌ای نمی‌خواهند این موضوع را بپذیرند و برای جان گرفتن این مسجد سنگ‌اندازی می‌کنند.» او ادامه می‌دهد: «یک زمانی سازمان اوقاف خلع ید شهرداری را گرفت، مدتی نگذشت آقای مهندس «ز» آمد و با حکم جدید، خلع ید شهرداری و سازمان اوقاف را گرفته بود، اما مجدداً شهرداری آمد و ادعا کرد خلع ید همه را گرفته است. ما نیز با هزینه خودمان وکیل گرفته‌ایم و قصد داریم حکم بگیریم تا این مسجد برای همیشه به امور مساجد سپرده شود و دست همه را از اینجا کوتاه کنیم.». اما ماجرای ساخت مسجد و دعوا‌های بعد از آن چیست؟ آنطور که آقای حاجیان‌منش می‌گوید: «عده‌ای از پیش از انقلاب قصد می‌کنند بنایی را به عنوان «مسجد» در ضلع جنوبی تئاتر شهر، یعنی جایی که پارکینگ این مکان بود، بسازند، اما بعد از کلنگ‌زنی شرایط به گونه دیگری تغییر می‌کند. برخی از اهالی تئاتر شهر سر ناسازگاری می‌گذارند و می‌گویند که این ساختمان باید یک نمازخانه و مجتمع فرهنگی باشد، نه چیز دیگر.» دعوا‌ها به همین جا ختم نمی‌شود. طرح بنا تغییر می‌کند و از حالتی که گنبد و مناره داشته به شکل ساختمانی ساده و مدرن درمی‌آید. به گفته هیئت امنای مسجد، شهرداری فضای داخل ساختمان را به دو بخش مسجد و مجتمع فرهنگی - مذهبی تقسیم می‌کند و در نهایت این مسجد به سه بخش تقسیم شده است؛ مسجدی که مسجد است، مجتمع فرهنگی‌ای که در اختیار شهرداری است و پارکینگی که یک مهندس از آن به نفع خود، نه مسجد بهره‌برداری می‌کند. جان مسجد را گرفتند حین صحبت‌های آقای حاجیان منش، جواد رجبی، نماینده سازمان اوقاف و عضو هیئت امنای مسجد ولیعصر نیز به جمع ما اضافه می‌شود. کمی بعد، صدای اذان از مسجد پخش می‌شود و اعضای هیئت امنا قصد دارند همراه سایر افراد وارد مسجد شوند و نماز بخوانند، اما هنوز سؤالات من تمام نشده است. از آقای رجبی می‌پرسم: «مگر نه اینکه اینجا برای مسجد وقف شده است، پس چرا شهرداری آن را به سازمان اوقاف و سازمان امور مساجد تحویل نمی‌دهد؟» او پاسخ می‌دهد: «طمع پول، کسب درآمد، بی‌قانونی یا هر چیز دیگری که باشد فرقی نمی‌کند. دلیلش هر چه باشد، سبب شده است این مسجد جان نگیرد. اسناد و مدارکی داریم که واضح نشان می‌دهد عده‌ای که مالک این زمین بوده‌اند، تصمیم گرفته‌اند این زمین را وقف مسجد کنند، اما سال‌هاست برخی مانع از انجام این کار می‌شوند.» هنگام اقامه نماز، عده‌ای در شبستان مسجد حاضر شده‌اند، برخی هر روز به اینجا می‌آیند و برخی رهگذری هستند که برای خواندن نماز اول وقت به اینجا آمده‌اند. پس از اتمام نماز، دعایی خوانده می‌شود و همه به سمت در خروجی می‌روند. علیرضا دولتی، عضو هیئت امنا که از قبل از انقلاب حکم احداث مسجد را دیده و برای ساخت این مسجد تلاش‌های زیادی کرده است نیز حاضر می‌شود و می‌گوید: «قبل از انقلاب یعنی سال 1353 حکم احداث مسجد را دریافت کردیم و سند آن نیز داخل مسجد قرار دارد، یعنی از روزی که تصمیم به ساخت این مسجد گرفته شد، من همه چیز را دیده‌ام. برخی با وجود این اسناد و مدارک معتبر خودشان را به خواب زده‌اند. ما کوتاه نخواهیم آمد و تا آخر برای گرفتن حق مسجد تلاش می‌کنیم. اینجا خانه خداست. هیچ کس اجازه تصرفش را ندارد.»

حکم قانونی‌ای که اجرا نشد

آقای حاجیان‌منش درباره اینکه آیا برای تحویل‌گرفتن مسجد قرار نیست کاری انجام شود، می‌گوید: «داریم مراحل قانونی این کار را طی می‌کنیم. برای خلع ید شهرداری دادخواست داده‌ایم. مدارک معتبری داریم. از همان سالی که آقای احمدی‌نژاد شهردار تهران بود، با دو مسئول دیگر آمد و برگه‌ای را امضا کرد که شهرداری بعد از تکمیل ساخت این بنا، بدون هیچ گونه ادعایی اینجا و تمام متعلقاتش را به امور مساجد تحویل دهد، اما یک بار شهرداری آمد و گفت پارکینگ را می‌خواهد و با مهندس «ز» درگیری داشت، بعد از یک مدت هم آمد و دیواری را وسط ساختمان کشید و بخشی از مسجد را به تصرف خودش درآورد، هر چند ما نیز اجازه داریم به آن طرف برویم، اما اداره آن به طور کلی از اختیار مسجد خارج شده است و هیچ پولی از این محل به حساب مسجد واریز نمی‌شود.»، اما چرا اجازه نمی‌دهند این مسجد به دست امور مساجد برسد؟ آقای شاهنگیان در پاسخ به این سؤال می‌گوید: «شاید طمع کرده‌اند، البته بعید است درآمد حاصل از اینجا به جیب شهرداری منطقه برود. من از شهردار منطقه درخواست کرده بودم مقابل‌مان نایستد و کنارمان باشد، او خودش هم آمد و عضو هیئت امنای مسجد شد.» پس از آن آقای حاجیان‌منش صورتجلسه‌ای را نشان می‌دهد که مربوط به سال 1383 است: «این برگه واضح نشان می‌دهد حدود 20 سال پیش، هیئت امنای مسجد ولیعصر، زمین اینجا را تحویل شهرداری داده است تا این سازمان بعد از سه سال که مسجد را ساخت، طی مدت کوتاه حدوداً دو ماهه در دفترخانه حاضر شود و آن را به نام امور مساجد بزند و وقف عام کند. این برگه را سه نفر از جمله احمدی‌نژاد، شهردار وقت تهران امضا کرده‌اند، با وجود این، اما نفوذ شهرداری مانع انجام این حکم قانونی شده است.» او به ماجرای 3 میلیاردتومان کمک احمدی‌نژاد به این مسجد در آن سال‌ها نیز اشاره می‌کند: «وقتی آقای احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور شد، دستور داد 3 میلیارد تومان برای پیشرفت ساخت این مسجد کمک شود، اما یک ریال از این پول به مسجد نرسید.»