فوتبال ایران را برگردانید به دهه 60
مورد عجیب، فوتبال ایران است. فوتبال ایران هم دولتی است اما بازیکنانش نه مثل بازیکنان شوروی بلکه مثل بازیکنان جهان غرب، قراردادهای نجومی میبندند. اوایل انقلاب گفته میشد اقتصاد ما نه سوسیالیستی است نه سرمایهداری. معنای این حرف در واقع این بود که محاسن سرمایهداری و سوسیالیسم را داریم، ولی معایبشان را نداریم. اگر نمیتوانیم سرمایهداری راستین را بر فوتبال ایران حاکم کنیم، بهتر است از...
عصر ایران؛ اهورا جهانیان - اگرچه حضور علیرضا بیرانوند در باشگاه استقلال منتفی شد و پرسپولیس توانست دروازهبان ممتازش را حفظ کند، ولی نفس این انتقال احتمالی، زخمی کهنه را تازه کرد که باید آن را "ارقام نجومیِ فوتبال دولتی ایران" نامید.
رسانهها درباره مبلغ قرارداد احتمالی بیرانوند با استقلال، ابتدا از رقمی نزدیک به 100 میلیارد تومان خبر دادند ولی وکیل بیرانوند گفت مبلغ قرارداد بیرانوند 18 میلیارد تومان است.
در این 44 سال پس از انقلاب، بیرانوند پس از عابدزاده بهترین دروازهبانی بوده که در فوتبال ایران ظهور کرده. بنابراین چه بسا بتوان گفت این پولها، دست کم رقم 18 میلیارد تومان، در برابر شادی و لذتی که او با هنر دروازهبانی در پرسپولیس و تیم ملی به میلیونها ایرانی عطا کرده، رقم چندانی نیست.
اما این حرف وقتی درست است که فوتبال ایران دولتی نباشد. پرسپولیس و استقلال مثل رئال مادرید و بارسلونا باشگاههای خصوصی باشند و ارقام نجومی به بازیکنانشان بپردازند.
مقصر این وضع البته تصمیمگیرندگان حکومتیاند. آنها ابا دارند که باشگاههای پرطرفدار فوتبال ایران تحت مالکیت شخص خاصی درآیند؛ چراکه احتمال میدهند این چندین و چند میلیون نفری که طرفدار استقلال یا پرسپولیساند، ممکن است پیادهنظام آن شخص شوند!
در واقع دولت در ایران واهمه دارد که مبادا تماشاگران و طرفداران پرسپولیس و استقلال وزن اجتماعی و سیاسی مالک خصوصی این باشگاهها را چندان بالا ببرند که او مثل رئیسجمهوری که بیستوچند میلیون رای آورده، به خودش غره شود که من هم رجل سیاسی هستم و اگر لازم باشد، طرفدارانم را بسیج میکنم!
اگر فردی مالک خصوصی پرسپولیس شود و مثل برلوسکونی که مالک میلان بود و این تیم را به اوج فوتبال اروپا و جهان رساند، پرسپولیس را با مدیریت موفقش چند بار قهرمان آسیا کند، بدیهی است که طرفداران پرشمار پرسپولیس، به شدت دوستدار و هوادار او خواهند شد.
اما اینکه این هواداری چقدر در خارج از دنیای فوتبال هم تداوم داشته باشد، سؤالی است که پاسخ آن معلوم نیست. و تصمیمگیرندگان دولتی نیز دقیقا از همین "امر نامعلوم" واهمه دارند. سالها قبل رحیمپور ازغدی گفت اگر دموکراسی در کشور بدون قید و شرط پذیرفته شود، خداداد عزیزی یا نیکی کریمی رئیسجمهور میشوند.
در واقع تصمیمگیرندگان سیاسی میگویند سری را که درد نمیکند، چرا دستمال ببندیم؟ مثلا ماجرا را این طور میبینند که اگر پرسپولیس را در یک مزایده به علی دایی واگذار کرده بودیم و او در اعتراضات سال قبل، علاوه بر اینکه اسطوره فوتبال ایران است، مالک پرسپولیس هم بود، مضرابهای سیاسی ناکوکش بیشتر میشد.
آشکار است که ملاحظهای سیاسی مانع خصوصی شدن باشگاههای بزرگ فوتبال در ایران بوده. تبعات فوتبالی این امر هم چیزی جز این نیست که این باشگاهها "حیات انگلی" دارند. یعنی بر سر سفره ملت ایران نشستهاند و دستشان نهایتا در جیب مردم است. از عهده مخارج خودشان برنمیآیند و باید با پول مالیات ملت و با پول نفت، که این یکی هم متعلق به ملت است، به حیاتشان ادامه دهند.
ولی مگر در اسپانیا و بریتانیا و ایتالیا که باشگاههای فوتبال مالک خصوصی دارند، هیچ مالکی توانسته با تماشاگران و طرفداران تیمش برای حکومت شاخ شود؟ اکثر بازیکنان بارسلونا، که محبوبترین باشگاه جهان طی پانزده سال اخیر بوده، با جداییطلبان کاتالونیا همدلی دارند. ولی مشکل تجزیهطلبی، مشکلی سیاسی است و دولت اسپانیا هم برای آن "راه حل سیاسی" دارد. یعنی برای مهار آن از فوتبال مایه نمیگذارد.
در حقیقت اگر فضای سیاسی بازتر شود و این فضای باز، موسمی نباشد بلکه تثبیت شود، هراس "استفاده سیاسی از فوتبال" تدریجا از بین میرود. استفاده سیاسی از فوتبال در فضای باز سیاسی، برد کوتاهی دارد؛ چراکه در جامعه باز، تکلیف مسائل سیاسی نهایتا در "حوزه سیاست" روشن میشود نه در حوزه فوتبال.
در آمریکا که بسکتبال ورزشی ملی و بسیار محبوب است، کدام بسکتبالیست یا کدام تیم بسکتبال توانسته است دولت این کشور را به چالش بکشد؟ با عقل جور درنمیآید که دولت آمریکا بگوید همه هزینههای بسکتبال حرفهای به گردن من، تا مبادا بسکتبال در این کشور دستمایه تشدید چالشهای سیاسی شود؟
اما اگر به هر دلیلی قرار است دولت مخارج فوتبال ایران را پرداخت کند، چرا مقامات دولتی ایران از تجربه شوروی و اروپای شرقی استفاده نمیکنند؟ کشورهای کمونیستی، معدن فوتبالیستهای طراز اول بودند.
لو یاشین، که قطعا بهترین دروازهبان تاریخ فوتبال بوده و در سال 2020 هم از سوی 170 خبرنگار و کارشناس مجددا به عنوان بهترین دروازهبان تاریخ انتخاب شد، بیست سال در دینامومسکو بازی کرد. از 1950 تا 1970. طی آن 20 سال، درآمد او در کشور کمونیستی شوروی به هیچ وجه نجومی نبود؛ ولی هم خودش هم دیگران از حضورش در میادین فوتبال لذت بردند و الان هم جزو افسانههای جهان فوتبال است.
یا اولگ بلوخین، کاپیتان ممتاز شوروی، در 1975 مرد سال فوتبال اروپا شد و از 1969 تا 1988 برای دیناموکیف بازی کرد، بدون اینکه این پولهای کلانِ یامفتِ بازیکنان وطنیِ ما را بریزند در جیبش. بلوخین در دهههای 1970 و 1980 نماد فوتبال شوروی بود.
رینات داسایف هم که جزو دروازهبانهای افسانهای تاریخ فوتبال است و در لیست "فیفا 100" (100 بازیکن برتر قرن به انتخاب پله) نیز حضور دارد، از 1977 تا 1988 سنگربان اسپارتاک مسکو بود. او نه مثل بوفون با فوتبال غیردولتی طعم زندگی در رفاه چشمگیر را چشیده بود، نه مثل بیرانوند با فوتبال دولتی. در شوروی، رفاهی معقول و غیرافسانهای داشت. خودش افسانهای بود نه رفاهش!
تا فردا صبح میتوان اسم استعدادهای ناب فوتبال شوروی و کشورهای اروپای شرقی را ردیف کرد. کافی است تیم ملی شوروی در جام جهانی 1986 و جام ملتهای اروپا در سال 1988 را بررسی کنیم. داسایف، بلانوف، واگیز خدیاتولین، واسیلی راتس، میخائیلی چنکو، اولگ پروتاسف و... همگی به مراتب بهتر از بازیکنان فعلی استقلال و پرسپولیس بودند. اما هیچ کدامشان چنین پولهایی نمیگرفتند.
اگر درآمد پلاتینی و مارادونا و زیکو و رومنیگه و گولیت و فانباستن را در دهه 1980 میلادی ملاک قرار دهیم، قطعا در حق فوتبالیستهای شوروی جفا شده بود؛ اما دلیلش این بود که فوتبال شوروی "دولتی" بود.
مورد عجیب، فوتبال ایران است. فوتبال ایران هم دولتی است اما بازیکنانش نه مثل بازیکنان شوروی بلکه مثل بازیکنان جهان غرب، قراردادهای نجومی میبندند. اوایل انقلاب گفته میشد اقتصاد ما نه سوسیالیستی است نه سرمایهداری. معنای این حرف در واقع این بود که محاسن سرمایهداری و سوسیالیسم را داریم، ولی معایبشان را نداریم.
اما در فوتبال ایران، مدیریت دولتی را داریم و ارقام نجومی. مدیریت دولتی یعنی فقدان مدیریت دموکراتیک در فوتبال. ارقام نجومی هم، جدا از اینکه احساس نابرابری را در جامعه تشدید میکند، زمینهساز فساد است. به همین دلیل در دهه اخیر در اروپا قانون "فیرپلیِ مالی" اجرا میشود.
مطابق این قانون، هر باشگاهی حق ندارد هر طور که میخواهد بابت خرید بازیکنان گرانقیمت، ریختوپاش مالی کند؛ چراکه مخارج باشگاهها نباید بیشتر از درآمد آنها باشد. همین قانون یکی از دلایل تمدید نشدن قرارداد بارسلونا با مسی و نیز یکی از موانع بازگشت مسی به بارسلونا بود.
اگر قرار است فوتبال دولتی در ایران تداوم داشته باشد، آیا بهتر نیست برگردیم به دهه 1360؟ در دهه 60 از این رقمهای نجومی در فوتبال ایران خبری نبود. البته در همان دوران هم وضع بازیکنان مهم فوتبال ایران یک سر و گردن بالاتر از وضع مردم عادی بود.
مثلا زمانی که شاهرخ بیانی میخواست از استقلال برود، یکی از طرفداران استقلال به او گفته بود حقوق ماهیانه من 10 هزار تومان است و حاضرم آن را به تو بدهم تا در استقلال بمانی. شاهرخ به او گفته بود این 10 هزار تومان پول قبض تلفن من هم نمیشود. شاهرخ بیانی این خاطره را در مصاحبه با مجله طنز و کاریکاتور بیان کرده بود.
غرض اینکه، آن روزها هم وضع مالی بازیکنان اصلی تیمهای بزرگ نسبتا خوب بود ولی درآمدها نجومی نبود و مردم احساس نمیکردند پولشان در مشتی باشگاه دولتی، حیف و میل میشود. اگر از چهرههای انگشتشماری مثل علی پروین بگذریم، یک فوتبالیست خوب در دهه 60، اجارهنشین نبود و خودرو شخصی داشت و معمولا یک مغازه هم داشت. حداکثر یک ویلا هم در شمال داشت.
اما اکثریت بازیکنان جام باشگاههای تهران و لیگ قدس مثل مردم عادی زندگی میکردند. وحید قلیچ گلر پرسپولیس بود و در آژانس تاکسی هم کار میکرد. محسن عاشوری و مجید نامجومطلق و بهروز سلطانی و رضا احدی و عبدالعلی چنگیز و ضیا عربشاهی و جعفر مختاریفر و کریم باوی و جواد زرینچه و صادق ورمرزیار و مرتضی و مهدی فنونیزاده، که بازیکنان اصلی پرسپولیس و استقلال بودند، درآمدشان از فوتبال دولتی ایران در حدی نبود که نسبتشان با مردم ایران نسبت شاهزاده و گدا باشد!
مجید نامجومطلق وقتی بیست ساله بود، برای اینکه به پرسپولیس بیاید، خواسته بود که باشگاه برایش یک موتوسیکلت بخرد. اما پرسپولیس خواسته نامجومطلق را نپذیرفت و او هم راهی استقلال شد! در حالی که نامجومطلق در کنار علی کریمی و خداداد عزیزی و ناصرمحمدخانی، جزو چند بازیکن تکنیکی برتر تاریخ فوتبال ایران است.
فوتبال در آن ایام پراندوه، بیشتر به کار "لذت بردن از زندگی" میآمد. نامجومطلق از بازی کردن در استقلال لذت میبرد، تماشاگران هم از تماشای تکنیک نابش.
پایین آوردن رقم قراردادها در فوتبال دولتی ایران، قاعدتا شدنی است. کافی است دولت عزمش را جزم کند و تیمهای دولتی را مکلف سازد به انجام این کار. اما ظاهرا مقامات دولتی، در وزارت ورزش و نهادهای بالاتر، از تبعات این کار واهمه دارد. یعنی نگرانند موج مهاجرت بازیکنان ایرانی به کشورهای عربی آغاز شود.
این هم در واقع یک ملاحظه سیاسی است وگرنه ایران سرشار از استعدادهای فوتبالی است. همین بیرانوند و طارمی، ده سال قبل در لرستان و بوشهر جوانانی ناشناس بودند. اگر در آغاز دهه 1390 فوتبل حرفهایشان را با ارقام بسیار کمتری آغاز میکردند، توقعات مالیشان هم متناسب با آغاز کارشان افزایش مییافت.
ترس از موج مهاجرت بازیکنان ایرانی به کشورهای عربی منطقه، یکی از دلایل پرداختهای نجومی به این بازیکنان است. پرداختهای نجومی اگر از جیب ملت نباشد، باکی نیست. ولی الان وضع به گونهای شده که پول مردمِ خواهان باخت تیم ملی در جام جهانی، باید به پای بازیکنان لیگ برتر ریخته شود تا مبادا این نوابغ دستهجمعی به لیگ امارات یا قطر یا عربستان کوچ کنند.
رفتن این بازیکنان از فوتبال ایران، بدتر از خداحافظی جمعیِ بهترین بازیکنان دهه 60 از تیم ملی نیست. پس از بازیهای آسیایی 1986، به دلیل مشکلاتی که بین ستارههای فوتبال ایران و پرویز دهداری (مربی وقت تیم ملی) پیش آمده بود، چهارده نفر از بهترین بازیکنان تیم ملی، در واکنش به سختگیریهای دهداری، قید حضور در تیم ملی را زدند.
این چهارده بازیکن تهرانی عبارت بودند از: احمد سجادی، شاهین بیانی، شاهرخ بیانی، محمد پنجعلی، اصغر حاجیلو، حمید درخشان، مرتضی فنونی زاده، مرتضی یکه، فرشاد پیوس، سید مهدی ابطحی، ناصر محمدخانی، ضیا عربشاهی، عبدالعلی چنگیز و غلام فتح آبادی.
حمید علیدوستی را هم که مهاجم ممتاز فوتبال ایران بود، به دلیل اینکه در سال 1365 در لیگ دو فوتبال آلمان بازی کرده بود، دیگر به تیم ملی دعوت نکردند.
اگرچه رفتارهایی که منجر به حذف خودخواسته این بازیکنان از تیم ملی شد درست نبود، و حتی فدراسیون فوتبال آنها را محروم کرد و اکثر آنها راهی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس شدند، ولی کنار رفتن آنها هیچ مشکلی برای تیم ملی ایجاد نکرد.
ایران در سال 1984 با آن بازیکنان در جام ملتهای آسیا چهارم شده بود و در سال 1988، با جوانان تازهواردی که دهداری به تیم ملی دعوتشان کرده بود، تیم سوم جام ملتهای آسیا شد.
جوانانی که دهداری به تیم ملی آورد، به سرعت به ستارههای فوتبال ایران تبدیل شدند: عابدزاده، محرمی، زرینچه، نامجومطلق، کریم باوی و...
تا جایی که به "فوتبال" مربوط میشود، کاهش رقم قراردادهای نجومی بازیکنان لیگ برتر فوتبال ایران، حتی اگر به مهاجرت گروهیِ این بازیکنان به کشورهای عربی منتهی شود، بحرانی در فوتبال ایران پدید نمیآید. استعدادهای جوان از راه میرسند و جای ستارهها و شبهستارههای پرتوقع فعلی لیگ برتر را میگیرند.
اما ظاهرا پرهیز دولت از کاهش چشمگیر رقم قراردادهای تیمهای دولتی، به "فوتبال" مربوط نیست و به "سیاست" ربط دارد. در واقع درباره روندی "اقتصادی" در "فوتبال"، با منطق "سیاسی" تصمیمگیری میشود نه با منطق اقتصادی یا فوتبالی.
این "ارقام نجومی" در "فوتبال دولتی"، سالهاست که مثل استخوان لای زخم مانده است و کسی جرات بیرون آوردنش این استخوان آزاردهنده را از دل این زخم قدیمی ندارد. راه حل این مشکل دو چیز است: ارقام نانجومی یا فوتبال نادولتی.
ولی سیستمی که فشل شده و از اصلاح ریشهای مشکل میهراسد، ترجیح میدهد فوتبال دولتی ایران با قراردادهای نجومیاش، همچنان چهره عدالت اجتماعی را در این کشور ملکوک کند. فوتبال ایران در واقع همان چیزی است که لنین درباره دوران اولیه حکومت شوروی گفته بود: سرمایهداری دولتی.
در جهان غرب فوتبال و سرمایهداری به هم گره خوردهاند. در کشورهای کمونیستی، خوب یا بد، فوتبال در غیاب سرمایهداری به راه خودش ادامه میداد. فوتبال ایران در دهه 60 تقریبا شبیه فوتبال شوروی بود. اما از وقتی که پایمان دوباره به جام جهانی رسید و پول کلانی به فوتبال ایران تزریق شد، فوتبال در این کشور گره خورده به سرمایهداریِ دولتی.
اگر نمیتوانیم سرمایهداری راستین را بر فوتبال ایران حاکم کنیم، بهتر است از شر سرمایهداریِ دولتیِ بیست و چند سال اخیر خلاص شویم و برگردیم به دهه 60. فوتبال ایران در دهه 60، خوشایندتر بود و فساد ناچیزی داشت و حس عمیق تبعیض و نابرابری را نیز در جامعه پمپاژ نمیکرد.
کانال عصر ایران در تلگرام تماشاخانهدوچرخه سواری زنان با کیفیت فول اچ دی! یک زن و رای تاریخی برای نمایندگی مجلس (فیلم)
ببینید چمدانهای چینی که در بازار میبینید چطور تولید میشوند (فیلم)
فیلم های دیگر- برچسبها:
- آلمان
- آمریکا
- اسپانیا
- بارسلونا
- باشگاه استقلال تهران
- باشگاه پرسپولیس تهران
- بسکتبال
- تلگرام
- تهران
- جام جهانی
- جام ملتهای آسیا
- جام ملتهای اروپا
- جواد زرینچه
- خداداد عزیزی
- خلیج فارس
- دوچرخه سواری
- رئال مادرید
- عربستان سعودی
- علی پروین
- علی دایی
- علی کریمی
- فدراسیون فوتبال
- فیفا
- لیگ برتر
- وزارت ورزش
- علیرضا بیرانوند